|

فضاي مجازي و ستم‌هايي كه بر زبان فارسي مي‌رود

محمد بقايي‌ماکان

برخي که سروکارشان با فضاي مجازي بيش از فضاي واقعي است، چندان‌که آن مجاز جاي اين حقيقت را گرفته، گمان مي‌کنند موضوعاتي که از اين طريق به چشمشان کشيده مي‌شود و در گوششان مي‌نشيند، به حکم تکرار و کثرت بيرون از شمار جاي چون‌و‌چرا ندارد و چيزي است در حدّ وحي منزل؛ حال آنکه به واقع چنين نيست. از جمله اينکه ميليون‌ها کاربر فارسي‌زبان را در سراسر جهان حمل بر گسترش و توانايي زبان فارسي مي‌کنند، درحالي‌که وسايل نوين ارتباطي که حتي در اختيار کودکان است، موجب رواج شيوه‌هاي نادرستي در نگارش جملات فارسي و به‌کارگيري کلمات و اصطلاحات سخيفي شده که در نتيجه از منزلت و اعتبار زباني که حلاوت و دلربايي آن در ميان زبان‌هاي جهان معروف افتاده از ميان رفته است. از اين گذشته، گروهي نيز مي‌پندارند که فرستنده‌هاي متعدد ماهواره‌اي فارسي‌زبان عاملي براي گسترش اين زبان هستند که تصوري نادرست است؛ زيرا غالب برنامه‌هاي آنان را جواناني مديريت مي‌کنند که پرورده محيط فارسي‌زبان نيستند و از همين رو در به ‌کار بردن جملات و تلفظ آنها خطاهاي چشمگير دارند. تعداد اين خطاها چندان است که اگر کارشناسي مجموع اين اشتباهات را رصد کند، مي‌تواند غلط‌نامه‌اي منتشر کند؛ به‌ویژه اينکه به‌کارگيري کلمات و اصطلاحات بيگانه نيز امري عادي براي مصاحبه‌کنندگان و مصاحبه‌شوندگان به ضرورت تأثيرات جغرافيايي شده که بر بينندگان و شنوندگان کشور که طبق آمار رسمي 80 درصد از ساکنان مرز پرگهر را تشکيل مي‌دهند، اثر گذاشته است. تأثيرات نامطلوبي که در اين ايام متوجه زبان فارسي شده، از چند منظر تأمل‌برانگیز است. نخست اينکه قوي‌ترين رسانه همگاني کشور برخلاف آنکه مدعي پاسداشت زبان فارسي است، توجه لازم و دقت کافي را در نظارت بر نوشتارها و گفتارهايي که ارائه مي‌دهد، مبذول نمي‌دارد؛ اين بی‌توجهی نه‌تنها از لحن و نحوه بيان برخي از مجريان مشهود است بلکه از پخش مطالبي که در تغاير با اعتبار و منزلت اين زبان است نيز معلوم مي‌شود. از جمله اهانت بهت‌انگيزي که چندي پيش به زبان فارسي در اين رسانه شد و آن را که ظرف هويت، تاريخ، مدنيت، انديشه‌هاي والا و آداب‌ورسوم اين مرز‌و‌بوم است، «شايسته اهل دوزخ» معرفي کرده‌اند. همچنين دستگاه فرهنگي ديگري که بايد در بسط ارشاد بکوشد و از اضلال بپرهيزد، در سال‌هاي گذشته به کتاب‌هايي مجوز نشر داده است که نه‌تنها به زبان فارسي آشکارا اهانت ورزيدند، تا‌ حدي‌ که آن را زبان دوم کشور دانستند و -ارزش آن را در حد زبان رسمي و نه ملي- تقليل دادند بلکه به خدمتگزاران بزرگ اين زبان نيز اهانت‌ها روا داشتند. ديگر اينکه هجوم لغات بيگانه به دليل ابداعات و اختراعات دنياي پيشرفته در تمام زمينه‌هاي نظري و عملي از علوم محض گرفته تا علوم انساني و فلسفه و فناوري بسيار بي‌شمار است، چندان‌که فرهنگستان زبان در برابر چنين سيل خروشاني تاب مقاومت ندارد و اگر هم تلاشي به خرج مي‌دهد، يا با ذوق عامه سازگار نيست، يا معادلاتي مي‌سازد مثل «تلفن همراه» به‌جاي «موبايل»، بی‌آنکه از خود بپرسد اگر قرار در به کار نبردن واژه‌اي بيگانه است، تلفن هم کلمه‌اي خارجي است!

حقيقت اين است که امروز زبان فارسي به کودکي بي‌سرپرست مي‌ماند که از هر سو مورد بي‌مهري و بي‌توجهي قرار مي‌گيرد. بسياري از کتاب‌هايي که ترجمه مي‌شوند، اشکالات فاحش نگارشي‌ای دارند که هيچ ضابطه‌اي در کار انتشار آنان نيست. بسياري از جوانان تازه‌كاري که در مطبوعات و به‌ویژه در بنگاه‌هاي خبري به کار مشغول‌اند، از نحوه نگارششان پيداست که چيزي از زبان فارسي نمي‌دانند و با نوشته‌هاي نااستوار و شتاب‌زده جملاتي نادرست و گاه بسيار آشفته را در فضاي مجازي و تارنماها منتشر مي‌کنند که عينا مورد استفاده رسانه‌ها قرار مي‌گيرد.
گذشته از اينها ستم ديگري هم بر زبان فارسي از اين طريق مي‌رود که آن انتساب اشعار شاعران تازه از راه رسيده به سرايندگان بزرگ زبان فارسي است تا شعرشان به‌اصطلاح دست‌به‌دست شود که اين معنايي جز دور‌افتادن و ناديده‌گرفتن صداقت ادبي ندارد. مجموع اين قضايا و مسائل ديگري که دامنه بحث را به کتاب‌هاي آموزش‌و‌پرورش مي‌کشاند و خود داستاني است پر آب چشم، سبب شده که امروز زبان فارسي مصداق اين گفته خواجه شيراز شود که: هرکه خواهد گو بيا و هر‌چه خواهد گو بگو.
اين آشفتگي و بي‌عنايتي به زبان ملي کشور آبي گل‌آلود پديد آورده که برخي جريان‌ها نيز به آن بتازند؛ بي‌آنکه از سوي مديريت کلان فرهنگي واکنشي ببينند. چنين که پيداست فارسي نياز به يعقوب ديگري دارد که به واقع پاسدار آن باشد.

