|

ضرورت نقد محافل و نشست‌های هنری

بسط گفت‌وگوها و مکالمات در هنر شامل ایجاد تعاملات عمیق‌تر و معنادارتر بین هنر، هنرمند و مخاطب است‌ و این روند گویا غیرقابل‌‌اجتناب است. در همین راستا گویی این روز‌ها از‌ جمله اتفاقاتی که در فضای مجازی به‌طور چشمگیر قابل‌رؤیت است، فراخوان‌ها و دعوت به نشست‌های متمادی در حوزه‌های مختلف فرهنگی-هنری است. اگر کارکرد این‌دست گردهمایی‌ها را تلاشی برای برقراری دیالوگ بدانیم، شاید زمان مناسبی باشد؛

ضرورت نقد محافل و نشست‌های هنری

سولماز دانشفراز

 

بسط گفت‌وگوها و مکالمات در هنر شامل ایجاد تعاملات عمیق‌تر و معنادارتر بین هنر، هنرمند و مخاطب است‌ و این روند گویا غیرقابل‌‌اجتناب است. در همین راستا گویی این روز‌ها از‌ جمله اتفاقاتی که در فضای مجازی به‌طور چشمگیر قابل‌رؤیت است، فراخوان‌ها و دعوت به نشست‌های متمادی در حوزه‌های مختلف فرهنگی-هنری است. اگر کارکرد این‌دست گردهمایی‌ها را تلاشی برای برقراری دیالوگ بدانیم، شاید زمان مناسبی باشد؛ چرا‌که گویی بعد از کرونا و بعدتر، بنا‌بر محدودشدن فضاهای فرهنگی-هنری، نوابغ و روشنفکران حوزه هنر، یا از جامعه قهر کرده بودند‌ یا لباس مهاجرت به تن داشته‌اند. بنا‌بر چنین دلایلی شاید اگر ناخواسته مدام در صفحات مختلف حتی پادکست عطش و میل به شنیده‌شدن ‌یا شنیدن دیگری وجود دارد، گویا از روزهای پر‌سکوت می‌آید.

حال به‌طور تخصصی‌تر اگر به فضای نقاشی و حوزه تجسمی بپردازیم (که از کم‌دیالوگ‌ترین حوزه‌های هنری است)، به‌‌صورت استعاری و به زبان خیلی ساده‌شده‌ می‌بینیم که چنین محافل و نشست‌هایی مثل یک زمین تنیس است و متریال دیالوگ ‌بین متکلمان نیز مثل توپ تنیس از این خط به آن خط پرتاب می‌شود. و در‌نهایت هم عده‌ای بیننده در محل حضور دارند که با موجی از هیجان، تنها به پرتاب توپ زل می‌زنند و به‌وقت امتیازدهی به ‌هر‌یک از بازیکنان، فریادهای تشویق بلند خواهد شد. تنها جایی‌که عده‌ای ممکن است لب‌به‌سخن بردارند، در انتهای بازی و زمانی است که همه گوش‌هایشان از فریاد جیغ و کف و هورا انباشت شده است.

لازم به ذکر است که میان هنرجوها یا هنرمندان حوزه تجسمی، اندک عزیزانی آن اعتماد‌به‌نفس کافی را برای برون‌گرایی کلامی دارند؛ چرا‌که متأسفانه ‌بین متریال و تکنیک‌های اجرایی همواره غرق بوده‌اند و آنچنان که باید و شاید هم استادان هنری آنان را تشویق به مطالعه متونی غیراز تاریخ هنر نکرده‌اند. بنابراین این الکن‌بودن هنرمندان حوزه تجسمی همواره برقرار بوده و هست، لذا به‌دلیل عدم‌تبادل همه‌جانبه کلامی، جریان فکری هم اتفاق نمی‌افتد و اذهان همان رویه ماقبل خود را پیش می‌گیرند.

شاید به همین دلیل است که اگر جمعه‌ها ‌به گالری‌ها برای تماشای افتتاحیه آثار هنری بروید، حاصل این گشت‌و‌گذار دیداری، مشاهده نمونه‌های نسخه‌برداری‌شده از هنر پسامدرن غرب است یا اصرار بیش‌از‌اندازه به نمایش هنر اگزوتیک شرقی است ‌یا نمونه‌هایی از اتودهای ماهرانه‌ای است که شاگردان خوب هنرستان را تنها بازتولید کرده است. در‌هر‌حال، گویا زبان تصویری که از آن خود شده است، بسیار کم اتفاق می‌افتد و این‌طور‌که از مشاهده تاریخی احوال محافل هنری برمی‌آید، این عدم‌جوشش و غلیان تصویری، بیش از هر‌چیز به‌دلیل عدم‌جریان و تعاملات مناسب و به‌روز افکار هنرمندان است. اگر به عقب برگردیم و نگاهی جست‌وجوگرایانه به تاریخ غرب نیز داشته باشیم، این امر کاملا بدیهی به نظر می‌آید که همواره خروجی یک هنرمند به‌عنوان یک مؤلف، یا بهتر بگوییم به‌عنوان شخصی که چیزی از جهان خود و جهان زیسته‌اش به دنیای بیرون اضافه کرده باشد، از مجموع تبادل آرا و اندیشه‌های بینامتنی است که در آن دوره اتفاق می‌افتد و این امر در جامعه ما میسر نمی‌شود مگر با انطباق و تعامل گروه‌های مختلف هنری. به‌عبارتی زیرشاخه‌های سایر حوزه‌های هنری می‌بایست در بستری مناسب به‌ روشی بینامتنی با یکدیگر یک سینرژی دیالوگ‌محور برقرار کنند تا زبان تصویر به‌شکلی وفادارانه پیدا شده و تداوم خلق آثار هنری 

اتفاق بیفتد.

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها