زنگ خطر نسبت به چالشهاي تکنولوژي در آينده
محمد قزل. طراح کانسپت و آيندهپژوه
يووال نوح هراري که با کتاب «انسان خردمند» بر سر زبانها افتاد و در آن به گذشته بشر و روند حاکمشدن آن بر سياره زمين پرداخت، محبوبيت و شهرت خود را با کتاب بعدي خود، يعني «انسان خداگونه»، با پرداختن به آينده و زندگي بلندمدت در آينده و تبديلشدن انسانها به خدايان و سرنوشت نهايي هوش و هوشياري بيشازپيش کرد.
حال کتاب جديد هراري از حال و روز بشر قرن بيستويکم صحبت ميکند. معضلات حال و آينده نزديک جوامع انساني، اتفاقاتي که در شرف وقوع هستند، چالشهاي پيشرو و گزينههاي کنوني، ازجمله مواردي است که هراري بهخوبي ميداند چگونه از دانش و لنز تاريخنگاري خود براي هرچه جذابتر بيانکردن آن استفاده کند. هراري در اين کتاب سعي دارد تا در بُعد جهاني، دستورالعملهايي را به قدرتهاي بزرگي که تعيينکننده سرنوشت جوامع دنيا بوده و بر سياره زمين تأثيرگذار هستند، ارائه دهد. گرچه اين کتاب برخلاف دو کتابِ انسان خردمند و انسان خداگونه، به شرح روايتهاي تاريخي نميپردازد؛ اما به خاطر مورخبودن هراري، اين ديدگاه تاريخنگارانه را در مباحث و بخشهاي مختلف کتاب ميتوان به وضوح حس کرد.
بخشهايي از کتاب به تکنولوژي ميپردازد، قسمتهايي به سياست، پارهاي از کتاب به دين و در جايي ديگر به هنر نگاهي دارد. فصل اول اين کتاب با چالشهاي تکنولوژيکي سروکار دارد. گرچه تمام تأثيرات تکنولوژيهاي جديد را بررسي نميکند؛ اما سعي دارد تا تهديدات و خطرات آن را در بخشهاي مختلف گوشزد کند. جايي که شرکتها و غولهاي فناوري به تبليغات گسترده و ستايش محصولات خود مشغول هستند، جامعهشناسان، فيلسوفان و مورخاني مانند يووال نوح هراري، ميتوانند با بهصدادرآوردن زنگ خطر درباره اين فناوريها و بررسي همه راههايي که منجر به اشتباهات خطرناک در اين مسير خواهند شد، درسهاي آموزندهاي را به جوامع بشري بدهند.
هوش مصنوعي و بيوتکنولوژي در مسير قدرتبخشيدن به بشر، براي مهندسي دوباره حيات و بازآفريني آن هستند. در آينده نزديک، تصميمگيري درباره استفاده از اين تکنولوژيها اجتنابناپذير است. فيلسوفان افراد صبوري هستند؛ اما مهندسان تا اين حد صبر و شکيبايي ندارند و سرمايهگذاران از همه بيطاقتترند. هراري اعتقاد دارد کشورهايي که به اين جنبش در حال حرکت و پيشرفت ميپيوندند، زودتر از صلح و کاميابي بهرهمنده خواهند شد و در مقابل کشورهايي که در برابر اين تحول اجتنابناپذير مقاومت کنند، از پيامدهاي آن رنج خواهند برد؛ تا زماني که مسير درست را دريابند و مرزهاي خود را باز کرده و جوامع، سياستها و بازارهاي خود را ليبراليزه کنند. اين امر شايد زمان ببرد؛ اما سرانجام کرهشمالي، عراق و ديگر کشورهاي در اين رده نيز مانند دانمارک يا سوئيس خواهند شد.