برخي که سروکارشان با فضاي مجازي بيش از فضاي واقعي است، چندان‌که آن مجاز جاي اين حقيقت را گرفته، گمان مي‌کنند موضوعاتي که از اين طريق به چشمشان کشيده مي‌شود و در گوششان مي‌نشيند، به حکم تکرار و کثرت بيرون از شمار جاي چون‌و‌چرا ندارد و چيزي است در حدّ وحي منزل؛ حال آنکه به واقع چنين نيست. از جمله اينکه ميليون‌ها کاربر فارسي‌زبان را در سراسر جهان حمل بر گسترش و توانايي زبان فارسي مي‌کنند، درحالي‌که وسايل نوين ارتباطي که حتي در اختيار کودکان است، موجب رواج شيوه‌هاي نادرستي در نگارش جملات فارسي و به‌کارگيري کلمات و اصطلاحات سخيفي شده که در نتيجه از منزلت و اعتبار زباني که حلاوت و دلربايي آن در ميان زبان‌هاي جهان معروف افتاده از ميان رفته است. از اين گذشته، گروهي نيز مي‌پندارند که فرستنده‌هاي متعدد ماهواره‌اي فارسي‌زبان عاملي براي گسترش اين زبان هستند که تصوري نادرست است؛ زيرا غالب برنامه‌هاي آنان را جواناني مديريت مي‌کنند که پرورده محيط فارسي‌زبان نيستند و از همين رو در به ‌کار بردن جملات و تلفظ آنها خطاهاي چشمگير دارند. تعداد اين خطاها چندان است که اگر کارشناسي مجموع اين اشتباهات را رصد کند، مي‌تواند غلط‌نامه‌اي منتشر کند؛ به‌ویژه اينکه به‌کارگيري کلمات و اصطلاحات بيگانه نيز امري عادي براي مصاحبه‌کنندگان و مصاحبه‌شوندگان به ضرورت تأثيرات جغرافيايي شده که بر بينندگان و شنوندگان کشور که طبق آمار رسمي 80 درصد از ساکنان مرز پرگهر را تشکيل مي‌دهند، اثر گذاشته است. تأثيرات نامطلوبي که در اين ايام متوجه زبان فارسي شده، از چند منظر تأمل‌برانگیز است. نخست اينکه قوي‌ترين رسانه همگاني کشور برخلاف آنکه مدعي پاسداشت زبان فارسي است، توجه لازم و دقت کافي را در نظارت بر نوشتارها و گفتارهايي که ارائه مي‌دهد، مبذول نمي‌دارد؛ اين بی‌توجهی نه‌تنها از لحن و نحوه بيان برخي از مجريان مشهود است بلکه از پخش مطالبي که در تغاير با اعتبار و منزلت اين زبان است نيز معلوم مي‌شود. از جمله اهانت بهت‌انگيزي که چندي پيش به زبان فارسي در اين رسانه شد و آن را که ظرف هويت، تاريخ، مدنيت، انديشه‌هاي والا و آداب‌ورسوم اين مرز‌و‌بوم است، «شايسته اهل دوزخ» معرفي کرده‌اند. همچنين دستگاه فرهنگي ديگري که بايد در بسط ارشاد بکوشد و از اضلال بپرهيزد، در سال‌هاي گذشته به کتاب‌هايي مجوز نشر داده است که نه‌تنها به زبان فارسي آشکارا اهانت ورزيدند، تا‌ حدي‌ که آن را زبان دوم کشور دانستند و -ارزش آن را در حد زبان رسمي و نه ملي- تقليل دادند بلکه به خدمتگزاران بزرگ اين زبان نيز اهانت‌ها روا داشتند. ديگر اينکه هجوم لغات بيگانه به دليل ابداعات و اختراعات دنياي پيشرفته در تمام زمينه‌هاي نظري و عملي از علوم محض گرفته تا علوم انساني و فلسفه و فناوري بسيار بي‌شمار است، چندان‌که فرهنگستان زبان در برابر چنين سيل خروشاني تاب مقاومت ندارد و اگر هم تلاشي به خرج مي‌دهد، يا با ذوق عامه سازگار نيست، يا معادلاتي مي‌سازد مثل «تلفن همراه» به‌جاي «موبايل»، بی‌آنکه از خود بپرسد اگر قرار در به کار نبردن واژه‌اي بيگانه است، تلفن هم کلمه‌اي خارجي است!

حقيقت اين است که امروز زبان فارسي به کودکي بي‌سرپرست مي‌ماند که از هر سو مورد بي‌مهري و بي‌توجهي قرار مي‌گيرد. بسياري از کتاب‌هايي که ترجمه مي‌شوند، اشکالات فاحش نگارشي‌ای دارند که هيچ ضابطه‌اي در کار انتشار آنان نيست. بسياري از جوانان تازه‌كاري که در مطبوعات و به‌ویژه در بنگاه‌هاي خبري به کار مشغول‌اند، از نحوه نگارششان پيداست که چيزي از زبان فارسي نمي‌دانند و با نوشته‌هاي نااستوار و شتاب‌زده جملاتي نادرست و گاه بسيار آشفته را در فضاي مجازي و تارنماها منتشر مي‌کنند که عينا مورد استفاده رسانه‌ها قرار مي‌گيرد.
گذشته از اينها ستم ديگري هم بر زبان فارسي از اين طريق مي‌رود که آن انتساب اشعار شاعران تازه از راه رسيده به سرايندگان بزرگ زبان فارسي است تا شعرشان به‌اصطلاح دست‌به‌دست شود که اين معنايي جز دور‌افتادن و ناديده‌گرفتن صداقت ادبي ندارد. مجموع اين قضايا و مسائل ديگري که دامنه بحث را به کتاب‌هاي آموزش‌و‌پرورش مي‌کشاند و خود داستاني است پر آب چشم، سبب شده که امروز زبان فارسي مصداق اين گفته خواجه شيراز شود که: هرکه خواهد گو بيا و هر‌چه خواهد گو بگو.
اين آشفتگي و بي‌عنايتي به زبان ملي کشور آبي گل‌آلود پديد آورده که برخي جريان‌ها نيز به آن بتازند؛ بي‌آنکه از سوي مديريت کلان فرهنگي واکنشي ببينند. چنين که پيداست فارسي نياز به يعقوب ديگري دارد که به واقع پاسدار آن باشد.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها