زايش مدرنيته
برای درک وضعیت کنونی جهان نهتنها باید بفهمیم که چگونه دولت-ملتها و صنعتیشدن تولید جهان مدرن را شکل دادند، بلکه باید روشن کنیم چگونه و چرا شیوههای اروپایی سازماندهی جهان در سراسر زمین مسلط شد. تحقیقات پیشین این فرض را بدیهی میشمردند که مفهوم «برآمدن غرب» میتواند پیدایش جهان مدرن را توضیح دهد و بر این نکته تأکید میکردند که اروپا ویژگیهای منحصربهفردی داشته که فقط به آن امکان میداده زودتر از دیگران مدرن شود، از اینرو صلاحیت اخلاقی و توانایی آن را داشته که مدرنیته را در سایر نقاط جهان رواج دهد. این تحقیقات به نوعی استثنائیبودن اروپاییان را میپذیرفتند و هدف اصلی آنها توضیح «برآمدن غرب» برای سلطه بر جهان بوده است. کتاب «خاستگاههای جهان مدرن» به قلم رابرت بی. مارکس، استاد تاریخ و مطالعات محیط زیست در کالج ویتییر کالیفرنیا، با روایتی که درباره تاریخ جهان و محیط زیست از قرن پانزدهم تا قرن بیستویکم ارائه میدهد، میکوشد این روایت اروپامحور از تاریخ جهان مدرن را زیر سؤال ببرد. نویسنده قصد دارد نشان دهد اروپاییان استثنائی نبودند و یکی از مهمترین نکات تاریخ جهان تا اوایل قرن نوزدهم، همانندی گسترده
آسیا و اروپا بود. این کتاب در شش فصل به همراه یک پیشگفتار و جمعبندی که به تغییرات، تداومها و شکلگیری آینده میپردازد، تدوین شده و پیدایش جهان مدرن را از منظری جهانی بررسی میکند.
رابرت بی. مارکس در این کتاب میکوشد روایتی تازه از تاریخ جهان مدرن به دست دهد؛ روایتی غیراروپامدار و مبتنی بر شرایط اقلیمی تا بتواند جایگزین ابرروایت موجود باشد که موضوع اصلی آن برآمدن غرب است. او نشان میدهد در شکلگیری جهان مدرن، هند و چین نقشی ویژه ایفا کردند و بدون درک تحولاتی که در آسیا رخ داد، نمیتوانیم بفهمیم چگونه جهان به شکل کنونی درآمد. نویسنده در روایت خود به مسئله زیستبومشناسی نیز توجهی ویژه دارد. تاریخ محیط زیست، در معنای گسترده آن، به تعامل میان انسان با محیط زیست میپردازد و مشکلات مربوط به محیط زیست ناشی از تولید صنعتی، مانند آلودگی هوا، آب و خاک را مطرح میکند. نویسنده در جایگاه تاریخنگار محیط زیست، مبحث زیستبومشناسی را بسیار مهم میداند و معتقد است اگر صد سال دیگر، یعنی در پایان قرن بیستویکم تاریخنگاران و ناظران به ماجراهای قرن بیستم بنگرند، نه از اهمیت دو جنگ جهانی گسترده، نه از ظهور و سقوط فاشیسم و کمونیسم، نه از رشد انفجاری جمعیت انسان و نه از گستردگی جنبش زنان، از هیچکدام شگفتزده نخواهند شد، بلکه تغییر رابطه انسان با محیط زیست طبیعی کره زمین توجهشان را به خود جلب خواهد
کرد.
