رئالیسم هوشمند
ضرورتی برای سیاست خارجی ایران درون نظم جهانی
سرعت تحولات در سطح نظام بینالمللی و نیز در سطح زیرسیستم آن، چنان شدت پیدا کرده که میتوان اذعان کرد مؤلفههای نظم سیستمی موجود، نویدبخش آغاز حرکتی پرشتاب درون دوره گذار به نظمی جدید است؛ نظمی که نمیتوان برای رخداد آن زمانی تعیین کرد ولی احتمال میرود از نظر ماهوی برای ایجاد توازن قدرت در جهان پیشرو، دینامیک بیشتری داشته و مکانیسمهای پیشرفتهتری برای مدیریت ثبات هرچه متوازنتر و پایدار در سطح جهانی به همراه داشته باشد تا نظمی جدید در سطح سیستمی بنیان بگذارد.
محمد محمودیکیا-عضو هیئت علمی پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی: سرعت تحولات در سطح نظام بینالمللی و نیز در سطح زیرسیستم آن، چنان شدت پیدا کرده که میتوان اذعان کرد مؤلفههای نظم سیستمی موجود، نویدبخش آغاز حرکتی پرشتاب درون دوره گذار به نظمی جدید است؛ نظمی که نمیتوان برای رخداد آن زمانی تعیین کرد ولی احتمال میرود از نظر ماهوی برای ایجاد توازن قدرت در جهان پیشرو، دینامیک بیشتری داشته و مکانیسمهای پیشرفتهتری برای مدیریت ثبات هرچه متوازنتر و پایدار در سطح جهانی به همراه داشته باشد تا نظمی جدید در سطح سیستمی بنیان بگذارد.
حوادثی مانند تداوم جنگ روسیه و اوکراین؛ جنگ ویرانگر در غزه و پیامدهای منطقهای آن؛ بحران مرزی بین بازیگران مختلف در چهار سوی جهان؛ رویکارآمدن ترامپ و طرح دعاوی سرزمینی درباره کانادا، خلیج مکزیک، آبراه پاناما و گرینلند؛ افزایش احتمال بهکارگیری تسلیحات اتمی در تعارضات سیاسی و... همگی به نوعی دلالت بر فرسایش مؤلفههای نظم جهانی پساجنگ جهانی دوم دارد.
در چنین شرایطی و در درون نظم نهادگرایی نئولیبرالی موجود لازم است نهایت دقت از سوی دولتهای ملی صورت گیرد تا به سرنوشت قربانیان تحولات نظمساز پیشین درنیفتند، چراکه نظم جهانی از درون حجم درخورتوجهی از خسارتها یا بحرانهای عمیق ظهور و بروز یافته که همواره ویرانگرترین نقطه تاریخ بوده است.
از مجموع تحولات یادشده به نظر میرسد از درون نظم نهادگرایی نئولیبرال، لویاتان سرکش و ویرانگر منطق رئالیسم یک بار دیگر از خرابههای نظم موجود سر برآورده و قدرت عریان را به متن سیاست جهانی بازگردانده است. البته رئالیسم بهعنوان قاعده طلایی حاکم بر زمین بازی قدرتهای بزرگ هیچ وقت به کناره نرفته، بلکه در ظواهر حقوق بینالملل و نیز وابستگی متقابل ناشی از تهدیدهای فوری و فرصتهای همکاری مشترک پنهان شده بود. درواقع، اختلاف تنها در ظهور نمودهای منطق رئالیستی حاکم بر زمین بازی قدرتهای بزرگ است که گاه در قالب رقابتهای نظامی و گاه در قامت رقابتهای اقتصادی عینیت یافته و گاه ترکیبی از آن دو را با هم داشته، اما هیچگاه اهمیت خود را از دست نداده تا به فرجام خوشبینیهای دوره میان دو جنگ جهانی مبتلا نشود.
