مروری بر کتاب «نان و عدالت در ایران عصر قاجار» اثر استفانی کرونین
شورش وجدانهای زخمخورده
تاریخ مردمی یا تاریخ از پایین نوعی روایت تاریخی است که تلاش میکند وقایع تاریخی را به جای دولتمردان و قدرتمندان از منظر مردم عادی توضیح دهد. در این نوع تاریخنگاری تأکید بر نقش فرودستان، ستمدیدگان، حاشیهنشینان و گروههای اقلیت است.
علی سالم
تاریخ مردمی یا تاریخ از پایین نوعی روایت تاریخی است که تلاش میکند وقایع تاریخی را به جای دولتمردان و قدرتمندان از منظر مردم عادی توضیح دهد. در این نوع تاریخنگاری تأکید بر نقش فرودستان، ستمدیدگان، حاشیهنشینان و گروههای اقلیت است. تاریخ از پایین به دنبال آن است که مردم عادی را موضوع پژوهش خود قرار دهد و بر تجربیات و دیدگاههای آنان تمرکز کند. در تضاد با کلیشههای تاریخ سیاسی سنتی و تمرکز بر نقش شاهان و حکومتگران. هرچند در گزارشهای تاریخی که از زمان باستان به ما ارث رسیده، مانند آثار هرودوت، اشاراتی به نقش مردم عادی در حاشیه گزارش زندگی شاهان و فرماندهان جنگها و کشورگشاییها و وقایع تأثیرگذار تاریخی دیده میشود؛ اما در نیمه اول قرن بیستم و با شکلگیری مکتب تاریخنگاری آنال بود که نگاه مورخان به صورت نظاممند از نخبگان و قدرتمندان به سمت مردم عادی چرخید و نقش مردم بهعنوان سوژههای اصلی رخدادهای تاریخی اهمیت پیدا کرد. پس از مکتب آنال سنت تاریخنگاری مارکسیستهای انگلیسی و مورخانی مانند جورج رودی و ادوارد پالمر تامپسون و اریک هابسبام تاریخ از پایین و تاریخنگاری اجتماعی را تکامل دادند. تصور سنتی و معمول از جمعیتهای مردم همواره «اراذل»ی غیرمنطقی، بیفرهنگ و خشونتطلب بوده که دستهای خارجی پنهان بهراحتی میتوانند آنها را مهار و هدایتشان کنند؛ اما در دهه 1۹۶۰ جورج رودی با دو کتاب جریانسازش، «جمعیت در تاریخ» و «جمعیت در انقلاب فرانسه»، به نحوی مستدل این نظریه سنتی را به چالش کشید. رودی نشان داد که جمعیتها میتوانند منطقی، پیشبینیپذیر و مدافع آرامش باشند، نه صرفا آشوبطلبهایی که برای خرابکاری به خیابان آمدهاند. رودی معترضان به مسائل اجتماعی را نه جانیانی بیسروسامان و جدا از اعضای اصلی اجتماع میداند و نه تفالهها و بیمصرفان جامعه و نه کسانی که به رفتارها و اعمال بیدلیل خشونتآمیز علیه انسانها میپردازند؛ بلکه به نظر او جمعیتها متشکل از آدمهاییاند که به زندگی احترام میگذارند و به دنبال دستیابی به اهدافی درخور زندگی شایستهاند.
در ایران اولین بار یرواند آبراهامیان بود که نقش جمعیتهای مردمی را در تاریخ معاصر ایران از دوران قاجار بررسی کرد. کار آبراهامیان، «مردم در سیاست ایران» (1968) تحت تأثیر ای. پی تامپسون و جورج رودی بود. پس از او ونسا مارتین (با کتاب عهد قجر، ترجمه حسن زنگنه، نشر ماهی) و استفان کرونین (ازجمله با کتاب رضاشاه و شکلگیری ایران نوین: دولت و جامعه در زمان رضاشاه) به تاریخ اجتماعی ایران پرداختند. در سالهای اخیر اقبال چشمگیری از این نوع تاریخنگاری به عمل آمده و آثار روزافزونی در این زمینه تألیف و ترجمه میشود. بهتازگی مقالهای طولانی از استفان کرونین با عنوان «نان و عدالت در ایران عصر قاجار» منتشر شده که در سال 2018 در شماره 54 مجله «مطالعات خاورمیانه» ترجمه و منتشر شده است. این مقاله در قالب دومین اثر از مجموعه کتابهای کوچک «سیاست تفکر» نشر ژرف انتشار یافته است. استفان کرونین، پژوهشگر برجسته تاریخ معاصر ایران و استاد دپارتمان مطالعات شرقی در دانشگاه آکسفورد است. او نویسنده کتابهایی مانند «سربازان، شاهان و فرودستان؛ ۱۹۲۱-۱۹۴۱»، «سیاستهای قبیلهای در ایران؛ تعارض روستایی و دولت جدید، ۱۹۲۱-۱۹۴۱»، «ارتش و حکومت پهلوی؛ ۱۹۲۱-۱۹۲۶» (ترجمه غلامرضا علیبابایی و محمد رفیعیمهرآبادی، انتشارات خجسته)، «کلنل پسیان و ناسیونالیسم انقلابی در ایران» (ترجمه عبدالله کوثری، نشر ماهی)، «ارتش و دولتسازی در خاورمیانه مدرن سیاست، ناسیونالیسم و اصلاحات نظامی» (ترجمه اداره نشر وزارت امور خارجه)، «اصلاحات و انقلاب در ایران مدرن»، «رضاشاه و شکلگیری ایران نوین، دولت و جامعه در زمان رضاشاه» (ترجمه مرتضی ثاقبفر، انتشارات جامی) و «تاریخهای اجتماعی ایران، مدرنیسم و مدرنیته در خاورمیانه» (2021) است.
عصر طلایی شورشهای نان در اواخر قرن نوزدهم
در خاورمیانه و ایران که شورش مردم در اعتراض به گرانی یا کمبود نان از قدیم وجود داشت، از اواخر قرن نوزدهم و با ورود مناسبات بازار آزاد و افول نقش قیممآبانه حکومت شدت بیشتری پیدا کرد و شورشهای شهری به پدیدهای ثابت در شهرهای بزرگ ایران مانند تهران و اصفهان و شیراز و تبریز و مشهد بدل شد. کرونین اینگونه اعتراضات را در ایران با دیگر نقاط خاورمیانه دارای مشابهتهای زیادی میداند: «اعتراضات در ایران عصر قاجاریه و صفویه، در قاهره عصر ممالیک و دمشق قرن هجدهم آنچنان به هم شباهت دارند که میتوان آنها را به لحاظ شیوههای سازماندهی اهداف و علیالخصوص حس مشروعیت به جای یکدیگر نشاند». به نظر نویسنده همه این نوع شورشها به مفهوم «قیمت عادلانه» و نظام توزیع تمسک میجستند و غالبا به رهبری زنان برای ستاندن حقشان در دسترسی به نان و واداشتن مقامات به کنترل زیادهرویهای بازار دست به حرکاتی جمعی میزدند. کرونین با اخذ اصطلاح «اقتصاد اخلاقی» از ای. پی. تامپسون تحلیل خود را بر این مفهوم کلیدی متمرکز میکند. منظور از اقتصاد اخلاقی «شیوهای از اداره امور معیشتی و اقتصادی است که انگیزه حداکثرسازی سود مادی را مبنای کار خود قرار نمیدهد و اصول و معیارهایی نظیر انصاف، رفاه، سعادت انسانها و مانند اینها را در جایگاه بالاتری میگذارد» (34). شورشهای نان وقتی شکل میگرفت که تهیدستان متقاعد میشدند که عوامل انسانی و غیرطبیعی در کمبود نان دخیل است. این شورشهای نان در ایران عمدتا نه بر اثر استیصال و اعتراض فقط به گرسنگی بلکه به دلیل باور به اینکه «دیگران با بیعدالتی آنها را از غذا، که حق اخلاقی و سیاسیشان بود، محروم کردهاند» شکل میگرفتند (58).
نویسنده شواهدی را وارسی میکند تا نشان دهد ایران در بازه سالهای 1890 تا 1900، یعنی در سالهای مقارن با انقلاب مشروطه، نوعی «عصر طلایی» شورشهای نان را از سر گذرانده است: «نشان میدهیم میان روند قلعوقمع سازوکارهای بیرونی تنظیمکننده بازار در ایران، و بالارفتن خشم و عصبانیت تهیدستان شهری، هم آنان که بیشترین آسیب را از این مجرا متحمل میشدند، و در نهایت گرایش آنان به مشارکت فوجفوج در انقلاب مشروطه ارتباطی در کار است». در آخرین ربع سده نوزدهم جمعیت شهرهای بزرگ ایران همچون تهران و تبریز و اصفهان و شیراز و کرمان به نحو حیرتانگیزی افزایش یافت و این موضوع زمینهای شد برای مهاجرت نیروی کار گسترده از روستا به شهر. بازار کار این شهرها قادر به جذب این جمعیت عظیم مهاجران نبود و آنها به ناچار به طبقه محروم و بیبضاعتی تنزل یافتند که گاه شغلی موقت و در اکثر موارد درماندگی و فقر وضعیت دائمی آنها بود. فشار تورمی در شهرهای پرجمعیت بسیار بالا رفته بود. تا پیش از آن قیمت غلات با توجه به فراوانی یا کمبود محصول به صورت مقطعی و سالانه بالا و پایین میرفت اما در پایان قرن نوزدهم به علت افزایش جمعیت تهیدستان شهری و کاهش محصولات غذایی در داخل کشور و در عوض صادرکردنشان به بازارهای خارجی این معادله به هم خورد. حاصل این وضعیت افزایش روزافزون تعداد تهیدستان و تنش سیاسی در کشور بود. در این دوره دو ناحیه بیشتر درگیر شورشهای نان بود: یکی شمال شرق (شامل تهران و تبریز) و دیگری جنوب (به ویژه اصفهان و شیراز). نرخ تورم در دهههای 1880 و 1890 در این نواحی سر به فلک کشیده بود؛ به عنوان مثال در تهران و تبریز قیمتها حدود 500 تا 600 درصد افزایش یافته بود. در دهه 1890 بحران اقتصادی دیگری نیز به وجود آمد و آن بحران واحد پولی بود. در نتیجه بحران واحد پولی (سکه نقره قِران) ایران وارد دورهای شد که در آن قیمتها به نحو سرسامآوری بالا میرفت، تجارت منقبض شده بود و اقتصاد ایران درگیر امواج کنترلناپذیر تورم و رکود گشته بود.
چارچوب نظری
«خشم و وجدان زخمخورده است که شورش نان را میآفریند نه شکم خالی و تن تکیده مردمان» این چکیده حرفی است که استفانی کرونین در کتاب کوچک «نان و عدالت در ایران عصر قاجار» با استفاده از نظریات ای. پی. تامپسون در پی اثبات آن است. تامپسون در سال 1971 مقالهای درباره شورشهای نان در قرن هجدهم بریتانیا نوشت که به منبعی الهامبخش در مطالعات فرودستان بدل شد و از آن پس اکثر پژوهشگران با توجه به این چارچوب نظری به مطالعه خیزشهای تهیدستان شهری پرداختند. تامپسون در مقاله جریانساز خود درباره شورشهای نان در قرن هجدهم انگلستان کوشید با به چالش کشیدن برداشت حکومتی و نخبهگرایانهای که جمعیتهای مردمی را اوباش و تبهکار خطاب میکرد، به عمق و ریشه اینگونه حوادث بپردازد و ارتباط آنها را با شرایط تاریخی و اقتصادی و فرهنگی طبقات حاضر در این اعتراضات تحلیل کند.
تامپسون در مقاله مذکور اصل اول را اجتناب از «تقلیلگرایی اقتصادی خاماندیشانه» معرفی میکند؛ از نظر تامپسون برای فهم نحوه عمل مردمی که به شورش نان دست میزنند مهمتر از واکنش غریزی به گرسنگی فرهنگ سیاسی یا ذهنیت آنان مهم است. دومین اصل مربوط به «اقتصاد اخلاقی» است: «تودههای مردمی در پی احیای همان نظم قیممآب سابق بودند، مقصودشان نه «غارت انبارهای غله و دزدی از آن، که تنظیم و تثبیت قیمتها» بود. سومین مورد از نظر تامپسون مربوط است به حس استحقاق و مشروعیت که به شورشیان مورد روایت تامپسون هدفمندی خارقالعادهای میبخشید، تا بدان حد که لفظ «شورش» را برای توصیف آنان به لفظی ناشایست بدل میکند. چهارمین مورد این بود که تامپسون وجود الگویی را در میان حرکات تودهای فرودستان تشخیص میدهد که بیش از صدها سال ظاهرا خود را به طرزی خودانگیخته در نواحی گوناگون کشور و پس از برهههای آرامش مقطعی تکرار میکند. بنابراین شورش غذا چندان محتاج درجه بالای سازماندهی نبود بلکه صرفا به حمایتی واجد وفاق جمعی و الگوهای بهارثرسیده نیاز داشت.
کرونین اذعان میکند که شرکتکنندگان در این اعتراضات به خصوص زنان که بازیگران اصلی این شورشها بودند در ابتدای اعتراضات خود دست به خشونت نمیزدند اما اگر به خواسته خود نمیرسیدند در قدمهای بعدی از شعارهای تند و دشنامگویی به حاکمان گرفته تا آسیبرساندن و آتشزدن اموال دولتی ابا نمیکردند. مثلا در قزوین در 1861 (1240) که یک دوره قحطی و گرسنگی شهر را فرا گرفت، جمعیتی از زنان کاخ والی شهر را خراب کردند. (66) نویسنده در ادامه با شرح شدت و میزان کشاکشهای مردمی بر سر نان در شهرهای ایران اواخر قرن نوزدهم، توازی و تشابهی را میان اوضاع و احوال ایران آن دوره و انگلستان قرن هجدهم در نظر میگیرد. با وجود اینکه میان وقایع مورد بررسی تامپسون و کرونین بیش از یک قرن فاصله زمانی وجود دارد اما او معتقد است که میان این دو پدیده تشابه و توازی برقرار است و روندی نسبتا همانند را از سر گذراندهاند: «نظم سیاسی و اقتصادی-اجتماعی قیممآب پیشین، که تحدید و تنظیم بازار مشخصه اصلیاش بود از هم میگسلد و سرمایهداری مدرن مبتنی بر بازار آزاد جایش را میگیرد». (33) نقطه اصلی شباهت جامعه انگلستان قرن هجدهم و ایران قرن نوزدهم که کرونین با تکیه به آن تحلیل خود را پیش میبرد این است که میدان اصلی نزاع طبقاتی در جوامع پیشاصنعتی خود «بازار» و مشخصا کشمکش درباره قیمت اقلام اولیه خوراکی است. در محیط بازارهای واقعی بود که تهیدستان به قدرت جمعی خود آگاه شدند. با پیشرفت فرایند صنعتیسازی، کارگاه و کارخانه و معدن مبارزه بر سر دستمزدها جایگزین تعارض پیشین گشت. کرونین سپس با مقایسه رفتار معترضان در کشورهای اسلامی و جمعیتهای انگلیسی در قرن هجدهم نشان میدهد که اعمال آنها در درون فرهنگ گستردهای شکل گرفته بود که هم عرفا و هم قانونا با تنظیم بازار در پیوند بود و حس مشروعیت خویش و درک خود از رفتار اقتصادی عادلانه را از این معیارها وام میگرفتند. او نقش ویژه محتسب بهعنوان مهمترین مقامی که وظیفه پیادهسازی قانون و شرع را در ارتباط با بازار در اختیار داشت، توضیح میدهد و به اشارات متون مذهبی و فقهی در این زمینه میپردازد. در رژیم غذایی ایرانی نان همواره جایگاهی ویژه داشت و با هالهای از مفاهیم و احساسات شدید وجهی مقدس یافته بود. ارتباط نان و عدالت در فرهنگ عامه در متون قرون وسطی نیز مشهود بود مثلا در «سیاستنامه» فصلی وجود دارد به نام «اندر باب قاضیان و خطیبان و محتسب و رونق کار ایشان» که در آن خواجه نظامالملک به واقعه تنبیه نانوایان گرانفروش و احتکارکنندگان اشاره و نحوه «تنظیم بازار» را شرح میدهد و در ادامه به مفهوم «دایره عدالت» و نحوه اجرای مقررات بازار و مناسبات بین حاکمان و مردم در پرداخت مالیات و تأمین نان میپردازد. در دوره قاجار که کمتر رنگوبوی مذهبی دوره صفوی را داشت شاهان برای اثبات صلاحیت و مشروعیت خود به «سنتهای تأسیسی» ویژهای روی آوردند. اصلاحات ناصرالدینشاه در راستای ایجاد نظام تظلمخواهی و باور به امکانپذیری عدالت و نقش مهم حاکمان در تضمین آن بود. در اواخر قرن نوزدهم مفهومی «مدرنشده» از عدالت با اخذ از ادبیات سیاسی اروپا در بین روشنفکران تجددگرا شکل گرفت که خود را در قالب خواست «تأسیس عدالتخانه» نشان داد.
عصیان شکم یا مداخله سیاسی؟
برخلاف انقلاب که مفهومی مدرن و برآمده از انقلاب کبیر فرانسه است، شورش و قیام مردم علیه حاکمان از پدیدههای قدیمی در تاریخ بشر است. در دوران مدرن و با وقوع انقلاب صنعتی و مهاجرت مردم از روستا به شهر و گسترش شهرنشینی شورش و اعتراض تهیدستان شهری، به پدیدهای ثابت در شهرهای صنعتی بدل شد. گرایش نخبهگرایانه در تاریخ، فرودستان را انسانهایی دنبالهرو و به لحاظ سیاسی منفعل در نظر میگیرد و گاه آنها را به گونهای تصویر میکند که در مقاطع مهم تاریخی آلت دست نخبگان هستند. تصوری دیگر این است که مداخلات سیاسی شورشگران نان تنها با غریزه کور قابل توضیح است و چنین تصوری رفتار ستیزهجویانه آنها را برجسته میکند. اما کرونین در این اثر با بررسیهای تاریخی درباره شورشهای نان بر هر دو این تصورها خط بطلان میکشد. برخلاف برخی از پژوهشگران که اینگونه شورشها را با نام «شورش کور» توصیف میکنند (که در وقایع سالهای اخیر ایران نیز این اصطلاح از برخی پژوهشگران و دولتمردان شنیده میشود) کرونین در بحث خود تلاش دارد خلاف این گزاره را اثبات کند و نشان دهد شورشهایی که اصطلاحا به نام نان در اعصار گذشته و کنونی درمیگیرند بهصورت خودانگیخته اما با درجه بالایی از آگاهی سیاسی و سازماندهی جمعی گره خوردهاند. خودانگیختگی تودهها پیشزمینهای برای سازماندهی جدیتر رخدادهای جمعی مانند انقلابها محسوب میشود. او همزمانی شورشهای نان در اواخر عصر قاجار را با انقلاب مشروطه گواهی از اهمیت سیاسی این نوع شورشها میداند. آثار و اسناد بهجامانده از آن زمان نشان میدهد که شورشگران نان ایرانی اغلب از طبقات پایین روستاها و شهرهای ایران برخاسته بودند و در زمره فقیرترین این طبقات محسوب میشدند. امکان بازخوانی و بررسی تجربه زیسته و نوع کنشورزی این طبقات در مناطقی مانند خاورمیانه به دلیل بیسوادی اکثریت مردم و فقدان آرشیوهای مدون و نهادهای دولتی برای جمعآوری اسناد تاریخی، بسیار سخت است. پژوهشگرانی که قصد دارند درباره این برهه از تاریخ ایران و شورشهای نان کسب اطلاع کنند، غالبا باید به یادداشتهایی پراکنده دراینباره رجوع کنند. تعدادی عریضه و تظلمنامه نیز از آن زمان باقی مانده که دربرگیرنده اشاراتی به روند وقایع و ذهنیت مردم مشارکتکننده در این شورشها است.
به زعم کرونین شورشگران نان نه خاموش بودند و نه منفعل: «آداب و الگوهای عمل معترضان نشان از فرودستانی دارد که با آگاهی و عاملیت درگیر کنش سیاسی شدهاند. شورشهای نان نه کوتهفکرانه بودند، نه واکنش غریزی به گرسنگی و نه پیشاسیاسی. کاملا برعکس، نشان میدادند فرودستان شهری در منازعات محلی برای دستیابی به قدرت در ایران مستقیما درگیر بوده و در لفافه یا آشکارا حاکمان را آماج انتقاداتشان قرار میدادهاند. شورشگران نان را نباید اوباشی مستأصل پنداریم که اعتنایی به مشروعیت یا عدم مشروعیت عمل خویش ندارند، بلکه نشان خواهیم داد آنان همواره در راستای درکی از عدالت و استحقاق خود به حرکت در میآمدند؛ هدفگذاری مناسب میکردند و خودسازماندهی گاه اعجابآوری به نمایش میگذاشتند. شورشهای نان ایرانی را باید از مشکل قحط و غلای صرف متمایز کرد. آنها نه «عصیان شکم» بله مداخلاتی در سیاست شهری بودند که اهدافشان، بسان اکثر کنشهای سیاسی فرودستان، عمدتا تدافعی به شمار میرفت» (37). در شورشهای نان اعتراضات اقتصادی بهسرعت به اعتراضات سیاسی بدل میشود. در اکثر موارد مهمترین مطالبه معترضان این است که حاکمان اقدامی در جهت تنظیم قیمت و تأمین محصولات اساسی و مدیریت بازار انجام دهند. اشغال مراکز دولتی و تلگرافخانهها و ارسال تظلمنامه و شکایتنامه به بالاترین مقامهای سیاسی در دسترس و حتی خود شخص شاه اولین و رایجترین کاری بود که معترضان در شهرهای مختلف انجام میدادند.
نکته جالب دیگری که کرونین در این کتاب مطرح میکند نقش کلیدی زنان در جنبشهای نان ایران در قرن نوزدهم است و اینکه بهسختی میتوان گزارشی از شورش نان در ایران پیدا کرد که زنان در آن مشارکت و نقش فعالی نداشته باشند. به گفته او در این شورشها زنان گاه به تنهایی علم شورش برمیافراشتند و گاهی آغازکننده بودند و در گامهای بعدی مردان به آنها میپیوستند؛ درهرحال بخش مهمی از مناسک و آداب چنین شورشهایی را حرکات زنان تشکیل میداد.
