فاشیسم سودمند بودن
پس از جنگ جهانی دوم و تسلیم بیقیدوشرط ژاپن به متفقین و رواج فرهنگ غربی، بهویژه آمریکایی در آن کشور، خانمهای نویسنده بیش از پیش به عرصه رمان و داستان کوتاه پا گذاشتند و برخی از ایشان از شهرت و محبوبیت بینالمللی برخوردار شدند.


شرق: پس از جنگ جهانی دوم و تسلیم بیقیدوشرط ژاپن به متفقین و رواج فرهنگ غربی، بهویژه آمریکایی در آن کشور، خانمهای نویسنده بیش از پیش به عرصه رمان و داستان کوتاه پا گذاشتند و برخی از ایشان از شهرت و محبوبیت بینالمللی برخوردار شدند. برجستهترین این نویسندگان، مینائه میزومورا، هیروکی کاواکامی، یوکیو اوگاوا، بنانا یاشیموتو، مییکو کاواکامی، سایاکا موراتا و یکی از این نویسندگان نسل جوان، هیروکو اویامادا است که اخیرا دو داستان از او با ترجمه مهدی غبرائی در انتشارات نیلوفر منتشر شده است.
هیروکو اویامادا از نسل جدید نویسندگان خلاق ژاپنی، در سال 1983، در هیروشیما به دنیا آمده و هرچند تازه چهلسالگی را پشت سر گذاشته، اما بار هراسناک بمب اتمی که قریب چهل سال پیش از تولدش شهرش را به کل ویران کرده و عواقبش تا امروز بهجا مانده، بر نوشتههایش سنگینی میکند؛ البته بیهیچ اشاره مستقیمی به بمب و در عوض با استفاده از هنر روایی که از بزرگان کشورش و جهان به میراث برده. اویامادا در هر دو رمان کوتاهی که در این کتاب آمده است، با ایجاد فضایی وهمانگیز و کمابیش فراواقعی، در عین استفاده از عناصر آشنا، به حقیقتی دست مییابد شایان موقعیت انسان امروز در جهانی معلق بین هویت و هویتباختگی.
اویامادا را در وطنش قدر دانستهاند و چند جایزه معتبر، ازجمله جایزه اکتاگاوا را دریافت کرده است. در 2013 رمانک «گودال» را نوشت که بابت آن جایزه معتبر «اَکُتاگاوا» را دریافت کرد.
یکی از داوران این جایزه، هیرومی کاواکامی که خود رماننویس مطرحی است، توانایی اویاما را در زمینه «فانتزی در صحنه واقعی» ستود. اویاما خود میگوید در کار نویسندگی بیش از همه از فرانتس کافکا و ماریو بارگاس یوسا تأثیر پذیرفته است؛ تأثیری که در فضای وهمآلود «گودال» پیداست. اویامادا دوران مدرسه خود را در هیروشیما سپری کرده است؛ همان شهری که آمریکاییها به بهانه پایاندادن به جنگ جهانی دوم، یکی از دو بمب اتمی خود را بر آن انداختند. اویامادا در سال 2006 در رشته ادبیات از دانشگاه هیروشیما فارغالتحصیل شد و پس از دانشگاه ظرف پنج سال سه بار شغل تغییر داد و همین تجربه مایه نوشتن اولین رمانش با عنوان «کارخانه» شد که بابت آن جایزه «شینجو» را در سال 2010 دریافت کرد.
به این ترتیب، در کتاب «گودال- کارخانه» دو داستان تحسینشده هیروکو اویامادا انتخاب و ترجمه شده است. «راوی رمان موجر و سوررئال «گودال» خود را در محیط روستایی غریبی سرگردان میبیند. مسکنگزیدن رایگان در خانهای که تازه خالی شده و متعلق است به پدر و مادر شوهر راوی، آسا، غنیمت است و اویامادا از صرفهجویی این زوج برای زمینه رمان استفاده میکند... اویامادا در سراسر رمانک تعادل بین سوررئال و روزمرگی را حفظ میکند و به طرزی بهیادماندنی پادرهوایی آسا را منتقل میکند». نثر رمان نیز خبر از وقوع اتفاقی تهدیدکننده میدهد و فضای دلهرهآور و غریب داستان را میسازد.