شتاب روزافزونِ تکنولوژيهاي نوين، حس آشفتگي و نگراني از درگيرشدن با انقلابهاي جاري فناوري اطلاعات و بيوتکنولوژي را روزبهروز بيشتر ميکند. نظامهاي سياسي ليبرال که در عصر صنعت شکل گرفتهاند، در مقابل انقلاب اينترنت گيج هستند؛ انقلابي که از سوی مهندسان هدايت ميشود تا احزاب سياسي. حال اين نظامهاي سياسي، آمادگي دريافت ضربههاي بعدي به واسطه ظهور هوش مصنوعي و انقلاب زنجيره بلوکي يا Blockchain را ندارند.
ديدگاههاي مطرحشده در اين کتاب را نبايد تنها ديدگاه نويسنده مورخ آن دانست. با مطالعه کتاب و تحليل و بررسي مطالب مطرحشده، درمييابيم که هراري به سراغ تخصصها و تکنولوژيهاي مختلف و کلانروندهاي مطرح در قرن بيستويکم رفته و مطالب مطرحشده، حاصل بحث با متخصصان هر حوزه است و در بخشهايي شديدا قابل دفاع و در مواردي هم مشابه بيشتر مطالب امروزي شايد قابل بحث و داراي اختلافنظر باشد؛ همانطور که بزرگان مطرح تکنولوژي نظرات متفاوتي درباره عواقب پيشرفت هوش مصنوعي و واردشدن آن بر زندگي روزمره بشر دارند. نظام مالي دنيا درحالحاضر با برنامههاي پيشرفته کامپيوتري و بر بستر اينترنت، به اندازهاي پيچيده است که شايد تعداد کمي از افراد از آن سر دربياورند. حال با پيشرفت هوش مصنوعي و واگذارکردن اکثر وظايف به آن، بهزودي به نقطهاي خواهيم رسيد که هيچ انساني، ديگر قادر به درک نظام مالي حاکم بر دنيا نخواهد شد. آنچه معلوم است، این است که هراري در اين کتاب، روندها و کلانروندهاي تکنولوژيکي را بهخوبي بررسي کرده و تأثيرات هريک از اين فناوريهاي نوظهور را در نظام سياسي دنيا، اوضاع اقتصادي و همچنين اجتماعي بشر امروزي تحليل کرده
است تا بتواند اين جسارت را داشته باشد تا نهتنها بهعنوان يک مورخ و تاريخنگار مدرن، بلکه بهعنوان نماينده تخصصهاي مختلف، پيامدها را گوشزد کند و تا حد امکان، راهکار براي آمادگي در برابر اين حجمِ عظيمِ تغييرات تکنولوژيکي، در زندگي بشر قرن بيستويکم ارائه دهد.
از ديدگاه هراري، دو انقلاب فناوري اطلاعات و بيوتکنولوژي، نهفقط اقتصادها و جوامع، بلکه خود ذهن ما و اندام ما را نيز بازسازي خواهند کرد. در چالشهاي تکنولوژيکي مطرحشده از ديدگاه هراري، بشر قرن بيستويکم قادر خواهد بود تا زندگي خود را مهندسي کند، قادر خواهد بود تا مغز را طراحي کند و عمر خود را طولانيتر کند. بشر امروزي قادر خواهد بود تا دنياي درون خود را دستکاري کند و آنطور که دوست دارد آن را شکل دهد؛ اما کمتر کسي به اين فکر ميکند که اين بهبودها، چه پيامدهايي براي جوامع بشري به وجود خواهد آورد. اين فصل از کتاب سعي دارد تا توجهها را به اين زنگهاي خطر جلب کند. بخشهايي از اين فصل به داستان و تاريخچه ليبرال و ليبراليسم ميپردازد و چالشهاي تکنولوژيکي در طول تاريخ ليبرال را تا حدودي بررسي ميکند. قدرتهاي سياسي را در اين بازههاي زماني بررسي کرده و مباحث سياسي، اجتماعي و مذهبي را نيز در جوامع مختلف مطرح ميکند. آنچه به نظر ميرسد اين است که اگر ليبراليسم، ناسيوناليسم، اسلام، مسيحيت يا هر آيين جديدي بخواهد به دنياي سال 2050 شکل دهد و آن را هدايت کند، بايد از هوش مصنوعي، دادههاي کلان (Big Data)،
الگوريتمها و بيوتکنولوژي و زيستمهندسيها، سر در بياورد و لازم است براي هر کدام از اينها، معنايي در ماهيت وجودي خود بيابد.
در بخش دوم اين فصل، هراري به سراغ کار و بازار کار ميرود و چالشهايي که بشر در آينده با آن مواجه خواهد شد را باز ميکند. عدم اطلاع از بازار کار در سال 2050 و حدسها و پيشبينيها از دگرگونشدن حوزههاي مختلف کاري و جايگزيني تخصصهاي مختلف انساني با همتاي رباتيک يا هوش مصنوعي خود و حتي، بهتر از نسخه انساني موجود، گوياي چالشي عظيم، پيشروي جوامع بشري است. انقلاب هوش مصنوعي و ارتباط آن با پيشرفتهاي علوم زيستي و علوم اجتماعي و ارتباط آن با آينده شغل، مباحثي است که در اين بخش به آن پرداخته ميشود.
از ديدگاه اين کتاب، در درازمدت و به طور مطلق، هيچ موقعيت شغلي از اتوماسيون در امان نخواهد بود. اما اين جايگزيني و ازبينرفتن مشاغل سنتي توسط هوش مصنوعي، روي ديگري هم دارد و آن ايجاد مشاغل جديد است. انسانها به جاي رقابت با هوش مصنوعي ميتوانند به نگهداري و هدايت آن بپردازند. اگرچه خود اين مورد نيز ميتواند موقتي باشد و باز يک چالش جديد! آنچه معلوم است اين خواهد بود که در آينده نزديک تعاريف مربوط به سطح سواد و تخصص نيز، بهطور قابل توجهي دگرگون خواهد شد و نميتوان با دانش و رويکرد تخصصي فعلي، جوامع را براي رويارويي با عصر هوش مصنوعي و بيوتکنولوژي آماده کرد.
بخش سوم اين فصل از کتاب نيز به مباحث مربوط به دادههاي کلان و حجم عظيمي از اطلاعاتي که در زندگي روزمره امروزي بشر توليد ميشود، ميپردازد. تلاقي دو انقلاب عظيم بيوتکنولوژي و فناوري اطلاعات باعث خواهد شد تا زيستشناساني که در حال رمزگشايي اسرار بدن و به ويژه مغز و احساسات انسان هستند و همچنين متخصصان کامپيوتري که از توان بيسابقه پردازش دادهها، برخوردار هستند، الگوريتمهايي را بهوجود آورند که بر احساسات ما نظارت داشته باشند و ما را بهتر از خود ما درک کنند و در اين زمان ميتوانيم بگوييم که اقتدار از انسانها به کامپيوترها منتقل خواهد شد. در ادامه به چالشها و مباحث اخلاقي در حوزه تکنولوژي پرداخته شده و از ابعاد مختلف مورد بررسي قرار گرفته است.
