درباره نمایش کهنهدکمهها نازلی عباسی
موجشکن...
مارتین هایدگر، فیلسوف آلمانی میگوید: «تنها بزرگترین رویداد و ژرفترین رخداد میتواند هنوز ما را از گمگشتگی در قیلوقالهای حوادث فرعی صرف و ماشینوارگی نجات دهد.
![موجشکن...](https://cdn.sharghdaily.com/thumbnail/KzCS364FEdsC/f3RIJfgnyU4T0Uu3o7ve-VbT9FKRjpcKI1vgfm4pfv__5FnUbUVuHI1x6a9YMGSvC-4UOxG1c-sX_Np2WV4AG9c54qCsllJjWoO2vfSlzgh7Zk5lGDR61FKfZAWRG6vKquqcN0qOqAwyBsxV0TE_5g,,/11-4.jpg)
![روزنامه شرق](/images/Logo-newspaper.jpg)
جاوید رمضانی
مارتین هایدگر، فیلسوف آلمانی میگوید: «تنها بزرگترین رویداد و ژرفترین رخداد میتواند هنوز ما را از گمگشتگی در قیلوقالهای حوادث فرعی صرف و ماشینوارگی نجات دهد. چیزی باید رخ دهد تا وجود را بر ما گشوده دارد و ما را به ساحت آن بازگرداند». و این هنر است که موج عظیم رخدادها را میشکند و انرژی آن را پخش میکند تا همه هستی ما را یکباره بر باد ندهد. برای همین است که هنرمندان هر آن هنگام که موجی بر سرزمین یا فرهنگشان فرود آمده، از دل آن چیزی را بیرون کشیدهاند که امروز ما را سر پا نگه میدارد. سعدی، حافظ، فردوسی و.... وجودشان در برابر موج محنت و رنجی که این سرزمین را درنوردیده، همچون موجشکنی است که آن بزرگترین رخداد را به ساحت شناخت ترجمه کرده است.
شهرزاد قاضیزاهدی نیز در میانه چنین رخدادی بالیده است. او هنرمندی است که در روزگار رونق این سرزمین به دنیا آمده و درست هنگام جوانی، بزرگترین موج نیمقرن اخیر بر پیکرش را احساس کرده است؛ موجی آنچنان بزرگ که شناختهها و داشتهها را چنان دچار تحول کرد که رد آن هنوز بر تن مردم این دیار باقی است و از همین رو نیز هست که چنین صداقت گزندهای را در کارش میتوان دید. او سعی کرده ساحت وجود خود را بهمثابه یک ایرانی در برابر همه حوادث 50ساله اخیر در بر بگیرد و از آن بهعنوان سپری برای ایستادن استفاده کند. قاضی نقاشی را برای ارتزاق به کار نبرده و به جای آن سالها را به کشیدن نقاشی صادقانه خود گذرانده است و اینک پس از سالها تلاش سعی دارد از پیله دیرهنگام خود بیرون بیاید. او با آگاهی به اینکه نقاشی میتواند زیستن به وجود بیاورد و از رنجها و دردهایش استفاده کند، سعی کرده این موج را بشکافد و به جای رفتن به دنبال جریان قالب صنعت فرهنگ، نگاه خودش را صادقانه به تصویر بکشد. او به جای گفتار متنی، تصویری تولید کرده که بتواند با آن تجربه زیسته خود را با مخاطبان به اشتراک بگذارد و از تزویر، دورویی، سانتیمانتالیسم تقلیدی و سطحیت عمیق جامعهای بگوید که خود بخشی از آن است و آن را با گوشت و پوستش احساس کرده و این خواست درونی توأم با میل به تحول را در نقاشیهایش نشان داده و اینکه چگونه موج بزرگ تحولخواهی موجب شد جامعه درخوابرفته به ناگاه با لگدی به آسمان پرتاب شود و او این را به صورت سؤال میپرسد که کجا فرود آمد؟
آیا توانست خود را از بستر تظاهراتی که درگیرش بود برهاند یا اینکه تزویر درونیتری را پیشه کرد؟ قاضی در کارهای اخیرش، با آثاری بزرگ که با تکنیک آکریلیک روی بوم کار شده، با ارجاعی که خواسته یا ناخواسته ادبی و روایی است، اجتماعی را نشان میدهد که از کتابی که همه میدانیم الهام گرفته شده است؛ مجمع خوکان بر سر سفره در حال معامله و بادهگساری که به خوبی بیانگر نگاه اجتماعی او هستند. اما در کارهای قدیمیترش زنان، زوجها، انسانهایی را که در لحظههای بیمایه قرار دارند، شاید بتوان رویکردی شخصیتر توصیف کرد که تأثیر هنرمندانی مثل حسینعلی ذابحی و هنرمندان خارجی همچون انسور و سوتین را میتوان در آن ردیابی کرد. او اغراق میکند و آن را با فضاسازی پرتره کلاسیک به سمت مدرنیسمی جدیدتر و اکسپرسیوتر میبرد و هرچند خودش تمایلی به برداشت ادبی از کارش ندارد، اما به نظر میرسد کارها در اساس نگرشی اجتماعی و بیش از آن روانکاوانه دارند و نمایش روان انسان برای قاضی از اهمیت بسزایی برخوردار است.
او با رنگگذاری لکهای، همانند ذابحی، زمان را در روایت بسط میدهد و از خاطرات و نوستالژی زیستی در آثار قدیمیتر به سمت صراحت اجتماعی پیش میرود. به هر حال انسان اصلیترین موضوع او و بازتابش روان انسان در مناسبات اجتماعی برای او اهمیت زیادی دارد. نگاهی که برخاسته از میل او به ایجاد تعادلی در تجربه زیسته خود است؛ بهمثابه انسانی که بار یک رخداد بزرگ اجتماعی را بر دوش میکشد و شوک حاصل از پایان رؤیاهای دوران کودکیاش برای کشوری مدرن و آباد، او را وادار میکند تا با نگاهی سمبلیک به پشت پرده، با لحنی آلوده به تصویرسازی، مسیر تحول روانی انسان ایرانی را در نیمقرن اخیر بر روی بوم آورد و او که رد قلم کلاسیک در تسلطش بر فضاسازی و رنگگذاری آشکار است، احتیاط را کنار زده و از جسارت در رنگگذاری و قدرت بیانگری اکسپرسیو کمک میگیرد تا نقطه محتاطی برای ارائه دیدگاه خود در پیش نگرفته باشد. او توانسته با دقت خوبی از منش دیگری در تولید تصویر کمک بگیرد تا زیستن امروز ما را نشان دهد و نقاشی را ابزاری برای این بیان قرار داده و از پیروی مسیری که هنر امروز ما را ادازده کرده، بپرهیزد.