بيماريای به نام زندگي
محمدرضا قینی. متخصص مغز و اعصاب
ما در پزشكي دوست داريم به هر پديدهاي يك عدد انتساب دهيم و بعدازآن با راحتي بيشتر روي آن اعداد كار كنيم. همه مردم به اهميت اعدادي از قبيل فشارخون، قندخون و... آگاه هستند. در پزشكي اعداد با همه فايدهاي كه دارند، چند مشكل پيش ميآورند. اولين مشكل اين است كه صورتمسئله را ساده ميكنند؛ مثلا در بيماريای مثل ديابت ممكن است تمام پيچيدگيهاي بيولوژيك و ژنتيك بيماری را به فراموشي بسپاريم و فقط عدد قندخون را ملاك قرار دهيم. مشكل دوم اين است كه گاه اعداد ماهيت كمّي واقعي ندارند؛ بلكه فقط نمادي ابداعي براي راحتي كار ماست. مثلا در بيماري اماس ما معياري برای اندازهگيري اختلال كاركردي افراد داريم كه به بيماران از يك تا 10 نمره داده ميشود. اين معيار براساس علائم و كاركرد بيماران ابداع شده است؛ ولي اين معيار مانند مثلا طول قد يا وزن كمّي نيست كه با وسيلهاي اندازهگيري شود و فاصله درجاتش يكسان باشد. تفاوت بيماري كه امتياز دو دارد، با بيماري كه امتياز سه دارد، مساوي با فاصله امتياز سه و چهار نيست. از نقاط عطف بسيار مهم اين معيار امتياز شش است. در اين درجه بيمار ديگر قادر به اينكه صد متر را بدون كمك بپيمايد، نيست. اعتقاد بر اين است كه از اين نقطه معلوليت و همچنين امكانات درماني تحولي اساسي پيدا ميكنند. اشكالي كه قبلا گفته شد، در اينجا هم ظاهر ميشود. اين معيار به اينكه فرد چرا نميتواند صد متر راه برود، توجهي ندارد. بههردليل اين اتفاق افتاده باشد، امتياز شش گرفته ميشود و از آن به بعد فردي با درجه معلوليت شش است. فيلم سينمايي «صد متر» به شكلي به همين موضوع ميپردازد. فيلم داستان زندگي واقعي يك مرد مبتلا به اماس است كه پيشبيني ميشده براساس سير و شدت بيماري در مدت كوتاهي به ناتوانی پيمودن صد متر برسد. همزمان با شروع بيماري، پدرزن معتاد و دائمالخمر او نيز به علت فروريختن سقف خانهاش به منزل آنان انتقال پيدا ميكند. مرد بيمار تصميم ميگيرد با وجود بيماري و پيشبينيها در مسابقهاي به نام مرد آهني شركت كند. اين مسابقه شامل سه قسمت است، اول شنا به مسافت 8.3 كيلومتر، دوم ١٨٠ كيلومتر دوچرخهسواري و در نهايت ٤٠ كيلومتر دويدن. اين سه مرحله به دنبال هم بايد انجام شود. مربي او براي آمادگي اين مسابقه هم پدرزن دائمالخمرش است. تنش ارتباط اين دو نفر بر مشكلات ميافزايد. من هرچه بنويسم، احساسي را كه در حين ديدن فيلم ايجاد ميشود، نميتوانم منتقل کنم. از نكات مهم فيلم كه بهویژه براي ما كادر پزشكي آموزنده است، اين است كه هميشه به فلسفه و ماهيت اعدادي كه به بيماران نسبت ميدهيم، بينديشيم. موضوع، يك انسان با جوانب بسيار وسيع است. روحيه، همت، تجربيات و از همه مهمتر محيط زندگي و افراد اطراف بيماران در سيري كه بيماران طي ميكنند، مؤثر هستند؛ بنابراين يك معيار و يك عدد هرچند از نظر علمي باارزش باشد، تنها چيزي نيست كه يك انسان را به سرنوشتي محتوم محكوم كند. نكته اساسي فيلم كه بهویژه در روابط بيمار و پدرزنش رخ ميدهد، ماهيت فلسفي بيماري است. بيمار كه گياهخوار هم هست، حيران است كه چرا بايد او درگير بيماري شود؛ درحاليكه پدرزن معتاد او