طعمها و مزهکردن دیارها
رضا صدیق
اولین شبی که به برلین رسیدم، به همراه دوستی راهی کافه شدیم. کافهای در منطقه کورزبرگ که بعدها محل زندگیام شد. کافهنشینی از سنتهای کهن اروپا و بهخصوص پاریس و برلین است. نفس همین عمل مهم است و باقی خروجیهایش از سر بیکارنبودن در کافه و نشستنهای طولانی است؛ کافهای که رفتیم جای بهاصطلاح باحالی بود.
کاملا طراحیشده برای چیل یا همان لمدادن و ساعاتی را چنین گذراندن بود. همراهم گفت میخوهم تو را به یک نوشیدنی جذاب دعوت کنم. برایم کلوبماته گرفت.
وقتی خوردم نمیدانستم چیست، فقط مزه عجیب و گازداربودن مناسبش جذبم کرد. بعدها که ماتهخور شده بودم، متوجه شدم که این نوشیدنی از یک نوع چای برزیلی یا آرژانتینی و همان حول و حوش به اسم ماته درست میشود. یک نوع گیاه انرژیزا که اثرات مثبت دیگری نیز برای کلیه و این چیزها دارد. نوشیدنی محبوبم بود. طعم متفاوتی داشت و وقتی خنک بود بسیار لذیذ بود، اما جالب این بود که وقتی گرم میشد هم خوشمزه بود.
بعدها گیاه را به شکل دیگری در شامات، یعنی لبنان، عراق، اردن، سوریه و فلسطین دیدم. به آن میگفتند متّه. نوع خوانششان از انگلیسی نام چنین بود. نوع وجود و درستکردنش هم متفاوت بود. مثل چای سبز بود. باید مساس یا همان نی فلزی را که نوکش سوراخ است، در استکانی خرطومیشکل گذاشته و یکسوم استکان را چای ماته بریزی و کمی آب سرد به آن اضافه کنی. همزمان نیز قوری کوچکی را روی گاز گذاشته و قبل جوشیدن آن را برمیداری؛ به قول خودشان وقتی صدای سوت آب درآمد. بعد آب را توی استکان ماته میریزی. این شروع ماجراست و پر و خالیشدن استکان از همان قوری آب میتواند ساعتها طول بکشد. مدل مواجهه منطقه ما با ماته شکلی از همنشینی و گعده را با خود دارد. کلوبماته نوشابهای خوشمزه بود و اتفاقا همیشه بطریهای بزرگی هم داشت که تأییدکننده همان ایده طولانی خوردن ماته است؛ چون بطریهای کلوبماته هم همیشه آیزانت بودند.
وقتی میخریدی تا تمام میشد مدت زیادی میگذشت چون نوع خوردنش مزهمزهکردن بود مثل همان نوع ساعتها خوردن چای ماته. جالب است که مدل کلوبماتهاش مدل انفرادی این طولانی نوشیدن ماته بود و مدل جمعینوشیدنش چای ماتهخوردن با مساس. مواجهه با یک گیاه از دو شکل متفاوت و تجربه نوشیدن از یک گیاه به طعم دو دیار، جالب بود.
در مدلهای دیگر مثل چای سیاه در ترکیه و عراق هم تجربهای داشتم اما در این مورد برایم مشهودتر بود. خاکها به واسطه طعم اهالی همان دیار منتقل میشوند.
به واسطه طعام، طعم و نوشیدنی و حیات غریزیخوردن. همان فاکتور آخر در فهم غرایز یک اقلیم کمک میکند. اگر انسان حیوانی است که عقل دارد، پس خوی حیوانیاش ایجاب میکند مانند دیگر حیوانات، اقلیمش را شبیه خودش بکند و از اقلیمش نیز اثر بپذیرد. مثل تفاوت حیات زیست ببر با میمون، یا سنجاب یا حتی مار و فیل. پس وقتی با غریزهخوردن در یک اقلیم مواجه میشوی، به دنبال طعم آن اقلیم میگردی. طعم هر دیار نه از سر شکمبارگی که در مزهمزهکردن مزههایش، مثل تفاوت نوشیدن ماته در دو دیار، دریچه شناخت خوبی برای شباهتهای درعینحال کاملا متفاوت است. به مرور دیگر این میشود: عادیترین و جاریترین اتفاقهای در سیر دائمالسفر بودن.
