طفلک بابای سوفیا...
پوریا عالمی
بابای سوفیا شونزده شب است پلک روی هم نگذاشته و نشسته جلوی کامپیوتر و هی کنترل + اف ۵ را میزند. درواقع هر ثانیه یک رفرش میکند. میگوید: قرار است سایت خرید اینترنتی خودرو باز بشود و مردم بتوانند با قیمت کمپانی خرید کنند. بعد میگوید: فرقی ندارد کدام کمپانی خودرو، هر ماشینی بشود به قیمت مصوب خرید، برندهای.
بابای سوفیا اعصاب ندارد. تا حالا شونزده کمپانی اعلام کردهاند فروش آنلاین دارند و ساعت دو شب سایت را باز میکنند، بابای سوفیا موسبهدست نشسته جلوی کامپیوتر، اما وقتی ساعت دو شب میشود، همه سایتها میخوابند. بابای سوفیا تا حالا سهبار کلهاش را کوبیده توی مانیتور، ششبار به سقف.
بابای سوفیا میگوید یکی دارد کرم میریزد. بابای سوفیا میگوید چطوری ما نمیتوانیم بخریم، اما فردا صبح همان ماشین صد میلیون گرانتر توی بازار خریدوفروش میشود؟ بابای سوفیا میگوید اصلا کامپیوتر من خراب، اصلا اینترنت من خراب، اصلا من خراب، شما که سالمی، چرا اعصاب ملت را خراب میکنی؟ بابای سوفیا میگوید یکی دارد کرم میریزد. اینهمه دلار با قیمت دولتی دادند خیارشور هم دست ملت را نگرفت. آنهمه ماشین مدلبالا هم از خارج وارد کردند با ارز دولتی، بعد همین چهارتا لگن مونتاژ داخل را هم چشم ندارند ببینند ما با خیال راحت سوار شویم.
بابای سوفیا میگوید قیمت لگن پلاستیکی را قدیم کیلویی حساب میکردند؛ یعنی یک لگن بزرگ که ۲۰۰ گرم وزن دارد، الان با حساب دستمزد ساخت میشود پنج هزار تومان. بعد ما داریم لگن چینی میخریم بالای صد میلیون تومان. مگه ما آدم نیستیم؟ اصلا خود چینیها لگن سوار میشوند یا توش کهنه بچه میشویند؟
بابای سوفیا دارد موهایش را میکشد. میگوید ما چهکار کنیم که از بین نرویم؟ ۵۰ میلیون تومان پول داشتم توی بانک که الان اگر بهعنوان کاغذباطله کیلویی بفروشم بهصرفهتر است. دلار بود چهار هزار تومان، الان شده ۱۰ هزارتومان. سکه از یکمیلیون تومان رسیده به سهمیلیونونیم؛ یعنی ۵۰ میلیون تومان من الان میارزد ۲۰میلیون تومان. روی هر ماشین هم که صد میلیون تومان رفته. درواقع همان لگن را هم دیگر نمیشود خرید. بابای سوفیا لبخند میزند. چشمهایش را به هم نزدیک میکند. انگشتش را میگیرد روی لبش و بربربربربربر صدا درمیآورد. بابای سوفیا میگوید بعد تلویزیون سریال نشان میدهد که دوتا دختر دانشجو کلاه کاپشن میگذارند روی سرشان، پسره میریزد بههم و از پنجره خودش را پرت میکند پایین. بابای سوفیا سرش را میزند توی تلویزیون و میگوید کی پس حرف من را بزند؟ بابای سوفیا میگوید وقتی ما داریم میرویم، اما تحلیل صداوسیما کلاه کاپشن است، آدم نباید تصعید شود تا به آرامش برسد؟ بعد خودش را با تلویزیون از پنجره پرت میکند بیرون. بابای سوفیا میگوید من اگر تومان بودم به نسبت شش ماه پیش ارزشم نصف شده بود. بابای سوفیا میگوید
سهچهارم معدهام را گذاشتهام بفروشم، چون بلااستفاده شده. نصف یخچال را هم کردهام جاکفشی چون دیگر نمیشود پرش کرد. بابای سوفیا دارد گریه میکند. میگوید به این سوی چراغ من آدمم. قبلا صبحها در ساعت اداری میرفتم دنبال نان شب. الان شبها هم بروم اتفاقی نمیافتد. بابای سوفیا اما از مسئولان ممنون است و همه را حلواحلوا میکند.
بابای سوفیا میگوید من همیشه پای صندوق رأی بودم، اما کمکم باید پای صندوق صدقات بروم.
بابای سوفیا ناامید نیست. خوشحال است. بابای سوفیا میگوید آدم گاهی توی نان شب، توی خرجی خانه و زندگی، توی خرج لباس و تحصیل و درمان و تفریح خانواده، توی خریدن یک لقمه نان، میزاید.
بابای سوفیا میگوید: این افسردگی که من دارم، افسردگی پس از زایمان گاوم است که به لطف مسئولان دوقلو زاییده است.
