|

شالوده‌شکنی یک فهم تاریخی از سیاست

الگوهای ذهنی که ما در ذهن برای فهم هر موضوعی در ذهن داریم، همان اندازه که فهم ما از جهان را ساده می‌کند، می‌تواند مانعی برای فهم نیز باشد. الگوهای ذهنی زمانی تبدیل به مانعی برای فهم می‌شود که نتوانیم موضوعاتی را که متفاوت از آن الگو هستند به‌خوبی درک کنیم. نظام سیاسی آلمان از این منظر در جایی خارج از الگوهای ذهنی جامعه ایرانی از مسئله سیاست، حزب، انتخابات و حتی کنشگری قرار دارد؛ چراکه با الگوی ذهنی ایرانی متفاوت است. الگوی ذهنی ایرانیان از همه این مفاهیم به لحاظ تاریخی، برگرفته از دو الگوی آمریکایی-انگلیسی از یک سو و الگوی فرانسوی از سوی دیگر است.

شالوده‌شکنی یک فهم تاریخی از سیاست

محمد نوری - امیر صفیری- امیر ناظمی-نویسندگان پرونده: الگوهای ذهنی که ما در ذهن برای فهم هر موضوعی در ذهن داریم، همان اندازه که فهم ما از جهان را ساده می‌کند، می‌تواند مانعی برای فهم نیز باشد. الگوهای ذهنی زمانی تبدیل به مانعی برای فهم می‌شود که نتوانیم موضوعاتی را که متفاوت از آن الگو هستند به‌خوبی درک کنیم. نظام سیاسی آلمان از این منظر در جایی خارج از الگوهای ذهنی جامعه ایرانی از مسئله سیاست، حزب، انتخابات و حتی کنشگری قرار دارد؛ چراکه با الگوی ذهنی ایرانی متفاوت است. الگوی ذهنی ایرانیان از همه این مفاهیم به لحاظ تاریخی، برگرفته از دو الگوی آمریکایی-انگلیسی از یک سو و الگوی فرانسوی از سوی دیگر است.

 

الگوی فرانسوی در زمان مشروطه اصلی‌ترین محل رجوع روشنفکران و کنشگران بود؛ همان الگویی که در نهایت منجر به انتخاب الگوی توسعه برمبنای «توسعه سیاسی» بود. این الگو که از دید اندیشمندانی مانند فوکویاما در دسته «نهادسازی سیاسی» قرار دارد و این پژوهشگر به لحاظ تاریخی نشان می‌دهد که در برابر الگوهای توسعه دیگر یعنی «توسعه اقتصادی»، «توسعه اجتماعی» و «دولت‌سازی» شانس موفقیت کمتری در کشورهای در‌حال‌توسعه داشته است.

 

این الگوبرداری حتی در زمان تدوین قانون اساسی مشروطه آشکار است. به همین دلیل است که محمدعلی‌شاه چالشی تأمل‌برانگیز را در برابر مشروطه‌خواهان قرار داد؛ چالشی که هیچ‌گاه به آن پاسخ داده نشد. امیر ناظمی در کتاب «ضربه سخت» چنین می‌نویسد: «محمدعلی‌شاه، برای کاهش قدرت مشروطه‌خواهان، یک چالش مدنی هم پیش‌روی آنان گذاشته بود. او مطرح کرد که قانون اساسی آلمان مناسب‌تر از قانون اساسی بلژیک است. در نتیجه، مجلس باید عقلانیت خود در قبال انتخاب الگوی بلژیک به‌جای آلمان را ارائه می‌داد». هرچند او تأکید دارد: «بخش ناگفته این چالش آن بود که قانون اساسی آلمان منافع شاه را بیشتر تأمین می‌کرد و اجازه مداخله بیشتری برای او فراهم می‌آورد».

 

برای فهم نظام سیاسی آلمان لازم است ابتدا آن چارچوب‌های ذهنی متداول و پرسروصدا، مانند نظام‌های سیاسی دو‌حزبی آمریکا و انگلیس کنار گذاشته شود. آمریکا و انگلیس با وجود تفاوت‌های‌شان در اینکه یکی ریاست‌جمهوری است و دیگر پادشاهی مشروطه، اما از منظر ساختاری‌ کم‌وبیش یکسان هستند. ساختار سیاسی در هر دو متکی بر ساختارهایی بزرگ (دو حزب کلیدی بزرگ و فراگیر در کشور) است که نمی‌توانند فرصت‌های مناسبی برای تنوع موجود در جامعه فراهم آورند.

 

در حقیقت برای فهم‌ نظام سیاسی آلمان لازم است‌ ابتدا چارچوب‌های متداول ذهنی خود درباره ساختار سیاسی دو‌حزبی را بشکنیم.

 

این چارچوب‌بندی به حدی زیاد است که برای تهیه این ویژه‌نامه ابتدا جست‌وجویی در میان منابع فارسی انجام شد و در کمال حیرت، حتی یک یادداشت کامل و درست درباره انتخابات آلمان در وب فارسی وجود ندارد  و همین واقعیت، اهمیت بازخوانی نظام سیاسی آلمان را دوچندان می‌کند.