در بخش چهارم و آخر اين فصل نيز اشارهاي به بحث مالکان آينده ميشود و بيان ميکند که اين افراد کساني خواهند بود که به اطلاعات دسترسي دارند. از نظر هراري قرن بيستويکم در حقيقت عصر نابرابرترين جوامع در طول تاريخ خواهد بود. جهانيسازي و اينترنت گرچه شکاف ميان کشورها را هموارتر کرد، از طرفي باعث شکاف عميق طبقاتي نيز شده است. دو روند بيوتکنولوژي همراه با ظهور هوش مصنوعي به احتمال زياد منجر به تفکيک بشر به طبقهاي از ابرانسانها و طبقهاي از تودههاي بيمصرف، مرکب از انسانهاي خردمند خواهد شد. تودهها اهميت اقتصادي و قدرت سياسي خود را از دست خواهند داد، دولتها نيز بخشي از انگيزه خود براي سرمايهگذاري روي بهداشت، آموزش و رفاه اين طبقه از بشر را از دست خواهند داد. در کنار يادآوري داستان دنياي قشنگ نو، اثر آلدوس هاکسلي و طبقهبنديشدن انسانها، باور به ظهور ابرانسانها و سايبورگها را که در فيلمها و داستانهاي علمي-تخيلي و همچنين مباحث آيندهپژوهي با آن سروکار داشتيم، ميتوان در مباحث مطرحشده در اين بخش مشاهده کرد. هرچه جريان اطلاعات بيشتري از بدن و مغز ما به دستگاههاي هوشمند منتقل شود، براي شرکتها و دولتها،
کنترل ما آسانتر خواهد بود و قادر خواهند بود تا جاي ما تصميمگيري کنند. مهمتر از آن با استفاده از رمزگشايي عميقترين کارکردهاي بدن و مغز، ميتوانند حيات را مهندسي کنند. براي رويارويي با چنين چالشهايي، يک سؤال کليدي مطرح ميشود و آن اين است که چه کسي مالک اطلاعات است؟ اطلاعات مربوط به دياناي، مغز و زندگي من، متعلق به من است يا متعلق به دولت، شرکتها يا جوامع انساني؟ اين مباحث در اين بخش صحبت ميشود و خواننده را در مورد چنين مسائل مهمي که شايد تا به حال به آن فکر هم نکرده باشد، به تفکر واميدارد.
آنچه معلوم است ما در عصر هککردن انسانها هستيم، عصر الگوريتمهاي حاکم بر سيستم عامل ارگانيک بدن انسان، چيزي شبيه به دنياي «ماتريکس» و مشابه فضاي «نمايش ترومن». شايد اين فصل از کتاب، ديدگاههاي بسيار بدبينانهاي نسبت به چالشهاي تکنولوژي در آينده را بيان کند، اما ميتواند يکي از گزينههاي ممکن يا محتمل آينده بشر باشد
که قطعا قابل تأمل است.
يووال نوح هراري که با کتاب «انسان خردمند» بر سر زبانها افتاد و در آن به گذشته بشر و روند حاکمشدن آن بر سياره زمين پرداخت، محبوبيت و شهرت خود را با کتاب بعدي خود، يعني «انسان خداگونه»، با پرداختن به آينده و زندگي بلندمدت در آينده و تبديلشدن انسانها به خدايان و سرنوشت نهايي هوش و هوشياري بيشازپيش کرد.
حال کتاب جديد هراري از حال و روز بشر قرن بيستويکم صحبت ميکند. معضلات حال و آينده نزديک جوامع انساني، اتفاقاتي که در شرف وقوع هستند، چالشهاي پيشرو و گزينههاي کنوني، ازجمله مواردي است که هراري بهخوبي ميداند چگونه از دانش و لنز تاريخنگاري خود براي هرچه جذابتر بيانکردن آن استفاده کند. هراري در اين کتاب سعي دارد تا در بُعد جهاني، دستورالعملهايي را به قدرتهاي بزرگي که تعيينکننده سرنوشت جوامع دنيا بوده و بر سياره زمين تأثيرگذار هستند، ارائه دهد. گرچه اين کتاب برخلاف دو کتابِ انسان خردمند و انسان خداگونه، به شرح روايتهاي تاريخي نميپردازد؛ اما به خاطر مورخبودن هراري، اين ديدگاه تاريخنگارانه را در مباحث و بخشهاي مختلف کتاب ميتوان به وضوح حس کرد.
بخشهايي از کتاب به تکنولوژي ميپردازد، قسمتهايي به سياست، پارهاي از کتاب به دين و در جايي ديگر به هنر نگاهي دارد. فصل اول اين کتاب با چالشهاي تکنولوژيکي سروکار دارد. گرچه تمام تأثيرات تکنولوژيهاي جديد را بررسي نميکند؛ اما سعي دارد تا تهديدات و خطرات آن را در بخشهاي مختلف گوشزد کند. جايي که شرکتها و غولهاي فناوري به تبليغات گسترده و ستايش محصولات خود مشغول هستند، جامعهشناسان، فيلسوفان و مورخاني مانند يووال نوح هراري، ميتوانند با بهصدادرآوردن زنگ خطر درباره اين فناوريها و بررسي همه راههايي که منجر به اشتباهات خطرناک در اين مسير خواهند شد، درسهاي آموزندهاي را به جوامع بشري بدهند.
هوش مصنوعي و بيوتکنولوژي در مسير قدرتبخشيدن به بشر، براي مهندسي دوباره حيات و بازآفريني آن هستند. در آينده نزديک، تصميمگيري درباره استفاده از اين تکنولوژيها اجتنابناپذير است. فيلسوفان افراد صبوري هستند؛ اما مهندسان تا اين حد صبر و شکيبايي ندارند و سرمايهگذاران از همه بيطاقتترند. هراري اعتقاد دارد کشورهايي که به اين جنبش در حال حرکت و پيشرفت ميپيوندند، زودتر از صلح و کاميابي بهرهمنده خواهند شد و در مقابل کشورهايي که در برابر اين تحول اجتنابناپذير مقاومت کنند، از پيامدهاي آن رنج خواهند برد؛ تا زماني که مسير درست را دريابند و مرزهاي خود را باز کرده و جوامع، سياستها و بازارهاي خود را ليبراليزه کنند. اين امر شايد زمان ببرد؛ اما سرانجام کرهشمالي، عراق و ديگر کشورهاي در اين رده نيز مانند دانمارک يا سوئيس خواهند شد.
شتاب روزافزونِ تکنولوژيهاي نوين، حس آشفتگي و نگراني از درگيرشدن با انقلابهاي جاري فناوري اطلاعات و بيوتکنولوژي را روزبهروز بيشتر ميکند. نظامهاي سياسي ليبرال که در عصر صنعت شکل گرفتهاند، در مقابل انقلاب اينترنت گيج هستند؛ انقلابي که از سوی مهندسان هدايت ميشود تا احزاب سياسي. حال اين نظامهاي سياسي، آمادگي دريافت ضربههاي بعدي به واسطه ظهور هوش مصنوعي و انقلاب زنجيره بلوکي يا Blockchain را ندارند.
ديدگاههاي مطرحشده در اين کتاب را نبايد تنها ديدگاه نويسنده مورخ آن دانست. با مطالعه کتاب و تحليل و بررسي مطالب مطرحشده، درمييابيم که هراري به سراغ تخصصها و تکنولوژيهاي مختلف و کلانروندهاي مطرح در قرن بيستويکم رفته و مطالب مطرحشده، حاصل بحث با متخصصان هر حوزه است و در بخشهايي شديدا قابل دفاع و در مواردي هم مشابه بيشتر مطالب امروزي شايد قابل بحث و داراي اختلافنظر باشد؛ همانطور که بزرگان مطرح تکنولوژي نظرات متفاوتي درباره عواقب پيشرفت هوش مصنوعي و واردشدن آن بر زندگي روزمره بشر دارند. نظام مالي دنيا درحالحاضر با برنامههاي پيشرفته کامپيوتري و بر بستر اينترنت، به اندازهاي پيچيده است که شايد تعداد کمي از افراد از آن سر دربياورند. حال با پيشرفت هوش مصنوعي و واگذارکردن اکثر وظايف به آن، بهزودي به نقطهاي خواهيم رسيد که هيچ انساني، ديگر قادر به درک نظام مالي حاکم بر دنيا نخواهد شد. آنچه معلوم است، این است که هراري در اين کتاب، روندها و کلانروندهاي تکنولوژيکي را بهخوبي بررسي کرده و تأثيرات هريک از اين فناوريهاي نوظهور را در نظام سياسي دنيا، اوضاع اقتصادي و همچنين اجتماعي بشر امروزي تحليل کرده
است تا بتواند اين جسارت را داشته باشد تا نهتنها بهعنوان يک مورخ و تاريخنگار مدرن، بلکه بهعنوان نماينده تخصصهاي مختلف، پيامدها را گوشزد کند و تا حد امکان، راهکار براي آمادگي در برابر اين حجمِ عظيمِ تغييرات تکنولوژيکي، در زندگي بشر قرن بيستويکم ارائه دهد.
از ديدگاه هراري، دو انقلاب فناوري اطلاعات و بيوتکنولوژي، نهفقط اقتصادها و جوامع، بلکه خود ذهن ما و اندام ما را نيز بازسازي خواهند کرد. در چالشهاي تکنولوژيکي مطرحشده از ديدگاه هراري، بشر قرن بيستويکم قادر خواهد بود تا زندگي خود را مهندسي کند، قادر خواهد بود تا مغز را طراحي کند و عمر خود را طولانيتر کند. بشر امروزي قادر خواهد بود تا دنياي درون خود را دستکاري کند و آنطور که دوست دارد آن را شکل دهد؛ اما کمتر کسي به اين فکر ميکند که اين بهبودها، چه پيامدهايي براي جوامع بشري به وجود خواهد آورد. اين فصل از کتاب سعي دارد تا توجهها را به اين زنگهاي خطر جلب کند. بخشهايي از اين فصل به داستان و تاريخچه ليبرال و ليبراليسم ميپردازد و چالشهاي تکنولوژيکي در طول تاريخ ليبرال را تا حدودي بررسي ميکند. قدرتهاي سياسي را در اين بازههاي زماني بررسي کرده و مباحث سياسي، اجتماعي و مذهبي را نيز در جوامع مختلف مطرح ميکند. آنچه به نظر ميرسد اين است که اگر ليبراليسم، ناسيوناليسم، اسلام، مسيحيت يا هر آيين جديدي بخواهد به دنياي سال 2050 شکل دهد و آن را هدايت کند، بايد از هوش مصنوعي، دادههاي کلان (Big Data)،
الگوريتمها و بيوتکنولوژي و زيستمهندسيها، سر در بياورد و لازم است براي هر کدام از اينها، معنايي در ماهيت وجودي خود بيابد.
در بخش دوم اين فصل، هراري به سراغ کار و بازار کار ميرود و چالشهايي که بشر در آينده با آن مواجه خواهد شد را باز ميکند. عدم اطلاع از بازار کار در سال 2050 و حدسها و پيشبينيها از دگرگونشدن حوزههاي مختلف کاري و جايگزيني تخصصهاي مختلف انساني با همتاي رباتيک يا هوش مصنوعي خود و حتي، بهتر از نسخه انساني موجود، گوياي چالشي عظيم، پيشروي جوامع بشري است. انقلاب هوش مصنوعي و ارتباط آن با پيشرفتهاي علوم زيستي و علوم اجتماعي و ارتباط آن با آينده شغل، مباحثي است که در اين بخش به آن پرداخته ميشود.
از ديدگاه اين کتاب، در درازمدت و به طور مطلق، هيچ موقعيت شغلي از اتوماسيون در امان نخواهد بود. اما اين جايگزيني و ازبينرفتن مشاغل سنتي توسط هوش مصنوعي، روي ديگري هم دارد و آن ايجاد مشاغل جديد است. انسانها به جاي رقابت با هوش مصنوعي ميتوانند به نگهداري و هدايت آن بپردازند. اگرچه خود اين مورد نيز ميتواند موقتي باشد و باز يک چالش جديد! آنچه معلوم است اين خواهد بود که در آينده نزديک تعاريف مربوط به سطح سواد و تخصص نيز، بهطور قابل توجهي دگرگون خواهد شد و نميتوان با دانش و رويکرد تخصصي فعلي، جوامع را براي رويارويي با عصر هوش مصنوعي و بيوتکنولوژي آماده کرد.
بخش سوم اين فصل از کتاب نيز به مباحث مربوط به دادههاي کلان و حجم عظيمي از اطلاعاتي که در زندگي روزمره امروزي بشر توليد ميشود، ميپردازد. تلاقي دو انقلاب عظيم بيوتکنولوژي و فناوري اطلاعات باعث خواهد شد تا زيستشناساني که در حال رمزگشايي اسرار بدن و به ويژه مغز و احساسات انسان هستند و همچنين متخصصان کامپيوتري که از توان بيسابقه پردازش دادهها، برخوردار هستند، الگوريتمهايي را بهوجود آورند که بر احساسات ما نظارت داشته باشند و ما را بهتر از خود ما درک کنند و در اين زمان ميتوانيم بگوييم که اقتدار از انسانها به کامپيوترها منتقل خواهد شد. در ادامه به چالشها و مباحث اخلاقي در حوزه تکنولوژي پرداخته شده و از ابعاد مختلف مورد بررسي قرار گرفته است.
در بخش چهارم و آخر اين فصل نيز اشارهاي به بحث مالکان آينده ميشود و بيان ميکند که اين افراد کساني خواهند بود که به اطلاعات دسترسي دارند. از نظر هراري قرن بيستويکم در حقيقت عصر نابرابرترين جوامع در طول تاريخ خواهد بود. جهانيسازي و اينترنت گرچه شکاف ميان کشورها را هموارتر کرد، از طرفي باعث شکاف عميق طبقاتي نيز شده است. دو روند بيوتکنولوژي همراه با ظهور هوش مصنوعي به احتمال زياد منجر به تفکيک بشر به طبقهاي از ابرانسانها و طبقهاي از تودههاي بيمصرف، مرکب از انسانهاي خردمند خواهد شد. تودهها اهميت اقتصادي و قدرت سياسي خود را از دست خواهند داد، دولتها نيز بخشي از انگيزه خود براي سرمايهگذاري روي بهداشت، آموزش و رفاه اين طبقه از بشر را از دست خواهند داد. در کنار يادآوري داستان دنياي قشنگ نو، اثر آلدوس هاکسلي و طبقهبنديشدن انسانها، باور به ظهور ابرانسانها و سايبورگها را که در فيلمها و داستانهاي علمي-تخيلي و همچنين مباحث آيندهپژوهي با آن سروکار داشتيم، ميتوان در مباحث مطرحشده در اين بخش مشاهده کرد. هرچه جريان اطلاعات بيشتري از بدن و مغز ما به دستگاههاي هوشمند منتقل شود، براي شرکتها و دولتها،
کنترل ما آسانتر خواهد بود و قادر خواهند بود تا جاي ما تصميمگيري کنند. مهمتر از آن با استفاده از رمزگشايي عميقترين کارکردهاي بدن و مغز، ميتوانند حيات را مهندسي کنند. براي رويارويي با چنين چالشهايي، يک سؤال کليدي مطرح ميشود و آن اين است که چه کسي مالک اطلاعات است؟ اطلاعات مربوط به دياناي، مغز و زندگي من، متعلق به من است يا متعلق به دولت، شرکتها يا جوامع انساني؟ اين مباحث در اين بخش صحبت ميشود و خواننده را در مورد چنين مسائل مهمي که شايد تا به حال به آن فکر هم نکرده باشد، به تفکر واميدارد.
آنچه معلوم است ما در عصر هککردن انسانها هستيم، عصر الگوريتمهاي حاکم بر سيستم عامل ارگانيک بدن انسان، چيزي شبيه به دنياي «ماتريکس» و مشابه فضاي «نمايش ترومن». شايد اين فصل از کتاب، ديدگاههاي بسيار بدبينانهاي نسبت به چالشهاي تکنولوژي در آينده را بيان کند، اما ميتواند يکي از گزينههاي ممکن يا محتمل آينده بشر باشد
که قطعا قابل تأمل است.