رمانک «کارخانه» نیز تعمقی است در آنچه به معنای انجامدادن طوطیوار کار تحت نظام سرمایهداری است. در این رمان «حضور نگرانکننده موجودات کارخانه همچون ابزاری برای ارائه مفاهیم آشنای شرکتها به کار میرود: نظارت مداوم داخلی، سرپوش گذاشتن و آبروداری. به قول براین لودر، فاشیسم سودمند بودن. همیشه باید رابطه نمادین بین وضع موجود و شرکت به هر قیمت حفظ شود. مثالی که در مورد نمایش ظاهر همه شرکتها مصداق دارد، چه داستانی باشد چه واقعی». بنابراین، داستان «کارخانه» واقعیت عجیبی را ترسیم میکند که شبیه اکنون ماست. «این رمانکی از محیط کارگری است که نیشدارتر، طعنهآمیزتر و حقیقیتر از امثال معاصر خود است». ماجرای رمان الهامگرفته از کار موقت اویامادا در یکی از شرکتهای وابسته به اتومبیلسازی است. او از پدیدهای معمولی وضعیتی غریب میسازد. در داستان «گودال» نیز زنی شغلش را ترک میکند و به شهر دیگری میرود، در گودال میافتد و حوادث غریبی را از سر میگذراند.
وضعیتی فراواقعی که بهسرعت در زندگی روزمره رخنه میکند، اما جالب اینجاست که این دگرگونی کمابیش نامحسوس است. دو رمانک اویامادا در ژاپن و غرب خاصه در آمریکا با تحسین و اقبال منتقدان مواجه شدهاند و نقدهای متعددی درباره این آثار نوشته شده است. این نقدها بهخصوص رمانک «کارخانه» را که از تجربه کار نویسنده در شرکتی وابسته به کارخانه وام گرفته است، مورد توجه قرار داده و به فضای کافکایی آن اشاره کردهاند. این رمان مدام بین سه شخصیت اصلی در نوسان است؛ بیآنکه هیچ نشانی از تغییر راوی در میان باشد. هرچه در رمان پیش میروید، نظرگاهها بیشتر در هم تنیده میشوند و گاه در میانه فصلی نظرگاه تغییر میکند و توالی منظم خود را از دست میدهد. مفهوم زمان یکسر ناپدید میشود و در اواخر کتاب است که خواننده درمییابد حدود پانزده سال گذشته است.
«آشفتگی بینهایت احساس درماندگی را بیشتر میسازد و در درون خواننده همان گسست بیمعنایی را ایجاد میکند که کارگران کارخانه بر سرشان میآید». اما همچنان که رمان پیش میرود، شخصیتها از سردرگمی ملایم به خودآگاهی پذیرش وضع موجود و سپس به یأس میرسند. نویسنده بر اساس تجربه کار خود در صنعت اتومبیلسازی، کارخانه را فضایی درمییابد که در آن طبقه کارگر ناتوان است و از طریق نشاندادن این ناتوانی، محیط کار سرمایهداری مدرن را نقد میکند و اختلاف طبقاتی را تصویر میکند.
سنت ادبیات پرولتاریایی موقعیت طبقه کارگر و اهمیتشان را در برابر ماشین سرمایهداری برجسته میکند. این ژانر اغلب هوادار نظریات مارکسیستی است که عقیده دارد طبقه کارگر از ارکان چرخش چرخ جامعه است... در کارخانه کارگران ضمن انجام کارهای بیمعنا در قبال مزد معرفِ پرولتاریا هستند. و اما درباره موقعیت کافکایی رمان، طرز قصهگویی اویامادا یادآور رمانهای کافکا است که دنیای او کابوسوار است. از اینروست که «کارخانه» را رمانی کافکایی خواندهاند. تصاویر غریب و ساختار غیرخطی رمان همچون آثار کافکا تخیل را برمیانگیزد و مخاطب را به جایی میکشاند که واقعیت داستانی را با واقعیت خود قیاس کند. درست همان تأثیری که آثار کافکا بر خواننده میگذارد.