|

عکس‌های فوری از یک روح سرگردان

«خیال می‌کردم زندگی عین کتاب است: صفحه اول را ورق می‌زنی و به صفحه بعد می‌رسی، و همین‌طور به صفحه آخر. اما زندگی مثل داستانِ کتاب‌ها نیست. شاید کلماتی باشد و شاید صفحه‌ها شماره داشته باشد، اما پیرنگی در بین نیست و شاید پایان‌بندی باشد، اما پایانی نیست‌».

عکس‌های فوری از یک روح سرگردان

شرق: «خیال می‌کردم زندگی عین کتاب است: صفحه اول را ورق می‌زنی و به صفحه بعد می‌رسی، و همین‌طور به صفحه آخر. اما زندگی مثل داستانِ کتاب‌ها نیست. شاید کلماتی باشد و شاید صفحه‌ها شماره داشته باشد، اما پیرنگی در بین نیست و شاید پایان‌بندی باشد، اما پایانی نیست‌». رمان «ایستگاه ئوئنوی توکیو» نوشته یو میری با این جملات آغاز می‌شود. یو میری، زاده 1968 در کره جنوبی است، اما از دوران جوانی مقیم ژاپن شده و به زبان ژاپنی می‌نویسد. خانم میری علاوه بر رمان و داستان، نمایش‌نامه و مقاله نیز نوشته است و جوایز متعددی دریافت کرده.

ایستگاه ئوئنوی توکیو از ایستگاه‌های بزرگ این شهر است که تاریخچه مفصلی پشت سر دارد. میری حین روایت زندگی کارگری زحمتکش، گذشته را نیز مرور می‌کند و به زمان جنگ و تبعات آن نقب می‌زند. «راوی هم‌زمان با امپراتور و پسر راوی هم‌زمان با ولیعهد به دنیا می‌آیند و سرنوشت تلخ او با زندگی امپراتور تضاد چشمگیری دارد. رمان «ایستگاه ئوئنوی توکیو» در سال 2014 نوشته شده و در نوامبر 2020 ترجمه شده و جایزه «کتاب ملی» را بابت ترجمه ادبیات از آن خود کرده است. در ابتدای رمان نقدهایی بر این اثر میری آمده است ازجمله نقد روزنامه «گاردین» که این رمان را رمانی اجتماعی می‌خواند و البته معتقد است بیشتر صبغه جادویی دارد تا واقعی. «متن سرشار از گسست است، انگار کازو (راوی رمان)، با هر پاراگراف تازه‌ای می‌کوشد گذشته را بفهمد، اما با هر سطر تاریخ از دستش می‌گریزد. گذشته و ساکنانش دست‌نیافتنی‌اند، مانند خودِ کازو در حالت شبح‌وارش. می‌گوید: دیگر نمی‌توانم به چیزی دست بزنم.

صدا و رنگ و بو با هم درآمیخته‌اند و رفته‌رفته محو می‌‌شوند، پس می‌کشند؛ احساس می‌کنم اگر به چیزی دست بزنم، ناپدید می‌شود». آنچه رمان را خواندنی می‌کند، سر در‌آوردن از رمز و راز زندگی کازو، چگونگی بی‌خانمان‌شدن او و پرسه‌گردی‌هایش در پارک است. با این‌همه رمانِ میری «به‌ وضوح خط جدایی فقر و غنا را در ژاپن پس از جنگ جهانی دوم ترسیم می‌کند». همان‌طور که در نقد دیگری آمده است: «روحی با باری از تاریخ و تراژدی در ایستگاه متروی توکیو سرگردان است‌». کازو عمرش صرف کارگری و خانه‌به‌دوشی شده است، او یکی از هشت فرزند خانواده‌ای است که از زادگاهش فوکوشیما برای ساختن تأسیسات المپیک 1964 به توکیو می‌رود. «کازو شمن پرسه‌گردی در میان چادرهای بی‌خانمان‌ها در پارک ئوئنو کنار ایستگاه قطار خاطرات پراکنده خود را به یاد می‌آورد و مدام از این شاخ به آن شاخ می‌پرد. به گفت‌وگوها گوش می‌دهد و یادش می‌آید چطور خودش آنجا بوده.

حواسش جمع نیست، اما طولی نمی‌کشد که در این رمان کوتاه و گزنده آشکار می‌شود که کازو کم داغ دل ندیده و سرانجام که نویسنده سراغ این داغ‌ها می‌رود -جدایی کازو از خانواده به علت کار، مرگ عزیزان و درماندگی مالی که منجر به بی‌خانمانی او می‌شود- رمان رنگ رقت‌باری به خود می‌گیرد که تأییدی است بر آغاز انتزاعی و شعرگون آن». همچنان که کازو سقوط مالی خود را شرح می‌دهد، «رمان شکل مقطع اندوه‌بار جامعه ژاپن را به خود می‌گیرد و از طبقات فرودست تا مزدبگیران تا خانواده امپراتوری تا بی‌خانمان‌ها بازیچه دست دولتند». در نهایت می‌توان این رمان را «رشته‌ای از عکس‌های فوری ظریف از کسی خواند که ظرفیت زیستن را از دست داده و اینک بی‌وقفه می‌اندیشد و بی‌وقفه احساس می‌کند».