اولین شبی که به برلین رسیدم، به همراه دوستی راهی کافه شدیم. کافهای در منطقه کورزبرگ که بعدها محل زندگیام شد. کافهنشینی از سنتهای کهن اروپا و بهخصوص پاریس و برلین است. نفس همین عمل مهم است و باقی خروجیهایش از سر بیکارنبودن در کافه و نشستنهای طولانی است؛ کافهای که رفتیم جای بهاصطلاح باحالی بود.
کاملا طراحیشده برای چیل یا همان لمدادن و ساعاتی را چنین گذراندن بود. همراهم گفت میخوهم تو را به یک نوشیدنی جذاب دعوت کنم. برایم کلوبماته گرفت.
وقتی خوردم نمیدانستم چیست، فقط مزه عجیب و گازداربودن مناسبش جذبم کرد. بعدها که ماتهخور شده بودم، متوجه شدم که این نوشیدنی از یک نوع چای برزیلی یا آرژانتینی و همان حول و حوش به اسم ماته درست میشود. یک نوع گیاه انرژیزا که اثرات مثبت دیگری نیز برای کلیه و این چیزها دارد. نوشیدنی محبوبم بود. طعم متفاوتی داشت و وقتی خنک بود بسیار لذیذ بود، اما جالب این بود که وقتی گرم میشد هم خوشمزه بود.
بعدها گیاه را به شکل دیگری در شامات، یعنی لبنان، عراق، اردن، سوریه و فلسطین دیدم. به آن میگفتند متّه. نوع خوانششان از انگلیسی نام چنین بود. نوع وجود و درستکردنش هم متفاوت بود. مثل چای سبز بود. باید مساس یا همان نی فلزی را که نوکش سوراخ است، در استکانی خرطومیشکل گذاشته و یکسوم استکان را چای ماته بریزی و کمی آب سرد به آن اضافه کنی. همزمان نیز قوری کوچکی را روی گاز گذاشته و قبل جوشیدن آن را برمیداری؛ به قول خودشان وقتی صدای سوت آب درآمد. بعد آب را توی استکان ماته میریزی. این شروع ماجراست و پر و خالیشدن استکان از همان قوری آب میتواند ساعتها طول بکشد. مدل مواجهه منطقه ما با ماته شکلی از همنشینی و گعده را با خود دارد. کلوبماته نوشابهای خوشمزه بود و اتفاقا همیشه بطریهای بزرگی هم داشت که تأییدکننده همان ایده طولانی خوردن ماته است؛ چون بطریهای کلوبماته هم همیشه آیزانت بودند.
وقتی میخریدی تا تمام میشد مدت زیادی میگذشت چون نوع خوردنش مزهمزهکردن بود مثل همان نوع ساعتها خوردن چای ماته. جالب است که مدل کلوبماتهاش مدل انفرادی این طولانی نوشیدن ماته بود و مدل جمعینوشیدنش چای ماتهخوردن با مساس. مواجهه با یک گیاه از دو شکل متفاوت و تجربه نوشیدن از یک گیاه به طعم دو دیار، جالب بود.
در مدلهای دیگر مثل چای سیاه در ترکیه و عراق هم تجربهای داشتم اما در این مورد برایم مشهودتر بود. خاکها به واسطه طعم اهالی همان دیار منتقل میشوند.
به واسطه طعام، طعم و نوشیدنی و حیات غریزیخوردن. همان فاکتور آخر در فهم غرایز یک اقلیم کمک میکند. اگر انسان حیوانی است که عقل دارد، پس خوی حیوانیاش ایجاب میکند مانند دیگر حیوانات، اقلیمش را شبیه خودش بکند و از اقلیمش نیز اثر بپذیرد. مثل تفاوت حیات زیست ببر با میمون، یا سنجاب یا حتی مار و فیل. پس وقتی با غریزهخوردن در یک اقلیم مواجه میشوی، به دنبال طعم آن اقلیم میگردی. طعم هر دیار نه از سر شکمبارگی که در مزهمزهکردن مزههایش، مثل تفاوت نوشیدن ماته در دو دیار، دریچه شناخت خوبی برای شباهتهای درعینحال کاملا متفاوت است. به مرور دیگر این میشود: عادیترین و جاریترین اتفاقهای در سیر دائمالسفر بودن.