با زندگي کاملا ناسالم سلامت باشد. اشتباهبودن اين پيشداوري زماني روشن ميشود كه متوجه ميشود سقف خانه پدرزن زماني كه ميخواسته با حلقآويزكردن، خودكشي كند، فرو ريخته است. پدرزن در صحنهاي به بيمار ميگويد اگر تو اماس داري، اين را بدان كه همه ما مبتلا به بيماريای به نام زندگي هستيم. اين به نظر من جمله كليدي فيلم است. اماس بيماريای با سير نامشخص است. به قول پزشك كه به بيمار ميگويد: «ممكن است 10 سال يك حمله هم نزني، ممكن است در يك سال 10 حمله بزني». اين پيشبينيناپذیربودن، آينده بيماران را رنج ميدهد؛ ولي باید توجه داشت كه اين فقط خصوصيت اماس نيست؛ بلكه اين خصوصيت زندگي است كه ما آن را به فراموشي ميسپاريم. ما روزي كه به دنيا ميآييم، مبتلا به بيماريای به نام زندگي ميشويم كه عاقبت آن قطعا مرگ است. زمان زندگي ما و حوادثي كه در راه است، كاملا مانند بيماري اماس نامعلوم است. كساني كه به يك بيماري مزمن با سير نامعلوم (مشابه اماس) مبتلا ميشوند، عامل يادآوريكنندهاي را دارند كه مرتب ماهيت زندگي را به ياد آنان ميآورد. اين گرچه در نگاه اول سخت است؛ ولي در بسياري از موارد باعث ميشود كه فرد قدر زمان زندگي را بيشتر بداند و عملا فراموشيای را كه دامنگير افراد معمول هست، نداشته باشد. بههميندليل گاه افراد بيمار در زندگي خود اثرات ماندگار بيشتري ميگذارند. فيلم براساس داستاني واقعي ساخته شده است و در صحنههاي آخر كه پايان مسابقه را نشان ميدهد، به موازات صحنههاي فيلم تصاوير شخصيت واقعي هم به نمايش گذاشته ميشود و اين مدرك خوبي است كه كارهاي بزرگ را واقعا میتوان انجام داد.
ما در پزشكي دوست داريم به هر پديدهاي يك عدد انتساب دهيم و بعدازآن با راحتي بيشتر روي آن اعداد كار كنيم. همه مردم به اهميت اعدادي از قبيل فشارخون، قندخون و... آگاه هستند. در پزشكي اعداد با همه فايدهاي كه دارند، چند مشكل پيش ميآورند. اولين مشكل اين است كه صورتمسئله را ساده ميكنند؛ مثلا در بيماريای مثل ديابت ممكن است تمام پيچيدگيهاي بيولوژيك و ژنتيك بيماری را به فراموشي بسپاريم و فقط عدد قندخون را ملاك قرار دهيم. مشكل دوم اين است كه گاه اعداد ماهيت كمّي واقعي ندارند؛ بلكه فقط نمادي ابداعي براي راحتي كار ماست. مثلا در بيماري اماس ما معياري برای اندازهگيري اختلال كاركردي افراد داريم كه به بيماران از يك تا 10 نمره داده ميشود. اين معيار براساس علائم و كاركرد بيماران ابداع شده است؛ ولي اين معيار مانند مثلا طول قد يا وزن كمّي نيست كه با وسيلهاي اندازهگيري شود و فاصله درجاتش يكسان باشد. تفاوت بيماري كه امتياز دو دارد، با بيماري كه امتياز سه دارد، مساوي با فاصله امتياز سه و چهار نيست. از نقاط عطف بسيار مهم اين معيار امتياز شش است. در اين درجه بيمار ديگر قادر به اينكه صد متر را بدون كمك بپيمايد، نيست. اعتقاد بر اين است كه از اين نقطه معلوليت و همچنين امكانات درماني تحولي اساسي پيدا ميكنند. اشكالي كه قبلا گفته شد، در اينجا هم ظاهر ميشود. اين معيار به اينكه فرد چرا نميتواند صد متر راه برود، توجهي ندارد. بههردليل اين اتفاق افتاده باشد، امتياز شش گرفته ميشود و از آن به بعد فردي با درجه معلوليت شش