سیاست کوانتومی در خاورمیانه
چگونه میتوان منطقهای پرآشوب و ثروتمند را به سوی توسعه و امنیت هدایت کرد
مقالهای که پیشروی شماست، نوشته یکی از افراد خوشفکر در ساختار سیاسی دوبی است. تصور ایرانیها از دوبی تا حدی خام و نادرست است. مردم عادی بر این باورند که دوبی بیابانی بیش نبوده و ناگهان آن بیابان به شهر و خیابان تبدیل شده است. در میان افراد سیاسی هم چند رویکرد نادرست وجود دارد. برخی میگویند دوبی زرقوبرقی بیش نیست و آن ساختمانها و برجها چنگی به دل نمیزند. برخی میگویند دوبی حرفگوشکن غرب شد و این توسعه را بهعنوان جایزه دریافت کرد و نظراتی از این دست. میتوان با قطعیت گفت هیچکدام از این دیدگاهها درست نیست.

محمد باهارون*-ترجمه و افزوده: حسن فتاحی: مقالهای که پیشروی شماست، نوشته یکی از افراد خوشفکر در ساختار سیاسی دوبی است. تصور ایرانیها از دوبی تا حدی خام و نادرست است. مردم عادی بر این باورند که دوبی بیابانی بیش نبوده و ناگهان آن بیابان به شهر و خیابان تبدیل شده است. در میان افراد سیاسی هم چند رویکرد نادرست وجود دارد. برخی میگویند دوبی زرقوبرقی بیش نیست و آن ساختمانها و برجها چنگی به دل نمیزند. برخی میگویند دوبی حرفگوشکن غرب شد و این توسعه را بهعنوان جایزه دریافت کرد و نظراتی از این دست. میتوان با قطعیت گفت هیچکدام از این دیدگاهها درست نیست.
اساسا امارات متحده عربی که دوبی هم زیرمجموعه آن است، کشور فقیری نبود، بلکه توسعهنیافته بود. فقیر به این معنا که ثروت داشت اما آن ثروت به کار و رفاه و چرخ اقتصادی تبدیل نشده بود. امارات از سه دهه پیش، شاید بتوان گفت پس از پایان جنگ اول خلیج فارس که بین ایران و عراق بود، برنامه توسعه را در دستور کار خودش قرار داد و نخست به این سه پرسش مهم پاسخ داد؛ چه امکاناتی دارم؟ چه محدودیتهایی دارم؟
چه ابزار سختافزاری و نرمافزاری نیاز دارم؟ در پی یافتن پاسخ این سه پرسش فهمید که چه مدلی از توسعه و رفاه اجتماعی مناسب حالش است. اینکه کشوری و سیاستمدارانش بفهمند قد و وزنشان چقدر است، بخش زیادی از حل مسئله افتادن در مسیر توسعه است. امارات فهمید که نمیتواند در جایگاه کشوری با وسعت زیاد مانند ایران یا عربستان باشد، فهمید که نمیتواند در جایگاه کشوری مانند قدرتهای بزرگ جهانی باشد، بنابراین مدل توسعه خودش را یافت. با خواندن این مقاله، بهروشنی درمییابید که برنامهریزان اماراتی چگونه میاندیشند و چگونه توانستند مدل اقتصادی-سیاسی خودشان را برای ماندن در ریل توسعه طراحی کنند.
نویسنده این مقاله از آن دسته اندیشمندان سیاسی-اجتماعی در دوبی است که بسیار به کشور ایران ارج مینهد و بسیار شفاف و صریح میگوید بدون حضور ایران و درواقع حضور مؤثر ایران، در منطقه خاورمیانه نه صلحی در کار است و نه توسعه پایدار. او همواره از ایران بهعنوان کشوری بزرگ و مهم و اثرگذار یاد میکند. هرچند انتقادهایی هم دارد که طبیعی است. او از دریچه منافع ملی کشور خودش وقایع را تحلیل میکند، بنابراین نباید انتظار داشت به ما کمتر از گل نگوید، اما ستون فقرات فکری نویسنده، جایگاه مهم ایران در منطقه است.
