«جاده خاکی» در سینمای ایران
گیسو فغفوری: تغییرات و دستهبندیها در سینمای ایران بعد از خرداد 88 شکل دیگری به خود گرفت. درست است که ما آنقدر کمحافظه هستیم که یادمان میرود چه فیلمهایی بیرون ماندند و چه فیلمهایی در این دوره حضور داشتند. درست است یادمان میرود، رضا میرکریمی «همیشه محبوب» از «سیمرغ آخر و جشنوارهای که دیگر نیست...» مینویسد. اما شاید یک موضوع را فراموش نکنیم و آن هم حضور نسل جدید فیلمسازانی است که بعد از انقلاب متولد شدهاند و اینجا بالیدهاند. در 40سالگی جشنواره فیلم فجر، قرار بود جوانان دیده شوند. در روزهای آینده، خیلی زود درمییابیم این یک جاده خاکی در سینمای ایران است یا مسیری که قرار است سینما در آن پیش برود.

تغییرات و دستهبندیها در سینمای ایران بعد از خرداد 88 شکل دیگری به خود گرفت. درست است که ما آنقدر کمحافظه هستیم که یادمان میرود چه فیلمهایی بیرون ماندند و چه فیلمهایی در این دوره حضور داشتند. درست است یادمان میرود، رضا میرکریمی «همیشه محبوب» از «سیمرغ آخر و جشنوارهای که دیگر نیست...» مینویسد. اما شاید یک موضوع را فراموش نکنیم و آن هم حضور نسل جدید فیلمسازانی است که بعد از انقلاب متولد شدهاند و اینجا بالیدهاند. در 40سالگی جشنواره فیلم فجر، قرار بود جوانان دیده شوند. در روزهای آینده، خیلی زود درمییابیم این یک جاده خاکی در سینمای ایران است یا مسیری که قرار است سینما در آن پیش برود.
دو پدر، دو پسر
سینمای ایران به حضور جوانان خوشامد گفته است و شاید برای همین فرزندان سینماگران شناختهشده، امسال بیشتر به چشم آمدند. فرزندانی که با توجه به جایگاه پدرشان در سینمای ایران و جهان در حال معرفی خود هستند. البته باید منصف بود و تلاششان را برای استقلال از پدرشان به رسمیت شناخت. زمانی که میبینیم یوسف حاتمیکیا «شب طلایی» را ساخته و تلاش کرده تا مثل آثار پدر جلوهگر سیاستهای بالادستی در سینما نباشد، میتوان امیدوار بود که یک فیلمساز اجتماعی وارد عرصه شده است، البته اگر بخواهد و بتواند در این مسیر پیش برود یا هنگامی که «جاده خاکی» پناه پناهی را که در فضای مجازی بارگذاری شده، میبینیم، درمییابیم چقدر خوب است که یک پسر نخواسته زیر سایه پدر باشد و راهی دیگر را در پیش گرفته است. هرچند یادمان میاندازد دلمان برای ساختههای تأثیرگذار «جعفر پناهی» مثل «دایره»، «طلای سرخ»، «آفساید» و... تنگ شده و چقدر جای این کارگردان در ساختار سینمای ایران خالی است. چه حسن تصادفی، که هر دو این فیلمها یک بازیگر مشترک دارند، «حسن معجونی»! که هم توانایی این بازیگر را نشان میدهد - در یکی با بازی درونی و سکوت و دیگری پر از جوشوخروش - و هم درهمتنیدگی سینمای ایران را.