تجربه جمهوری اسلامی ایران درون این نظم جدید، نقطه تمرکز ما در این یادداشت است. سیاستگذاری کنش سیاست خارجی در ایران از منظر اجتماع یا در سطح نخبگان حاکم، همواره در یک وضعیت دوگانه و پارادوکسیکال قرار داشته. گاه به تأثیر سیاستهای موفق توسعه بر اثر همسویی همسایگان جنوبی با غرب و رشد شتابنده ایشان تأکید و بر لزوم گذار از رویکرد انتقادی کنونی به وضعی هنجارپذیر تأکید شده است و گاه حالتی غربستیزانه و افراطی به خود گرفته و تا مرحله انکار فلسفی و ماهوی غرب نیز پیش رفته که مدل پیونگیانگی را به ذهن متبادر میکند. سؤال اینجاست که در شرایط کنونی کدام گزینه از مطلوبیت بیشتری برخوردار است؟
الگوی وابستگی عربی همکاریجویانه یا الگوی خوداتکایی کره شمالی تخاصمآمیز؟ پاسخ نگارنده بهرهگیری از نوعی رئالیسم هوشمند است که شرح آن در ادامه خواهد آمد، به طوری که استقلال کشور از مخاطرات احتمالی، کمترین آسیب را متحمل شود. در میانه رقابتهای پرتنش رئالیستی و قدرتمحور حاکم بر سیاست جهانی، جمهوری اسلامی ایران از منظر هنجارگرا، همواره درباره ساختار ناعادلانه و کجکارکردیهای آن موضعی انتقادی داشته و تلاش کرده استقلال خود را با هیچ مشوق و امتیازی از سوی قدرتهای بزرگ معامله نکند و همچنان خود را بهعنوان بازیگری مستقل حفظ و تعریف کند. درواقع این سیاست، بهعنوان تلاشی برای صیانت از ماهیت وجودی نظام تأسیسیافته در ایران پساانقلاب اسلامی درون این نظم قدرتمحور قابل فهم است.
هرچند این استقلالطلبی هزینه زیادی به همراه داشته، چنانکه جنگ هشتساله رژیم بعثی عراق یا اعمال طولانیمدتترین و پیچیدهترین نظام تحریمهای اقتصادی، بانکی و تجاری علیه آن، تنها بخش اندکی از این هزینههاست؛ امری که در کنار شواهد و تجربیات غربگرایی در برخی کشورها، نزد سیاستگذاران ایرانی این بینش و ادراک را ایجاد و تقویت کرده که تنها راه مانایی درون نظم موجود، راهبرد هرچه قدرتمندتر شدن و کنش وفق همان منطق رئالیستی حاکم است.
بااینهمه و با وجود فشارهای یادشده، سرعت تحولات در طول یک دهه اخیر بسیار درخورتوجه بوده است. دراینمیان سال ۲۰۲۴ یکی از پرآشوبترین دورههای زمانی برای ایران به شمار میرود. اجرای عملیات وعده صادق ۱ نسبت به اراضی اشغالی؛ سقوط هلیکوپتر حامل رئیسجمهور رئیسی، امیرعبداللهیان وزیر خارجه و همراهان؛ برگزاری انتخابات زودهنگام ریاستجمهوری؛ فضای سیاسی قطبیشده پس از تحولات پردامنه تابستان ۱۴۰۱؛ ترور اسماعیل هنیه، رئیس دفتر سیاسی حماس در تهران درست در شب برگزاری مراسم تحلیف رئیسجمهور؛ ترور سریالی فرماندهان مقاومت در سوریه و ضاحیه جنوبی بیروت ازجمله شهادت سیدحسن نصرالله، دبیرکل حزبالله؛ اجرای عملیات وعده صادق ۲ در عمق اراضی اشغالی و دست آخر فروپاشی نظام سیاسی اسد در سوریه، برگهای بااهمیتی بود که هریک سهم درخورتوجهی در افزایش فشارهای داخلی و عمدتا بینالمللی علیه ایران داشتهاند.
هرچند چالشهای اقتصادی ناشی از کاهش مستمر ارزش پول ملی در کنار روند افزایشی تورم، روند صعودی قیمت دلار، افزایش پایه پولی، رشد شتابنده و افسارگسیخته نقدینگی و نیز بحرانهای زیستمحیطی مانند فرونشست دشتها، آلودگی ممتد هوا در شهرهای صنعتی، بحران ریزگردها، بحران آب و به طور مشخص در استانهای شرق و جنوب شرقی، به تبع خود تشدید وضعیت بحرانهای اجتماعی مانند مهاجرت به شهرهای بزرگ و در نتیجه افزایش حاشیهنشینی و... صورتی همافزا پیدا کرده، با این حال دولت و جامعه ایرانی توانستهاند تاکنون در برابر این بحرانهای همزمان مقاومت و تابآوری از خود نشان دهند که طبعا این روند نمیتواند به شکل موجود برای مدتزمانی نامعلوم ادامه یابد و برای کاهش سطح بحرانهای یادشده باید تمهیدات فوری اندیشیده شود.
البته ریشه تمام چالشهای ایران صرفا به عوامل بیرونی و سطح نظام بینالمللی بازنمیگردد، ولی غلبه بر آنها نیازمند جذب منابع مالی درخورتوجه و گاه جلب همکاریهای بینالمللی طولانیمدت و پایدار است. دراینمیان گشایش در روابط خارجی عامل مؤثری برای اعطای درجه آزادی عمل بیشتر برای کنشگری فعالانه ایران درون فرصتهای بالقوه بینالمللی است.