 

به همین منظور تلاش شد این تفاوت‌ها در قالب هفت یادداشت مستقل مرور شود. در هر یادداشت بر جنبه‌ای از ساختار سیاسی آلمان تأکید شده است که در مجموع بتواند یک تصویر کلان از این نظام سیاسی و تأثیرات آن شیوه تصمیم‌گیری سیاسی در آلمان معرفی شوند.

 

مهم‌ترین تفاوت‌هایی که برای فهم ساختار سیاسی آلمان ضرورت دارد، در موارد زیر دسته‌بندی شده‌اند:

 

• ساختار احزاب سیاسی: مقایسه میان ساختار احزاب سیاسی آمریکا و آلمان را می‌توان در مؤلفه‌های زیر مشاهده کرد:

 

* تنوع بالا: در آلمان تعداد زیادی حزب وجود دارد.

 

* اجتماعی‌بودن احزاب: بخش عمده‌ای از احزاب کوچک در آلمان، ادامه مسیر رشد سازمان‌های مردم‌نهاد بوده‌اند. احزاب در آلمان در مقایسه با آمریکا به‌شدت در فعالیت‌های اجتماعی حضور دارند و برآمده از کنشگری عمومی جامعه هستند.

 

• ساختار پارلمانی: مقایسه ظاهری نشان می‌دهد که هر دو کشور دارای ساختار پارلمانی دوگانه هستند، یعنی در آمریکا «مجلس نمایندگان» و «سنا» وجود دارند و در آلمان متناظر با آن «بوندستاگ» و «بوسرات». در هر دو نیز مجالس ایالتی قرار دارند، اما این شباهت ظاهری گمراه‌کننده است؛ چرا‌که مأموریت‌ها و تکالیف این مجالس کاملا با هم متفاوت هستند. در آمریکا نظام سیاسی دوپارلمانی برگرفته از ساختار انگلیس بود که تلاش داشت در تصمیم‌گیری‌ها توازنی میان نظرات مردم (مجلس عوام انگلیس یا مجلس نمایندگان آمریکا) و نظرات متخصصان (مجلس اعیان انگلیس یا مجلس سنای آمریکا) ایجاد کند. د‌رحالی‌‌که منطق تفکیک دو پارلمان در آلمان به تفکیک امور اجرائی و تشکیل دولت (مجلس بوندستاگ) و هماهنگی میان ایالت‌ها (مجلس بوندسرات)  بازمی‌گردد. به‌ همین ‌دلیل نیز وظایف و کارکرد آنان از یکدیگر متفاوت است.

 

• انتخابات: در کشورهای مختلف ساختار انتخابات یا متکی بر انتخاب فرد یا انتخاب حزب است، اما در آلمان هر برگه رأی از دو بخش تشکیل شده است. هر فرد هم‌زمان از یک‌ سو باید به کاندیدای محلی خود که یک فرد است‌ رأی بدهد و از سوی دیگر نیز به یک حزب در سطح ملی رأی دهد. در حقیقت در هر انتخابات هر فرد نه‌تنها نماینده محلی خود را انتخاب می‌کند، بلکه هم‌زمان حزب مد نظر خود را نیز در سطح ملی تعیین می‌کند.

 

• مهارهای چندگانه قدرت: در کشوری مانند آمریکا، بر‌اساس یک نظام جمهوری ریاستی، رئیس‌جمهور دارای قدرت‌هایی ویژه و آزادی عمل در انتخاب است. در‌حالی‌که تجربه‌های تلخ جنگ‌های جهانی و دوران نازی‌ها در تاریخ آلمان منجر به آن شده است که آنان تلاش کنند نظام سیاسی خود را بر‌اساس جلوگیری از تمرکز قدرت برای فرد یا یک حزب بنا کنند. به ‌این‌ ترتیب، دوگانه‌های متعددی برای این تمرکززدایی از قدرت در ساختار سیاسی در نظر گرفته شده است. دوگانه میان رئیس‌جمهور و صدراعظم، یکی از مهم‌ترین سازوکارهای مهار تمرکز قدرت است.

 

• دولت‌های ائتلافی: ساختار سیاسی آلمان چنان هراسناک از تکرار تجربه‌های تلخ جنگ‌های جهانی بوده است که در عمل به نحوی طراحی شده است که بسیار بعید است حزبی بتواند کل قدرت را حتی برای زمانی اندک از آنِ خود کند. به همین دلیل است که تاکنون و پس از جنگ جهانی دوم، بر‌اساس این نظام سیاسی هیچ‌گاه هیچ حزبی نتوانسته است بدون نیاز به ائتلاف به ایجاد دولت اقدام کند.

 

این موارد در یادداشت‌های مستقلی در این ویژه‌نامه بررسی شده‌اند. هر‌یک از این تفاوت‌هاست که بخشی از چارچوب‌های شناخته‌شده و الگوهای ذهنی متداول در فهم ساختار سیاسی را می‌شکند. از کنار هم قرار‌گرفتن این تفاوت‌هاست که امکان فهم این ساختار سیاسی فراهم شده و می‌تواند منجر به پرسش‌هایی جدی درباره نظام سیاسی مطلوب شود و به ‌این‌ ترتیب یادگیری از این نظام سیاسی برای ایران آینده  معنادار می‌شود.