|

شکل‌دهی اعداد به جهان

نگاهی به شاخص‌های آماری در ابعاد مختلف زندگی

فصل سوم کتاب ریاضی و آمار دوم دبیرستان به موضوع «شاخص‌های آماری» اختصاص یافته است. موضوع شاخص یا اعداد شاخص یکی از قدیمی‌ترین مباحث در آمار و یکی از موضوعات زبانزد در اقتصاد است. اعداد شاخص پراستفاده‌ترین ابزارهای آماری هستند. اهمیت این اعداد در اقتصاد از دیرباز تشخیص داده شده و اشارات اولیه‌ای به آن در کتاب «گاه‌شناسی ارزشمند» به قلم اسقف فلیت‌وود که اولین بار در سال 1707 منتشر شده، دیده می‌شود.

شکل‌دهی اعداد به جهان

محمدقاسم  وحیدی‌اصل-استادتمام گروه آمار دانشگاه شهید بهشتی: فصل سوم کتاب ریاضی و آمار دوم دبیرستان به موضوع «شاخص‌های آماری» اختصاص یافته است. موضوع شاخص یا اعداد شاخص یکی از قدیمی‌ترین مباحث در آمار و یکی از موضوعات زبانزد در اقتصاد است. اعداد شاخص پراستفاده‌ترین ابزارهای آماری هستند. اهمیت این اعداد در اقتصاد از دیرباز تشخیص داده شده و اشارات اولیه‌ای به آن در کتاب «گاه‌شناسی ارزشمند» به قلم اسقف فلیت‌وود که اولین بار در سال 1707 منتشر شده، دیده می‌شود. جیان رینالدو کارلی، اقتصاددان و مورخ ایتالیایی، عدد شاخصی را در سال 1764 برای مقایسه تغییر قیمت برای سال 1750 با سطح قیمت در سال 1500 ساخته است. دیوید کندال، آماردان سرشناس بریتانیایی، از جوزف لاو (درگذشته ۱۸۳۱) که یک روزنامه‌نگار و اقتصاددان سیاسی اسکاتلندی بود، به خاطر رویکرد پیشگامانه‌اش در زمینه شاخص‌گذاری به عنوان «پدر اعداد شاخص» نام می‌برد.

 

به دلیل افزایش فشارهای تورمی و نیاز به اندازه‌گیری تورم در کشورهای مختلف جهان، در سال‌های اخیر نوشتگان مربوط به اعداد شاخص به صورت تصاعدی در حال رشد بوده و از این اعداد در حکم فشارسنج‌های فعالیت اقتصادی یاد شده است. بااین‌حال، امروزه به‌ ندرت می‌توان حوزه‌ای را یافت که در آن از اعداد شاخص استفاده نشود. هر زمان که می‌بایست مطالعه‌ای تطبیقی (مقایسه‌ای) انجام شود، اعداد شاخص ابزارهای دم‌دستی مفیدی از کار درمی‌آیند. این مطالعه تطبیقی ممکن است درباره قیمت‌ها، تولید، مصرف، واردات، صادرات، درآمد ملی، جرم و جنایت و مواردی از این قبیل باشد.

 

مؤلفان کتاب ریاضی و آمار دوم نیز با درک اهمیت اعداد شاخص در اقتصاد و همچنین با توجه به وضعیت اقتصادی کشور که فقر، تورم، بی‌کاری و... را جزء واژه‌هایی با بیشترین فراوانی در رسانه‌ها و مکالمات مردم کشور بدل کرده است، تقریبا کل مطلب را به همین موضوعات اختصاص داده و هدف خود را در مقدمه کتاب «بالا‌بردن سواد آماری» ذکر کرده‌اند. اما احتمالا برای تأکید بر کاربرد شاخص‌های آماری در سایر حوزه‌ها، تعریفی از شاخصی به نام «شاخص خوانایی» را نیز در قالب یک تمرین آورده‌اند. نظر به اهمیت این شاخص که ذیلا به‌طور مختصر به آن اشاره خواهد شد، باید این کار مؤلفان را از این بابت ستود، اما ایراداتی نیز به نحوه بیان و درواقع ضعف خوانایی در آن وارد است که در ادامه به آنها پرداخته خواهد شد.

 

مؤلفان با توصیف این شاخص با عنوان ‌یکی از شاخص‌های خوانایی که سال‌های تحصیل خواننده متون انگلیسی را تخمین می‌زند، فرمولی را به شکل مجموع دو عدد که در 4/0 (چهار‌ دهم) ضرب‌ شده، برای محاسبه شاخص مذکور ارائه داده‌اند. این دو عدد که مجموع آنها در فرمول بالا یافته می‌شود، عبارت‌اند از «میانگین تعداد کلمات در هر جمله» و «درصد کلمات دشوار».

 

شاخص خوانایی، درواقع میزان سهولت خواندن یک متن و اینکه متن ایده‌ها و احساسات را با چه وضوحی به خواننده منتقل می‌کند، اندازه می‌گیرد. هر‌چند منشأ اصطلاح خوانایی مربوط به دوره‌های اخیر است، تلاش برای بهبود متون، برای استخراج قواعدی برای برقراری ارتباط مؤثرتر و برای ارزیابی موفقیت در ارتباطات، هدفی است که دست‌کم به زمان رساله «بلاغت» ارسطو می‌رسد که در آن راهبردهای مختلف برای تبدیل متون به ابزارهایی مؤثر برای فهماندن استدلال‌ها، مورد بحث و ارزیابی قرار می‌گیرد.

 

این سنت طی قرون وسطا و تا دوران مدرن در بسیاری از کتاب‌های راهنمای بلاغت و انشا ادامه یافته است. یکی از پیشگامان چنین تلاش‌هایی در ایران، قائم‌مقام فراهانی صدراعظم ایران (‌دوره صدارت از ۱۲۱۳ تا ۱۲۱۴ خورشیدی)، سیاست‌مدار، ادیب و شاعر بود که کتاب منشآت او در دوره نهضت بازگشت ادبی که نویسندگان و شاعران شیوه اطناب و مصنوع‌نویسی را که از عهد صفوی متداول شده بود‌ کنار می‌گذاشتند، چاپ شد و منشأ اثر فراوانی قرار گرفت. فرمول‌های خوانایی را می‌توان به عنوان پیشرفتی در بطن این سنت قلمداد کرد. چیزی که مفهوم مدرن خوانایی را از سایر بحث‌های ارتباط مؤثر متفاوت می‌کند، دو ویژگی خاص است: ‌1. تأکید بر اینکه درک یک متن چقدر آسان است‌ و ‌2. تأکید بر کمی‌سازی. این دو ویژگی در فرمول‌های مختلف خوانایی مانند فرمول فلش (1948)، فرمول دِیل-‌چال (1948) و فرمول گانینگ (1948) مشهود است.

 

فرمول‌های خوانایی در بسیاری از مدارس و کتابخانه‌‌های کشور آمریکا پذیرفته شده‌اند. به‌عنوان‌ مثال، شرکت متامتریکس یک برنامه نرم‌افزاری به نام لِکسایل را توسعه داده است که هر متنی اعم از رمان، مقاله مجله، نوشته روزنامه و...‌ را تحلیل می‌کند و به آن رتبه‌بندی خوانایی بر اساس برنامه لکسایل می‌دهد. سیستم رتبه‌بندی لکسایل توسط برخی از پخش‌کنندگان بسیار بزرگ کتاب پذیرفته شده و آنها به توافقاتی با شرکت متامتریکس دست یافته‌اند تا این رتبه‌بندی‌ها را روی جلد کتاب‌هایی که توسط مدارس مورد تأیید قرار گرفته‌اند، درج کنند. برخی مناطق آموزشی در تعدادی از ایالت‌های آمریکا تصمیم گرفته‌اند‌ تنها از آن کتاب‌هایی استفاده کنند که به آنها رتبه‌بندی لکسایل اختصاص یافته است.

 

جذابیت استفاده از فرمول‌ها برای اندازه‌گیری خوانایی در این باور نهفته است که به‌‌طور عینی و کمی، دشواری مطالب نوشتاری را بدون اندازه‌گیری ویژگی‌های خوانندگان ارزیابی می‌کنند. علاوه‌براین، یک فرمول خوانایی می‌تواند یک نمره عددی را بازپس داده، به کاربر حس دانستن دقیق سطح دشواری یک متن را بدهد.