نویسنده در مقدمه پیشینه بحث رایج «برآمدن غرب» را در دوران رنسانس و سپس در میان آثار اقتصاددانان کلاسیک قرن نوزدهم بررسی میکند و در فصلهای بعدی میکوشد عناصر یک «روایت غیراروپامدار مبتنی بر محیط زیست» را ترسیم کند. در روایت جایگزین رابرت ماركس، تقریبا همه ساکنان جهان تا حدود سال ۱۸۰۰ در محدودیتهای زیستمحیطی و «نظام زیستی پیشین» زندگی میکردند. امپراتوریهای زراعی نشان داده بودند که در چارچوب آن جهان، دولتها موفق بودند معیارهای زندگی بالا را برای مردم خود فراهم کنند و دستاوردهای فرهنگی بسیار و قدرت حکومتی مستحکمی برپا کنند. پیشرفتهترین اقتصادها و کشورهای جهان قدیم، بهویژه در چین، هند و اروپای غربی، بهطورکلی با هم قابل قیاس بودند و شبکههای بازار کاملا توسعهیافته و نوعی ترتیب سازمانی داشتند که به مردم امکان میدادند از اقتصادهای مبتنی بر کشاورزی و صنایع تولیدی بیشترین محصول را به دست آورند. او ویژگی بارز این اقتصادها را وابستگی به انرژی خورشیدی میداند. توانایی بخش خاصی از جهان یعنی اروپای غربی به رهبری بریتانیا، برای گریز از حدومرزهای نظام زیستی پیشین با بهرهگیری از منابع ذخیرهشده انرژی (زغالسنگ
و سپس نفت) نتیجه اتفاقی یک رشته رویداد ناگهانی بود که در سطح جهانی دست به دست هم دادند و موجب زایش جهان مدرن شدند.
در روایت تاریخیای که کتاب ارائه میکند، «همآیی» و تصادف تاریخی نقش مهمی دارد. همآیی زمانی رخ میدهد که چندین رویداد سیاسی مستقل از هم به نحوی دست به دست یکدیگر میدهند که تعامل میانشان لحظه تاریخی منحصربهفردی ایجاد میکند. اولین رویداد ناگهانی از نظر نویسنده، سیاستی بود که چین در اوایل قرن پانزدهم اتخاذ کرد. دومین رویداد ناگهانی مهم در روایتی که نویسنده ارائه میدهد، عبارت است از کشف تصادفی بر جدید و ذخایر نقره آن، تلفات سنگین بعدی جمعیت بومی به سبب بیماریهایی که فاتحان ناقل آنها بودند و ساخت اقتصاد زراعی تابع منافع اروپاییان در آنجا که بر نیروی کار بردگان آفریقایی بنا شده بود. سومین رویداد، شکست اسپانیا در قرن شانزدهم در استقرار و گسترش امپراتوری خود در بقیه اروپا بود که موجب شد نظام رقابتی بین کشورهای اروپایی پیوسته در جنگ با هم ایجاد شود و به این ترتیب نوآوری نظامی سریع در آنجا رواج یابد. در قرن هجدهم، بریتانیا در حاشیه غربی اوراسیا، در نتیجه عوامل مختلفی توانست به تدریج از دیگر کشورهای اروپایی جدا شود. به این ترتیب، دگرگونیهایی اساسی پدید آمد، نیروهای مؤثر در اقتصاد، روابط انسان با محیط زیست را
تغییر دادند و باعث شدند چرخه رونق و کسادی در فعالیتهای اقتصادی به وجود آید، شکاف فزاینده میان طبقات اجتماعی جدید و میان مردم و دولت پدید آید و رقابت میان کشورهای اروپایی بر سر مستعمراتی افزایش یابد که به وسیله آنها تلاش میکردند بازارها را غصب و دسترسی به منابع مواد خام را تضمین کنند و برای سلطه بر آفریقا و کسب امتیاز از چین به رقابتهای استعماری بپردازند. این تحولات همراه با تغییرات زیستمحیطی و محدودیتهای النینو در 500 سال گذشته، دهها میلیون نفر را به سبب قحطی ناشی از خشکسالی هلاک کرد و آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین را بیشتر به سوی شرایطی سوق داد که اکنون آن را شرایط کشورهای «جهان سوم» مینامیم. در ادامه نویسنده روند تغییرات تاریخی را در قرن بیستم بررسی میكند.
