حکایت هفتم تیر ۶۰
حزب جمهوری اسلامی، ۲۹ بهمن 1357 آغاز به کار کرد. آیتالله بهشتی، آیتالله خامنهای، آیتالله موسویاردبیلی، حجتالاسلام محمدجواد باهنر و حجتالاسلام اکبر هاشمیرفسنجانی، پنج نفر از اعضای انقلاب که به «خمسه طیبه» معروف شده بودند، این حزب را بنا نهادند تا در مسائل سیاسی آن روزهای کشور تأثیرگذار باشند. ریاست حزب را دکتر محمدحسین بهشتی برعهده داشت و بعد از شهادتش حجتالاسلام باهنر این سمت را برعهده گرفت. بعد از شهادت او نیز تا خرداد سال ۶۶ که با اشاره امام خمینی(ره) حزب جمهوری اسلامی به کار خود پایان داد، دبیرکلی آن برعهده آیتالله سیدعلی خامنهای بود. ارگان رسمی این حزب، روزنامه «جمهوری اسلامی» بود که همچنان منتشر میشود و مدیرمسئول آن حجتالاسلام مسیح مهاجری است.
با آنکه ساختمان اصلی این حزب در محله سرچشمه تهران قرار داشت، اولین جلسه شورای حزب جمهوری اسلامی، در «کانون توحید» در خیابان کندی که بعدها به «خیابان توحید» تغییر نام داد، برگزار شد. مرحوم آیتالله موسویاردبیلی، از اعضای حزب جمهوری اسلامی، مدیریت کانون توحید را برعهده داشت. بعد از مدتی به ساختمان اصلی خود در سرچشمه میآیند؛ ساختمانی که در آن یک سالن، چند اتاق و یک محوطه روباز که زمین بسکتبال بود، وجود داشت. خرداد و تیر سال ۶۰، کشور و فضای سیاسی اوضاع بههمریختهای را تجربه میکرد. ابوالحسن بنیصدر از ریاستجمهوری عزل شده و تقریبا دولتی وجود نداشت. آیتالله بهشتی نیز که ریاست قوه قضائیه را برعهده داشت، در هفتم تیر، ترور و شهید میشود. عدهای از نمایندگان مجلس هم در این واقعه مجروح میشوند که همین باعث میشود نتوانند در جلسات آن شرکت کنند و مجلس نیز رسما تعطیل میشود. یک روز قبل از شهادت بهشتی و اعضای حزب جمهوی اسلامی، آیتالله خامنهای نیز در مسجد ابوذر تهران ترور و از ناحیه دست مجروح میشود. ایشان که در آن زمان امام جمعه تهران و نماینده امام در شورای عالی دفاع بودند، برای سخنرانی هفتگی خود که در روزهای
شنبه برگزار میشد، به این مسجد رفته بودند، اما بهوسیله بمبی که در ضبطصوت کنار تریبون قرار داشت، ترور و به بیمارستان منتقل میشوند.
روایت هفتم تیر
مسائل روز کشور باعث میشود تا حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیر، جلسات روز یکشنبه خود را به این امر اختصاص دهند. مرتضی فضلعلی، از اعضای حزب که در آن زمان نماینده گرمسار در مجلس بود، درباره روز حادثه گفته بود: «بعد از نماز مغرب که در زمین بسکتبال کنار ساختمان حزب برگزار شد، سریع به داخل سالن اجتماعات رفتیم. قرار بر این بود که درباره مسائل اقتصادی که در آن زمان بحث مهار تورم بود، صحبت شود. شهید بهشتی اوراقی را تهیه کرده بود که سؤالاتی روی آن نوشته شده بود تا ازطریق آن نظرخواهی کند. او پشت تریبون میرود. آن زمان بنیصدر بهتازگی از ریاستجمهوری برکنار شده بود، عدهای از شهید بهشتی خواستند دستور جلسه را عوض کند، آنها میگفتند الان اولویت بحث ریاستجمهوری است و بهتر است راجع به آن حرف بزنیم. دکتر بهشتی هم رأیگیری و بحث را عوض کردند». فضلعلی لحظه انفجار را اینگونه توصیف میکند: «بهشتی کمی درباره مسائل سیاسی صحبت کرد و درباره بنیصدر نیز گفت باید کاری کنیم که دوباره گزیده نشویم». او یکباره صحبتهای خود را قطع کرد و گفت: «برادران، رایحه دلانگیزی به گوش میرسد، شما هم احساس میکنید؟ بهیکباره احساس کردم زنگی
نواخته شد و برقی مثل فلاش دوربین از جلوی چشمم عبور کرد. وقتی بههوش آمدم، زیر آوار بودم. ابتدا احساس کردم عرق کردهام؛ اما متوجه شدم که غرق در خون هستم. صندلیهای حزب فلزی بود که باعث شده بود دسته آن بازوی من را قطع کند. آهنی هم به سینه من فرو رفته بود و دندههایم شکسته بودند». فضلعلی پایان این لحظات سخت را اینگونه تصیف کرد: «بعد از مدتی متوجه شدم سروصدای زیادی به گوش میرسد. امداد آمده بود و میخواستند خاکبرداری کنند. فشاری که آنها میآوردند، باعث شد خاک، دهان من را پر کند که دوباره بیهوش شدم و وقتی بههوش آمدم، در بیمارستان بودم». او اوضاع حساس سیاسی آن هنگام را هم به یاد دارد: «مجلس باید تشکیل جلسه میداد و نیاز بود که ما هم در آن حضور داشته باشیم. ما را از بیمارستان به مجلس بردند تا جلسه تشکیل شود، آیتالله هاشمیرفسنجانی هم در آن روز نطق تاریخی جانسوز و زیبایی کرد».
