|

ای گل سرخ تو بیماری

عبدالرضا ناصرمقدسی- متخصص مغز و اعصاب

کرونا نفس ما را گرفته است. کمی هوای آزاد، کمی گپ و گفت‌وگو می‌تواند نجات‌بخش این روزهای آدمی باشد. هنر همیشه رهایی‌بخش بوده است. این‌طور که به نظر می‌رسد ما از این ویروس رهایی نداریم. شاید بتوانیم در مقطع‌هایی آن را فروکش کنیم؛ اما احتمالا همانند آنفلوانزا باید در دوره‌هایی با شیوع آن نیز دست‌وپنجه نرم کنیم. به نظر می‌رسد این ویروس تمام زندگی و جهان ما را دستخوش تغییرات جدی خواهد کرد. پس باید چاره‌ای بیندیشیم. برای این افسردگی و تنهایی چاره‌ای بیندیشیم و چه چیزی بهتر از یک شعر زیبا می‌تواند رهایی‌بخش ما در چنین شرایطی باشد. شاید در این روزها بیش‌از‌پیش به گسترده‌کردن جهان خود با هنر و شعر نیازمندیم. پس در این یادداشت‌های طبیبانه به هنر نیز نگاه خواهیم کرد. به جملات و واژه‌هایی که زندگی را دوباره برای ما معنا کنند. صدای «ویلیام بلیک» صدایی برای تمام اعصار است؛ صدایی بسیار نوازش‌بخش. شعری بسیار پرقدرت که در وجود انسان می‌پیچد و در اعماق روح او می‌نشیند. شعرهای «بلیک» نشان‌دهنده نگرش ژرف او به دالان‌های پنهان آدمی است. یکی از برجسته‌ترین آنها شعر گل سرخ بیمار است. این شعر را سال‌ها پیش با ترجمه فوق‌العاده «فرزانه طاهری» خواندم. برای من که آن روزها دانشجوی پزشکی بودم و تازه داشتم با انسان و بیماری و مرگ روبه‌رو می‌شدم، این شعر یادآوری تکان‌دهنده‌ای از موقعیت متزلزل انسانی بود. شعری که از گل سرخی بیمار سخن می‌گفت. بعدها بارها در برخورد با بیمارانم این شعر در ذهنم بازخوانی شد. انگار تمام بیمارانم همان گل سرخی بودند که هجوم یک کرم آنها را مبتلا کرده بود؛ اما چندی پیش وقتی در لابه‌لای مطالب علمی درباره کرونا گه‌گاهی به موضوعات دیگر هم سرک می‌کشیدم، به نسخه اصلی و نقاشی‌شده این شعر رسیدم. انگار جنبه‌های ناپیدایی از این شعر بعد از سال‌ها بر من آشکار شد. به‌ویژه اینکه یکی از بیمارانم درگیر کرونا شده و با حال بسیار بد به آی‌سی‌یو منتقل شده بود. سال‌ها بود که بیمار من بود. ام‌اس برای او مثل یک دوست بود؛ اما حالا کرونا همانند کرمی که به درون آدمی بخزد و او را از درون متلاشی کند، در درون او خزیده بود و روی تخت آی‌سی‌یو او را در میانه مرگ و زندگی در برزخی سرد رها کرده بود. یاد گل سرخ «بلیک» افتادم. بیمار من هم یک گل سرخ بود. گل سرخی آرمیده در وانفسای بیماری. آرمیده بر تخت آی‌سی‌یو. گل سرخی که به مدد دستگاه نفس می‌کشید و این بسیار زجرآور بود. بی‌اختیار زیر لب زمزمه کردم: ای گل سرخ، تو بیماری. کرم نامرئی/ که در شب پرواز می‌کند/ در توفان زوزه‌کش/ بسترِ لذت ارغوانی‌ات را/ پیدا کرده است/ و عشق پنهان تیره‌اش/ زندگی‌ات را نابود می‌کند.

و نقاشی زیبای «ویلیام بلیک» که نشان‌دهنده همه چیز است: یک اثر هنری که عمق تباه‌کننده یک بیماری را در وجود انسان جاری می‌کند. یک تباهی زیبا. انسان می‌ماند که با زیبایی این تضاد، با وجود مرگ‌آوری‌اش چه کند؟ زیبایی‌اش را بپذیرد یا مرگی که به ارمغان می‌آورد. ای گل سرخ بیمار.

