اسیر خبر
وقتی سیاست، زندگی را میبلعد
در تعطیلات نوروز امسال، بیش از چهار هزار کیلومتر در جادههای ایران رانندگی کردم. برای دیدن دوست عزیزی، از تبریز راه افتادم، به دشتستان بوشهر رسیدم و در مسیر از شهرهای بسیاری گذشتم. اما چیزی که در تمام این مسیر و همه این شهرها مشترک بود، نهفقط زیبایی بهار و طراوت سفر، بلکه حضور سنگین «خبر» در همهجا بود. در هر جمعی، بیتعارف، بیش از همه درباره سیاست صحبت میشد؛ بازگشت ترامپ، تهدیدها، امیدها و ترسها.


در تعطیلات نوروز امسال، بیش از چهار هزار کیلومتر در جادههای ایران رانندگی کردم. برای دیدن دوست عزیزی، از تبریز راه افتادم، به دشتستان بوشهر رسیدم و در مسیر از شهرهای بسیاری گذشتم. اما چیزی که در تمام این مسیر و همه این شهرها مشترک بود، نهفقط زیبایی بهار و طراوت سفر، بلکه حضور سنگین «خبر» در همهجا بود. در هر جمعی، بیتعارف، بیش از همه درباره سیاست صحبت میشد؛ بازگشت ترامپ، تهدیدها، امیدها و ترسها.
از تبریز تا بوشهر، شهرهای بسیاری دیدم؛ زنجان، قزوین و تهران، تا اصفهان، شیراز، یاسوج و شهرکرد. در دل جادههای نوروزی، در هر جمع انسانی، یک گفتوگوی مشترک همهجا تکرار میشد: «ترامپ چه میکند؟ ایران چه خواهد کرد؟ جنگ میشود؟ توافق میکنند؟...». انگار فرقی ندارد کجا باشی، در شمال یا جنوب، شرق یا غرب، در خانه یا خیابان یا در صف پمپبنزین، ما دیگر نهفقط شهروندان یک کشور، بلکه اسیران اپلیکیشنهای خبری دائما بهروزشونده شدهایم.
ما امروز بیش از هر زمان دیگری به اخبار چسبیدهایم؛ گوشیهای هوشمند، سایتهای خبری در تلگرام، گروههای خانوادگی و دوستی در واتساپ، اعلانهای فوری و تحلیلهای بیپایان. نه فقط خبر میخوانیم، بلکه به معنای واقعی کلمه، در خبر زندگی میکنیم. بهجای آنکه صبح خود را با سلامی به عزیزانمان آغاز کنیم، با تیترهای قرمز خبرگزاریها چشم باز میکنیم. این وضعیت، فقط «مصرف محتوا» نیست؛ یک تغییر روانشناختی عمیق در شیوه بودن ما در جهان است. در تماشاخانه زندگی، اخبار دیگر یک پسزمینه نیستند؛ آنها صحنه اصلیاند و لابد زندگی واقعی، آنجایی که خانواده، کار، دوستی و آرامش جاریاند، به حاشیه رانده شده است.
خبرها بیرحم هستند. آنها هیچگاه نپرسیدهاند که چه اثری بر زندگی ما میگذارند، فقط میخواهند «دیده شوند». کتابی هست با نام تاجران توجه که در آن آمده است رسانهها برای استخراج حتی ریزترین باقیماندههای توجه ما طراحی شدهاند. گوشیهای هوشمند امروز فقط ابزار خبرخوانی نیستند، بلکه بهمثابه معادن روانیای عمل میکنند که بیوقفه در حال کاوش ذهن و عواطف ما هستند.
ماجرا اما فقط به کمبود وقت یا اعتیاد به اخبار موبایل ختم نمیشود؛ فراتر از آن، نظام ارزشی تازهای شکل گرفته است که در آن «بیخبری» نوعی بیمسئولیتی تلقی میشود. گویی اگر از مواضع ترامپ سردرنمیآوری یا تحلیل بهروزی از تحولات ژئوپلیتیک نداری، از زمره شهروندان خوب به حساب نمیآیی. از فیلسوفی میخواندم که میگفت: «بذل توجه، یعنی بذل همه آن چیزهایی که میتوانستی به آنها توجه کنی، اما نکردی». از گفتوگوی صمیمانهای که میتوانستی با فرزند مضطربت داشته باشی تا خوابی که از دست رفت و فردای تو را بیرمق کرد. ماجراهای خبری، بیآنکه بخواهند، توجه ما را از دیگر بخشهای زندگی میربایند و آن را تهی، کدر و بیجان میکنند.
اما درک این واقعیت برای بسیاری از ما دشوار است. چرا؟ چون در عصر رسانههای اجتماعی، باوری جا افتاده که همگامی با اخبار، خصوصا اخبار سیاسی، نشانه فضیلت اخلاقی است. این تصور غالب شده که اگر در برابر تحولات روز موضعی نگیری، وظیفهات را به عنوان شهروند درست انجام ندادهای. لابد شما هم آن فشار ملموس را در شبکههای اجتماعی احساس کردهاید؛ اینکه گویی باید درباره هر اظهارنظر ترامپ، اعلام موضعی داشته باشی، وگرنه سکوتت به بیتفاوتی تعبیر خواهد شد. اما شاید حالا زمان آن باشد که با این تصور عمومی مقابله کنیم. شاید وظیفه اخلاقی امروز ما، نه «درگیرشدن بیشتر»، بلکه دوریگزیدن سنجیده از اخبار باشد. نه به معنای بیمسئولیتی، بلکه برای بازیابی آن بخشهایی از زندگی که سیاست حق ورود به آنها را ندارد؛ خانواده، خلوت، معنا و دوستی. ما باید جرئت کنیم گاهی نظر ندهیم، چیزی ندانیم و درگیر اخبار روز نشویم. باید بپذیریم که گاهی بهترین کنش سیاسی، این است که به سیاست مجال ندهیم تا همه هستیمان را اشغال کند.
در عصر کمیابی توجه، زیستن معنادار الزاما به این معنا نیست که به هر مسئله مهمی توجه کنی، بلکه گاهی درست برعکس آن است؛ باید بدانی به چه چیزی توجه نکنی. در دنیایی که هر روز صدها بحران، فاجعه، تحلیل و هشدار از سراسر جهان به سوی ما هجوم میآورد، هیچ انسان عاقلی نمیتواند و نباید وظیفه خود بداند که نسبت به همه آنها حساس، مطلع و نگران باشد.
واقعیت این است که «توجه»، منبعی محدود و ارزشمند است. درست مانند زمان یا انرژی، اگر بیمحابا خرجش کنیم، چیزی برای لحظههای حیاتی زندگیمان باقی نمیماند. حجم گرفتاریها و مصائب بینالمللی چنان بالاست که اگر قرار بود هر روز نگران اخبار باشیم، جایی برای تمرکز بر زندگی شخصی، روابط انسانی، رشد فردی یا حتی حس خوشی باقی نمیماند.
کسی از ما نخواسته و نمیتواند بخواهد که بار کل جهان را به دوش بکشیم، اما رسانهها با هوشمندی تمام، این توهم را ساختهاند که اگر به مسئلهای بیتوجهی، پس لابد آدم بیاحساسی هستی. درحالیکه در بسیاری از مواقع، بیتوجهی آگاهانه نهتنها نشانه بیاحساسی نیست، بلکه انتخابی خردمندانه است؛ انتخابی برای محافظت از روان و حفظ توانایی برای زیستن در جهانی که خودش همینطور که هست، به اندازه کافی دشوار است.