ژئوپلیتیک سنتی که در فارسی به آن جغرافیای سیاسی هم میگویند، به شکل سنتی آن که با نگرانیها و اتحادهای سرزمینی مشخص میشود، آرام آرام جای خود را به «سیاستگذاری کوانتومی» در منطقه خاورمیانه میدهد. این تغییر در گام نخست از همسویی ایدئولوژیک چشمپوشی میکند و در عوض بر مشارکت کشورهای منطقه که از جغرافیا فراتر میرود و بر فراروندهایی فراتر از پدافند است، متمرکز میشود. این فراروند یا بهتر بگوییم رویکرد جدید در خاورمیانه، با توجه به مسائل جهانی مانند تغییرات اقلیم و پایداری در زنجیره تأمین، ممکن است بتواند تنشهای طولانی را حل کند و ثبات جهانی را بالاتر ببرد.
با این حال مفهوم یا بگرت «سیاست/سیاستگذاری کوانتومی» نوپاست و برای اینکه کارایی و اثربخشیاش را نشان دهد، نیاز به زمان داریم. ایان برمر در کتاب خود با نام «ابرقدرت: سه انتخاب برای نقش آمریکا در جهان» که به سال 2015 چاپ شد (همان سالی که توافقنامه برجام تصویب شد) مینویسد: ژئوپلیتیک یا جغرافیای سیاسی انگیزه بسیاری از درگیریهای بینالمللی است؛ زیرا کشورها به دنبال پیشبرد منافع راهبردی خود و حفاظت از امنیت ملی خود در جهانی هستند که قدرت و منابع محدود است؛ چه درگیری بر سر سواحل رودخانههای حاصلخیز و بلندیهای مستحکم، چه بنادر طبیعی و مکانهای مقدس و چه منابع طبیعی. رهبران نظامی و سیاسی مدتهاست که درک کردهاند کنترل (یا استیلا) بر جغرافیا مظهر و نماد قدرت است.
تاریخ منطقه خاورمیانه هم بارها با چنین مبارزاتی بر سر ویژگیهای فیزیکی و راهبردی طبیعی گره خورده و شناخته شده است. رقابت برای آبهای رودخانه نیل از زمان حضرت موسی تا به امروز که برای نمونه بر سر سد نوزایی بزرگ اتیوپی تنش وجود دارد، همواره محل کشمکش بوده است. سد نوزایی بزرگ اتیوپی با نام اختصاری جیاییآردی، روی رودخانه نیل است و احداث و آبگیری آن با تنشهایی بین مصر و سودان همراه بوده است. درگیریها بر سر شهرهای مهم بندری خاورمیانه را دستکم میتوان به دوره جنگهای پونیک (264 تا 146 پیش از میلاد) نسبت داد. یکی از عوامل مهم در جنگ امروز یمن هم بر سر بندر حدیده، مشرف به دریای سرخ است.
مکانهای مقدس هم بیشتر وقتها در کانون درگیریهای جغرافیایی در منطقه بودهاند. از زمان لشکرکشی ابرهه حاکم حبشیتبار یمن به مکه تا جنگهای صلیبی و تا تنشهای کنونی اسرائیل و فلسطین بر سر مسجدالاقصی یا معبد اورشلیم، جنگها بر سر مکانهای مقدس ادامه داشته و دارد. به بیان دیگر، در تاریخ مدرن خاورمیانه بهطور چشمگیری رویکرد بازیگران منطقهای کماکان همان رویکرد کلاسیک و سنتی است. چیزی که میتوان آن را سیاست مبتنی بر فیزیک کلاسیک نامید. اشغال فلسطین، جنگ ایران و عراق، تهاجم عراق به کویت، جنگ دوم خلیج فارس و حتی جنگ داخلی یمن، همگی حول ملاحظات سرزمینی بودهاند. تنشهایی که یا بر سر از دست دادن سرزمین بوده یا بر سر به چنگ آوردن سرزمینی بوده است. فرار از این چرخه [معیوب] مستلزم دورشدن از یکی از دلایل اصلی این درگیریها است؛ یعنی جغرافیا. روندهای اخیر مشاهدهشده به سمت کاهش تنش در منطقه، بهویژه در توافقنامه ابراهیم است.
این توافقنامه نخست از سوی اسرائیل، بحرین و امارات در سپتامبر 2020 امضا شد. در چهار دهه گذشته کشورهای عربی دو نگرانی اصلی منطقهای داشتند؛ یکی اسرائیل و دیگری ایران. توافق ابراهیم به دنبال کاهش تنش با اسرائیل بود و مذاکرات میان ایران و عربستان تلاشی برای کاهش تنش با ایران است برای نزدیکی هرچه بیشتر با یک رقیب سرسخت دیگر. پیمان ابراهیم البته نخستین نمونه صلح میان اسرائیل و یک کشور عربی نبود. مصر و اردن هر دو سالها پیش از این پیمان قراردادهای صلحی را با اسرائیل امضا کرده بودند. اما نکته مهم اینجاست که امارات و بحرین هیچکدام با اسرائیل مرز مشترک ندارند، اختلافهای مرزی هم ندارند. اردن و مصر با اسرائیل تنش مرزی داشتند و صلحی کلاسیک را امضا کردند، اما پیمان ابراهیم با در نظر گرفتن این واقعیت که امارات و بحرین مشکلات جغرافیایی با اسرائیل ندارند، امضا شد و نشانگر این است که این توافق یک توافق کلاسیک صلح نیست، بلکه حول این محور است که درگیریها و تنشها کاهش یابد.
تفاوت صلح مبتنی بر زمین و صلح بدون زمین مانند تفاوت میان فیزیک کلاسیک و فیزیک کوانتومی است. توافقنامه ابراهیم از طریق متغیرهای پویای ژئوپلیتیک برقرار نمیشود، بلکه مجموعهای از ملاحظات جدید است که بهسرعت در حال تبدیلشدن به عوامل اصلی در رویکردهای منطقهای کنونی است. رویکردی که برای رویارویی با درگیریهای مزمن خاورمیانه است. همین رویکرد بهویژه در اجلاس سران شورای همکاری خلیج فارس در سال 2021 سعودیها و اماراتیها را با قطریها آشتی داد.
نزدیکشدن امارات و ترکیه در سال 2022 و عادیشدن روابط میان عربستان و ایران نمونههایی از این رویکرد جدید است (همان رویکردی که سیاستمداران عنوان کوانتومیبودن را برایش به کار میبرند). این نمونهها نباید بهعنوان شاهدی بر عملگرایی تاکتیکی صرف، براساس شعار لُرد هنری جان تمپل پالمرستون که میگفت دوستان ابدی و دشمنان همیشگی وجود ندارند، تفسیر شود؛ بلکه باید نشان از تغییر ژرفتری دید. آن چیزی که تئودور بکر در یک پژوهش دانشگاهی مهم به سال 1991 از آن با عنوان «سیاست/سیاستگذاری کوانتومی» یاد کرد.
اصول جدید برای سیاست خاورمیانه
تغییرات کنونی در خاورمیانه با انگیزه چشمگیر کاستن از تنش و تمایل فزاینده برای احیای دوستی میان متحدان سنتی است که برای یک بازه زمانی از هم دور افتاده و جدا شده بودند. اینها همگی میتواند نشان از یک تغییر تکتونیک باشد (تکتونیک به معنای زمینساخت و در این متن به معنای پدیدهای در ساختار ژئوپلیتیک است که به تحولات زمینمحور اشاره دارد، آنچنان که بالاتر توضیح داده شد). سه اصل اجرائی یا عملیاتی میتواند این رویکرد کوانتومی را به ژئوپلیتیک منطقه توضیح دهد.
حرکت فراتر از جغرافیا
جغرافیا دیگر [به تنهایی] مبنای کنشهای سیاسی در خاورمیانه نخواهد بود. تشکیلات و ساختارهای ژئوپلیتیکی مستقر در منطقه، مانند شورای همکاری خلیج فارس یا شورای همکاری کشورهای عربی و آفریقایی دریای سرخ و خلیج عدن همچنان مهم خواهند بود. اما تنها راه برای توسعه مشارکتها و اتحادهای منطقهای نخواهند بود. بارزترین جلوه جهتگیری جدید برای توسعه مشارکتها تصویب موافقتنامههای مشارکت اقتصادی جامع همچون سیایپیاِی و سیاسپیاِی در میان کشورهایی است که به واسطه جغرافیا به هم گره نخوردهاند.