 

آیا این اصول، فرمول‌های خوانایی را واقعا قادر می‌کنند که روشی معقول و علمی برای ارزیابی دشواری متون ارائه کنند؟ می‌توان استدلال کرد که معیارهایی که به صورت متداول در فرمول‌های خوانایی به کار برده می‌شوند، مبنای رضایت‌بخشی برای ارزیابی دشواری خواندن نیستند.

 

به‌طور شهودی، به نظر می‌رسد این امر که خواندن یک متن چقدر دشوار است، ارتباط دارد به اینکه آیا ما واژگان موجود در متن را درک می‌کنیم یا نمی‌کنیم و اینکه آیا این واژگان به روالی آسان دنبال‌کردنی کنار هم قرار داده شده‌اند یا خیر. فرمول‌های خوانایی درواقع از این ملاک‌های اساسی استفاده می‌کنند و آنها را از نظر دشواری واژگان و پیچیدگی نحوی مورد بحث قرار می‌دهند. منظور از دشواری واژگان، به آن تعداد از واژگان ناآشنا‌‌ یا با دشواری در درک است که در یک متن موجود است. پیچیدگی نحوی به آن میزانی در یک متن اشاره دارد که ساختارهای دستور زبانی پیچیده‌ای دارند.

 

در کتاب ریاضی و آمار دوم دبیرستان مورد اشاره در بالا، از فرمول گانینگ استفاده شده است. این فرمول بر این امر تأکید دارد که جملات کوتاه‌تر و واژه‌های ساده‌تر، نمره پایین‌تری را تولید می‌کند و نشان‌دهنده سهولت در خواندن متن است، درحالی‌که جملات بلندتر و واژگان پیچیده‌تر به نمره بالاتری منجر می‌شوند که نشان‌دهنده دشواری در درک است. این فرمول توسط رابرت گانینگ، ناشر آمریکایی ابداع شد. گانینگ متوجه شد اکثر فارغ‌التحصیلان دبیرستانی قادر به خواندن نیستند.

 

او بر این عقیده بود که نوشتارهای عمومی و تجاری مملو از «مِه» (فاگ) و پیچیدگی غیرضروری است. گانینگ با درک این مشکل، اولین کسی بود که تحقیقات جدید خوانایی را وارد حوزه‌های کاری کرد. او در سال 1944 یک شرکت مشاوره با تخصص در خوانایی تأسیس کرد و چند سال بعد را صرف آزمایش و کار با بیش از 60 روزنامه و مجلات مشهور شهری کرد و راهنمایی‌هایی به نویسندگان و سردبیران ارائه داد تا مطابق با سطح مخاطبان خود مطلب بنویسند.

 

گانینگ در سال 1952، کتابی به نام «فن واضح نوشتن» منتشر کرد و یک شاخص فاگ – گانینگ را خلق کرد که به‌آسانی قابل استفاده بود. طبق این شاخص، هرچه نمره بالاتر باشد سطح تحصیلات لازم برای درک مطلب مربوط، بالاتر است. اهمیت استفاده از شاخص خوانایی در این است که چه در کلاس‌های درس، چه در کسب‌وکارها و چه در اتاق‌های خبری، ارتباطات شفاف راه را برای درک بهتر هموار می‌کند، ابهامات و سوءتفاهم‌ها را از بین می‌برد و یادگیری را آسان می‌کند.

 

با وجود همه هنرهای شاخص‌های خوانایی، عیوب عمده‌ای نیز بر آنها وارد است. در وهله اول، طولانی و چندهجایی بودن یک واژه لزوما دلیل دشواری آن نیست. بسا واژه‌هایی با بیش از چند هجا که برای عموم مردم قابل‌فهم است (مانند کلمه «پیش‌پاافتاده») اما در مقابل کلمه‌هایی هستند که حتی افرادی با تحصیلات دانشگاهی از معنای آن آگاه نیستند و لذا درک جمله‌هایی که حاوی چنین کلماتی باشد، برای آنها دشوار است. نمونه‌ای از چنین کلماتی، واژه «بیم» است که هم به معنای ترس است و هم خطر، که در معنای اخیر برای ساختن کلمه بیم‌سنجی به کار رفته که یکی از رشته‌های جدیدالتأسیس دانشگاهی است و موضوع آن، بررسی مخاطرات (خطر یا ریسک‌) در مبحث بیمه و امور مالی است. از همین گفته، چنین برمی‌آید که چندمعنایی هم، مشکلی در آسان‌خوانی و خوانایی است.