است. فيلم سينمايي «صد متر» به شكلي به همين موضوع ميپردازد. فيلم داستان زندگي واقعي يك مرد مبتلا به اماس است كه پيشبيني ميشده براساس سير و شدت بيماري در مدت كوتاهي به ناتوانی پيمودن صد متر برسد. همزمان با شروع بيماري، پدرزن معتاد و دائمالخمر او نيز به علت فروريختن سقف خانهاش به منزل آنان انتقال پيدا ميكند. مرد بيمار تصميم ميگيرد با وجود بيماري و پيشبينيها در مسابقهاي به نام مرد آهني شركت كند. اين مسابقه شامل سه قسمت است، اول شنا به مسافت 8.3 كيلومتر، دوم ١٨٠ كيلومتر دوچرخهسواري و در نهايت ٤٠ كيلومتر دويدن. اين سه مرحله به دنبال هم بايد انجام شود. مربي او براي آمادگي اين مسابقه هم پدرزن دائمالخمرش است. تنش ارتباط اين دو نفر بر مشكلات ميافزايد. من هرچه بنويسم، احساسي را كه در حين ديدن فيلم ايجاد ميشود، نميتوانم منتقل کنم. از نكات مهم فيلم كه بهویژه براي ما كادر پزشكي آموزنده است، اين است كه هميشه به فلسفه و ماهيت اعدادي كه به بيماران نسبت ميدهيم، بينديشيم. موضوع، يك انسان با جوانب بسيار وسيع است. روحيه، همت، تجربيات و از همه مهمتر محيط زندگي و افراد اطراف بيماران در سيري كه بيماران طي ميكنند، مؤثر هستند؛ بنابراين يك معيار و يك عدد هرچند از نظر علمي باارزش باشد، تنها چيزي نيست كه يك انسان را به سرنوشتي محتوم محكوم كند. نكته اساسي فيلم كه بهویژه در روابط بيمار و پدرزنش رخ ميدهد، ماهيت فلسفي بيماري است. بيمار كه گياهخوار هم هست، حيران است كه چرا بايد او درگير بيماري شود؛ درحاليكه پدرزن معتاد او با زندگي کاملا ناسالم سلامت باشد. اشتباهبودن اين پيشداوري زماني روشن ميشود كه متوجه ميشود سقف خانه پدرزن زماني كه ميخواسته با حلقآويزكردن، خودكشي كند، فرو ريخته است. پدرزن در صحنهاي به بيمار ميگويد اگر تو اماس داري، اين را بدان كه همه ما مبتلا به بيماريای به نام زندگي هستيم. اين به نظر من جمله كليدي فيلم است. اماس بيماريای با سير نامشخص است. به قول پزشك كه به بيمار ميگويد: «ممكن است 10 سال يك حمله هم نزني، ممكن است در يك سال 10 حمله بزني». اين پيشبينيناپذیربودن، آينده بيماران را رنج ميدهد؛ ولي باید توجه داشت كه اين فقط خصوصيت اماس نيست؛ بلكه اين خصوصيت زندگي است كه ما آن را به فراموشي ميسپاريم. ما روزي كه به دنيا ميآييم، مبتلا به بيماريای به نام زندگي ميشويم كه عاقبت آن قطعا مرگ است. زمان زندگي ما و حوادثي كه در راه است، كاملا مانند بيماري اماس نامعلوم است. كساني كه به يك بيماري مزمن با سير نامعلوم (مشابه اماس) مبتلا ميشوند، عامل يادآوريكنندهاي را دارند كه مرتب ماهيت زندگي را به ياد آنان ميآورد. اين گرچه در نگاه اول سخت است؛ ولي در بسياري از موارد باعث ميشود كه فرد قدر زمان زندگي را بيشتر بداند و عملا فراموشيای را كه دامنگير افراد معمول هست، نداشته باشد. بههميندليل گاه افراد بيمار در زندگي خود اثرات ماندگار بيشتري ميگذارند. فيلم براساس داستاني واقعي ساخته شده است و در صحنههاي آخر كه پايان مسابقه را نشان ميدهد، به موازات صحنههاي فيلم تصاوير شخصيت واقعي هم به نمايش گذاشته ميشود و اين مدرك خوبي است كه كارهاي بزرگ را واقعا میتوان انجام داد.