تاریخ مردمی یا تاریخ از پایین نوعی روایت تاریخی است که تلاش میکند وقایع تاریخی را به جای دولتمردان و قدرتمندان از منظر مردم عادی توضیح دهد. در این نوع تاریخنگاری تأکید بر نقش فرودستان، ستمدیدگان، حاشیهنشینان و گروههای اقلیت است. تاریخ از پایین به دنبال آن است که مردم عادی را موضوع پژوهش خود قرار دهد و بر تجربیات و دیدگاههای آنان تمرکز کند. در تضاد با کلیشههای تاریخ سیاسی سنتی و تمرکز بر نقش شاهان و حکومتگران. هرچند در گزارشهای تاریخی که از زمان باستان به ما ارث رسیده، مانند آثار هرودوت، اشاراتی به نقش مردم عادی در حاشیه گزارش زندگی شاهان و فرماندهان جنگها و کشورگشاییها و وقایع تأثیرگذار تاریخی دیده میشود؛ اما در نیمه اول قرن بیستم و با شکلگیری مکتب تاریخنگاری آنال بود که نگاه مورخان به صورت نظاممند از نخبگان و قدرتمندان به سمت مردم عادی چرخید و نقش مردم بهعنوان سوژههای اصلی رخدادهای تاریخی اهمیت پیدا کرد. پس از مکتب آنال سنت تاریخنگاری مارکسیستهای انگلیسی و مورخانی مانند جورج رودی و ادوارد پالمر تامپسون و اریک هابسبام تاریخ از پایین و تاریخنگاری اجتماعی را تکامل دادند. تصور سنتی و معمول از جمعیتهای مردم همواره «اراذل»ی غیرمنطقی، بیفرهنگ و خشونتطلب بوده که دستهای خارجی پنهان بهراحتی میتوانند آنها را مهار و هدایتشان کنند؛ اما در دهه 1۹۶۰ جورج رودی با دو کتاب جریانسازش، «جمعیت در تاریخ» و «جمعیت در انقلاب فرانسه»، به نحوی مستدل این نظریه سنتی را به چالش کشید. رودی نشان داد که جمعیتها میتوانند منطقی، پیشبینیپذیر و مدافع آرامش باشند، نه صرفا آشوبطلبهایی که برای خرابکاری به خیابان آمدهاند. رودی معترضان به مسائل اجتماعی را نه جانیانی بیسروسامان و جدا از اعضای اصلی اجتماع میداند و نه تفالهها و بیمصرفان جامعه و نه کسانی که به رفتارها و اعمال بیدلیل خشونتآمیز علیه انسانها میپردازند؛ بلکه به نظر او جمعیتها متشکل از آدمهاییاند که به زندگی احترام میگذارند و به دنبال دستیابی به اهدافی درخور زندگی شایستهاند.
در ایران اولین بار یرواند آبراهامیان بود که نقش جمعیتهای مردمی را در تاریخ معاصر ایران از دوران قاجار بررسی کرد. کار آبراهامیان، «مردم در سیاست ایران» (1968) تحت تأثیر ای. پی تامپسون و جورج رودی بود. پس از او ونسا مارتین (با کتاب عهد قجر، ترجمه حسن زنگنه، نشر ماهی) و استفان کرونین (ازجمله با کتاب رضاشاه و شکلگیری ایران نوین: دولت و جامعه در زمان رضاشاه) به تاریخ اجتماعی ایران پرداختند. در سالهای اخیر اقبال چشمگیری از این نوع تاریخنگاری به عمل آمده و آثار روزافزونی در این زمینه تألیف و ترجمه میشود. بهتازگی مقالهای طولانی از استفان کرونین با عنوان «نان و عدالت در ایران عصر قاجار» منتشر شده که در سال 2018 در شماره 54 مجله «مطالعات خاورمیانه» ترجمه و منتشر شده است. این مقاله در قالب دومین اثر از مجموعه کتابهای کوچک «سیاست تفکر» نشر ژرف انتشار یافته است. استفان کرونین، پژوهشگر برجسته تاریخ معاصر ایران و استاد دپارتمان مطالعات شرقی در دانشگاه آکسفورد است. او نویسنده کتابهایی مانند «سربازان، شاهان و فرودستان؛ ۱۹۲۱-۱۹۴۱»، «سیاستهای قبیلهای در ایران؛ تعارض روستایی و دولت جدید، ۱۹۲۱-۱۹۴۱»، «ارتش و حکومت پهلوی؛ ۱۹۲۱-۱۹۲۶» (ترجمه غلامرضا علیبابایی و محمد رفیعیمهرآبادی، انتشارات خجسته)، «کلنل پسیان و ناسیونالیسم انقلابی در ایران» (ترجمه عبدالله کوثری، نشر ماهی)، «ارتش و دولتسازی در خاورمیانه مدرن سیاست، ناسیونالیسم و اصلاحات نظامی» (ترجمه اداره نشر وزارت امور خارجه)، «اصلاحات و انقلاب در ایران مدرن»، «رضاشاه و شکلگیری ایران نوین، دولت و جامعه در زمان رضاشاه» (ترجمه مرتضی ثاقبفر، انتشارات جامی) و «تاریخهای اجتماعی ایران، مدرنیسم و مدرنیته در خاورمیانه» (2021) است.