 

موضوع دیگری که در این فرمول‌ها مطرح است، پیچیدگی نحوی است. تقریبا همه فرمول‌های خوانایی، طول جمله را با پیچیدگی نحوی معادل می‌گیرند و گرچه در نحوه تعیین میانگین طول جمله با هم اختلاف دارند، اما این فرض‌ها در همه موارد یکسان است: بین میانگین طول جملات و دشواری در خواندن، همبستگی وجود دارد. درواقع، بررسی دقیق‌تر نشان می‌دهد که طول جمله ممکن است واقعا درک را تسهیل کند نه اینکه مانع آن شود. برای مثال، جمله اصلی ممکن است حاوی جمله معترضه‌ای باشد که بخشی از جمله را توضیح می‌دهد و باعث آسان‌فهم شدن آن می‌شود. سبک نوشتار هم عاملی است که می‌تواند در مغلق‌شدن یا آسان‌فهمی متن بسیار تأثیرگذار باشد.

 

گفتیم که از دشواری واژه هم تقریبا در همه فرمول‌های خوانایی استاندارد استفاده می‌شود. دشواری اغلب بر اساس وجود یا فقدان یک واژه در فهرستی از واژگان پراستعمال یا با طول واژه که مطابق با تعداد هجاها تعیین می‌شود، اندازه‌گیری می‌شود. در تعدادی از فرمول‌های خوانایی مانند دیل-چال (1948) و اسپاش (1953) از فهرست‌های واژگانی یا واژگان‌نامه استفاده می‌شود.

 

یک واژگان‌نامه، فهرستی از واژگان یک زبان است که معمولا بر اساس فراوانی وقوع در متون آن زبان، مرتب شده است. فرض اساسی در استفاده از واژگان‌نامه برای اندازه‌گیری دشواری واژگان در یک متن این است که واژگان پرکاربرد، آشناتر و در نتیجه درک آنها آسان‌تر خواهد بود. دو مشکل عمده در این فرض وجود دارد که ناهمگونی و چندمعنایی هستند. برای در اختیار داشتن فهرستی از کلمات که شامل واژه‌های آشنا یا دشوارفهم باشد، باید فرض کرد که واژه‌ها در یک زبان نسبتا پایدار می‌مانند. اما واژگان، حداقل در جوامعی که در آن تغییرات اجتماعی با سرعتی سریع رخ می‌دهد، به‌سرعت در حال تغییر هستند. تنها کافی است به حوزه فناوری کامپیوتر نگاه کنیم تا متوجه این نکته شویم. علاوه بر این، گروه‌های فرهنگی-اجتماعی و قومی و طبقاتی مختلف واژگان اصلی متفاوتی دارند. به این موارد اضافه کنید تفاوت‌های نسلی، سطح درآمد، نوع و سطح تحصیلات، زندگی در منطق شهری، گویشی و... .

 

فهرست‌های واژگانی چنین تفاوت‌هایی و این واقعیت را که گروه‌بندی‌های حرفه‌ای مختلف ممکن است واژگان کاملا متفاوتی داشته باشند، در نظر نمی‌گیرند.

