برای 30 سالگیِ «بوی بلوغ» نیروانا
یاغیِ گوشهگیر
فرزان -صوفی
«هی، مردِ غمگینِ کوچولویِ قدرنشناسِ متولد برج حوت. چرا لذت نمیبری؟ نمیدونم!» این جملات وصیتنامه کسیست که سی سال پیش موسیقی راک را به صدر چارتهای موسیقی رساند و آن را سر زبانها انداخت. آوریل سال 1991، کرت کوبِین، همراه گروهش «نیروانا»، با اولین سینگلتِرَکش یعنی smells like teen spirit (بوی بلوغ میدهد)، توانست هوش از سر طرفداران پاپ هم ببرد و صحنه را به موسیقی آلترناتیوراک تقدیم کند. اتفاقی که یک موفقیت بعید به نظر میرسید.
آن سالها، زیر ژانرهای راک تکبعدی بودند و منتقدین، موسیقیِ گروههای انگلیسی موسوم به آلترناتیو را موزیک جدید رمانتیک مینامیدند. پانک آمریکایی هم گرچه هنوز اهمیت داشت، اما از نظر تجاری مقرون به صرفه نبود. سال 1991 همه چیز در شرفِ تغییر بود و نوجوانها دنبال هویتی تازه بودند. اوایلِ این دهه، سیاتل تبدیل به مرکز ژانر نوپایی به نام «گرانج» شده بود؛ نوعی موسیقی که صدای بلندی داشت و در عین سادگی حق مطلب را ادا میکرد و البته هیچگونه محدودیتی هم نداشت. طی زمانِ کوتاهی صدها گروه در گاراژهای این شهر تشکیل شد و «نیروانا» هم که از همین خانواده بود، با تکآهنگش تبدیل به نماینده این ژانر شد.
قطعهای که محرک و پادزهری توأمان برای خشم علیه توقعات از جامعه و و طلیعهدار دورانی جدید بود. تکنیک موسیقاییاش با مِیناِستریمِ (جریان اصلی) آن سالها بیگانه بود و مخاطب را بیآنکه دقیقا بداند چرا، جذب خود میکرد. شاید اینکه این قطعه نسلی را دگرگون کرد، مانند هر ادعای مشابهی اغراقآمیز باشد، اما نمیتوان جایگاه آن را در فرهنگ عامه اوایل دهه نود میلادی انکار کرد؛ تا حدی که جمله «ما اینجاییم، ما را سرگرم کن» از ترانه این قطعه، به اولین شعار نسلی از این آهنگ تبدیل و «حالا هر چی، مهم نیست» از متن ترانه، شد انعکاسِ بیتفاوتی به انتقاد و هر چیز متعارف، از جانب نسلی که به نسل ایکس (۱۹۶۰ تا اوایل ۱۹۹۰) شهرت دارد.
«نیرونا» از یک گروه ایندی راک به یک سوپراستار بینالمللی تبدیل شده بود؛ آنهم برای کوبین ۲4سالهای که وقتی این قطعه را درست سی سال پیش برای اولینبار در Ok HOTEL اجرا کرد، تصور نمیکرد قرار است به حدی از شهرت برسد که در نهایت شبیه آنچه در وصیتنامهاش گفته، «زودتر از اتمام وقت، کارت خروجش را بکشد». از طرفی بیشترِ هنرمندان موسیقی «گرانج» که به خاطر عدم پیروی از قواعدِ معمولِ جذب مخاطب در اجراهایشان شناخته شدهاند، با این موفقیت بزرگ موافق نبودند. اما میراث «نیروانا» تأثیری تجاری روی راک آلترناتیو گذاشت و «گرانج» را به یکی از سودآورترین زیرشاخههای راک تبدیل کرد. شهرتِ «نیروانا» باعث شد کرت که موسیقیاش بسیار شخصی بود، دچار سردرگمی شود. او یکبار گفته بود «مشهور» آخرین چیزیست که میخواهم باشم. شهرت آنقدر برایش ناخوشایند بود که در روزهای منتهی به خودکشیاش، در اعتراض به شهرت و ثروتی که دچارش شده بود، تمام اثاثیه لوکس خانهاش را با تبر در هم کوبید.
کوبین نزدیک به چهار ماه بعد از شهرتش، زمانی که این قطعه را در فستیوال «ریدینگ» اجرا میکرد، تجسمی بود از آنچه در وصیتنامهاش خطاب به خود نوشت: «هی، مردِ غمگینِ کوچولویِ قدرنشناس. چرا لذت نمیبری؟ نمیدونم!». هِی، یاغیِ گوشهگیر! فکرش را نکن، بوداییان که دلباختهاش بودی هم معتقدند هیچکس قادر نیست نیروانا را تشریح کند و نمیتوان آن را با هیچ شرح و بیانی به کلام آورد.