عصر طلایی شورشهای نان در اواخر قرن نوزدهم
در خاورمیانه و ایران که شورش مردم در اعتراض به گرانی یا کمبود نان از قدیم وجود داشت، از اواخر قرن نوزدهم و با ورود مناسبات بازار آزاد و افول نقش قیممآبانه حکومت شدت بیشتری پیدا کرد و شورشهای شهری به پدیدهای ثابت در شهرهای بزرگ ایران مانند تهران و اصفهان و شیراز و تبریز و مشهد بدل شد. کرونین اینگونه اعتراضات را در ایران با دیگر نقاط خاورمیانه دارای مشابهتهای زیادی میداند: «اعتراضات در ایران عصر قاجاریه و صفویه، در قاهره عصر ممالیک و دمشق قرن هجدهم آنچنان به هم شباهت دارند که میتوان آنها را به لحاظ شیوههای سازماندهی اهداف و علیالخصوص حس مشروعیت به جای یکدیگر نشاند». به نظر نویسنده همه این نوع شورشها به مفهوم «قیمت عادلانه» و نظام توزیع تمسک میجستند و غالبا به رهبری زنان برای ستاندن حقشان در دسترسی به نان و واداشتن مقامات به کنترل زیادهرویهای بازار دست به حرکاتی جمعی میزدند. کرونین با اخذ اصطلاح «اقتصاد اخلاقی» از ای. پی. تامپسون تحلیل خود را بر این مفهوم کلیدی متمرکز میکند. منظور از اقتصاد اخلاقی «شیوهای از اداره امور معیشتی و اقتصادی است که انگیزه حداکثرسازی سود مادی را مبنای کار خود قرار نمیدهد و اصول و معیارهایی نظیر انصاف، رفاه، سعادت انسانها و مانند اینها را در جایگاه بالاتری میگذارد» (34). شورشهای نان وقتی شکل میگرفت که تهیدستان متقاعد میشدند که عوامل انسانی و غیرطبیعی در کمبود نان دخیل است. این شورشهای نان در ایران عمدتا نه بر اثر استیصال و اعتراض فقط به گرسنگی بلکه به دلیل باور به اینکه «دیگران با بیعدالتی آنها را از غذا، که حق اخلاقی و سیاسیشان بود، محروم کردهاند» شکل میگرفتند (58).
نویسنده شواهدی را وارسی میکند تا نشان دهد ایران در بازه سالهای 1890 تا 1900، یعنی در سالهای مقارن با انقلاب مشروطه، نوعی «عصر طلایی» شورشهای نان را از سر گذرانده است: «نشان میدهیم میان روند قلعوقمع سازوکارهای بیرونی تنظیمکننده بازار در ایران، و بالارفتن خشم و عصبانیت تهیدستان شهری، هم آنان که بیشترین آسیب را از این مجرا متحمل میشدند، و در نهایت گرایش آنان به مشارکت فوجفوج در انقلاب مشروطه ارتباطی در کار است». در آخرین ربع سده نوزدهم جمعیت شهرهای بزرگ ایران همچون تهران و تبریز و اصفهان و شیراز و کرمان به نحو حیرتانگیزی افزایش یافت و این موضوع زمینهای شد برای مهاجرت نیروی کار گسترده از روستا به شهر. بازار کار این شهرها قادر به جذب این جمعیت عظیم مهاجران نبود و آنها به ناچار به طبقه محروم و بیبضاعتی تنزل یافتند که گاه شغلی موقت و در اکثر موارد درماندگی و فقر وضعیت دائمی آنها بود. فشار تورمی در شهرهای پرجمعیت بسیار بالا رفته بود. تا پیش از آن قیمت غلات با توجه به فراوانی یا کمبود محصول به صورت مقطعی و سالانه بالا و پایین میرفت اما در پایان قرن نوزدهم به علت افزایش جمعیت تهیدستان شهری و کاهش محصولات غذایی در داخل کشور و در عوض صادرکردنشان به بازارهای خارجی این معادله به هم خورد. حاصل این وضعیت افزایش روزافزون تعداد تهیدستان و تنش سیاسی در کشور بود. در این دوره دو ناحیه بیشتر درگیر شورشهای نان بود: یکی شمال شرق (شامل تهران و تبریز) و دیگری جنوب (به ویژه اصفهان و شیراز). نرخ تورم در دهههای 1880 و 1890 در این نواحی سر به فلک کشیده بود؛ به عنوان مثال در تهران و تبریز قیمتها حدود 500 تا 600 درصد افزایش یافته بود. در دهه 1890 بحران اقتصادی دیگری نیز به وجود آمد و آن بحران واحد پولی بود. در نتیجه بحران واحد پولی (سکه نقره قِران) ایران وارد دورهای شد که در آن قیمتها به نحو سرسامآوری بالا میرفت، تجارت منقبض شده بود و اقتصاد ایران درگیر امواج کنترلناپذیر تورم و رکود گشته بود.
چارچوب نظری
«خشم و وجدان زخمخورده است که شورش نان را میآفریند نه شکم خالی و تن تکیده مردمان» این چکیده حرفی است که استفانی کرونین در کتاب کوچک «نان و عدالت در ایران عصر قاجار» با استفاده از نظریات ای. پی. تامپسون در پی اثبات آن است. تامپسون در سال 1971 مقالهای درباره شورشهای نان در قرن هجدهم بریتانیا نوشت که به منبعی الهامبخش در مطالعات فرودستان بدل شد و از آن پس اکثر پژوهشگران با توجه به این چارچوب نظری به مطالعه خیزشهای تهیدستان شهری پرداختند. تامپسون در مقاله جریانساز خود درباره شورشهای نان در قرن هجدهم انگلستان کوشید با به چالش کشیدن برداشت حکومتی و نخبهگرایانهای که جمعیتهای مردمی را اوباش و تبهکار خطاب میکرد، به عمق و ریشه اینگونه حوادث بپردازد و ارتباط آنها را با شرایط تاریخی و اقتصادی و فرهنگی طبقات حاضر در این اعتراضات تحلیل کند.
تامپسون در مقاله مذکور اصل اول را اجتناب از «تقلیلگرایی اقتصادی خاماندیشانه» معرفی میکند؛ از نظر تامپسون برای فهم نحوه عمل مردمی که به شورش نان دست میزنند مهمتر از واکنش غریزی به گرسنگی فرهنگ سیاسی یا ذهنیت آنان مهم است. دومین اصل مربوط به «اقتصاد اخلاقی» است: «تودههای مردمی در پی احیای همان نظم قیممآب سابق بودند، مقصودشان نه «غارت انبارهای غله و دزدی از آن، که تنظیم و تثبیت قیمتها» بود. سومین مورد از نظر تامپسون مربوط است به حس استحقاق و مشروعیت که به شورشیان مورد روایت تامپسون هدفمندی خارقالعادهای میبخشید، تا بدان حد که لفظ «شورش» را برای توصیف آنان به لفظی ناشایست بدل میکند. چهارمین مورد این بود که تامپسون وجود الگویی را در میان حرکات تودهای فرودستان تشخیص میدهد که بیش از صدها سال ظاهرا خود را به طرزی خودانگیخته در نواحی گوناگون کشور و پس از برهههای آرامش مقطعی تکرار میکند. بنابراین شورش غذا چندان محتاج درجه بالای سازماندهی نبود بلکه صرفا به حمایتی واجد وفاق جمعی و الگوهای بهارثرسیده نیاز داشت.
کرونین اذعان میکند که شرکتکنندگان در این اعتراضات به خصوص زنان که بازیگران اصلی این شورشها بودند در ابتدای اعتراضات خود دست به خشونت نمیزدند اما اگر به خواسته خود نمیرسیدند در قدمهای بعدی از شعارهای تند و دشنامگویی به حاکمان گرفته تا آسیبرساندن و آتشزدن اموال دولتی ابا نمیکردند. مثلا در قزوین در 1861 (1240) که یک دوره قحطی و گرسنگی شهر را فرا گرفت، جمعیتی از زنان کاخ والی شهر را خراب کردند. (66) نویسنده در ادامه با شرح شدت و میزان کشاکشهای مردمی بر سر نان در شهرهای ایران اواخر قرن نوزدهم، توازی و تشابهی را میان اوضاع و احوال ایران آن دوره و انگلستان قرن هجدهم در نظر میگیرد. با وجود اینکه میان وقایع مورد بررسی تامپسون و کرونین بیش از یک قرن فاصله زمانی وجود دارد اما او معتقد است که میان این دو پدیده تشابه و توازی برقرار است و روندی نسبتا همانند را از سر گذراندهاند: «نظم سیاسی و اقتصادی-اجتماعی قیممآب پیشین، که تحدید و تنظیم بازار مشخصه اصلیاش بود از هم میگسلد و سرمایهداری مدرن مبتنی بر بازار آزاد جایش را میگیرد». (33) نقطه اصلی شباهت جامعه انگلستان قرن هجدهم و ایران قرن نوزدهم که کرونین با تکیه به آن تحلیل خود را پیش میبرد این است که میدان اصلی نزاع طبقاتی در جوامع پیشاصنعتی خود «بازار» و مشخصا کشمکش درباره قیمت اقلام اولیه خوراکی است. در محیط بازارهای واقعی بود که تهیدستان به قدرت جمعی خود آگاه شدند. با پیشرفت فرایند صنعتیسازی، کارگاه و کارخانه و معدن مبارزه بر سر دستمزدها جایگزین تعارض پیشین گشت. کرونین سپس با مقایسه رفتار معترضان در کشورهای اسلامی و جمعیتهای انگلیسی در قرن هجدهم نشان میدهد که اعمال آنها در درون فرهنگ گستردهای شکل گرفته بود که هم عرفا و هم قانونا با تنظیم بازار در پیوند بود و حس مشروعیت خویش و درک خود از رفتار اقتصادی عادلانه را از این معیارها وام میگرفتند. او نقش ویژه محتسب بهعنوان مهمترین مقامی که وظیفه پیادهسازی قانون و شرع را در ارتباط با بازار در اختیار داشت، توضیح میدهد و به اشارات متون مذهبی و فقهی در این زمینه میپردازد. در رژیم غذایی ایرانی نان همواره جایگاهی ویژه داشت و با هالهای از مفاهیم و احساسات شدید وجهی مقدس یافته بود. ارتباط نان و عدالت در فرهنگ عامه در متون قرون وسطی نیز مشهود بود مثلا در «سیاستنامه» فصلی وجود دارد به نام «اندر باب قاضیان و خطیبان و محتسب و رونق کار ایشان» که در آن خواجه نظامالملک به واقعه تنبیه نانوایان گرانفروش و احتکارکنندگان اشاره و نحوه «تنظیم بازار» را شرح میدهد و در ادامه به مفهوم «دایره عدالت» و نحوه اجرای مقررات بازار و مناسبات بین حاکمان و مردم در پرداخت مالیات و تأمین نان میپردازد. در دوره قاجار که کمتر رنگوبوی مذهبی دوره صفوی را داشت شاهان برای اثبات صلاحیت و مشروعیت خود به «سنتهای تأسیسی» ویژهای روی آوردند. اصلاحات ناصرالدینشاه در راستای ایجاد نظام تظلمخواهی و باور به امکانپذیری عدالت و نقش مهم حاکمان در تضمین آن بود. در اواخر قرن نوزدهم مفهومی «مدرنشده» از عدالت با اخذ از ادبیات سیاسی اروپا در بین روشنفکران تجددگرا شکل گرفت که خود را در قالب خواست «تأسیس عدالتخانه» نشان داد.