کرونا نفس ما را گرفته است. کمی هوای آزاد، کمی گپ و گفت‌وگو می‌تواند نجات‌بخش این روزهای آدمی باشد. هنر همیشه رهایی‌بخش بوده است. این‌طور که به نظر می‌رسد ما از این ویروس رهایی نداریم. شاید بتوانیم در مقطع‌هایی آن را فروکش کنیم؛ اما احتمالا همانند آنفلوانزا باید در دوره‌هایی با شیوع آن نیز دست‌وپنجه نرم کنیم. به نظر می‌رسد این ویروس تمام زندگی و جهان ما را دستخوش تغییرات جدی خواهد کرد. پس باید چاره‌ای بیندیشیم. برای این افسردگی و تنهایی چاره‌ای بیندیشیم و چه چیزی بهتر از یک شعر زیبا می‌تواند رهایی‌بخش ما در چنین شرایطی باشد. شاید در این روزها بیش‌از‌پیش به گسترده‌کردن جهان خود با هنر و شعر نیازمندیم. پس در این یادداشت‌های طبیبانه به هنر نیز نگاه خواهیم کرد. به جملات و واژه‌هایی که زندگی را دوباره برای ما معنا کنند. صدای «ویلیام بلیک» صدایی برای تمام اعصار است؛ صدایی بسیار نوازش‌بخش. شعری بسیار پرقدرت که در وجود انسان می‌پیچد و در اعماق روح او می‌نشیند. شعرهای «بلیک» نشان‌دهنده نگرش ژرف او به دالان‌های پنهان آدمی است. یکی از برجسته‌ترین آنها شعر گل سرخ بیمار است. این شعر را سال‌ها پیش با ترجمه فوق‌العاده «فرزانه طاهری» خواندم. برای من که آن روزها دانشجوی پزشکی بودم و تازه داشتم با انسان و بیماری و مرگ روبه‌رو می‌شدم، این شعر یادآوری تکان‌دهنده‌ای از موقعیت متزلزل انسانی بود. شعری که از گل سرخی بیمار سخن می‌گفت. بعدها بارها در برخورد با بیمارانم این شعر در ذهنم بازخوانی شد. انگار تمام بیمارانم همان گل سرخی بودند که هجوم یک کرم آنها را مبتلا کرده بود؛ اما چندی پیش وقتی در لابه‌لای مطالب علمی درباره کرونا گه‌گاهی به موضوعات دیگر هم سرک می‌کشیدم، به نسخه اصلی و نقاشی‌شده این شعر رسیدم. انگار جنبه‌های ناپیدایی از این شعر بعد از سال‌ها بر من آشکار شد. به‌ویژه اینکه یکی از بیمارانم درگیر کرونا شده و با حال بسیار بد به آی‌سی‌یو منتقل شده بود. سال‌ها بود که بیمار من بود. ام‌اس برای او مثل یک دوست بود؛ اما حالا کرونا همانند کرمی که به درون آدمی بخزد و او را از درون متلاشی کند، در درون او خزیده بود و روی تخت آی‌سی‌یو او را در میانه مرگ و زندگی در برزخی سرد رها کرده بود. یاد گل سرخ «بلیک» افتادم. بیمار من هم یک گل سرخ بود. گل سرخی آرمیده در وانفسای بیماری. آرمیده بر تخت آی‌سی‌یو. گل سرخی که به مدد دستگاه نفس می‌کشید و این بسیار زجرآور بود. بی‌اختیار زیر لب زمزمه کردم: ای گل سرخ، تو بیماری. کرم نامرئی/ که در شب پرواز می‌کند/ در توفان زوزه‌کش/ بسترِ لذت ارغوانی‌ات را/ پیدا کرده است/ و عشق پنهان تیره‌اش/ زندگی‌ات را نابود می‌کند.

و نقاشی زیبای «ویلیام بلیک» که نشان‌دهنده همه چیز است: یک اثر هنری که عمق تباه‌کننده یک بیماری را در وجود انسان جاری می‌کند. یک تباهی زیبا. انسان می‌ماند که با زیبایی این تضاد، با وجود مرگ‌آوری‌اش چه کند؟ زیبایی‌اش را بپذیرد یا مرگی که به ارمغان می‌آورد. ای گل سرخ بیمار.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها