نمایشگاه آسیمهسر از سامان شادانلو (ایلخان) در گالری نیان
معنا در پوچی، عشق در نقص
هنر همواره یکی از راههای نافذ برای کاوش در عمیقترین زوایای روان و عاطفه انسانی بوده است. نمایشگاه «آسیمهسر»، برگزارشده در گالری نیان، از آن دست رویدادهایی است که مخاطب را نهتنها به تماشای آثار، بلکه به تأمل و تجربه دعوت میکند.


رزا متین فر - پژوهشگر هنر
هنر همواره یکی از راههای نافذ برای کاوش در عمیقترین زوایای روان و عاطفه انسانی بوده است. نمایشگاه «آسیمهسر»، برگزارشده در گالری نیان، از آن دست رویدادهایی است که مخاطب را نهتنها به تماشای آثار، بلکه به تأمل و تجربه دعوت میکند. این مجموعه با بهرهگیری از مجسمههای آهنی و برنزی، مرز میان قدرت و ظرافت، زیبایی و خشونت و عشق و تنهایی را میکاود. عنوان «آسیمهسر» خود بهتنهایی دریچهای است به جهان درونی این آثار؛ دنیایی که در آن انسانها گویی در میان زخمهای گذشته و امید به آینده، در جستوجوی معنایی ژرفتر و پیوندی صمیمانهتر گم شدهاند.
در این نمایشگاه، هر اثر نمادی است از کشمکش مداوم انسان در مواجهه با خویشتن و دیگران. هنرمند خلاقانه از مواد سخت و غیرقابل انعطاف برای به تصویر کشیدن موضوعاتی استفاده کرده که ذاتا متغیر و شکنندهاند؛ عشق، آسیبپذیری، تنهایی و امید. انتخاب آهن و برنز به عنوان ماده اصلی نهتنها کنایهای است به پایداری و دوام، بلکه یادآور فرایندهای شیمیایی و دگرگونیهایی است که این مواد در طول زمان تجربه میکنند. این تغییرپذیری در بطن استحکام، استعارهای زیبا از ذات بشری است که در برابر دردها، شکستها و موانع، هم مقاومت میکند و هم تغییر میپذیرد. برنز زردرنگ نیز با تداعی نور و گرما، استعارهای از امید است که در دل این سنگینی فلزات میدرخشد.
در برخورد اول، فرمهای خشن و سطوح ناهموار مجسمهها، حس سردی فلز را به ذهن متبادر میکنند. این متریال خام، سنگینی تنهایی و دشواری تجربه انسانی را تداعی میکند. اما در عمق این سردی، حالتی از اشتیاق نهفته است که از طریق وضعیت و حرکات فیگورها آشکار میشود. کور و کر بودن این شخصیتها به نوعی استعارهای عمیق از موانع ادراک انسانی است؛ موانعی که اغلب ما را از درک و اتصال واقعی به یکدیگر بازمیدارد. بااینحال، این نابینایی و ناشنوایی جسمانی نیست، بلکه استعارهای شاعرانه از سرگشتگی روح و روان در دنیایی بیثبات است. حرکات خلسهوار و سرگشته این فیگورها نهتنها حالاتی از گمگشتگی را به نمایش میگذارند، بلکه در عین حال نوعی اشتیاق و امید را نیز نمایان میکنند. این تناقض جذاب بین ثبات سرد فلز و پویایی حالات انسانی، نقطه قوت این مجموعه است. با اینکه هر مجسمه داستانی مستقل دارد، اما در کنار یکدیگر، این فیگورها مانند قطعات یک پازل به یک روایت جامعتر و پرمعناتر شکل میدهند؛ روایتی درباره جستوجوی عشق، معنا و ارتباط انسانی.
مهمترین اثر این مجموعه که در آن دستی از سقف به سمت مجسمهای دراز شده، نهتنها از لحاظ بصری یک نقطه اوج در نمایشگاه است، بلکه به لحاظ مفهومی نیز نقشی کلیدی دارد. این دست، نماینده نیرویی فراتر از دنیای مادی است که امید و ارتباط را نوید میدهد. در کنار دیگر آثار، این قطعه به نوعی پایان یک روایت بزرگتر است که نمایشگاه به آن میپردازد؛ روایت کشمکش انسان برای یافتن معنا در جهانی آشفته.
مفهوم روایی مجموعه «آسیمهسر» را میتوان همچون یک داستان عاطفی پیچیده و چندلایه تحلیل کرد؛ داستانی که هر مجسمه بهمثابه یک فصل یا لحظه از آن عمل میکند و در عین استقلال، به روایت کلانتری درباره سفر عاطفی و روانی انسان متصل است. این آثار نهتنها فیگورهایی مستقل با ویژگیهای خاص خود هستند، بلکه در کنار هم یک روایت کلی از سرگشتگی، جستوجو، امید و تحول انسانی را خلق میکنند. این روایت به شکلی سیال و غیرخطی، مخاطب را به مواجهه با مراحل مختلف تجربه بشری دعوت میکند. آثار در کنار هم همچون قطعات یک اینستالیشن واحد عمل میکنند. روایت آنها از مرحلهای به مرحله دیگر، سفری تدریجی را نشان میدهد؛ از اسارت و انزوا به تأمل درونی، از مواجهه با واقعیت به اشتیاق برای تعالی. این سفر نهتنها یک روایت فردی، بلکه داستان جمعی انسانهاست. میلههای زندان، حالت به زانو درآمده، فیگوری با نگاه ناامیدانه و پرتمنا به مخاطب و نگاه امیدوارانه فیگوری دیگر به سقف، در کنار هم نماد تناقضات و چالشهای عواطف انسانیاند؛ انزوا و اشتیاق، ترس و امید، شکست و پیروزی. این مجسمهها همچنین میتوانند به طور نمادین مرحلههای مختلفی از زندگی انسان یا حتی یک لحظه خاص از تجربه عاطفی او را نشان دهند. از ترس و انزوا تا رسیدن به امید و عشق، این آثار هریک ایستگاهی در مسیر پیچیده بشری هستند و در نهایت به مخاطب نشان میدهند که این سفر، هرچند سخت و پرپیچوخم، ارزش طیکردن دارد.
