ادبیات، میراث مشترک بشر
شرق: «گوته به اکرمان گفت: اعتقاد راسخ دارم که ادبیات میراثِ مشترک جهانی بشر است که در زمانها و مکانهای مختلف بر ذهن و زبان صدها شاعر جاری شده است... دوست دارم به ادبیات دیگر ملل و نحل گوشهچشمی بکنم و همگان را نیز به آن توصیه میکنم. ادبیات ملی اکنون واژهای بیمعناست. عصرِ ادبیات جهان در راه است و همگان باید بکوشند مقدمات پیدایش آن را فراهم کنند». دیوید دمراش، مؤلفِ کتاب «ادبیات جهان پیست؟» عنوانِ «ادبیات جهان» را به گوته نسبت میدهد و مینویسد: «در ژانویه 1827، گوته 77ساله در گفتوگویی با مرید جوانش، یوهان پتر اکرمان، اصطلاحی را که تازه ضرب زده بود یعنی ادبیات جهان به کار برد؛ اصطلاحی که پس از انتشار کتاب گفتوگو با گوته در سالهای پایانی عمر نوشته اکرمان در 1835، یعنی سه سال پس از خاموشی گوته رواج عام یافت». دمراش معتقد است این اصطلاح هم چشمانداز ادبی و هم آگاهیِ فرهنگی جدیدی یعنی احساس روزافزون تجدد جهانی را آینگی میکند؛ همان عصری که مطابق پیشبینی گوته، اکنون در آن به سر میبریم. تا به امروز دو قرن از زمانی که مفهومِ «ادبیات جهان» ساخته شد و بر زبانها افتاد میگذرد. با این وجود در تمام این مدتِ دور و دراز حیاتی شبحگون داشته است و معنا و مفهومِ این اصطلاح از لحظه ابداع آن تاکنون ثابت نبوده است. کتابِ «ادبیات جهان چیست؟» به همین موضوع میپردازد: اینکه، صحبت از ادبیات جهان واقعا به چه معناست؟ کدام ادبیات، کدام جهان؟ ارتباط آن با ادبیات ملی چیست؛ همان ادبیاتهایی که عرضه آنان پس از آنکه گوته منسوخشان خواند همچنان بیوقفه ادامه دارد؟ و دست آخر اینکه چه ارتباطی بین اروپای غربی و مابقی جهان، بین کهنه و نو، بین فرهنگ جمعیِ نوظهور و آثار فاخر ادبی وجود دارد؟ کتابِ «ادبیات جهان چیست؟» اثر پروفسور دیوید دمراش، از استادان برجسته ادبیات تطبیقی و ادبیات جهان، در شش فصل سعی دارد پاسخی برای این پرسشها پیدا کند. دمراش پژوهشگری پرکار و سختکوش است که در زمینه ادبیات تطبیقی و ادبیات جهان چندین و چند کتاب راهگشا نوشته است و اینک کتاب «ادبیات جهان چیست؟» منتخبی از مهمترین آثار او است که ترجمه و در نشر بان منتشر شده است. چنانکه در مقدمه کتاب هم آمده این منتخب، آمیزهای است از نظریه و عمل در باب ادبیات جهان. فصل اول با عنوان «ادبیات جهان چیست؟» آرای دمراش درباره ادبیات جهان را در بر دارد و بخش نظری کتاب است. از منظر او ادبیات جهان شامل تمام آثار ادبی خواه در قالب ترجمه خواه به زبان اصلی متن، فراتر از مرزهای ملی یا زبانشناختی-فرهنگی است. در فصل دوم کتاب، «گفتوگو درباره ادبیات جهان» منتخبی است از کتاب اکرمان با عنوان «در مصاحبت گوته در برفریزِ عمر» (1837) که گوته در آن ایده ادبیات جهان را مطرح میکند. فصل سوم با عنوان «منشأ موتیف رُز در شعر رابرت هریک» نمونهای عملی از قلمرو تحقیق در ادبیات جهان است. در فصل چهارم با نام «مروری گذرا بر ترجمههای انگلیسی هزارویک شب»، درباره نقش و اهمیت ترجمه در ادبیات جهان بحث میشود. به باور دمراش، ترجمه مهمترین ابزار پراکنش ادبیات در جهان است که حتی برای زبانهایی با گستره جهانی ضرورت دارد. او برای نمونه به پاموک و آثارش اشاره میکند و معتقد است «به مدد رسانه ترجمه است که میتوان به رمان فراموشنشدنی برف نوشته اورهان پاموک به زبانهای مختلف در گوشه و کنار دنیا دست یافت. بیگمان بدون رسانه ترجمه، آوازه پاموک رماننویس از مرزهای وطن مألوفش، ترکیه فراتر نمیرفت». فراتر از این، دمراش میگوید ترجمه راه دستیابی پاموک به جایزه نوبل ادبی 2006 بوده است. دمراش در فصل پنجم کتاب «ادبیات جهان چیست؟» تحت عنوان «در طلب گیلگمش»، سِیر گمشدن و بازیابی قدیمترین حماسه ادبی جهان، «گیلگمش» را به اختصار شرح میدهد. و اما فصل ششم کتاب نمونه دیگری از تحقیق عملی در ادبیات جهان است. دمراش دو اقتباس جذاب ادبی را در این فصل بررسی میکند که در قرن اخیر از این آثار صورت گرفته است: یکی رمان آمریکایی مشهور اثر فیلیپ راث (1973) و دیگری زبیبه و المَلک نوشته صدام حسین (2000). او در این فصل نشان میدهد که اگر اثری به کمک ترجمه چیرهدستانه بتواند از مرزهای زبانشناختی و فرهنگی گذر کند و وارد چرخه ادبیات جهان شود، دیگر هیچ حد و مرزی بین شرق و غرب عالم نمیشناسد. «به لطف رسانه ترجمه، آن اثر ادبی در سفر کاشفانهاش به گرداگرد دنیا، خود را با قالبها، رسانهها، ژانرها و بافتارهای جدید سازگار میکند و هنرمندان عرصههای مختلف -از موسیقی، نقاشی، اپرا و باله گرفته تا معماری، مجسمهسازی و مینیاتور و...- با الهام از آن، آثار روزآمد و بدیعی میآفرینند». همانطور که در مقدمه کتاب آمده است، احیای مفهوم ادبیات جهان در دهههای اخیر معلول عواملی چند است؛ اما ظاهرا دو عامل در این میان اهمیت بیشتر داشتهاند: عامل نخست فراتر از قلمرو ادبیات و مطالعات ادبی است و به برنامه جهانیسازی و تأثیرات آن بر فرهنگ و هویت بازمیگردد. و چنانچه از این دریچه به آن بنگریم، علاقه احیاشده به ادبیات جهان پاسخی است به نیازی برای اندیشیدن به نقش ادبیات فراتر از دولت-ملت در دنیایی که دامنه دادوستد فرهنگی پیوسته گسترش بیشتری مییابد. عامل دیگر مربوط به ساماندهی درونی مطالعات ادبی است. «از قرار معلوم، ادبیات جهان برای مدتی طولانی زیرمجموعه گروههای ادبیات تطبیقی بوده است و ادبیات تطبیقی در مقام عمل، به دلایل گونهگون از برآوردن مطالبات بلندپروازانه و جامع ادبیات جهان، بازمانده است». به هر تقدیر، کتاب «ادبیات جهان چیست؟» در حد جامعی مفهوم ادبیات جهان را مورد واکاوی قرار میدهد و هر آنچه را بناست از پیشینه و خاستگاه این مفهوم و جایگاهش در جهان ادبیات امروز بدانیم پیشروی مخاطبانش قرار میدهد.
شرق: «گوته به اکرمان گفت: اعتقاد راسخ دارم که ادبیات میراثِ مشترک جهانی بشر است که در زمانها و مکانهای مختلف بر ذهن و زبان صدها شاعر جاری شده است... دوست دارم به ادبیات دیگر ملل و نحل گوشهچشمی بکنم و همگان را نیز به آن توصیه میکنم. ادبیات ملی اکنون واژهای بیمعناست. عصرِ ادبیات جهان در راه است و همگان باید بکوشند مقدمات پیدایش آن را فراهم کنند». دیوید دمراش، مؤلفِ کتاب «ادبیات جهان پیست؟» عنوانِ «ادبیات جهان» را به گوته نسبت میدهد و مینویسد: «در ژانویه 1827، گوته 77ساله در گفتوگویی با مرید جوانش، یوهان پتر اکرمان، اصطلاحی را که تازه ضرب زده بود یعنی ادبیات جهان به کار برد؛ اصطلاحی که پس از انتشار کتاب گفتوگو با گوته در سالهای پایانی عمر نوشته اکرمان در 1835، یعنی سه سال پس از خاموشی گوته رواج عام یافت». دمراش معتقد است این اصطلاح هم چشمانداز ادبی و هم آگاهیِ فرهنگی جدیدی یعنی احساس روزافزون تجدد جهانی را آینگی میکند؛ همان عصری که مطابق پیشبینی گوته، اکنون در آن به سر میبریم. تا به امروز دو قرن از زمانی که مفهومِ «ادبیات جهان» ساخته شد و بر زبانها افتاد میگذرد. با این وجود در تمام این مدتِ دور و دراز حیاتی شبحگون داشته است و معنا و مفهومِ این اصطلاح از لحظه ابداع آن تاکنون ثابت نبوده است. کتابِ «ادبیات جهان چیست؟» به همین موضوع میپردازد: اینکه، صحبت از ادبیات جهان واقعا به چه معناست؟ کدام ادبیات، کدام جهان؟ ارتباط آن با ادبیات ملی چیست؛ همان ادبیاتهایی که عرضه آنان پس از آنکه گوته منسوخشان خواند همچنان بیوقفه ادامه دارد؟ و دست آخر اینکه چه ارتباطی بین اروپای غربی و مابقی جهان، بین کهنه و نو، بین فرهنگ جمعیِ نوظهور و آثار فاخر ادبی وجود دارد؟ کتابِ «ادبیات جهان چیست؟» اثر پروفسور دیوید دمراش، از استادان برجسته ادبیات تطبیقی و ادبیات جهان، در شش فصل سعی دارد پاسخی برای این پرسشها پیدا کند. دمراش پژوهشگری پرکار و سختکوش است که در زمینه ادبیات تطبیقی و ادبیات جهان چندین و چند کتاب راهگشا نوشته است و اینک کتاب «ادبیات جهان چیست؟» منتخبی از مهمترین آثار او است که ترجمه و در نشر بان منتشر شده است. چنانکه در مقدمه کتاب هم آمده این منتخب، آمیزهای است از نظریه و عمل در باب ادبیات جهان. فصل اول با عنوان «ادبیات جهان چیست؟» آرای دمراش درباره ادبیات جهان را در بر دارد و بخش نظری کتاب است. از منظر او ادبیات جهان شامل تمام آثار ادبی خواه در قالب ترجمه خواه به زبان اصلی متن، فراتر از مرزهای ملی یا زبانشناختی-فرهنگی است. در فصل دوم کتاب، «گفتوگو درباره ادبیات جهان» منتخبی است از کتاب اکرمان با عنوان «در مصاحبت گوته در برفریزِ عمر» (1837) که گوته در آن ایده ادبیات جهان را مطرح میکند. فصل سوم با عنوان «منشأ موتیف رُز در شعر رابرت هریک» نمونهای عملی از قلمرو تحقیق در ادبیات جهان است. در فصل چهارم با نام «مروری گذرا بر ترجمههای انگلیسی هزارویک شب»، درباره نقش و اهمیت ترجمه در ادبیات جهان بحث میشود. به باور دمراش، ترجمه مهمترین ابزار پراکنش ادبیات در جهان است که حتی برای زبانهایی با گستره جهانی ضرورت دارد. او برای نمونه به پاموک و آثارش اشاره میکند و معتقد است «به مدد رسانه ترجمه است که میتوان به رمان فراموشنشدنی برف نوشته اورهان پاموک به زبانهای مختلف در گوشه و کنار دنیا دست یافت. بیگمان بدون رسانه ترجمه، آوازه پاموک رماننویس از مرزهای وطن مألوفش، ترکیه فراتر نمیرفت». فراتر از این، دمراش میگوید ترجمه راه دستیابی پاموک به جایزه نوبل ادبی 2006 بوده است. دمراش در فصل پنجم کتاب «ادبیات جهان چیست؟» تحت عنوان «در طلب گیلگمش»، سِیر گمشدن و بازیابی قدیمترین حماسه ادبی جهان، «گیلگمش» را به اختصار شرح میدهد. و اما فصل ششم کتاب نمونه دیگری از تحقیق عملی در ادبیات جهان است. دمراش دو اقتباس جذاب ادبی را در این فصل بررسی میکند که در قرن اخیر از این آثار صورت گرفته است: یکی رمان آمریکایی مشهور اثر فیلیپ راث (1973) و دیگری زبیبه و المَلک نوشته صدام حسین (2000). او در این فصل نشان میدهد که اگر اثری به کمک ترجمه چیرهدستانه بتواند از مرزهای زبانشناختی و فرهنگی گذر کند و وارد چرخه ادبیات جهان شود، دیگر هیچ حد و مرزی بین شرق و غرب عالم نمیشناسد. «به لطف رسانه ترجمه، آن اثر ادبی در سفر کاشفانهاش به گرداگرد دنیا، خود را با قالبها، رسانهها، ژانرها و بافتارهای جدید سازگار میکند و هنرمندان عرصههای مختلف -از موسیقی، نقاشی، اپرا و باله گرفته تا معماری، مجسمهسازی و مینیاتور و...- با الهام از آن، آثار روزآمد و بدیعی میآفرینند». همانطور که در مقدمه کتاب آمده است، احیای مفهوم ادبیات جهان در دهههای اخیر معلول عواملی چند است؛ اما ظاهرا دو عامل در این میان اهمیت بیشتر داشتهاند: عامل نخست فراتر از قلمرو ادبیات و مطالعات ادبی است و به برنامه جهانیسازی و تأثیرات آن بر فرهنگ و هویت بازمیگردد. و چنانچه از این دریچه به آن بنگریم، علاقه احیاشده به ادبیات جهان پاسخی است به نیازی برای اندیشیدن به نقش ادبیات فراتر از دولت-ملت در دنیایی که دامنه دادوستد فرهنگی پیوسته گسترش بیشتری مییابد. عامل دیگر مربوط به ساماندهی درونی مطالعات ادبی است. «از قرار معلوم، ادبیات جهان برای مدتی طولانی زیرمجموعه گروههای ادبیات تطبیقی بوده است و ادبیات تطبیقی در مقام عمل، به دلایل گونهگون از برآوردن مطالبات بلندپروازانه و جامع ادبیات جهان، بازمانده است». به هر تقدیر، کتاب «ادبیات جهان چیست؟» در حد جامعی مفهوم ادبیات جهان را مورد واکاوی قرار میدهد و هر آنچه را بناست از پیشینه و خاستگاه این مفهوم و جایگاهش در جهان ادبیات امروز بدانیم پیشروی مخاطبانش قرار میدهد.