|

سایه تبعیض جنسیتی بر مطالعات اعتیاد زنان

مرضیه نوری: در‌حالی‌که بر اساس پژوهش‌های انجام‌شده در ایران و جهان، فرا‌روایت مردانه پنهان در لایه‌های زندگی اجتماعی و خانوادگی نقش مهمی در روی‌آوری زنان به اعتیاد دارد، همین رویکرد مردسالارانه و جنسیت‌زده بر بیشتر مقالات پژوهشی در حوزه اعتیاد زنان و درمان آنها نیز حاکم است. در بیشتر این مطالعات، زنان معتاد کانون شماره یک توجه نیستند، بلکه به دلیل تأثیری منفی که می‌توانند بر مردها و کودکان بگذارند، مورد مطالعه قرار می‌گیرند. این مسئله توجه برخی محققان انسان‌شناسی را جلب کرده و آنها این مطالعات را سوگیرانه می‌دانند و نسبت به تبعات آن هشدار داده‌اند.
محمد بینازاده، پژوهشگر اعتیاد می‌گوید: «اگر مقالات پژوهشی در حوزه اعتیاد زنان را مرور کنیم، به این نتیجه می‌رسیم که تبعیض جنسیتی بر مطالعات مصرف مواد زنان نیز سایه افکنده و این نکته‌ای است که نباید به آسانی از کنار آن عبور کنیم».
«تن‌فروشی» و «بارداری» بیشترین موضوعات مقالات حوزه اعتیاد زنان
او می‌گوید: «محققان انسان‌شناسی از این دغدغه حرف می‌زنند که حجم بالایی از مقالات پژوهشی در حوزه اعتیاد زنان بر موضوع «تن‌فروشی» و «بارداری» متمرکز شده است. این پژوهش‌ها استدلال می‌کنند به این علت که ممکن است زنان مصرف‌کننده مواد از طریق رابطه جنسی مشکلاتی را برای پارتنر جنسی خود که معمولا یک مرد است و جنینی که ممکن است به وجود بیاید، ایجاد کنند، مورد توجه قرار می‌گیرند. برای مثال، ویروس اچ‌آی‌وی را به شریک جنسی خود منتقل کنند که همچنین این ویروس می‌تواند از طریق جفت به جنین نیز منتقل شود».
به گفته این پژوهشگر اعتیاد، این رویکرد در حوزه مطالعات مربوط به اعتیاد زنان نشان از آن دارد که وقت، انرژی و هزینه‌ای که صرف این مطالعات می‌شود، نه برای فهم اعتیاد زنان و کمک به حل مشکل آنها، بلکه به دلیل این انجام می‌شود که زنان عاملی برای آسیب به مردان و کودکان جامعه هستند؛ یعنی در این پژوهش‎ها وجه انسانی و شخصیتی زن در درجه اول اهمیت قرار ندارد، بلکه آسیبی که به دیگران می‌زند، انگیزه اصلی برای این مطالعات است.
بینازاده با بیان اینکه پژوهشگران انسان‌شناسی این مطالعات را سوگیرانه ارزیابی می‌کنند، می‌گوید: «در این مطالعات، زنان موجوداتی دست دوم و ابزاری هستند که باید راهکاری برای درمان آنها در نظر گفت تا به دیگران یعنی مردانی که با این زنان رابطه دارند و همین‌طور نوزدان این مادران که لابد باز هم مالکیت آنها نه متعلق به زنان، بلکه از آنِ مردان است، کمتر آسیب وارد شود».
آسیب به «همسر» و «فرزندان» دلیل سرمایه‌گذاری در حوزه اعتیاد زنان
این درمانگر اعتیاد می‌گوید: «به گفته این پژوهشگران، دلیل دیگری که زنان معتاد برای اقدام به درمان تحت فشار قرار می‌گیرند، این است که به قدر کافی سالم باشند که بتواند باعث ثبات اجتماعی دیگران یعنی شوهر و فرزندانشان شوند؛ یعنی در فرایند دعوت زنان مصرف‌کننده به درمان نیز خود انسانی آنها در کانون شماره یک توجه نیست، بلکه احتمال لطمه‌زدن اعتیاد زن به شوهر و فرزندانش و به‌هم‌زدن ثبات خانواده به روایت مردانه باعث می‌شود در حوزه درمان زنان معتاد سرمایه‌گذاری شود».