«هی، مردِ غمگینِ کوچولویِ قدرنشناسِ متولد برج حوت. چرا لذت نمیبری؟ نمیدونم!» این جملات وصیتنامه کسیست که سی سال پیش موسیقی راک را به صدر چارتهای موسیقی رساند و آن را سر زبانها انداخت. آوریل سال 1991، کرت کوبِین، همراه گروهش «نیروانا»، با اولین سینگلتِرَکش یعنی smells like teen spirit (بوی بلوغ میدهد)، توانست هوش از سر طرفداران پاپ هم ببرد و صحنه را به موسیقی آلترناتیوراک تقدیم کند. اتفاقی که یک موفقیت بعید به نظر میرسید.
آن سالها، زیر ژانرهای راک تکبعدی بودند و منتقدین، موسیقیِ گروههای انگلیسی موسوم به آلترناتیو را موزیک جدید رمانتیک مینامیدند. پانک آمریکایی هم گرچه هنوز اهمیت داشت، اما از نظر تجاری مقرون به صرفه نبود. سال 1991 همه چیز در شرفِ تغییر بود و نوجوانها دنبال هویتی تازه بودند. اوایلِ این دهه، سیاتل تبدیل به مرکز ژانر نوپایی به نام «گرانج» شده بود؛ نوعی موسیقی که صدای بلندی داشت و در عین سادگی حق مطلب را ادا میکرد و البته هیچگونه محدودیتی هم نداشت. طی زمانِ کوتاهی صدها گروه در گاراژهای این شهر تشکیل شد و «نیروانا» هم که از همین خانواده بود، با تکآهنگش تبدیل به نماینده این ژانر شد.
قطعهای که محرک و پادزهری توأمان برای خشم علیه توقعات از جامعه و و طلیعهدار دورانی جدید بود. تکنیک موسیقاییاش با مِیناِستریمِ (جریان اصلی) آن سالها بیگانه بود و مخاطب را بیآنکه دقیقا بداند چرا، جذب خود میکرد. شاید اینکه این قطعه نسلی را دگرگون کرد، مانند هر ادعای مشابهی اغراقآمیز باشد، اما نمیتوان جایگاه آن را در فرهنگ عامه اوایل دهه نود میلادی انکار کرد؛ تا حدی که جمله «ما اینجاییم، ما را سرگرم کن» از ترانه این قطعه، به اولین شعار نسلی از این آهنگ تبدیل و «حالا هر چی، مهم نیست» از متن ترانه، شد انعکاسِ بیتفاوتی به انتقاد و هر چیز متعارف، از جانب نسلی که به نسل ایکس (۱۹۶۰ تا اوایل ۱۹۹۰) شهرت دارد.
«نیرونا» از یک گروه ایندی راک به یک سوپراستار بینالمللی تبدیل شده بود؛ آنهم برای کوبین ۲4سالهای که وقتی این قطعه را درست سی سال پیش برای اولینبار در Ok HOTEL اجرا کرد، تصور نمیکرد قرار است به حدی از شهرت برسد که در نهایت شبیه آنچه در وصیتنامهاش گفته، «زودتر از اتمام وقت، کارت خروجش را بکشد». از طرفی بیشترِ هنرمندان موسیقی «گرانج» که به خاطر عدم پیروی از قواعدِ معمولِ جذب مخاطب در اجراهایشان شناخته شدهاند، با این موفقیت بزرگ موافق نبودند. اما میراث «نیروانا» تأثیری تجاری روی راک آلترناتیو گذاشت و «گرانج» را به یکی از سودآورترین زیرشاخههای راک تبدیل کرد. شهرتِ «نیروانا» باعث شد کرت که موسیقیاش بسیار شخصی بود، دچار سردرگمی شود. او یکبار گفته بود «مشهور» آخرین چیزیست که میخواهم باشم. شهرت آنقدر برایش ناخوشایند بود که در روزهای منتهی به خودکشیاش، در اعتراض به شهرت و ثروتی که دچارش شده بود، تمام اثاثیه لوکس خانهاش را با تبر در هم کوبید.
کوبین نزدیک به چهار ماه بعد از شهرتش، زمانی که این قطعه را در فستیوال «ریدینگ» اجرا میکرد، تجسمی بود از آنچه در وصیتنامهاش خطاب به خود نوشت: «هی، مردِ غمگینِ کوچولویِ قدرنشناس. چرا لذت نمیبری؟ نمیدونم!». هِی، یاغیِ گوشهگیر! فکرش را نکن، بوداییان که دلباختهاش بودی هم معتقدند هیچکس قادر نیست نیروانا را تشریح کند و نمیتوان آن را با هیچ شرح و بیانی به کلام آورد.