برای درک وضعیت کنونی جهان نهتنها باید بفهمیم که چگونه دولت-ملتها و صنعتیشدن تولید جهان مدرن را شکل دادند، بلکه باید روشن کنیم چگونه و چرا شیوههای اروپایی سازماندهی جهان در سراسر زمین مسلط شد. تحقیقات پیشین این فرض را بدیهی میشمردند که مفهوم «برآمدن غرب» میتواند پیدایش جهان مدرن را توضیح دهد و بر این نکته تأکید میکردند که اروپا ویژگیهای منحصربهفردی داشته که فقط به آن امکان میداده زودتر از دیگران مدرن شود، از اینرو صلاحیت اخلاقی و توانایی آن را داشته که مدرنیته را در سایر نقاط جهان رواج دهد. این تحقیقات به نوعی استثنائیبودن اروپاییان را میپذیرفتند و هدف اصلی آنها توضیح «برآمدن غرب» برای سلطه بر جهان بوده است. کتاب «خاستگاههای جهان مدرن» به قلم رابرت بی. مارکس، استاد تاریخ و مطالعات محیط زیست در کالج ویتییر کالیفرنیا، با روایتی که درباره تاریخ جهان و محیط زیست از قرن پانزدهم تا قرن بیستویکم ارائه میدهد، میکوشد این روایت اروپامحور از تاریخ جهان مدرن را زیر سؤال ببرد. نویسنده قصد دارد نشان دهد اروپاییان استثنائی نبودند و یکی از مهمترین نکات تاریخ جهان تا اوایل قرن نوزدهم، همانندی گسترده
آسیا و اروپا بود. این کتاب در شش فصل به همراه یک پیشگفتار و جمعبندی که به تغییرات، تداومها و شکلگیری آینده میپردازد، تدوین شده و پیدایش جهان مدرن را از منظری جهانی بررسی میکند.
رابرت بی. مارکس در این کتاب میکوشد روایتی تازه از تاریخ جهان مدرن به دست دهد؛ روایتی غیراروپامدار و مبتنی بر شرایط اقلیمی تا بتواند جایگزین ابرروایت موجود باشد که موضوع اصلی آن برآمدن غرب است. او نشان میدهد در شکلگیری جهان مدرن، هند و چین نقشی ویژه ایفا کردند و بدون درک تحولاتی که در آسیا رخ داد، نمیتوانیم بفهمیم چگونه جهان به شکل کنونی درآمد. نویسنده در روایت خود به مسئله زیستبومشناسی نیز توجهی ویژه دارد. تاریخ محیط زیست، در معنای گسترده آن، به تعامل میان انسان با محیط زیست میپردازد و مشکلات مربوط به محیط زیست ناشی از تولید صنعتی، مانند آلودگی هوا، آب و خاک را مطرح میکند. نویسنده در جایگاه تاریخنگار محیط زیست، مبحث زیستبومشناسی را بسیار مهم میداند و معتقد است اگر صد سال دیگر، یعنی در پایان قرن بیستویکم تاریخنگاران و ناظران به ماجراهای قرن بیستم بنگرند، نه از اهمیت دو جنگ جهانی گسترده، نه از ظهور و سقوط فاشیسم و کمونیسم، نه از رشد انفجاری جمعیت انسان و نه از گستردگی جنبش زنان، از هیچکدام شگفتزده نخواهند شد، بلکه تغییر رابطه انسان با محیط زیست طبیعی کره زمین توجهشان را به خود جلب خواهد
کرد.
نویسنده در مقدمه پیشینه بحث رایج «برآمدن غرب» را در دوران رنسانس و سپس در میان آثار اقتصاددانان کلاسیک قرن نوزدهم بررسی میکند و در فصلهای بعدی میکوشد عناصر یک «روایت غیراروپامدار مبتنی بر محیط زیست» را ترسیم کند. در روایت جایگزین رابرت ماركس، تقریبا همه ساکنان جهان تا حدود سال ۱۸۰۰ در محدودیتهای زیستمحیطی و «نظام زیستی پیشین» زندگی میکردند. امپراتوریهای زراعی نشان داده بودند که در چارچوب آن جهان، دولتها موفق بودند معیارهای زندگی بالا را برای مردم خود فراهم کنند و دستاوردهای فرهنگی بسیار و قدرت حکومتی مستحکمی برپا کنند. پیشرفتهترین اقتصادها و کشورهای جهان قدیم، بهویژه در چین، هند و اروپای غربی، بهطورکلی با هم قابل قیاس بودند و شبکههای بازار کاملا توسعهیافته و نوعی ترتیب سازمانی داشتند که به مردم امکان میدادند از اقتصادهای مبتنی بر کشاورزی و صنایع تولیدی بیشترین محصول را به دست آورند. او ویژگی بارز این اقتصادها را وابستگی به انرژی خورشیدی میداند. توانایی بخش خاصی از جهان یعنی اروپای غربی به رهبری بریتانیا، برای گریز از حدومرزهای نظام زیستی پیشین با بهرهگیری از منابع ذخیرهشده انرژی (زغالسنگ
و سپس نفت) نتیجه اتفاقی یک رشته رویداد ناگهانی بود که در سطح جهانی دست به دست هم دادند و موجب زایش جهان مدرن شدند.
در روایت تاریخیای که کتاب ارائه میکند، «همآیی» و تصادف تاریخی نقش مهمی دارد. همآیی زمانی رخ میدهد که چندین رویداد سیاسی مستقل از هم به نحوی دست به دست یکدیگر میدهند که تعامل میانشان لحظه تاریخی منحصربهفردی ایجاد میکند. اولین رویداد ناگهانی از نظر نویسنده، سیاستی بود که چین در اوایل قرن پانزدهم اتخاذ کرد. دومین رویداد ناگهانی مهم در روایتی که نویسنده ارائه میدهد، عبارت است از کشف تصادفی بر جدید و ذخایر نقره آن، تلفات سنگین بعدی جمعیت بومی به سبب بیماریهایی که فاتحان ناقل آنها بودند و ساخت اقتصاد زراعی تابع منافع اروپاییان در آنجا که بر نیروی کار بردگان آفریقایی بنا شده بود. سومین رویداد، شکست اسپانیا در قرن شانزدهم در استقرار و گسترش امپراتوری خود در بقیه اروپا بود که موجب شد نظام رقابتی بین کشورهای اروپایی پیوسته در جنگ با هم ایجاد شود و به این ترتیب نوآوری نظامی سریع در آنجا رواج یابد. در قرن هجدهم، بریتانیا در حاشیه غربی اوراسیا، در نتیجه عوامل مختلفی توانست به تدریج از دیگر کشورهای اروپایی جدا شود. به این ترتیب، دگرگونیهایی اساسی پدید آمد، نیروهای مؤثر در اقتصاد، روابط انسان با محیط زیست را
تغییر دادند و باعث شدند چرخه رونق و کسادی در فعالیتهای اقتصادی به وجود آید، شکاف فزاینده میان طبقات اجتماعی جدید و میان مردم و دولت پدید آید و رقابت میان کشورهای اروپایی بر سر مستعمراتی افزایش یابد که به وسیله آنها تلاش میکردند بازارها را غصب و دسترسی به منابع مواد خام را تضمین کنند و برای سلطه بر آفریقا و کسب امتیاز از چین به رقابتهای استعماری بپردازند. این تحولات همراه با تغییرات زیستمحیطی و محدودیتهای النینو در 500 سال گذشته، دهها میلیون نفر را به سبب قحطی ناشی از خشکسالی هلاک کرد و آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین را بیشتر به سوی شرایطی سوق داد که اکنون آن را شرایط کشورهای «جهان سوم» مینامیم. در ادامه نویسنده روند تغییرات تاریخی را در قرن بیستم بررسی میكند.