|

از کودتای پینوشه تا سیاست‌های ترامپ

شرق: رمانِ «در دل زمستان» ایزابل آلنده با نقل‌قولی از آلبر کامو آغاز می‌شود که وجهِ تسمیه رمان را معلوم می‌کند: «در دل زمستان، دانستم تابستانی زوال‌ناپذیر در وجودم برپاست». این رمانِ آلنده آن‌طورکه در مقدمه کتاب نیز به آن اشاره شده است، داستان سه شخصیت متفاوت است که به‌طور اتفاقی با هم برخورد می‌کنند. نویسنده در سفری پرماجرا مخاطب را از بروکلین امروز به گواتمالا، برزیل و شیلیِ دهه هفتاد می‌برد. «پرداختن آلنده به دغدغه حقوق بشر، مسئله پناهندگان و تاریخ آمریکای لاتین هم به جذابیت داستان می‌افزاید. این رمان درعین‌حال روایت عشقی است غیرمنتظره بین دو شخصیت اصلی داستان که هریک گمان می‌کنند در زمستان عمرشان هستند». این رمان در میان آثار ایزابل آلنده جایگاه یگانه‌ای دارد؛ چراکه برخلافِ غالب آثار او، در این رمان از رئالیسم جادویی خبری نیست. روابط بین انسان‌ها و گذشته‌شان و نیز دردها و اندوهی که از گذشته در آنان می‌ماند، موضوع داستان است که با زبان و روایتی ساده بازگو شده است اما آلنده با گریز به گذشته هیچ قصد ماندن در آن و محدود‌شدن به روایتی تاریخی از گذشته را ندارد. او با روایتِ رویدادها و وقایع تاریخی و مرور تاریخ آمریکای لاتین از ریاست‌جمهوری سالوادور آلنده و وقایع قبل از کودتای پینوشه در شیلی و جنگ‌های داخلی در گواتمالا می‌رسد به سیاست‌های ضدمهاجرتی ترامپ و وعده‌اش برای ساختن دیوار در مرز مکزیک. او در «در دل زمستان»، تازه‌ترین رمانش که در سال 2017 منتشر شده است، همچنان دغدغه‌های حقوق بشری خود را دنبال کرده است؛ دغدغه‌هایی که در سایر آثار او نیز مشهود است، خاصه در شاهکار این نویسنده، رمانِ «خانه ارواح» که آنجا نیز با نقب‌زدن به گذشته و تاریخ از تلخی‌های رفته بر انسان معاصر می‌نویسد. آلنده در پرو به دنیا آمد و در شیلی بزرگ شد. پدرش «توماس آلنده» پسرعموی سالوادور آلنده، رئیس‌جمهور شیلی بود. او بعد از مرگِ پدرش در سال ۱۹۴۵، همراه مادرش به سانتیاگو رفت و تا سال ۱۹۵۳ در آنجا ‌ماند و بعد از آن به بولیوی و سپس بیروت رفت و در سال ۱۹۵۸ به شیلی بازگشت. آلنده در سال 1981 زمانی که پدربزرگش در بستر مرگ بود، برای او نامه‌ای نوشت که همان نامه بعدها دستمایه اولین رمانش «خانه ارواح» شد که از مطرح‌ترین آثار آلنده است و به چندین زبان ترجمه شده و در سراسر دنیا مورد استقبال قرار گرفت.
بازنویسیِ خاطرات
مخاطب فارسی‌زبان تا پیش از این آگوتا کریستوف را با داستان‌هایش می‌شناخت: «سه‌گانه‌ی دوقلوها» شاملِ رمانِ «دفتر بزرگ» که جایزه بهترین رمان اروپایی را در سال 1985 از آنِ خود کرد و رمان «مدرک» و «دروغ سوم» که موفق به دریافت جایزه لیور انتر در سال 1999 شد. همچنین رمانی با نام «دیروز» و مجموعه‌داستانِ «بی‌سواد و فرقی نمی‌کند» که با ترجمه اصغر نوری و در نشر مروارید درآمد. با این اوصاف اینک مجموعه‌ای از آثار آگوتا کریستوف نویسنده مجارستانی در دست ما است و اخیرا نیز به این فهرست مجموعه‌شعری از این نویسنده اضافه شده است با عنوان «میخ‌ها» که کارنامه جامعی از آثار این نویسنده و جهانِ او به دست می‌دهد. مجموعه ‌شعر «میخ‌ها» در دو دفترِ «شعرهای مجاری» و «شعرهای فرانسوی» منتشر شده است و جز این دو بخش، کتاب یادداشت‌هایی از ناشر و مترجم کتاب هم هست، شامل شرحی مختصر بر شعرها و سرنوشت انتشارشان. «در میخ‌ها، آگوتا کریستوف تکه‌های خاطرات یک زن مصلوب را گرد هم می‌آورد؛ خاطرات شعرهای مجاری گمشده. اغلب در گفت‌وگوهایش از شعرهای جوانی‌اش و شعرهای مجاری‌اش یاد می‌کند که به‌طرز جبران‌ناپذیری گمشده‌اند و گاهی اضافه می‌کند که این شعرها لبریز از احساسات‌اند. بااین‌همه، آخرین رمانش، دیروز را با بندی از یکی از همین شعرها شروع می‌کند: دیروز همه‌چیز زیباتر بود/ موسیقی در شاخ و برگ درختان/ باد در موهای من/ و در دستان گسترده تو خورشید». ناشر در ادامه می‌نویسد شعرهای مجاری براساس خاطره بازنویسی شده‌اند و یا در ابتدای تبعید او به سوئیس اواسط دهه 60، بازآفرینی شده‌اند. آن موقع کریستوف سی‌و‌یک سال داشت و هنوز به زبان فرانسه مسلط نبود. ریتم کار در کارخانه به او اجازه نمی‌داد متن‌های طولانی بنویسد. آگوتا کریستوف بعد از آنکه سال 1956 ناگزیر به فرار از مجارستان شد، شعرها و نمایشنامه‌هایش را از دست داد. چند شعری را که به خاطر داشت، دوباره نوشت و از برخی از آنها شعرهای دیگری ساخت. در دهه هشتاد هم چندین شعر دیگر به زبان مجاری و فرانسوی نوشت. شعرهایی که مضمون بیشتر آنها گم‌گشتگی، دوری و مرگ، طبیعت و عشق است. مترجمِ این شعرها به زبان آلمانی نیز در یادداشتی می‌نویسد آگوتا کریستوف در تبعید اول به‌عنوان کارگر با زبان فرانسه آشنا شد و بعد به‌عنوان مادر. با بچه‌هایش نوشتن را یاد می‌گیرد. بخشی از شعرهایی که من در این مجموعه ترجمه کردم، از میان شعرهایی بودند که حفظ‌شان کرده بود تا موقع فرار از مجارستان با خودش ببرد. شعرهای دیگر در سوئیس نوشته شده‌اند اما به زبان مادری. آن‌طورکه مترجمِ شعرهای کریستوف می‌نویسد در دنیای این نویسنده، نوشتن و ترجمه در هم تنیده‌اند. ماریا مائیات، مترجمِ کریستوف همچنین از تجربه خود در مواجهه با شعرهای این شاعر و نیز ترجمه آنها می‌نویسد: «طی ترجمه، تجربه و بدبختی اثر والتر بنیامین را دوباره خواندم. از نظر او زبان و تجربه انسان تحت‌تأثیر کثرت طاقت‌فرسای بحث و موضوع ضعیف می‌شود. آگوتا کریستوف در شعرهایش با این فقدان روبه‌رو می‌شود. از نظر او نویسنده دیر یا زود باید به تجربه بدبختی تن دهد و این از طریق توانایی او در پذیرش زبانش به‌عنوان بیگانه و نوشتن به‌هر‌صورت ممکن حاصل می‌شود. چطور باید از مهاجران و درختان حرف زد؟ مرگ یک پرنده را چطور باید بیان کرد؟ شاعر تا وقتی ایستاده است، برای غرق‌شدگان و زنده‌ماندگان هر صبح شهادت می‌دهد».
شرق: رمانِ «در دل زمستان» ایزابل آلنده با نقل‌قولی از آلبر کامو آغاز می‌شود که وجهِ تسمیه رمان را معلوم می‌کند: «در دل زمستان، دانستم تابستانی زوال‌ناپذیر در وجودم برپاست». این رمانِ آلنده آن‌طورکه در مقدمه کتاب نیز به آن اشاره شده است، داستان سه شخصیت متفاوت است که به‌طور اتفاقی با هم برخورد می‌کنند. نویسنده در سفری پرماجرا مخاطب را از بروکلین امروز به گواتمالا، برزیل و شیلیِ دهه هفتاد می‌برد. «پرداختن آلنده به دغدغه حقوق بشر، مسئله پناهندگان و تاریخ آمریکای لاتین هم به جذابیت داستان می‌افزاید. این رمان درعین‌حال روایت عشقی است غیرمنتظره بین دو شخصیت اصلی داستان که هریک گمان می‌کنند در زمستان عمرشان هستند». این رمان در میان آثار ایزابل آلنده جایگاه یگانه‌ای دارد؛ چراکه برخلافِ غالب آثار او، در این رمان از رئالیسم جادویی خبری نیست. روابط بین انسان‌ها و گذشته‌شان و نیز دردها و اندوهی که از گذشته در آنان می‌ماند، موضوع داستان است که با زبان و روایتی ساده بازگو شده است اما آلنده با گریز به گذشته هیچ قصد ماندن در آن و محدود‌شدن به روایتی تاریخی از گذشته را ندارد. او با روایتِ رویدادها و وقایع تاریخی و مرور تاریخ آمریکای لاتین از ریاست‌جمهوری سالوادور آلنده و وقایع قبل از کودتای پینوشه در شیلی و جنگ‌های داخلی در گواتمالا می‌رسد به سیاست‌های ضدمهاجرتی ترامپ و وعده‌اش برای ساختن دیوار در مرز مکزیک. او در «در دل زمستان»، تازه‌ترین رمانش که در سال 2017 منتشر شده است، همچنان دغدغه‌های حقوق بشری خود را دنبال کرده است؛ دغدغه‌هایی که در سایر آثار او نیز مشهود است، خاصه در شاهکار این نویسنده، رمانِ «خانه ارواح» که آنجا نیز با نقب‌زدن به گذشته و تاریخ از تلخی‌های رفته بر انسان معاصر می‌نویسد. آلنده در پرو به دنیا آمد و در شیلی بزرگ شد. پدرش «توماس آلنده» پسرعموی سالوادور آلنده، رئیس‌جمهور شیلی بود. او بعد از مرگِ پدرش در سال ۱۹۴۵، همراه مادرش به سانتیاگو رفت و تا سال ۱۹۵۳ در آنجا ‌ماند و بعد از آن به بولیوی و سپس بیروت رفت و در سال ۱۹۵۸ به شیلی بازگشت. آلنده در سال 1981 زمانی که پدربزرگش در بستر مرگ بود، برای او نامه‌ای نوشت که همان نامه بعدها دستمایه اولین رمانش «خانه ارواح» شد که از مطرح‌ترین آثار آلنده است و به چندین زبان ترجمه شده و در سراسر دنیا مورد استقبال قرار گرفت.
بازنویسیِ خاطرات
مخاطب فارسی‌زبان تا پیش از این آگوتا کریستوف را با داستان‌هایش می‌شناخت: «سه‌گانه‌ی دوقلوها» شاملِ رمانِ «دفتر بزرگ» که جایزه بهترین رمان اروپایی را در سال 1985 از آنِ خود کرد و رمان «مدرک» و «دروغ سوم» که موفق به دریافت جایزه لیور انتر در سال 1999 شد. همچنین رمانی با نام «دیروز» و مجموعه‌داستانِ «بی‌سواد و فرقی نمی‌کند» که با ترجمه اصغر نوری و در نشر مروارید درآمد. با این اوصاف اینک مجموعه‌ای از آثار آگوتا کریستوف نویسنده مجارستانی در دست ما است و اخیرا نیز به این فهرست مجموعه‌شعری از این نویسنده اضافه شده است با عنوان «میخ‌ها» که کارنامه جامعی از آثار این نویسنده و جهانِ او به دست می‌دهد. مجموعه ‌شعر «میخ‌ها» در دو دفترِ «شعرهای مجاری» و «شعرهای فرانسوی» منتشر شده است و جز این دو بخش، کتاب یادداشت‌هایی از ناشر و مترجم کتاب هم هست، شامل شرحی مختصر بر شعرها و سرنوشت انتشارشان. «در میخ‌ها، آگوتا کریستوف تکه‌های خاطرات یک زن مصلوب را گرد هم می‌آورد؛ خاطرات شعرهای مجاری گمشده. اغلب در گفت‌وگوهایش از شعرهای جوانی‌اش و شعرهای مجاری‌اش یاد می‌کند که به‌طرز جبران‌ناپذیری گمشده‌اند و گاهی اضافه می‌کند که این شعرها لبریز از احساسات‌اند. بااین‌همه، آخرین رمانش، دیروز را با بندی از یکی از همین شعرها شروع می‌کند: دیروز همه‌چیز زیباتر بود/ موسیقی در شاخ و برگ درختان/ باد در موهای من/ و در دستان گسترده تو خورشید». ناشر در ادامه می‌نویسد شعرهای مجاری براساس خاطره بازنویسی شده‌اند و یا در ابتدای تبعید او به سوئیس اواسط دهه 60، بازآفرینی شده‌اند. آن موقع کریستوف سی‌و‌یک سال داشت و هنوز به زبان فرانسه مسلط نبود. ریتم کار در کارخانه به او اجازه نمی‌داد متن‌های طولانی بنویسد. آگوتا کریستوف بعد از آنکه سال 1956 ناگزیر به فرار از مجارستان شد، شعرها و نمایشنامه‌هایش را از دست داد. چند شعری را که به خاطر داشت، دوباره نوشت و از برخی از آنها شعرهای دیگری ساخت. در دهه هشتاد هم چندین شعر دیگر به زبان مجاری و فرانسوی نوشت. شعرهایی که مضمون بیشتر آنها گم‌گشتگی، دوری و مرگ، طبیعت و عشق است. مترجمِ این شعرها به زبان آلمانی نیز در یادداشتی می‌نویسد آگوتا کریستوف در تبعید اول به‌عنوان کارگر با زبان فرانسه آشنا شد و بعد به‌عنوان مادر. با بچه‌هایش نوشتن را یاد می‌گیرد. بخشی از شعرهایی که من در این مجموعه ترجمه کردم، از میان شعرهایی بودند که حفظ‌شان کرده بود تا موقع فرار از مجارستان با خودش ببرد. شعرهای دیگر در سوئیس نوشته شده‌اند اما به زبان مادری. آن‌طورکه مترجمِ شعرهای کریستوف می‌نویسد در دنیای این نویسنده، نوشتن و ترجمه در هم تنیده‌اند. ماریا مائیات، مترجمِ کریستوف همچنین از تجربه خود در مواجهه با شعرهای این شاعر و نیز ترجمه آنها می‌نویسد: «طی ترجمه، تجربه و بدبختی اثر والتر بنیامین را دوباره خواندم. از نظر او زبان و تجربه انسان تحت‌تأثیر کثرت طاقت‌فرسای بحث و موضوع ضعیف می‌شود. آگوتا کریستوف در شعرهایش با این فقدان روبه‌رو می‌شود. از نظر او نویسنده دیر یا زود باید به تجربه بدبختی تن دهد و این از طریق توانایی او در پذیرش زبانش به‌عنوان بیگانه و نوشتن به‌هر‌صورت ممکن حاصل می‌شود. چطور باید از مهاجران و درختان حرف زد؟ مرگ یک پرنده را چطور باید بیان کرد؟ شاعر تا وقتی ایستاده است، برای غرق‌شدگان و زنده‌ماندگان هر صبح شهادت می‌دهد».
 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها