|

حمایت حامیان هنر

یکی از مهم‌ترین دغدغه‌هایی که منجر به وجود آمدن رشته‌ای به نام جامعه‌شناسی هنر شد، توضیح رابطه علّی میان هنر و جامعه بود. این رابطه تا پیش از پرداختن جامعه‌شناسان، توسط فلاسفه هنری بررسی می‌شد. بعدتر جامعه‌شناسانی مثل مارکس، لوکاچ و گلدمن هنر را تحت تأثیر جامعه و شرایط آن دانسته و حتی ماکس شِلِر تأثیر متقابل جامعه و هنر را بیان کرد.

ترانه سلطانی

 

یکی از مهم‌ترین دغدغه‌هایی که منجر به وجود آمدن رشته‌ای به نام جامعه‌شناسی هنر شد، توضیح رابطه علّی میان هنر و جامعه بود. این رابطه تا پیش از پرداختن جامعه‌شناسان، توسط فلاسفه هنری بررسی می‌شد. بعدتر جامعه‌شناسانی مثل مارکس، لوکاچ و گلدمن هنر را تحت تأثیر جامعه و شرایط آن دانسته و حتی ماکس شِلِر تأثیر متقابل جامعه و هنر را بیان کرد.

درباره تأثیرگذاری متقابل می‌دانیم که علاوه‌بر تأثیری که هنر بر جامعه می‌گذارد، دولت‌ها، گفتمان‌های فرهنگی و سیاسی حاکم، حامیان هنر، مردم و در دیدی کلی جامعه هم بر هنر تأثیری مستقیم دارد. البته این نکته حائز اهمیت است که گاهی هنرمند تلاش می‌کند تا از معیارها یا واسطه‌های زیبایی‌شناسی روز و مناسبات اقتصادی فاصله گیرد و دست به نوآوری در خلق اثر هنری خود زند. اما در این شرایط هم ردپای روح زمان هگلی در آثار او مشخص خواهد بود.

به نظر می‌رسد که موضوع تأثیر حامیان هنر و نظام‌های حمایتی هنر مبحثی است که کمتر به آن پرداخته شده‌ و در‌عین‌حال یکی از قدیمی‌ترین واسطه‌ها‌ی زیبایی‌شناسی در جامعه نیز هست. با استفاده از اطلاعاتی که از سنگ‌نوشته‌ها و حکاکی‌های دوران باستان به دست رسیده، مشخص شده که هنر به‌ عنوان وسیله‌ای برای انتقال ایدئولوژی، اشاعه یک اندیشه خاص‌ یا مشروعیت‌بخشیدن به قدرت استفاده می‌شده‌ است. به نوعی هنر رسانه‌ای برای ایدئولوژی‌های حاکم بوده‌ است؛ همان‌طور‌که فاتحان جنگ‌های باستان به هنرمندان سفارش آثار هنری می‌دادند تا پیروزی‌های خود را ثبت و روایت کنند. کم‌کم هنرمندان در دربار پادشاهان ساکن شدند و در کنار خلق اثر هنری، مقاصد سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی حکومت را گسترش دادند. به نوعی حاکمان سفارش‌دهندگان بزرگ آثار هنری بودند و روی تولیدات هنری تأثیر می‌گذاشتند.

در طول تاریخ این تأثیرگذاری پیچیده‌تر و متفاوت‌تر می‌شود. در دوران رنسانس این سفارش‌دهندگان آثار هنری بزرگ‌تر شده و علاوه‌بر پادشاهان، اشراف و ثروتمندان نیز به حامیان هنر اضافه شدند و از این طریق هنر توانست بیشتر وارد توده مردم شود.

البته می‌دانیم که هنرمندان همواره در کنار انجام کارهای سفارشی، در آتلیه‌های خود آثار هنری متناسب با اندیشه خود تولید می‌کردند که معمولا از چشم سفارش‌دهندگان اصلی پنهان می‌ماند.

نکته مهم در اینجا این است که سلیقه سفارش‌دهنگان روی بیشتر آثار هنری به نمایش درآمده تأثیر بسزایی داشته و به آنها سمت‌وسویی مشخص می‌داده؛ به‌گونه‌ای که عقاید این حامیان هنر می‌توانست روی جامعه و معیارهای آن و نگاه زیبایی‌شناسانه اثر گذارد.