ارتباط میان این آثار، مخاطب را به تعمق در ماهیت روایتگری در هنر معاصر دعوت میکند. هنرمند نهتنها با خلق فیگورهایی زیبا و مفهومی، بلکه با چینش و همنشینی آنها، داستانی عمیق و چندلایه میسازد که هر بیننده را به تأملی فردی و جمعی درباره معنای هستی و تجربه انسانی فرا میخواند. این روایت، مخاطب را از درون حصارهایش به سوی سقف امید هدایت میکند؛ سفری که در دل آن، تنهایی، عشق و اشتیاق به تعالی در هم تنیدهاند.
این مجموعه نهتنها به صورت بصری چشمگیر است، بلکه به لحاظ مفهومی نیز به غیر از روایت در حوزههای فلسفه و روانشناسی پرمعناست. از این حیث باید گفت نقصهای عمدی در ساختار مجسمهها، بهجای آنکه حس ناتمامی ایجاد کنند، به شکلی استادانه، زیبایی ذات ناقص انسان را به نمایش میگذارند. این نقصها در عین حال مخاطب را به چالش میکشند تا با جنبههای ناکامل و آسیبپذیر خود روبهرو شود و در آنها زیبایی را ببیند.
آثار این نمایشگاه را میتوان در بستر فلسفه اگزیستانسیالیسم و روانشناسی وجودی تحلیل کرد؛ جایی که هنر بهمثابه ابزاری برای کاوش در پرسشهای بنیادین هستی و تجربه انسانی عمل میکند. اگزیستانسیالیسم بر مفهوم «سرگشتگی» یا بیقراری انسان در مواجهه با جهانی بیمعنا تأکید دارد. این فلسفه، انسان را موجودی میداند که میان آگاهی از تنهایی، نیاز به ارتباط و جستوجوی معنا گرفتار شده است. «آسیمهسر» دقیقا این تناقض و سرگشتگی را در قالبی هنری به تصویر میکشد. فیگورهای کور و کر، با حرکات سرگشته و حالات خلسهوار، استعارهای از انسان مدرن هستند که در جهانی آشفته به دنبال عشق، معنا و ارتباط میشود. از منظر روانشناسی نیز آثار به نظریه «تکامل از طریق سایه» اشاره دارند که کارل گوستاو یونگ به آن پرداخته است. یونگ بر این باور بود که انسان فقط از طریق مواجهه با سایهها و نقصهای خود میتواند به کمال برسد. مجسمههای این مجموعه، با نقصهای عمدی در ساختار و بافتشان، به این ایده شکل بصری میدهند. هر فیگور گویی نماینده بخشی از روان انسانی است که با آسیبها و محدودیتهای خود درگیر است، اما در عین حال، این نقصها به بخشی جداییناپذیر از زیبایی و حقیقت وجودی آنها تبدیل شدهاند. این رویکرد، زیباییشناسی «وابیسابی» در فرهنگ ژاپنی را نیز به ذهن میآورد که به پذیرش نقص و ناپایداری به عنوان بخشی از ذات زیبایی تأکید دارد.
انتخاب آهن و برنز به عنوان متریال اصلی نیز ابعاد فلسفی و روانشناختی این مجموعه را تقویت میکند. این مواد، در عین سختی و دوام، به مرور زمان اکسید شده و تغییر میکنند؛ نمادی از ظرفیت انسان برای تغییر و تحول در دل سختیها. در روانشناسی، این ایده در نظریههای مرتبط با «تابآوری» بازتاب مییابد. تابآوری به توانایی انسان در بازسازی خود پس از تجربه فقدان یا آسیب اشاره دارد؛ همانطور که این فلزات، با وجود فرسایش، اصالت و زیبایی خود را حفظ میکنند.
همچنین مفهوم دست درازشده از سقف که به سوی مجسمهای میرود، اشارهای عمیق به ایده «اشتیاق» (Eros) در فلسفه افلاطونی و روانشناسی فرویدی دارد. افلاطون در کتاب «ضیافت»، اشتیاق را نیرویی میداند که انسان را به سوی کمال و اتصال با چیزی فراتر از خود هدایت میکند. در این اثر، این دست نماد امید و اشتیاقی است که علیرغم تمام محدودیتها، انسان را به سوی تعالی و عشق میکشاند.
در مجموع باید گفت نمایشگاه «آسیمهسر» پلی است میان هنر، فلسفه و روانشناسی. نمایشگاه هوشمندانه بیننده را به چالشی دعوت میکند که از سطح ظاهری آثار فراتر رفته و در میان خطوط خشن و بافتهای زخمخورده، به دنبال داستانهایی باشد که هر مجسمه روایت میکند. این مجموعه به مخاطب یادآوری میکند که زیبایی نه در بینقصی، بلکه در تلاش، اشتیاق و سرگشتگی برای یافتن معنا و ارتباط نهفته است. آثار این نمایشگاه با دعوت مخاطب به دروننگری، گواهی هنری بر این حقیقت هستند که انسان در اوج ناکاملی، زیباترین نمود خویشتن است.