جمعبندی: سوفیا... عشق من... بابای تو با 40 سال تجربه گرداندن خانه و زندگی توش زاییده، من یکلاقبا سر زا نروم؟
عاشق پابهماه تو؛ میدون دوم
بابای سوفیا شونزده شب است پلک روی هم نگذاشته و نشسته جلوی کامپیوتر و هی کنترل + اف ۵ را میزند. درواقع هر ثانیه یک رفرش میکند. میگوید: قرار است سایت خرید اینترنتی خودرو باز بشود و مردم بتوانند با قیمت کمپانی خرید کنند. بعد میگوید: فرقی ندارد کدام کمپانی خودرو، هر ماشینی بشود به قیمت مصوب خرید، برندهای.
بابای سوفیا اعصاب ندارد. تا حالا شونزده کمپانی اعلام کردهاند فروش آنلاین دارند و ساعت دو شب سایت را باز میکنند، بابای سوفیا موسبهدست نشسته جلوی کامپیوتر، اما وقتی ساعت دو شب میشود، همه سایتها میخوابند. بابای سوفیا تا حالا سهبار کلهاش را کوبیده توی مانیتور، ششبار به سقف.
بابای سوفیا میگوید یکی دارد کرم میریزد. بابای سوفیا میگوید چطوری ما نمیتوانیم بخریم، اما فردا صبح همان ماشین صد میلیون گرانتر توی بازار خریدوفروش میشود؟ بابای سوفیا میگوید اصلا کامپیوتر من خراب، اصلا اینترنت من خراب، اصلا من خراب، شما که سالمی، چرا اعصاب ملت را خراب میکنی؟ بابای سوفیا میگوید یکی دارد کرم میریزد. اینهمه دلار با قیمت دولتی دادند خیارشور هم دست ملت را نگرفت. آنهمه ماشین مدلبالا هم از خارج وارد کردند با ارز دولتی، بعد همین چهارتا لگن مونتاژ داخل را هم چشم ندارند ببینند ما با خیال راحت سوار شویم.
بابای سوفیا میگوید قیمت لگن پلاستیکی را قدیم کیلویی حساب میکردند؛ یعنی یک لگن بزرگ که ۲۰۰ گرم وزن دارد، الان با حساب دستمزد ساخت میشود پنج هزار تومان. بعد ما داریم لگن چینی میخریم بالای صد میلیون تومان. مگه ما آدم نیستیم؟ اصلا خود چینیها لگن سوار میشوند یا توش کهنه بچه میشویند؟
بابای سوفیا دارد موهایش را میکشد. میگوید ما چهکار کنیم که از بین نرویم؟ ۵۰ میلیون تومان پول داشتم توی بانک که الان اگر بهعنوان کاغذباطله کیلویی بفروشم بهصرفهتر است. دلار بود چهار هزار تومان، الان شده ۱۰ هزارتومان. سکه از یکمیلیون تومان رسیده به سهمیلیونونیم؛ یعنی ۵۰ میلیون تومان من الان میارزد ۲۰میلیون تومان. روی هر ماشین هم که صد میلیون تومان رفته. درواقع همان لگن را هم دیگر نمیشود خرید. بابای سوفیا لبخند میزند. چشمهایش را به هم نزدیک میکند. انگشتش را میگیرد روی لبش و بربربربربربر صدا درمیآورد. بابای سوفیا میگوید بعد تلویزیون سریال نشان میدهد که دوتا دختر دانشجو کلاه کاپشن میگذارند روی سرشان، پسره میریزد بههم و از پنجره خودش را پرت میکند پایین. بابای سوفیا سرش را میزند توی تلویزیون و میگوید کی پس حرف من را بزند؟ بابای سوفیا میگوید وقتی ما داریم میرویم، اما تحلیل صداوسیما کلاه کاپشن است، آدم نباید تصعید شود تا به آرامش برسد؟ بعد خودش را با تلویزیون از پنجره پرت میکند بیرون. بابای سوفیا میگوید من اگر تومان بودم به نسبت شش ماه پیش ارزشم نصف شده بود. بابای سوفیا میگوید
سهچهارم معدهام را گذاشتهام بفروشم، چون بلااستفاده شده. نصف یخچال را هم کردهام جاکفشی چون دیگر نمیشود پرش کرد. بابای سوفیا دارد گریه میکند. میگوید به این سوی چراغ من آدمم. قبلا صبحها در ساعت اداری میرفتم دنبال نان شب. الان شبها هم بروم اتفاقی نمیافتد. بابای سوفیا اما از مسئولان ممنون است و همه را حلواحلوا میکند.
بابای سوفیا میگوید من همیشه پای صندوق رأی بودم، اما کمکم باید پای صندوق صدقات بروم.
بابای سوفیا ناامید نیست. خوشحال است. بابای سوفیا میگوید آدم گاهی توی نان شب، توی خرجی خانه و زندگی، توی خرج لباس و تحصیل و درمان و تفریح خانواده، توی خریدن یک لقمه نان، میزاید.
بابای سوفیا میگوید: این افسردگی که من دارم، افسردگی پس از زایمان گاوم است که به لطف مسئولان دوقلو زاییده است.
جمعبندی: سوفیا... عشق من... بابای تو با 40 سال تجربه گرداندن خانه و زندگی توش زاییده، من یکلاقبا سر زا نروم؟
عاشق پابهماه تو؛ میدون دوم