تبعیض آشکار سقف نامرئی
هنوز چند هفتهای تا آغاز ماراتن کنکور زمان باقی مانده بود. فشار امتحانهای نهایی و استرس این آزمون، امان همه را بریده بود. معلم دیفرانسیل پای تخته بود تا آخرین صفحات کتاب را تدریس کند و پرونده این درس را برای همیشه ببندد.
مریمشیعهزاده: هنوز چند هفتهای تا آغاز ماراتن کنکور زمان باقی مانده بود. فشار امتحانهای نهایی و استرس این آزمون، امان همه را بریده بود. معلم دیفرانسیل پای تخته بود تا آخرین صفحات کتاب را تدریس کند و پرونده این درس را برای همیشه ببندد. میانه تدریس بود، مکث کرد، روی صندلی نشست و حرفهایش را اینطور شروع کرد: «تا چند سال دیگر همه شما مشغول خانهداری و بچهداری هستید و کاش لااقل بهجای ریاضی، تجربی میخواندید که به درد زندگیتان بخورد». حرفهایش به قدری بهتآور بود که هنوز کلمه به کلمهاش را به خاطر دارم. حرفهایی که شاید بتوان گفت گونهای معکوسشده از «اثر پیگمالیون» بود. اثر پیگمالیون یادآور نگاه دیگران به مهارتها و توانمندیهای افراد است و حرفهایی که بیش از 10 سال از شنیدن آن میگذرد، نقطه عکس آن و نگاه این فرد به عدم توانمندی دختران دانشآموزش بود. دخترانی که به خیالش قرار بود تا همیشه نامرئی باقی بمانند. تعلیم و تربیت دختران در محیطهای آموزش رسمی و غیررسمی برای فراگیری مهارتها و تخصصها، هیچگاه برابر نبوده و گواه این ادعا نیز آمار و ارقامی است که خبر از سهم اندک زنان از بازار کار میدهند. نسبت اشتغال در زنان و در کشور ما چیزی حدود 12 درصد است؛ درحالیکه بیش از 60 درصد فارغالتحصیلان دانشگاهها را زنان تشکیل میدهند. سهم ناچیز زنان از بازار کار، زنگ هشداری برای دولتمردان و سیاستگذاران در مسیر توسعه انسانی کشور است. سالهاست «درماندگی آموخته» در تاروپود آموزش رسمی و غیررسمی دختران لانه کرده است و به آنان گوشزد میکند که کمتر کسی از آنان انتظار دارد تا در بزرگسالی به موفقیتهای شغلی دست پیدا کنند و برای ارتقا و بهروزرسانی دانش و مهارتهایشان دست به کار شوند. در دنیای مرتبهبندیشده اشتغال، زنان ایرانی اغلب در محیطهای کوچک و مجزا، به انجام وظایفی میپردازند که نیازمند تمکین، ظرافت، مراقبت و ازخودگذشتگی است. نگرش سنتی در ایران از زنان میخواهد تا مسئول خانه و تربیت فرزندان باشند و اگر شغلی را برمیگزینند، این شغل با معیارهای زنانگی و انتظارات جمعی همخوان باشد. تقسیم کار جنسیتی، حول رسالت برساختشده زنان صورت میگیرد که با نگاهی کیهانشناختی و ازلی توجیه میشود. این تقسیم کار از زنان انتظار اشتغال به اموری را دارد که در راستای نقشهای فرعی و مبتنی بر نگرش جنس دوم است. اقتدار پدرسالارانه در عرصه اقتصاد و سیاست، سهم بیشتر مردان از بازار کار تخصصی و سهم بیشتر زنان از بازار کار غیرتخصصی را شکل میدهد و فارغالتحصیلان زن را در بهترین حالت، در مشاغل میانی نگه میدارد. برای مثال، حضور زنان در صنعت، بازارهای مالی و جایگاه سیاستگذاری که عرفا زنانه تلقی نمیشوند، کمرنگ است و فقدان قوانین حمایتی، همچنان حضور آنان را کمرنگتر میکند. در سال 1980 برای نخستین بار اصطلاح «سقف شیشهای» به کار گرفته شد. سقف شیشهای به حضور اندک زنان در ردههای بالای مدیریتی اشاره داشت که برخلاف موانع فیزیکی، قابل مشاهده نیست. این سقف محدودکننده از پیشرفت و ارتقای زنان و اقلیتها جلوگیری میکند. درواقع تعصبات ناخودآگاه یا به بیان بوردیو «خشونت نمادین» است که ساختارهای مدیریتی را از حضور زنان پاکسازی میکند. این سقف به شرایطی اشاره دارد که در فضایی ناعادلانه و نابرابر، از شکوفایی ظرفیتها و استعدادهای زنان جلوگیری میشود. در کشورهای پیشرفته، تسهیل حضور زنان در بازار کار، به واسطه اصلاح یا تدوین قوانین صورت میگیرد، آموزش در مدارس دخترانه به سمت خوداتکایی و خودباوری حرکت میکند و بیش از پیش از آنان برای انجام فعالیتهای فیزیکی و کسب مهارتهای تخصصی دعوت میشود. برای مثال، در کشور فنلاند، مرخصی زایمان با برخورداری از حقوق کامل در اختیار زنان و مردان است تا همسران بتوانند بدون نگرانی از آسیب به شغل خود، برای استفاده از مرخصی تفاهم کنند. مرخصی والدین نیز در ادامه مسیر رشد کودک، مسئولیتهای مراقبتی مساوی برای پدر و مادر در نظر میگیرد. همچنین دولت فنلاند اقدام به ارائه خدمات مراقبت از کودک باکیفیت و مقرونبهصرفه میکند. در این کشور صاحبان مشاغل ملزم به پرداخت دستمزد برابرند و قوانین ضد تبعیض جنسیتی به زنان کمک میکند در محیطی امن و به دور از آزار و اذیت به کار خود بپردازند. برنامههای حمایتی نیز به ترویج کارآفرینی زنان میپردازد و هدفگذاری این کشور، پیرو حضور زنان در عرصههای مدیریتی و سیاستگذاری است. همزمان با روی کار آمدن دولت جدید، انتظار میرود تا شاهد حضور پررنگتر زنان در میان مدیران و وزیران انتسابی و بهکارگیری هرچه بیشتر زنان نخبه و توانمند باشیم. پرداختن به تبعیضهای ساختاری در فرهنگ، جامعه و قوانین میتواند به آگاهی عمومی و افزایش مطالبهگری منجر شود؛ چراکه برای شکستن این سقف شیشهای، چارهای جز فرهنگسازی، اصلاح قوانین و ایجاد فرصتهای برابر و عادلانه در کشور وجود ندارد.