استیلای فراروایت مردانه در طراحی برنامه‌های درمان اعتیاد زنان
به گفته بینازاده، محققان انسان‌شناسی بر این اعتقاد هستند که سایه فراروایت مردانه در طراحی برنامه‌های درمان اعتیاد زنان نیز استیلا دارد؛ به‌طوری‌که این برنامه‌ها به‌گونه‌ای است که فرض بر این است که مهارت‌های فرزندپروری، خانه‌داری،‌ همسرداری و به‌‌طور کلی خانواده‌داری در این زنان ضعیف است و باید تقویت شود. بنابراین بخشی از برنامه‌های درمانی معطوف به این است که بی‌مسئولیتی و بی‌ثباتی زن معتاد در زندگی خانوادگی اصلاح شود؛ به‌طوری‌که بعد از درمان بتواند در خدمت تحکیم انسجام خانواده قرار بگیرد.
نادیده‌گرفتن زنان در ساخت زبانی پروتکل‌های درمانی اعتیاد
این درمانگر اعتیاد می‌گوید اگر به انواع برنامه‌های درمانی و حتی پیشگیرانه از اعتیاد نگاه کنید، همگی دارای ساخت زبانی مشخصی هستند که تفاوت‌های بنیادی و حتی فیزیولوژیک مردان با زنان را نادیده می‌انگارد. برای نمونه، در کدام برنامه درمانی به این اشاره می‌شود که ممکن است دُز دارویی در طول سیکل ماهانه زنان نیازمند تغییر باشد؟ در کدام برنامه پیشگیری از عود یا اعتیاد، توجهی به این موضوع شده که ممکن است در هفته اول و چهارم سیکل ماهانه، مهارت‌هایی متفاوت و متناسب باید آموزش داده شود؟ ساخت زبانی بیشتر این پروتکل‌ها به صورتی است که درباره فرد و جنسی واحد حرف می‌زند و طبعا «جنس دوم» نادیده انگاشته می‌شود. حالا تصور کنید که این جنس دوم به لایه‌های فرودست اجتماعی تعلق داشته باشد؛ آن‌گاه این محذوفیت مضاعف می‌شود.
بینازاده با بیان اینکه در مشاهدات میدانی در ایران هم تبعیض جنسیتی در حوزه اعتیاد زنان به‌خوبی قابل مشاهده است، می‌گوید: «توجه و انرژی‌ای که خانواده برای معتاد مذکر (پدر، پسر، برادر، همسر) صرف می‌کند، با معتاد مؤنث (مادر، دختر، خواهر، همسر) مدل متفاوتی دارد. نوع نگرش در زمینه اعتیاد زنان بسیار منفی‌تر است و اعتیاد برای زنان انگ بیشتری را به دنبال دارد». این پژوهشگر اعتیاد می‌گوید: «ممکن است خانواده‌ای حاضر شود برای درمان اعتیاد فرد مذکر فرش زیر پایش را هم بفروشد؛ ولی معلوم نیست که درباره فرد مؤنث هم این فداکاری و بخشندگی انجام شود. ضمن اینکه زنان به خاطر اعتیادشان بیشتر مورد خشونت قرار می‌گیرند و همین مسئله باعث می‌شود تا جایی که می‌توانند اعتیادشان را پنهان کنند و در‌صورتی‌که خانواده متوجه اعتیادشان شود، احتمال اینکه از خانه فرار کنند وجود دارد».
این پژوهشگر اعتیاد می‌گوید: «در کشورهایی که جرم‌انگاری اعتیاد بالاست، زنان باردار معتاد رغبتی به دریافت خدمات بهداشتی و درمانی پیش از تولد فرزند ندارند؛ یعنی ترس باعث می‌شود که مثلا آزمایش‌های لازم را انجام ندهند و سونوگرافی نروند به طوری که هیچ اطلاعی از وضعیت سلامت خود و جنین‌شان قبل از تولد ندارند؛ بنابراین این جرم‌انگاری باعث می‌شود که چرخه باطلی ایجاد شود و سلامت مادر و نوزاد به خطر بیفتد». به گفته بینازاده، بیشتر مطالعات اتنوگرافیک درباره زنان معتاد (همان‌هایی که در ادبیات مسئولان ایران از آنها به‌عنوان زنان معتاد متجاهر یاد می‌شود) و به طور خاص زنان معتاد باردار است و در این مطالعات گفته شده که بیشتر آنها از نظر وضعیت مسکن بی‌ثبات هستند. سپس در این مطالعات به طور تراژیکی این‌طور نتیجه‌گیری می‌شود که برای این زنان، تنها راه دریافت خدمات، زندان است؛ زیرا اگر پلیس آنها را بگیرد و به زندان بروند، بالاخره سرپناه و دو، سه وعده غذا دارند. از خشونت‌دیدگی خیابانی که به خاطر بی‌خانمانی روزانه و شبانه در معرضش قرار دارند، رها می‌شوند.