بااینهمه، ایران هنوز یک قدرت درخورتوجه است و با وجود ضرباتی که به همپیمانانش در منطقه وارد شده، همچنان از توان کنشگری بالایی برخوردار است و میتواند راهی برای برونرفت از چالشهای اشارهشده بیابد. موقعیت ممتاز ژئوپلیتیکی ایران که تنها در یک مورد، مقرونبهصرفهترین کریدور شمال جنوب و شرق به غرب است، همچنین دسترسی به آبهای آزاد در طول مرزهای جنوبی خود در کنار برخورداری از منابع عظیم نفت و گاز در همین منطقه، ظرفیت اقدام درخورتوجهی به ایران اعطا میکند. در کنار تمام این توصیفات، قدرت دفاعی ایران نیز در پهنه وسیعی از کشور توزیع شده که مقابله با توانمندیهای آن را بسیار دشوار میکند و دست تهران را برای هرگونه طرحریزی عملیات نظامی در جهات مختلف باز میگذارد.
در سطح نظام بینالمللی، سیاست «آمریکا نخست» دونالد ترامپ به معنای بازگشت به نوعی سیاست انزواگرایی ملیگرایانه آمریکایی است که کلیدواژه «تعرفه» بازیگر اصلی در تعیین اولویتهای آمریکا خواهد بود و طبعا کاخ سفید در دوره بعد، به دنبال کاهش هزینههای بیرونی خود است و درون این منطق، اروپا، خاورمیانه یا هر نقطه دیگر از جغرافیای سیاسی جهان، خود مسئول تأمین امنیت خود خواهد بود و باید هزینههای آن را بپردازد؛ خواه با برداشت و تخصیص هرچه بیشتر از منابع تولید ناخالص داخلی برای تأمین امنیت جمعی خود برای اروپاییها و خواه با فروش مستمر نفت و گاز ارزان به آمریکا برای اعراب.
بر این مبنا، در بعد بینالمللی نیز به نظر میرسد دونالد ترامپ، بهعنوان بزرگترین ورودی آشوبساز احتمالی برای ایران، تمایلی به هزینهکردن در خاورمیانه مانند سابق را ندارد و امنیت تنها در قبال نفت یا خرید تسلیحات برای شرکای آن، تأمینشدنی است که این به معنای بازگشت اصل خودیاری بهعنوان قاعده طلایی رئالیسم به عرصه تعاملات سطح نظام بینالمللی است؛ بنابراین دور از ذهن است که کاخ سفید بخواهد رأسا خود را وارد مناقشه نظامی نامعلومی با ایران کند و کوتاهترین راه برای کاهش هزینه، میز مذاکرات و حصول یک توافق پایدار است.
چنانچه تهران موفق شود درون گفتوگوهای سیاسی و نیز اصلاح برخی تدابیر داخلی، شرایط تحریمی را کماثر کند و مسیرهای ایمنتری برای ورود به تجارت بینالمللی بیابد، اصلاح در داخل با سهولت و سرعت بیشتر قابل پیگیری است که با کاهش سطح فشارهای اقتصادی در داخل، زمینه کاهش درخورتوجه چالشهای سیاسی، اجتماعی و زیستمحیطی نیز فراهم خواهد آمد.
هرچند شرایط داخلی و نیز موقعیت ایران در عرصه نظام بینالمللی مشابه زمانی نیست که برنامه جامع اقدام مشترک به فرجام رسید، ایران، نشستن در میز مذاکرات در موضع ضعف را نمیپذیرد و تلاش میکند تا حضور و قدرت تأثیرگذاری خود در منطقه را به نمایش بگذارد که برخی تحولات در عرصه میدانی محور مقاومت یا برگزاری مانور بزرگ پیامبر اعظم ۱۹ و نیز انتشار تصاویر بهتآور از شهرهای موشکی و قابلیتهای نظامی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی همگی دلالت بر این امر دارد.
درمجموع، هرچند ارتقای سطح توانمندیهای نظامی و تقویت قدرت بازدارندگی نظامی، عاملی مهم در ایجاد توازن تهدید محسوب میشود و باید آن را به طور مستمر تقویت کرد، باید به این مهم نیز توجه داشت که مهمترین عامل بازدارنده تهدیدات خارجی و نیز کارآمدترین شیوه برای بهبود وضعیت داخلی، ترمیم شکاف دولت-ملت و بازسازی اعتماد سیاسی و ارتقای سطح سرمایه اجتماعی است و باید در کنار تمهید چالشهای بیرونی، برای تقویت پایههای قدرت ملی و نیز بسط ظرفیتهای اجتماعی آن بیش از هر زمان دیگر کوشید و این همان رئالیسم هوشمند پیشنهادی است که عناصر قدرت بیرونی را با مؤلفههای قدرت داخلی ترکیب میکند و ساختی متوازن و مستحکم از اقتدار را درون نظام پرآشوب بینالملل ایجاد میکند.