 

با وجود استدلال بالا مبنی بر اینکه عوامل زبان که با فرمول‌های خوانایی اندازه‌گیری می‌شوند، معیاری دقیق برای دشواری متون ارائه نمی‌کنند، نمی‌توان منکر شد که درواقع، یک همبستگی آماری بین نمرات متون که فرمول‌های خوانایی به آنها تخصیص می‌دهند و برداشت‌های اهل فن از سطح خوانایی متون، حداقل در برخی از مطالعات، وجود دارد. باید توجه کرد که نمرات عددی دقیقی که با استفاده از یک فرمول‌ ریاضی به دست می‌آید، هم اغواکننده و هم گمراه‌کننده هستند: اغواکننده، به این دلیل که کاربرد یک فرمول ریاضی هاله‌ای از عینیت علمی به عدد حاصل از آن می‌دهد و گمراه‌کننده به این دلیل که عینیت ظاهری نمره ممکن است به مربیان یا کتابداران ساده‌لوح این آرامش خاطر را بدهد که به متنی معین، اطمینان بیشتری بکنند و از بررسی‌های دقیق‌تر برای تعیین سطح خوانایی غفلت کنند.

 

حال با بحث بالا، که ممکن است در قابلیت فرمول‌های خوانایی در اندازه‌گیری سهولت خواندن یک متن معین تا حدی ضد و نقیض به نظر برسد، این پرسش مطرح است که درنهایت چه باید کرد؟ آیا باید آنها را یکسره کنار گذاشت یا نه؟ آنچه می‌توان گفت این است که اغلب این فرمول‌ها با موضوع خوانایی به‌گونه‌ای برخورد می‌کنند که گویی یک پدیده یکپارچه و لایتجزی است. درحالی‌که هیچ معیار ساده و واحدی برای خوانایی وجود ندارد. اینکه خواندن یک متن برای یک فرد چقدر آسان است، نتیجه برهم‌کنش تعدادی از عوامل مختلف است. این، یک پدیده چندوجهی است که منعکس‌کننده ویژگی‌های هم خود متون و هم خوانندگان است. آنچه برای یک بزرگسال بالغ با مهارت‌های زبان‌شناختی پیشرفته آسان است، احتمالا با آنچه برای یک کودک که به‌تازگی مهارت‌های پایه را فرا گرفته، کاملا متفاوت است.

 

موضوعی که در اینجا بر آن تأکید می‌شود، این است که خوانایی یک مقیاس ساده ندارد و باید با توجه به ویژگی‌های زبان فارسی که توسط استادان زبان و ادب فارسی و متخصصان زبان‌شناسی (و البته با دستیاری آماردانان) بررسی و احصا می‌شود، به نظم و نسق درآید؛ کاری مشابه با آنچه در زبان انگلیسی برای مثال در کتاب «خوانایی: متن و مضمون» اثر بیلین و گرفستاین (چاپ 2016) انجام شده است.

 

اقدام عاجلی که ناشران عمده، مثل وزارت آموزش و پرورش که کتاب‌هایی برای مخاطبان چندمیلیونی فراهم می‌کنند، باید انجام دهند، تهیه واژگان‌نامه‌هایی برای سطوح مختلف تحصیلی است که در آنها در نظر گرفتن فراوانی واژه‌ها – با توجه به بحث‌های فوق - یکی از معیارهای اصلی خواهد بود. به‌علاوه در استفاده از اصطلاحات فنی هم باید مطابق با واژه‌های مصوب فرهنگستان عمل شود.

 

امروزه، برخلاف آنچه در کتاب ریاضی و آمار عمل شده، کسی در نوشته‌های علمی از «تخمین» به جای «برآورد» استفاده نمی‌کند. ایراد دیگر موجود در این کتاب آن است که خواننده نمی‌داند که آیا نویسندگان، جزء یا قسمت صحیح عدد حاصل از فرمول را در نظر دارند یا خود عدد را (چه صحیح و چه اعشاری)، زیرا در دنباله بحث به گونه‌ای عمل می‌کنند که گویی مدنظر آنها عدد صحیح کوچک‌تر از عدد حاصل از فرمول است. باید توجه کرد که در فرمول اصلی گانینگ عدد اعشاری حاصل مدنظر است که در صورت لزوم، بسته به اینکه عدد کمتر از نیم یا بیشتر از آن باشد، می‌توان آن را به پایین یا بالا گرد کرد. سخن آخر اینکه در کتاب‌های درسی نباید مشکل نوشتار را بر دشواری فنی موضوع افزود و حال و روز مدرسان و دانش‌آموزان را همواره باید مدنظر داشت.