برای نمونه، امارات متحده عربی با آلمان، چین، روسیه، ژاپن، هند، اسرائیل، اندونزی، اتریش و ترکیه مشارکتهایی را توسعه داده و توافقهای بیشتری هم در راه است. از یاد نبریم که هیچیک از این کشورها با امارات مرز مشترک ندارند اما مزایای همکاری با آنها میتواند بسیار زیاد باشد. زیادتر از همکاری با کشورهایی که امارات با آنها مرز مشترک دارد. برای نمونه، مشارکت با چین و هند که شامل انتقال فناوری و امنیت غذایی و بهداشتی است. روابط دوجانبه که مبتنی بر همسایگی جغرافیایی نیست، عامل اصلی برای نهادهای مستقل از جغرافیاست که مثال بارز آن توافق چهارجانبه اسرائیل، هند، امارات و آمریکاست که به آن «آی2یو2» میگویند. این توافق چهارجانبه درهای زیادی را برای همکاریهای فرامنطقهای باز خواهد کرد.
همبندی و هماتصالی
قطبیت (به معنای جهان قطبیشده) دیگر در روابط بینالمللی سبب پویایی نیست. مفهوم «مرکز گرانشی ایدئولوژی»، آنگونه که در دوره جنگ سرد چندین کشور را گرد هم میآورد و بلوکسازی میکرد و دو بلوک سرمایهداری و کمونیسم را شامل میشد، دیگر فرض اصلی اتحاد میان کشورها نیست. در عوض گسترش الگوی همکاری اقتصادی کشورهای گوناگون را ولو با تفاوت ایدئولوژی، به هم نزدیک میکند. برای نمونه آنچه از آن بهعنوان کمربند چین یا جاده چین نام میبرند، دستور کار هماتصالی نوین است که میتواند کشورهایی را با ایدئولوژیهای مختلف گرد هم آورد و جایگزین قطبیگرایی بهعنوان هسته اصلی نظم جهانی شود و برای مشکلات قدیمی راهحلهای نوین ارائه کند.
قرارداد برق در برابر آب میان اسرائیل و اردن، گسترش شبکه برق شورای همکاری خلیج فارس به عراق هم نمونههایی از این است که چگونه هماتصالی میتواند تنشهای ژئوپلیتیکی را کاهش دهد. اصل هماتصالی به دلیل ماهیت خود، رهاکردن قطبیگرایی را سبب خواهد شد. در سیاستگذاری کوانتومی، شرکای کشورها براساس ایدئولوژی، بستگی سیاسی یا بلوکهای هویتی -چه ملی و چه مذهبی- انتخاب نمیشوند. برعکس، نظم جهانی مبتنی بر شبکه هماتصالی، توانایی هر کشور را برای توسعه حوزههای مختلف در برابر دیگر کشورها فراهم میکند، آن هم بدون توجه به اختلافهای سیاسیِ برگرفته از ایدئولوژی. مفهوم غرب در برابر شرق بهزودی به یک مفهوم آنالوگ تبدیل خواهد شد که ریشه در استعمار و مبارزه و جنگ سرد دارد. در سیاستگذاری کوانتومی شرق و غرب معنا ندارد. ایده جهان جنوب در برابر جهان شمال هم در تضاد با همبندی و هماتصالی است. مانند شبکهها (در فیزیک) یا گرافها (در ریاضی) همبندی و هماتصالی سبب مبادله آزادانه کالا و پول و افراد و دادهها میشود. بدون شک قطبیگرایی با چنین رویکردی در تضاد است.
همکاری بهمثابه امنیت
رویکرد سنتی به امنیت همواره براساس نگره پدافندی ساخته شده است. دیوارها و سربازان دو روی سکه امنیتی را تشکیل میدهند. تمام [یا بیشتر] سیاستهای امنیت ملی کشورها مبتنی بر شناسایی دشمنان احتمالی، ارزیابی تهدیدها و ایجاد تدبیرهایی برای پیشگیری یا مقابله با آنهاست. با این حال نگرش کنونی در منطقه مبتنی بر همکاری برای کاهش احتمال تهدید امنیتی به جای تلاش برای جلوگیری از حمله مورد انتظار است. این نگرش در قلب روابط میان ایران و عربستان و نیز امارات و ترکیه قرار دارد. همچنین در هسته توافقنامه ابراهیم نیز دیده میشود. همکاری میان کشورها بر اساس رویکرد سیاستگذاری کوانتومی میتواند بازیگران غیردولتی را کمرنگتر کند و جنگهای نیابتی را بکاهد. اگرچه گاهی ممکن است این رویکرد ناکارآمد باشد، مانند رابطه میان روسیه و آلمان و گاهی خوش بدرخشد، همچون رابطه میان کرهجنوبی و چین.