با ورود بیشتر هنر به جامعه علاوه‌بر حامیان اولیه، افراد دیگری هم به این جریانات اضافه شدند. مثلا در دهه‌های حدود 1860 میلادی شاهد اهمیت و رشد بیشتر منتقدان هنری و افزایش نفوذ کلام آنها هستیم‌ تا جایی که این منتقدان به قدرتی رسیدند که در فضای هنری اعمال سلیقه کرده و مثلا آثار هنری امپرسیونیست‌ها را مطرود اعلام کردند. البته به مرور قدرت این دست منتقدان کمتر شد، اما نفوذ آنها در دنیای هنر همچنان باقی ماند. مثلا در قرن بیستم همین منتقدان برای پذیرش بیشتر مکتب اکسپرسیونیسم قلم زدند و در معرفی جکسون پولاک تأثیر بسزایی داشتند.

امروزه این حامیان هنر در دسته‌های مختلفی قرار می‌گیرند. علاوه‌بر حامیان دولتی که معمولا حکومت، موزه‌های دولتی، نهادهای دولتی و‌... هستند، نهادهای خصوصی هم مثل گالری‌ها، مجموعه‌داران، منتقدان و نویسندگان، دلالان هنری و حتی مخاطبان هنری هم در فضای هنر معاصر نقش مهمی ایفا می‌کنند.

سؤالی که مطرح می‌شود این است که امروزه این حامیان هنر تا چه حدی می‌توانند روی تولیدات هنری اثر بگذارند‌ یا تا چه اندازه می‌توانند جریان‌ساز باشند؟ آیا گالری به ‌عنوان یک نهاد هنری می‌تواند منجر به ایجاد یک فضای هنری شاخص شود؟ مخاطبان هنری تا چه اندازه می‌توانند تأثیرگذار باشند؟

پاسخ هرکدام از این پرسش‌های نیازمند بررسی و تحقیقات مفصلی است که در این یادداشت نمی‌گنجد، اما آیا اتفاق نیفتاده که گالری، مجموعه‌دار ‌یا یک نهاد هنری در پی جذب بیشتر مخاطب به سمت آثاری رود که از اقبال عمومی بیشتری برخوردار هستند؟ حتما شاهد این چنین برنامه‌هایی بوده‌ایم‌ و حتی گاهی دیده شده که حامی هنر از هنرمند می‌خواهد تا تولیدات هنری خود را به آن سمت و سو ببرد. اما پس از مدتی این موج هیجان از بین می‌رود؛ زیرا جریانات این شکلی معمولا بدون پشتوانه فکری خاصی اتفاق افتاده و صرفا موقتی خواهد بود و هیچ دستاوردی به ارمغان نمی‌آورد.

اگر اقتصاد هنر و بعد مالی آن از جنبه‌های هنری پیشی بگیرد، ممکن است باعث شکل‌گیری گروهی از دلالان هنری شده که بدون داشتن سواد هنری خاصی، صرفا نگاهی اقتصادی دارند و در پی جذب موقتی مخاطب و خریدار اثر هنری هستند. این امر باعث می‌شود تا پویایی هنر و شکل منحصربه‌فرد آن و قوه خلاقانه آن به خطر بیفتد و ما شاهد رکودی در فضای هنری روز شویم. درواقع با توجه به شرایط سخت اقتصادی این روزها و در پی اعمال نفوذ این افراد در تولیدات هنری، ما شاهد به وجود آمدن تکنسین‌های هنری هستیم. ممکن است دلال هنری برای فروش بیشتر هنرمند را وادار به تولید مجموعه شناخته‌شده خود و تکرار کند و امکان نبوغ را از او سلب کنند‌ یا گالری‌ در پی قرارداد هنری و فروش بیشتر و بهتر، فردیت هنرمند را از او گرفته و هنرمند و اثرش را به سمت و سویی که مد ‌نظر خودش‌ یا سیاست کاری گالری است سوق دهد. از طرفی حمایت از هنرمند جدید و متفاوت کمتر شود؛ زیرا حامیان هنری در پی دستیابی به سود مالی مطمئن سراغ آثار مستر رفته و فرصت شناسایی و شکوفایی هنرمند جوان کم کند.

اما در‌نهایت هنر همیشه راه خود را پیدا کرده و حتی هنرمند بدون حمایت خاصی توانسته تا ضمن حفظ استقلال فکری خود، دست به خلق اثر هنری منحصربه‌فرد خود زند. امیدواریم حمایت‌های صحیح و فکر‌شده افزایش یافته و شاهد به‌وجود‌آمدن فضایی درخشان در هنر معاصر باشیم؛ چراکه هنر به جامعه و جامعه به هنر نیاز دارد و با حمایت حامیان هنر، هنر می‌تواند رشد چشمگیری

 داشته باشد.