عصیان شکم یا مداخله سیاسی؟
برخلاف انقلاب که مفهومی مدرن و برآمده از انقلاب کبیر فرانسه است، شورش و قیام مردم علیه حاکمان از پدیدههای قدیمی در تاریخ بشر است. در دوران مدرن و با وقوع انقلاب صنعتی و مهاجرت مردم از روستا به شهر و گسترش شهرنشینی شورش و اعتراض تهیدستان شهری، به پدیدهای ثابت در شهرهای صنعتی بدل شد. گرایش نخبهگرایانه در تاریخ، فرودستان را انسانهایی دنبالهرو و به لحاظ سیاسی منفعل در نظر میگیرد و گاه آنها را به گونهای تصویر میکند که در مقاطع مهم تاریخی آلت دست نخبگان هستند. تصوری دیگر این است که مداخلات سیاسی شورشگران نان تنها با غریزه کور قابل توضیح است و چنین تصوری رفتار ستیزهجویانه آنها را برجسته میکند. اما کرونین در این اثر با بررسیهای تاریخی درباره شورشهای نان بر هر دو این تصورها خط بطلان میکشد. برخلاف برخی از پژوهشگران که اینگونه شورشها را با نام «شورش کور» توصیف میکنند (که در وقایع سالهای اخیر ایران نیز این اصطلاح از برخی پژوهشگران و دولتمردان شنیده میشود) کرونین در بحث خود تلاش دارد خلاف این گزاره را اثبات کند و نشان دهد شورشهایی که اصطلاحا به نام نان در اعصار گذشته و کنونی درمیگیرند بهصورت خودانگیخته اما با درجه بالایی از آگاهی سیاسی و سازماندهی جمعی گره خوردهاند. خودانگیختگی تودهها پیشزمینهای برای سازماندهی جدیتر رخدادهای جمعی مانند انقلابها محسوب میشود. او همزمانی شورشهای نان در اواخر عصر قاجار را با انقلاب مشروطه گواهی از اهمیت سیاسی این نوع شورشها میداند. آثار و اسناد بهجامانده از آن زمان نشان میدهد که شورشگران نان ایرانی اغلب از طبقات پایین روستاها و شهرهای ایران برخاسته بودند و در زمره فقیرترین این طبقات محسوب میشدند. امکان بازخوانی و بررسی تجربه زیسته و نوع کنشورزی این طبقات در مناطقی مانند خاورمیانه به دلیل بیسوادی اکثریت مردم و فقدان آرشیوهای مدون و نهادهای دولتی برای جمعآوری اسناد تاریخی، بسیار سخت است. پژوهشگرانی که قصد دارند درباره این برهه از تاریخ ایران و شورشهای نان کسب اطلاع کنند، غالبا باید به یادداشتهایی پراکنده دراینباره رجوع کنند. تعدادی عریضه و تظلمنامه نیز از آن زمان باقی مانده که دربرگیرنده اشاراتی به روند وقایع و ذهنیت مردم مشارکتکننده در این شورشها است.
به زعم کرونین شورشگران نان نه خاموش بودند و نه منفعل: «آداب و الگوهای عمل معترضان نشان از فرودستانی دارد که با آگاهی و عاملیت درگیر کنش سیاسی شدهاند. شورشهای نان نه کوتهفکرانه بودند، نه واکنش غریزی به گرسنگی و نه پیشاسیاسی. کاملا برعکس، نشان میدادند فرودستان شهری در منازعات محلی برای دستیابی به قدرت در ایران مستقیما درگیر بوده و در لفافه یا آشکارا حاکمان را آماج انتقاداتشان قرار میدادهاند. شورشگران نان را نباید اوباشی مستأصل پنداریم که اعتنایی به مشروعیت یا عدم مشروعیت عمل خویش ندارند، بلکه نشان خواهیم داد آنان همواره در راستای درکی از عدالت و استحقاق خود به حرکت در میآمدند؛ هدفگذاری مناسب میکردند و خودسازماندهی گاه اعجابآوری به نمایش میگذاشتند. شورشهای نان ایرانی را باید از مشکل قحط و غلای صرف متمایز کرد. آنها نه «عصیان شکم» بله مداخلاتی در سیاست شهری بودند که اهدافشان، بسان اکثر کنشهای سیاسی فرودستان، عمدتا تدافعی به شمار میرفت» (37). در شورشهای نان اعتراضات اقتصادی بهسرعت به اعتراضات سیاسی بدل میشود. در اکثر موارد مهمترین مطالبه معترضان این است که حاکمان اقدامی در جهت تنظیم قیمت و تأمین محصولات اساسی و مدیریت بازار انجام دهند. اشغال مراکز دولتی و تلگرافخانهها و ارسال تظلمنامه و شکایتنامه به بالاترین مقامهای سیاسی در دسترس و حتی خود شخص شاه اولین و رایجترین کاری بود که معترضان در شهرهای مختلف انجام میدادند.
نکته جالب دیگری که کرونین در این کتاب مطرح میکند نقش کلیدی زنان در جنبشهای نان ایران در قرن نوزدهم است و اینکه بهسختی میتوان گزارشی از شورش نان در ایران پیدا کرد که زنان در آن مشارکت و نقش فعالی نداشته باشند. به گفته او در این شورشها زنان گاه به تنهایی علم شورش برمیافراشتند و گاهی آغازکننده بودند و در گامهای بعدی مردان به آنها میپیوستند؛ درهرحال بخش مهمی از مناسک و آداب چنین شورشهایی را حرکات زنان تشکیل میداد.