رد پای گرایش‌های نئو‌لیبرال در موضوع اعتیاد زنان
این پژوهشگر اعتیاد می‌گوید: «در بخش اعظم مطالعات پژوهشی در حوزه اعتیاد زنان و همچنین برنامه‌های درمانی این زنان گفته می‌شود که باید به این زنان کمک کرد تا زندگی خود را از نو بسازند و در جهانی بدون چشمداشت از دولت یا مردم به زندگی ادامه دهند. در این برنامه‌ها از چارچوب مفهومی ‌وابستگی به منابع عمومی و دولتی استفاده می‌کنند. اما اشکال کجاست؟ در واقع با این تحلیل جابه‌جایی ظریفی اتفاق می‌افتد؛ به طوری که با این رویکرد به‌چالش‌کشیدن بی‌عدالتی‌ها جایش را با مفهوم مشکلات روان‌شناختی عوض می‌کند؛ یعنی تمرکز تبیین را از سطح جامعه و دولت، جابه‌جا می‌کنند و به سطح فرد می‌آورند. می‌گویند زن معتاد ضعف اراده دارد، بی‌بندوبار است، مشکلات روان‌شناختی دارد و اختلال خلقی دارد. نه اینکه اینها نباشد. قطعا از نظر من هم این‌طور است که احتمالا در معتادان خیابانی (فرقی هم نمی‌کند، چه زن و چه مرد) اختلالات روان‌شناختی بیشتر است؛ اما اینکه گرانیگاه تبیین مسئله را از سطح دولت - جامعه جابه‌جا کنید و به سطح فرد ـ روان بگذارید، ضمن اینکه نیمی از حقیقت را با خودش دارد؛ اما نیمه دیگر حقیقت را پنهان می‌کند».
او می‌گوید: «با این رویکرد از اینکه دولت و جامعه، وظیفه‌ای در قبال این زنان داشته‌اند، سلب مسئولیت می‌شود و تبیین مسئله به سطح فردی و روان‌شناختی زنان تقلیل پیدا می‌کند و نتیجه گرفته می‌شود که این زنان خودشان مشکلاتی داشته‌اند که باعث شده در کوچه و خیابان بی‌خانمان باشند. من ضمن اینکه باز تأکید می‌کنم در درستی این حرف که اینها مشکلات روان‌شناختی دارند، هیچ شکی ندارم؛ ولی وقتی تأکید سنگین و عمده روی این موضوع گذاشته شود، احساس می‌کنم پشت این تحلیل رد پای گرایش‌های نئو‌لیبرال پنهان شده است که می‌خواهد کتمان کند که پرداختن به مسئله این زن‌ها، یک امر حاکمیتی و اجتماعی هم هست».
توجه به دیدگاه اگزیستانسیالیستی و فلسفه وجودی در درمان اعتیاد
رؤیا نوری، جامعه‌شناس و پژوهشگر حوزه اعتیاد هم با این رویکرد که دیدگاه مردسالارانه و جنسیت‌زده بر بیشتر مطالعات حوزه اعتیاد زنان سایه افکنده است، موافق است و بر این اعتقاد است که برای کمک به زنان مصرف‌کننده مواد باید پیش از هر چیز تلاش کنیم که این زنان بتوانند تعاریفی که در فرایند رشد و جامعه‌پذیری به آنها نسبت داشته شده و آنها هم آن را پذیرفته‌اند، تغییر دهند.
او می‌گوید: «سم‌زدایی زنان مصرف‌کننده مواد و سپس آموزش بچه‌داری و همسرداری و مهارت‌های زندگی و به عبارتی مسئولیت‌پذیرکردن آنها در برابر خانواده و حتی تلاش برای تأمین سرپناه برای این زنان راهکار درستی برای درمان این زنان نیست. درست است که بیشتر زنان مصرف‌کننده مواد احتمالا به جز بحث اعتیاد مشکلات روان‌شناختی دیگری هم دارند و در‌حال‌حاضر در بهترین حالت گفته می‌شود که این زنان باید توسط روان‌پزشکان هم مورد بررسی قرار گیرند؛ اما حتی ویزیت توسط روان‌پزشکان و تجویز دارو هم نمی‌تواند به‌تنهایی منجر به درمان آنها شود. آنها به چیزی بیش از دارو نیاز دارند. آنچه این زنان به آن نیاز دارند، دقیقا این است که باید به آنها کمک کنیم با دیدگاه اگزیستانسیالیستی و فلسفه وجودی، خود واقعی‌شان را بیابند تا بتوانند با خود، اجتماع کوچک اطرافشان و همین‌طور ساختارهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی جامعه‌شان ارتباط برقرار کنند».
نقش مؤثر روان‌درمانی تحلیلی و آگاهی به موقعیت در درمان اعتیاد
نوری می‌گوید: «رابطه» کلید‌واژه اصلی برای کمک به این زنان است. آنها از خود، خانواده و جامعه‌شان منفک و مانند فضانوردی در اتمسفر رها شده‌اند. برای کمک به این افراد باید تلاش کرد که آنها با خودشان آشتی و در وجود خود کند‌و‌کاو کنند. زیرا پس از آن است که می‌توانند ارتباط خود را با دیگران و جامعه دوباره از نو آغاز کنند. برای این کار هم نیاز به متخصصانی داریم که بتوانند با تحلیل روان‌کاوانه به زنان مصرف‌کننده مواد کمک کنند تا آنها بتوانند فرایند زندگی‌شان و آنچه باعث شده به اعتیاد روی بیاورند و این مسیر را ادامه دهند، تحلیل کنند و به‌عبارت‌دیگر از مسیری که طی کرده‌اند تا به این مرحله برسند، آگاه شوند. پس از مرحله آگاهی است که می‌تواند تغییر اتفاق بیفتد. اگر مداخلات در راستای این فرایند باشد، فارغ از رویکردهای سنتی و غالب بسیاری از گره‌ها توسط خود این زنان باز خواهد شد. این پژوهشگر اعتیاد می‌گوید: «از آنجایی که محور تغییر، آگاهی به موقعیت است. آگاهی در فرایند درمان این زنان می‌تواند مانند کاتالیزور عمل می‌کند اما در درمان‌های موجود به‌جای اینکه به آنها کمک کنیم که به آگاهی برسند و بتوانند زندگی خود را از نو بسازند، زنان را برده ساختارهای درمانی می‌کنیم و با بکن و نکن و محدودکردنشان اجازه نمی‌دهیم خود واقعی‌شان را بشناسند؛ زیرا درمان اعتیاد هم به فرایندی قدرت‌محور تبدیل شده است».
این جامعه‌شناس می‌گوید: «به دلیل اینکه روان‌درمانی تحلیلی گران‌قیمت و زمان‌بر است و همچنین متخصصانی که بتوانند از چنین شیوه درمانی استفاده کنند، در کشور کم است، در‌حال‌حاضر این شیوه به کار گرفته نمی‌شود».
بی‌توجهی تاریخی به هویت زنانه درمان اعتیاد را سخت‌تر کرده است
نوری با بیان اینکه روان‌درمانی تحلیلی برای درمان اعتیاد زنان و مردان هر دو می‌تواند مؤثر واقع شود، می‌گوید: «به دلیل ساختارهای جنسیت‌زده، زنان مصرف‌کننده مواد بیشتر به‌عنوان آسیب‌زننده تعریف می‌شوند تا به‌عنوان فردی آسیب‌دیده و همین ساختارها باعث شده که زنان به نسبت مردان از اعتماد‌به‌نفس کمتری برخوردار باشند و کمتر خود را باور کنند و عمیقا نسبت به خود و توانمندی‌ها و قدرت‌شان ناآگاه باشند. هویت زنانه زنان به‌ویژه در جوامع سنتی در طول تاریخ مورد تهاجم قرار گرفته و وقتی زنی آسیب می‌بیند، برای بازگشت به خود واقعی‌اش باید مسیری با فراز‌و‌نشیب بیشتر را طی کند تا بتواند با خود و دنیای اطرافش آشتی کند؛ بنابراین تحلیل روان‌کاوانه برای درمان زنان مصرف‌کننده مواد ضروری‌تر به نظر می‌رسد».
جای خالی رویکردهای معنوی در درمان اعتیاد
نوری با بیان اینکه بهره‌گیری از رویکردهای معنوی در راستای قدرت‌بخشیدن و احیای توانمندی‌های روحی زنان هم بسیار می‌تواند مؤثر باشد، می‌گوید: «در‌حال‌حاضر جای رویکردهای معنوی هم در درمان اعتیاد خالی است. منظور از رویکرد معنوی هم آنچه در برنامه‌های NA به‌عنوان درمان معنوی شناخته می‌شود نیست، چیزی بسیار فراتر از آن است».

مرضیه نوری: در‌حالی‌که بر اساس پژوهش‌های انجام‌شده در ایران و جهان، فرا‌روایت مردانه پنهان در لایه‌های زندگی اجتماعی و خانوادگی نقش مهمی در روی‌آوری زنان به اعتیاد دارد، همین رویکرد مردسالارانه و جنسیت‌زده بر بیشتر مقالات پژوهشی در حوزه اعتیاد زنان و درمان آنها نیز حاکم است. در بیشتر این مطالعات، زنان معتاد کانون شماره یک توجه نیستند، بلکه به دلیل تأثیری منفی که می‌توانند بر مردها و کودکان بگذارند، مورد مطالعه قرار می‌گیرند. این مسئله توجه برخی محققان انسان‌شناسی را جلب کرده و آنها این مطالعات را سوگیرانه می‌دانند و نسبت به تبعات آن هشدار داده‌اند.
محمد بینازاده، پژوهشگر اعتیاد می‌گوید: «اگر مقالات پژوهشی در حوزه اعتیاد زنان را مرور کنیم، به این نتیجه می‌رسیم که تبعیض جنسیتی بر مطالعات مصرف مواد زنان نیز سایه افکنده و این نکته‌ای است که نباید به آسانی از کنار آن عبور کنیم».
«تن‌فروشی» و «بارداری» بیشترین موضوعات مقالات حوزه اعتیاد زنان
او می‌گوید: «محققان انسان‌شناسی از این دغدغه حرف می‌زنند که حجم بالایی از مقالات پژوهشی در حوزه اعتیاد زنان بر موضوع «تن‌فروشی» و «بارداری» متمرکز شده است. این پژوهش‌ها استدلال می‌کنند به این علت که ممکن است زنان مصرف‌کننده مواد از طریق رابطه جنسی مشکلاتی را برای پارتنر جنسی خود که معمولا یک مرد است و جنینی که ممکن است به وجود بیاید، ایجاد کنند، مورد توجه قرار می‌گیرند. برای مثال، ویروس اچ‌آی‌وی را به شریک جنسی خود منتقل کنند که همچنین این ویروس می‌تواند از طریق جفت به جنین نیز منتقل شود».
به گفته این پژوهشگر اعتیاد، این رویکرد در حوزه مطالعات مربوط به اعتیاد زنان نشان از آن دارد که وقت، انرژی و هزینه‌ای که صرف این مطالعات می‌شود، نه برای فهم اعتیاد زنان و کمک به حل مشکل آنها، بلکه به دلیل این انجام می‌شود که زنان عاملی برای آسیب به مردان و کودکان جامعه هستند؛ یعنی در این پژوهش‎ها وجه انسانی و شخصیتی زن در درجه اول اهمیت قرار ندارد، بلکه آسیبی که به دیگران می‌زند، انگیزه اصلی برای این مطالعات است.
بینازاده با بیان اینکه پژوهشگران انسان‌شناسی این مطالعات را سوگیرانه ارزیابی می‌کنند، می‌گوید: «در این مطالعات، زنان موجوداتی دست دوم و ابزاری هستند که باید راهکاری برای درمان آنها در نظر گفت تا به دیگران یعنی مردانی که با این زنان رابطه دارند و همین‌طور نوزدان این مادران که لابد باز هم مالکیت آنها نه متعلق به زنان، بلکه از آنِ مردان است، کمتر آسیب وارد شود».
آسیب به «همسر» و «فرزندان» دلیل سرمایه‌گذاری در حوزه اعتیاد زنان
این درمانگر اعتیاد می‌گوید: «به گفته این پژوهشگران، دلیل دیگری که زنان معتاد برای اقدام به درمان تحت فشار قرار می‌گیرند، این است که به قدر کافی سالم باشند که بتواند باعث ثبات اجتماعی دیگران یعنی شوهر و فرزندانشان شوند؛ یعنی در فرایند دعوت زنان مصرف‌کننده به درمان نیز خود انسانی آنها در کانون شماره یک توجه نیست، بلکه احتمال لطمه‌زدن اعتیاد زن به شوهر و فرزندانش و به‌هم‌زدن ثبات خانواده به روایت مردانه باعث می‌شود در حوزه درمان زنان معتاد سرمایه‌گذاری شود».
استیلای فراروایت مردانه در طراحی برنامه‌های درمان اعتیاد زنان
به گفته بینازاده، محققان انسان‌شناسی بر این اعتقاد هستند که سایه فراروایت مردانه در طراحی برنامه‌های درمان اعتیاد زنان نیز استیلا دارد؛ به‌طوری‌که این برنامه‌ها به‌گونه‌ای است که فرض بر این است که مهارت‌های فرزندپروری، خانه‌داری،‌ همسرداری و به‌‌طور کلی خانواده‌داری در این زنان ضعیف است و باید تقویت شود. بنابراین بخشی از برنامه‌های درمانی معطوف به این است که بی‌مسئولیتی و بی‌ثباتی زن معتاد در زندگی خانوادگی اصلاح شود؛ به‌طوری‌که بعد از درمان بتواند در خدمت تحکیم انسجام خانواده قرار بگیرد.
نادیده‌گرفتن زنان در ساخت زبانی پروتکل‌های درمانی اعتیاد
این درمانگر اعتیاد می‌گوید اگر به انواع برنامه‌های درمانی و حتی پیشگیرانه از اعتیاد نگاه کنید، همگی دارای ساخت زبانی مشخصی هستند که تفاوت‌های بنیادی و حتی فیزیولوژیک مردان با زنان را نادیده می‌انگارد. برای نمونه، در کدام برنامه درمانی به این اشاره می‌شود که ممکن است دُز دارویی در طول سیکل ماهانه زنان نیازمند تغییر باشد؟ در کدام برنامه پیشگیری از عود یا اعتیاد، توجهی به این موضوع شده که ممکن است در هفته اول و چهارم سیکل ماهانه، مهارت‌هایی متفاوت و متناسب باید آموزش داده شود؟ ساخت زبانی بیشتر این پروتکل‌ها به صورتی است که درباره فرد و جنسی واحد حرف می‌زند و طبعا «جنس دوم» نادیده انگاشته می‌شود. حالا تصور کنید که این جنس دوم به لایه‌های فرودست اجتماعی تعلق داشته باشد؛ آن‌گاه این محذوفیت مضاعف می‌شود.
بینازاده با بیان اینکه در مشاهدات میدانی در ایران هم تبعیض جنسیتی در حوزه اعتیاد زنان به‌خوبی قابل مشاهده است، می‌گوید: «توجه و انرژی‌ای که خانواده برای معتاد مذکر (پدر، پسر، برادر، همسر) صرف می‌کند، با معتاد مؤنث (مادر، دختر، خواهر، همسر) مدل متفاوتی دارد. نوع نگرش در زمینه اعتیاد زنان بسیار منفی‌تر است و اعتیاد برای زنان انگ بیشتری را به دنبال دارد». این پژوهشگر اعتیاد می‌گوید: «ممکن است خانواده‌ای حاضر شود برای درمان اعتیاد فرد مذکر فرش زیر پایش را هم بفروشد؛ ولی معلوم نیست که درباره فرد مؤنث هم این فداکاری و بخشندگی انجام شود. ضمن اینکه زنان به خاطر اعتیادشان بیشتر مورد خشونت قرار می‌گیرند و همین مسئله باعث می‌شود تا جایی که می‌توانند اعتیادشان را پنهان کنند و در‌صورتی‌که خانواده متوجه اعتیادشان شود، احتمال اینکه از خانه فرار کنند وجود دارد».
این پژوهشگر اعتیاد می‌گوید: «در کشورهایی که جرم‌انگاری اعتیاد بالاست، زنان باردار معتاد رغبتی به دریافت خدمات بهداشتی و درمانی پیش از تولد فرزند ندارند؛ یعنی ترس باعث می‌شود که مثلا آزمایش‌های لازم را انجام ندهند و سونوگرافی نروند به طوری که هیچ اطلاعی از وضعیت سلامت خود و جنین‌شان قبل از تولد ندارند؛ بنابراین این جرم‌انگاری باعث می‌شود که چرخه باطلی ایجاد شود و سلامت مادر و نوزاد به خطر بیفتد». به گفته بینازاده، بیشتر مطالعات اتنوگرافیک درباره زنان معتاد (همان‌هایی که در ادبیات مسئولان ایران از آنها به‌عنوان زنان معتاد متجاهر یاد می‌شود) و به طور خاص زنان معتاد باردار است و در این مطالعات گفته شده که بیشتر آنها از نظر وضعیت مسکن بی‌ثبات هستند. سپس در این مطالعات به طور تراژیکی این‌طور نتیجه‌گیری می‌شود که برای این زنان، تنها راه دریافت خدمات، زندان است؛ زیرا اگر پلیس آنها را بگیرد و به زندان بروند، بالاخره سرپناه و دو، سه وعده غذا دارند. از خشونت‌دیدگی خیابانی که به خاطر بی‌خانمانی روزانه و شبانه در معرضش قرار دارند، رها می‌شوند.