عامل ترور
بعد از این واقعه محمدرضا کلاهیصمدی، عامل این ترور معرفی میشود. کلاهی که از اعضای ردهپایین سازمان منافقین بود، توانسته بود خود را درون حزب جمهوری اسلامی نفوذ دهد. کلاهی که در آنجا مسئولیت هماهنگی جلسات را بر عهده داشت، بهگفته شاهدان در آن روز بعد از برگزاری نماز جماعت خیلی تلاش میکند که اعضای حزب سریع به داخل سالن بروند تا جلسه تشکیل شود. او دو بمب را در ساختمان کار گذاشته بود، یکی از بمبها زیر اوراق صورتجلسهها کارگذاری شده بود و دیگری زیر تریبون سخنرانی. شدت انفجار بمبها به حدی بوده که سقف جلسه که از بتون ساخته شده بوده، کاملا تخریب میشود. کلاهی قبل از انفجار، محل حادثه را ترک کرده بود.
حزب جمهوری اسلامی، ۲۹ بهمن 1357 آغاز به کار کرد. آیتالله بهشتی، آیتالله خامنهای، آیتالله موسویاردبیلی، حجتالاسلام محمدجواد باهنر و حجتالاسلام اکبر هاشمیرفسنجانی، پنج نفر از اعضای انقلاب که به «خمسه طیبه» معروف شده بودند، این حزب را بنا نهادند تا در مسائل سیاسی آن روزهای کشور تأثیرگذار باشند. ریاست حزب را دکتر محمدحسین بهشتی برعهده داشت و بعد از شهادتش حجتالاسلام باهنر این سمت را برعهده گرفت. بعد از شهادت او نیز تا خرداد سال ۶۶ که با اشاره امام خمینی(ره) حزب جمهوری اسلامی به کار خود پایان داد، دبیرکلی آن برعهده آیتالله سیدعلی خامنهای بود. ارگان رسمی این حزب، روزنامه «جمهوری اسلامی» بود که همچنان منتشر میشود و مدیرمسئول آن حجتالاسلام مسیح مهاجری است.
با آنکه ساختمان اصلی این حزب در محله سرچشمه تهران قرار داشت، اولین جلسه شورای حزب جمهوری اسلامی، در «کانون توحید» در خیابان کندی که بعدها به «خیابان توحید» تغییر نام داد، برگزار شد. مرحوم آیتالله موسویاردبیلی، از اعضای حزب جمهوری اسلامی، مدیریت کانون توحید را برعهده داشت. بعد از مدتی به ساختمان اصلی خود در سرچشمه میآیند؛ ساختمانی که در آن یک سالن، چند اتاق و یک محوطه روباز که زمین بسکتبال بود، وجود داشت. خرداد و تیر سال ۶۰، کشور و فضای سیاسی اوضاع بههمریختهای را تجربه میکرد. ابوالحسن بنیصدر از ریاستجمهوری عزل شده و تقریبا دولتی وجود نداشت. آیتالله بهشتی نیز که ریاست قوه قضائیه را برعهده داشت، در هفتم تیر، ترور و شهید میشود. عدهای از نمایندگان مجلس هم در این واقعه مجروح میشوند که همین باعث میشود نتوانند در جلسات آن شرکت کنند و مجلس نیز رسما تعطیل میشود. یک روز قبل از شهادت بهشتی و اعضای حزب جمهوی اسلامی، آیتالله خامنهای نیز در مسجد ابوذر تهران ترور و از ناحیه دست مجروح میشود. ایشان که در آن زمان امام جمعه تهران و نماینده امام در شورای عالی دفاع بودند، برای سخنرانی هفتگی خود که در روزهای
شنبه برگزار میشد، به این مسجد رفته بودند، اما بهوسیله بمبی که در ضبطصوت کنار تریبون قرار داشت، ترور و به بیمارستان منتقل میشوند.
روایت هفتم تیر
مسائل روز کشور باعث میشود تا حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیر، جلسات روز یکشنبه خود را به این امر اختصاص دهند. مرتضی فضلعلی، از اعضای حزب که در آن زمان نماینده گرمسار در مجلس بود، درباره روز حادثه گفته بود: «بعد از نماز مغرب که در زمین بسکتبال کنار ساختمان حزب برگزار شد، سریع به داخل سالن اجتماعات رفتیم. قرار بر این بود که درباره مسائل اقتصادی که در آن زمان بحث مهار تورم بود، صحبت شود. شهید بهشتی اوراقی را تهیه کرده بود که سؤالاتی روی آن نوشته شده بود تا ازطریق آن نظرخواهی کند. او پشت تریبون میرود. آن زمان بنیصدر بهتازگی از ریاستجمهوری برکنار شده بود، عدهای از شهید بهشتی خواستند دستور جلسه را عوض کند، آنها میگفتند الان اولویت بحث ریاستجمهوری است و بهتر است راجع به آن حرف بزنیم. دکتر بهشتی هم رأیگیری و بحث را عوض کردند». فضلعلی لحظه انفجار را اینگونه توصیف میکند: «بهشتی کمی درباره مسائل سیاسی صحبت کرد و درباره بنیصدر نیز گفت باید کاری کنیم که دوباره گزیده نشویم». او یکباره صحبتهای خود را قطع کرد و گفت: «برادران، رایحه دلانگیزی به گوش میرسد، شما هم احساس میکنید؟ بهیکباره احساس کردم زنگی
نواخته شد و برقی مثل فلاش دوربین از جلوی چشمم عبور کرد. وقتی بههوش آمدم، زیر آوار بودم. ابتدا احساس کردم عرق کردهام؛ اما متوجه شدم که غرق در خون هستم. صندلیهای حزب فلزی بود که باعث شده بود دسته آن بازوی من را قطع کند. آهنی هم به سینه من فرو رفته بود و دندههایم شکسته بودند». فضلعلی پایان این لحظات سخت را اینگونه تصیف کرد: «بعد از مدتی متوجه شدم سروصدای زیادی به گوش میرسد. امداد آمده بود و میخواستند خاکبرداری کنند. فشاری که آنها میآوردند، باعث شد خاک، دهان من را پر کند که دوباره بیهوش شدم و وقتی بههوش آمدم، در بیمارستان بودم». او اوضاع حساس سیاسی آن هنگام را هم به یاد دارد: «مجلس باید تشکیل جلسه میداد و نیاز بود که ما هم در آن حضور داشته باشیم. ما را از بیمارستان به مجلس بردند تا جلسه تشکیل شود، آیتالله هاشمیرفسنجانی هم در آن روز نطق تاریخی جانسوز و زیبایی کرد».
عامل ترور
بعد از این واقعه محمدرضا کلاهیصمدی، عامل این ترور معرفی میشود. کلاهی که از اعضای ردهپایین سازمان منافقین بود، توانسته بود خود را درون حزب جمهوری اسلامی نفوذ دهد. کلاهی که در آنجا مسئولیت هماهنگی جلسات را بر عهده داشت، بهگفته شاهدان در آن روز بعد از برگزاری نماز جماعت خیلی تلاش میکند که اعضای حزب سریع به داخل سالن بروند تا جلسه تشکیل شود. او دو بمب را در ساختمان کار گذاشته بود، یکی از بمبها زیر اوراق صورتجلسهها کارگذاری شده بود و دیگری زیر تریبون سخنرانی. شدت انفجار بمبها به حدی بوده که سقف جلسه که از بتون ساخته شده بوده، کاملا تخریب میشود. کلاهی قبل از انفجار، محل حادثه را ترک کرده بود.