آپوریای دموکراتیک جزنی
خلأ نظری چریکهای فدایی، بیژن جزنی را از سال 1351 به نوشتن مدام واداشت؛ تا حدی که بهگفتۀ پیمان وهابزاده «تا زمان مرگش در فروردین ۱۳۵۴، نوشتههای بعدیاش را مخفیانه از طریق زندانیانِ در شرفِ آزادی و بهویژه بهروز ارمغانی به دست حمید اشرف میرساند».


خلأ نظری چریکهای فدایی، بیژن جزنی را از سال 1351 به نوشتن مدام واداشت؛ تا حدی که بهگفتۀ پیمان وهابزاده «تا زمان مرگش در فروردین ۱۳۵۴، نوشتههای بعدیاش را مخفیانه از طریق زندانیانِ در شرفِ آزادی و بهویژه بهروز ارمغانی به دست حمید اشرف میرساند».
وهابزاده برای درک دقیقترِ بخشی از تاریخ چپ معاصر ایران، و نیز جنبش چریکی و مسلحانه، در کتاب «اودیسه چریکی»، به بازخوانیِ افکار و عقاید بیژن جزنی در آثارش میپردازد؛ از دید وهابزاده «نظریهپردازیِ نظاممندِ جنبش رهاییبخش ملی جزنی»، از استثنای مصطفی شعاعیان که بگذریم، رقیبی نیافت. رساله جزنی درباره «انقلاب مشروطیت ایران: نیروها و هدفها» نشانگر توجه او به پروبلماتیک رهایی ملی است. از نظر جزنی، پرسش نظری-استراتژیکِ رهایی ملی و راهحل آن، در حقیقت «تکالیفی» بودند که به دلیل شکستهای نسل پیشین بر دوش نسل او قرار گرفته بود. ازاینرو جزنی به تاریخ جنبشهای ملی خاصه شکستهای آن نقب میزند و به رویدادهای پس از اشغال ایران از سوی نیروهای متفقین ارجاع میدهد که منجر به توسعه نسبتاً دموکراتیک نیروهای اجتماعی و سیاسی شد. بیراه نیست که او چندی بعد، جمعبندی خود از مبارزات جنبش کمونیستی ایران را در «تاریخ سیساله» ثبت میکند؛ روندی که به جنبش چریکی منتهی شد.
البته چنانکه وهابزاده با دیدی انتقادی اشاره میکند «تاریخ سیساله او (۱۳۵۷)، اثری تحقیقی نیست و عمدتا مبتنی بر تاریخ شفاهی و حافظه جمعی است. ازاینرو، آلوده به اشتباهات، حذفیات یا پیشداوریهایی است که باید مشخص شوند». به هر تقدیر، جزنی که دوره پس از کودتای ۱۳۳۲ را تجربه کرده بود، وظیفه تکمیل پروژه ناتمام توسعه سیاسیاجتماعی ایران را بر دوش خود احساس میکرد. «نظریه جزنی در نگاه اول متشکل از پاسخ به رخدادهای تاریخی تکخطی بین کودتای ۱۳۳۲ و تأسیس چریکهای فدایی خلق در سال ۱۳۵۰ به نظر میرسد. با وجود این خوانشی دقیقتر مشغولیت نظری به مسئله توسعه سیاسیاجتماعی را در کشورهایی نظیر ایران نمودار میسازد». وهابزاده در این اثر خود، «جزنی و جنبش فدایی را در بستر جنبشهای رهاییبخش ملی بازخوانی میکند. جنبشهایی که از کشورهای استعمارزده تا آن مللی را که گرفتار نواستعمار و سرمایهداری وابسته پیرامونی شده بودند درنوردیده بود».1 مبارزه برای رهایی ملی در آن دوران زمینهای جهانی داشت، تا جایی که هر کنش سیاسی و اجتماعی بر این اساس شکل میگرفت.
ایران نیز از این فضای موجود جهانی منفک نبود. جزنی در مسیر بازخوانی جنبشهای رهایی ملی، اصلاحات ارضی را نقطه عطف میداند؛ «اصلاحات در نگاه او سندی انکارناپذیر دال بر وابستگی فزاینده طبقه حاکمه ایران به امپریالیسم بود. در پیوند با تجدید ساختار اقتصادی، اقدامات سرکوبگرانه در ۱۳۴۲ حلقه دیکتاتوری خشنی را تنگتر کرد که جلو هرگونه اپوزیسیون قانونگرا را هم میگرفت، چه برسد به مخالفان رژیم. پس جامعه ایران با اتحاد بین نخبگان طبقه حاکم و دولت پلیسیای که پای بر گلوی حیات سیاسیاجتماعی ایران نهاده بود، وارد عصر تازه توسعه سرکوبگرانه شد». بر این اساس، پرسش محوری این است: آیا اصلاحات ارضی ساختار اجتماعیاقتصادی ایران را دگرگون کرد یا نه.
«جزنی برخلاف بسیاری از همعصران خویش ادعا میکرد که اصلاحات ارضی نمایانگر فشاری نواستعماری بود برای صنعتیشدن بهعنوان پیششرط مشارکت پیرامونی ایران در نظام جهانی سرمایهداری». وهابزاده اشاره میکند که در بحبوحه جنگ سرد هدف این اصلاحات پیشگیری از تغییرات انقلابی در جوامع پیرامونی بود و چنانکه جزنی مینویسد «زمانی که استعمار قدم به کشورهای تحت سلطه گذاشت، فئودالیسم صورتبندی مستقر در پیشرفتهترین سرزمینهای مورد هجوم [استعمارشده] بود». (وقایع سیساله، ۸۹). چون قدرتهای استعماری روابط اقتصادی و سیاسی با طبقه فئودال برقرار کردند، خلقِ طبقهای جدید ضروری نبود.