رد پای گرایش‌های نئو‌لیبرال در موضوع اعتیاد زنان
این پژوهشگر اعتیاد می‌گوید: «در بخش اعظم مطالعات پژوهشی در حوزه اعتیاد زنان و همچنین برنامه‌های درمانی این زنان گفته می‌شود که باید به این زنان کمک کرد تا زندگی خود را از نو بسازند و در جهانی بدون چشمداشت از دولت یا مردم به زندگی ادامه دهند. در این برنامه‌ها از چارچوب مفهومی ‌وابستگی به منابع عمومی و دولتی استفاده می‌کنند. اما اشکال کجاست؟ در واقع با این تحلیل جابه‌جایی ظریفی اتفاق می‌افتد؛ به طوری که با این رویکرد به‌چالش‌کشیدن بی‌عدالتی‌ها جایش را با مفهوم مشکلات روان‌شناختی عوض می‌کند؛ یعنی تمرکز تبیین را از سطح جامعه و دولت، جابه‌جا می‌کنند و به سطح فرد می‌آورند. می‌گویند زن معتاد ضعف اراده دارد، بی‌بندوبار است، مشکلات روان‌شناختی دارد و اختلال خلقی دارد. نه اینکه اینها نباشد. قطعا از نظر من هم این‌طور است که احتمالا در معتادان خیابانی (فرقی هم نمی‌کند، چه زن و چه مرد) اختلالات روان‌شناختی بیشتر است؛ اما اینکه گرانیگاه تبیین مسئله را از سطح دولت - جامعه جابه‌جا کنید و به سطح فرد ـ روان بگذارید، ضمن اینکه نیمی از حقیقت را با خودش دارد؛ اما نیمه دیگر حقیقت را پنهان می‌کند».
او می‌گوید: «با این رویکرد از اینکه دولت و جامعه، وظیفه‌ای در قبال این زنان داشته‌اند، سلب مسئولیت می‌شود و تبیین مسئله به سطح فردی و روان‌شناختی زنان تقلیل پیدا می‌کند و نتیجه گرفته می‌شود که این زنان خودشان مشکلاتی داشته‌اند که باعث شده در کوچه و خیابان بی‌خانمان باشند. من ضمن اینکه باز تأکید می‌کنم در درستی این حرف که اینها مشکلات روان‌شناختی دارند، هیچ شکی ندارم؛ ولی وقتی تأکید سنگین و عمده روی این موضوع گذاشته شود، احساس می‌کنم پشت این تحلیل رد پای گرایش‌های نئو‌لیبرال پنهان شده است که می‌خواهد کتمان کند که پرداختن به مسئله این زن‌ها، یک امر حاکمیتی و اجتماعی هم هست».
توجه به دیدگاه اگزیستانسیالیستی و فلسفه وجودی در درمان اعتیاد
رؤیا نوری، جامعه‌شناس و پژوهشگر حوزه اعتیاد هم با این رویکرد که دیدگاه مردسالارانه و جنسیت‌زده بر بیشتر مطالعات حوزه اعتیاد زنان سایه افکنده است، موافق است و بر این اعتقاد است که برای کمک به زنان مصرف‌کننده مواد باید پیش از هر چیز تلاش کنیم که این زنان بتوانند تعاریفی که در فرایند رشد و جامعه‌پذیری به آنها نسبت داشته شده و آنها هم آن را پذیرفته‌اند، تغییر دهند.
او می‌گوید: «سم‌زدایی زنان مصرف‌کننده مواد و سپس آموزش بچه‌داری و همسرداری و مهارت‌های زندگی و به عبارتی مسئولیت‌پذیرکردن آنها در برابر خانواده و حتی تلاش برای تأمین سرپناه برای این زنان راهکار درستی برای درمان این زنان نیست. درست است که بیشتر زنان مصرف‌کننده مواد احتمالا به جز بحث اعتیاد مشکلات روان‌شناختی دیگری هم دارند و در‌حال‌حاضر در بهترین حالت گفته می‌شود که این زنان باید توسط روان‌پزشکان هم مورد بررسی قرار گیرند؛ اما حتی ویزیت توسط روان‌پزشکان و تجویز دارو هم نمی‌تواند به‌تنهایی منجر به درمان آنها شود. آنها به چیزی بیش از دارو نیاز دارند. آنچه این زنان به آن نیاز دارند، دقیقا این است که باید به آنها کمک کنیم با دیدگاه اگزیستانسیالیستی و فلسفه وجودی، خود واقعی‌شان را بیابند تا بتوانند با خود، اجتماع کوچک اطرافشان و همین‌طور ساختارهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی جامعه‌شان ارتباط برقرار کنند».
نقش مؤثر روان‌درمانی تحلیلی و آگاهی به موقعیت در درمان اعتیاد
نوری می‌گوید: «رابطه» کلید‌واژه اصلی برای کمک به این زنان است. آنها از خود، خانواده و جامعه‌شان منفک و مانند فضانوردی در اتمسفر رها شده‌اند. برای کمک به این افراد باید تلاش کرد که آنها با خودشان آشتی و در وجود خود کند‌و‌کاو کنند. زیرا پس از آن است که می‌توانند ارتباط خود را با دیگران و جامعه دوباره از نو آغاز کنند. برای این کار هم نیاز به متخصصانی داریم که بتوانند با تحلیل روان‌کاوانه به زنان مصرف‌کننده مواد کمک کنند تا آنها بتوانند فرایند زندگی‌شان و آنچه باعث شده به اعتیاد روی بیاورند و این مسیر را ادامه دهند، تحلیل کنند و به‌عبارت‌دیگر از مسیری که طی کرده‌اند تا به این مرحله برسند، آگاه شوند. پس از مرحله آگاهی است که می‌تواند تغییر اتفاق بیفتد. اگر مداخلات در راستای این فرایند باشد، فارغ از رویکردهای سنتی و غالب بسیاری از گره‌ها توسط خود این زنان باز خواهد شد. این پژوهشگر اعتیاد می‌گوید: «از آنجایی که محور تغییر، آگاهی به موقعیت است. آگاهی در فرایند درمان این زنان می‌تواند مانند کاتالیزور عمل می‌کند اما در درمان‌های موجود به‌جای اینکه به آنها کمک کنیم که به آگاهی برسند و بتوانند زندگی خود را از نو بسازند، زنان را برده ساختارهای درمانی می‌کنیم و با بکن و نکن و محدودکردنشان اجازه نمی‌دهیم خود واقعی‌شان را بشناسند؛ زیرا درمان اعتیاد هم به فرایندی قدرت‌محور تبدیل شده است».
این جامعه‌شناس می‌گوید: «به دلیل اینکه روان‌درمانی تحلیلی گران‌قیمت و زمان‌بر است و همچنین متخصصانی که بتوانند از چنین شیوه درمانی استفاده کنند، در کشور کم است، در‌حال‌حاضر این شیوه به کار گرفته نمی‌شود».
بی‌توجهی تاریخی به هویت زنانه درمان اعتیاد را سخت‌تر کرده است
نوری با بیان اینکه روان‌درمانی تحلیلی برای درمان اعتیاد زنان و مردان هر دو می‌تواند مؤثر واقع شود، می‌گوید: «به دلیل ساختارهای جنسیت‌زده، زنان مصرف‌کننده مواد بیشتر به‌عنوان آسیب‌زننده تعریف می‌شوند تا به‌عنوان فردی آسیب‌دیده و همین ساختارها باعث شده که زنان به نسبت مردان از اعتماد‌به‌نفس کمتری برخوردار باشند و کمتر خود را باور کنند و عمیقا نسبت به خود و توانمندی‌ها و قدرت‌شان ناآگاه باشند. هویت زنانه زنان به‌ویژه در جوامع سنتی در طول تاریخ مورد تهاجم قرار گرفته و وقتی زنی آسیب می‌بیند، برای بازگشت به خود واقعی‌اش باید مسیری با فراز‌و‌نشیب بیشتر را طی کند تا بتواند با خود و دنیای اطرافش آشتی کند؛ بنابراین تحلیل روان‌کاوانه برای درمان زنان مصرف‌کننده مواد ضروری‌تر به نظر می‌رسد».
جای خالی رویکردهای معنوی در درمان اعتیاد
نوری با بیان اینکه بهره‌گیری از رویکردهای معنوی در راستای قدرت‌بخشیدن و احیای توانمندی‌های روحی زنان هم بسیار می‌تواند مؤثر باشد، می‌گوید: «در‌حال‌حاضر جای رویکردهای معنوی هم در درمان اعتیاد خالی است. منظور از رویکرد معنوی هم آنچه در برنامه‌های NA به‌عنوان درمان معنوی شناخته می‌شود نیست، چیزی بسیار فراتر از آن است».