پیامدهای منطقهای و جهانی
شاید این پرسش پیش آید که چه عواملی میتواند کشورها را از اتخاد رویکرد توصیفشده در بالا دور کند و اجازه ندهد ژئوپلیتیک منطقهای به سمت و سوی سیاستگذاری کوانتومی پیش برود؟ دلایل برخی منطقهای و برخی جهانی هستند. تغییرات اقلیم، انرژی، غذا، امنیت، سلامت و بهداشت و نیز نگرانیهایی درباره پایداری زنجیره تأمین. نکته پررنگ سیاستگذاری کوانتومی کاستن از تنش سفتوسخت میان ایران و اسرائیل است. این فرایند با استفاده از همان همبندی و هماتصالی که در شبکهها و گرافها وجود دارد و کشورهایی همچون امارات و عربستان ساختهاند، ممکن است.
فراتر از خاورمیانه، با رویکرد سیاستگذاری کوانتومی میتوان تنشها را در دریای چین جنوبی، منطقهای ژئواستراتژیک که به شدت نظامیشده است، کاست. پروژههای هماتصالی جدید مانند مدیریت اقیانوسهای موسوم به اقتصاد آبی یا تونلهای زیرآبی که میتواند ایران را به امارات و یمن و جیبوتی متصل کند، نوید همکاریهای اقتصادی بیسابقهای را میدهد که میتواند برخی از پایدارترین درگیریها را در منطقه آرام کند. درست مانند فیزیک کوانتومی، سیاست کوانتومی هم نگرهای نسبتا جدید است و برای درک درست آن و کاربردهایش زمان لازم است، اما مهم این است که امروز در دسترس ماست.
* مدیر انستیتوی سیاستگذاری دوبی
سیاستگذاری کوانتومی چیست؟
سیاستگذاری یا مدیریت کوانتومی عنوانی نوپا در دانش حکمرانی است که اصولی کلی را از فیزیک کوانتومی گرفته و در مفاهیم مدیریت و سیاستگذاری سازمانی ادغام میکند. این سبک از سیاستگذاری بر دو اصل «سازگاری» و «هماتصالی» تأکید دارد. برخی از مفهوم «هماتصالی» با عنوان «بههمپیوستگی» هم یاد میکنند که با توجه به تعریف استاندارد سیاستگذاری کوانتومی چندان درست نیست. سیاستگذاری کوانتومی به راهبردها، راهکارها و رویکردهایی در دولت یا سازمان اشاره دارد که ساختارها را به شکل یک شبکه خودسازگار و انطباقپذیر پیچیده در نظر میگیرد. نگره سیاستگذاری کوانتومی بر چند اصل استوار است:
1- خودسازماندهی: سازمانها یا کشورها یا نهادها یا وزارتخانهها باید به جای تحمیل ساختارهای سفت و سخت، امکان سازگاری و خودسازماندهی را فراهم آورند. این فراروند به مصرف بهینه انرژی در ساختار هم منجر میشود.
2- رویکرد کلنگر: در سیاستگذاری یا سیاستورزی کوانتومی، عنصرهای درون-برون ساختاری با هم هماتصالی دارند. به زبان دیگر ساختار شبکهای یکپارچه است. چه یک کشور و نهادهایش باشد، چه کشورهای یک منطقه باشند.
3- هدفمحوری: در سیاستورزی کوانتومی هدفمحوری بر ارزشمحوری یا باورمحوری اولویت دارد. تمرکز اعضای ساختار روی هدف مشترک است که سنجشپذیر هم است.
4- ساختار غیرسلسلهمراتبی: سیاستورزی کوانتومی به جای شبکه سلسلهمراتبی که کند و به لحاظ مصرف انرژی پرمصرف است، ساختار شبکهای دارد که در آن هر نقشی ارزشمند است و هر بخشی در همکاری و نوآوری مهم است.
5- پایداری: سازمانها یا کشورها یا نهادهای بینالمللی یا اتحادیههای بینالمللی که اصول سیاستورزی کوانتومی را برمیگزینند، چون حلمسئلهمحور هستند و از انعطاف عقلی-عملی بالاتری برخوردارند، با تغییرات محیطی سازگارتر هستند و از دوام و پایداری بالاتری برخوردارند.