برعکس، نواستعمار مشغول ایجاد برنامهریزیشده نخبگان سرمایهدار جدید در جوامع حاشیهای است. مفهومِ «نواستعمار» از اینجاست که در نظریه جزنی سر بر میآورد. بهگفتۀ وهابزاده، جزنی دیکتاتوری را در ارتباط با نواستعمار میبیند، بدین معنا که دیکتاتوری پدیدهای مدرن و متفاوت با استبداد پیشامدرن است. دیکتاتوری خصلت طبقاتی خاصی دارد، چون گسترش سرمایهداری وابسته را با پروژههای توسعه بالا به پایین تسهیل میکند و آن را با نواستعمار پیوند میدهد. جزنی همچنین بین سرمایهداری کلاسیک و نواستعماری تفکیک قائل میشود، و دیکتاتوری را منظومه سیاسی مناسب سرمایهداری وابسته میخواند. «اگر نواستعمار بدون دیکتاتوری امکانپذیر نیست پس جنگ رهاییبخش بر ضد نواستعمار شامل مبارزه بر ضد دیکتاتوری شاه هم میشود.
خواستههای خلق اساساً ضددیکتاتوریاند (نبرد با دیکتاتوری، ۳۰). جزنی با تکیه بر درسهای برگرفته از جنبشهای رهاییبخش زمان خود، ایده اتخاذ شعار استراتژیک جبهه ملی رهاییبخش ویتنام جنوبی («مرگ بر امپریالیسم آمریکا و سگهای زنجیریاش») را رد میکند، و در عوض آن را به «مرگ بر دیکتاتوری شاه و حامیان امپریالیستش» تغییر میدهد. «جزنی از شعار استراتژیک مشترک رهایی ملی که دشمن خارجی را هدف میگیرد، تغییر مسیر میدهد و در عوض شعاری را اتخاذ میکند که دشمن را در داخل میبیند». این استراتژی از دید وهابزاده، بر ساخت جبهه خلق حول گرهگاهی تأکید میکند که صرفاً طبقاتی نیست. جزنی جنبش فدایی را با این استراتژی میشناساند: «به نظر ما جنبش حاضر [فداییان] که مرحلهای است از جنبش رهاییبخش خلق، با شعار استراتژیک مبارزه با دیکتاتوری شاه مشخص میشود» (نبرد با دیکتاتوری، ۲۶). جزنی در امتداد فرمولی لنینیستی، انقلاب دموکراتیک را واجد خصلتی طبقاتی میداند. اینکه ایران از زمان انقلاب مشروطه در مرحله «انقلاب بورژوا دموکراتیک» قرار گرفته و این مرحله ممکن است با غلبه پرولتاریا به «انقلاب دموکراتیک خلق» دگرگون شود، اگرچه این اتفاق در ایران نیفتاده؛ «ولی آیا تعیین مرحله انقلاب به این معنی است که شرایط ضروری برای انقلاب نیز آماده است؟ و یا میتوان ادعا کرد که در تمام این دوران تضاد اساسی جامعه در عین حال تضاد عمده بوده است؟
هر دو پاسخ به نظر ما منفی است» (نبرد با دیکتاتوری، ۲۷). مبارزه علیه دیکتاتوری شاه از نظر جزنی، مبارزهای رهاییبخش است که ماهیتی دموکراتیک دارد، ازاینرو جزنی به این باور میرسد که مبارزه مسلحانه معطوف به «برنهادن گشایشهای سیاسی و اجتماعی است». در تفسیر وهابزاده، مسئله کوشش برای رهایی ملی نزد جزنی و رفقایش، پایاندادن به سرمایهداری در ایران نبود، بلکه رهایی ایران از توسعه سرکوبگرانه و حرکت بهسوی مدرنیزاسیون دموکراتیک-مشارکتی بود. اما وهابزاده اینجا از یک «آپوریا» سخن میگوید؛ «آپوریای نظری در تئوری جزنی را نمیتوان از آپوریایی جدا کرد که بر سیاست رهایی ملی حاکم است -آن را آپوریای دموکراتیک مینامم چون مربوط میشود به بیراهه صعبالعبوری میان کنشهای رهاییبخش و توسعه اجتماعی در شرایط دموکراتیک... آپوریا یا گذرناپذیری مفهومیای که هنوز هم برای سیاست دموکراتیک امروز تعیینکننده است».
از نظر جزنی تهدید نواستعمار فقط دادهای مبتنی بر واقع به نظر نمیرسد بلکه ساختی مفهومی نیز هست. «جزنی برای ترسیم نظریه رهایی ملی به ساخت نواستعمار احتیاج داشت. ازاینرو نواستعمار از لحاظ مفهومی محصول جانبی گفتمان رهایی ملی است، تهدیدی بیرونی که تصور انقلاب سوسیالیستی را توجیه میکند». وهابزاده درنهایت نتیجه میگیرد که «اگر بهسراغ آپوریای دموکراتیک برویم و تصدیق کنیم که ضروری نیست انقلاب دموکراتیک منتهی به انقلاب سوسیالیستی شود، آنگاه است که مفهوم رهایی ملی را به سیاست دموکراتیک بدل کردهایم». جزنی نیز اعتقاد داشت «در حقیقت تنها در پراتیک است که تئوریهای ما کامل و تصحیح میگردد».
1. «بیژن جزنی: بهسوی نظریه دموکراتیک جبهه رهاییبخش»، فصل سوم کتاب «اودیسه چریکی» نوشته پیمان وهابزاده، ترجمه آیدین خلیلی، سایت نقد