رویارویی با تنهایی بیکران
«جاده خاکی» روایت یک خانواده و تصمیمی است که زندگیشان را تغییر میدهد. یک خانواده چهارنفره سوار یک ماشین شاسیبلند در حال عبور از جادههای زیبا و کوهستانی کشورمان هستند، برادر بزرگتر (بهرام ارک- مستندساز) پشت فرمان است و پدر (حسن معجونی) با پای شکسته آن پشت با برادر کوچک (رایان سرلک) در حال گفتوگو. مادر (پانتهآ پناهیها) جلو نشسته و تمام سعی خود را میکند که فضا را شاد نگه دارد، گاهی با خواندن آهنگ، گاهی با شوخی و... اما فضا سردی خاصی دارد. انگار قرار نیست مسافران این ماشین شاسیبلند که بعدا معلوم میشود قرضی است به گردش و تفریح آمده باشند. کمکم نشانهها پیدا میشود، مادر تصور میکند یکی تعقیبشان میکند. مشخص میشود سمت دریاچه ارومیه هستند، همان جا که قبلا پدر آببازی میکرده و بعدتر بچهها باید خاکبازی کنند. هر چند وقت یکدفعه با خروشیدن و لحظههای عصبی برادر بزرگتر اوقات تلخی پیش میآید. به نظر میرسد پدر آدم بیخیالی است و مادر نگران، قول داده که گریه نکند. مسیر این سفر و رابطه این خانواده پر است از مشاجرات، لحظههای طنز، صحبت از قهرمانان تقلبی (دوچرخهسوار که خودش را به مصدومیت میزند تا جلو بیفتد)، نگرانی و پنهانکاری. هرچه به مقصد نزدیکتر میشویم دلمان بیشتر میگیرد، چیزهایی که خانواده دوست دارند و به آن وابستهاند بیشتر از دست میرود. در لحظههایی که کارگردان به تبحر برایمان قرار داده میفهمیم مادر و پدر چه فداکاری بزرگی کردهاند و چه رنج بزرگتری در راه است. با دغدغههای این خانواده پنهانکار بیشتر آشنا میشویم، ترس از آیندهای بیهیچ پشتوانه، ترس از دست دادن و به مسلخ بردن فرزند و نگران از قربانیشدن به امید زندگی در آزادی. فیلم برایمان یک نقطه اوج دارد؛ صحنهای که به معرفی پدر و رابطهاش با پسر اختصاص داده میشود و پس از آن قرار است شخصیتها از ما دور و دورتر شوند، تا حدی که تبدیل به ستارهای در آسمان شوند تا اشکها از نزدیک نشان داده نشود. ما تماشاگران باید رها شویم تا هرکس در خلوت خود بگرید و مثل شخصیتهای فیلم با این سردرگمی بیانتها در جدال باشد.
«پناه پناهی» با این فیلم- جاده خاکی- در دو هفته کارگردانان جشنواره کن به سینمای جهان معرفی شد، قدمی بزرگ و موفقیتی قابل توجه. فیلم در جشنوارههای زیادی از لندن تا کارلویواری و سنگاپور و... مورد استقبال قرار گرفته است. اگر شرایط سینمای ایران چنین نبود، میشد آرزو کرد که فیلم بعدیاش در همین مسیر باشد با دغدغههای ایرانی و بازیگران ایرانی. هرچند خودش تأکید کرده که «من تا این سن در ایران زندگی کردهام و هیچ ایدهای از انسانهایی که خارج از ایران زندگی میکنند ندارم؛ نمیتوانم آن جنبه باورپذیری را که قرار است در فیلم اتفاق بیفتد، در محیطی بیرون از ایران بسازم و به دست بیاورم». با این جملات میتوان امیدوار بود که سینمای ایران خیلی زود او را از دست ندهد.
تغییرات و دستهبندیها در سینمای ایران بعد از خرداد 88 شکل دیگری به خود گرفت. درست است که ما آنقدر کمحافظه هستیم که یادمان میرود چه فیلمهایی بیرون ماندند و چه فیلمهایی در این دوره حضور داشتند. درست است یادمان میرود، رضا میرکریمی «همیشه محبوب» از «سیمرغ آخر و جشنوارهای که دیگر نیست...» مینویسد. اما شاید یک موضوع را فراموش نکنیم و آن هم حضور نسل جدید فیلمسازانی است که بعد از انقلاب متولد شدهاند و اینجا بالیدهاند. در 40سالگی جشنواره فیلم فجر، قرار بود جوانان دیده شوند. در روزهای آینده، خیلی زود درمییابیم این یک جاده خاکی در سینمای ایران است یا مسیری که قرار است سینما در آن پیش برود.
دو پدر، دو پسر
سینمای ایران به حضور جوانان خوشامد گفته است و شاید برای همین فرزندان سینماگران شناختهشده، امسال بیشتر به چشم آمدند. فرزندانی که با توجه به جایگاه پدرشان در سینمای ایران و جهان در حال معرفی خود هستند. البته باید منصف بود و تلاششان را برای استقلال از پدرشان به رسمیت شناخت. زمانی که میبینیم یوسف حاتمیکیا «شب طلایی» را ساخته و تلاش کرده تا مثل آثار پدر جلوهگر سیاستهای بالادستی در سینما نباشد، میتوان امیدوار بود که یک فیلمساز اجتماعی وارد عرصه شده است، البته اگر بخواهد و بتواند در این مسیر پیش برود یا هنگامی که «جاده خاکی» پناه پناهی را که در فضای مجازی بارگذاری شده، میبینیم، درمییابیم چقدر خوب است که یک پسر نخواسته زیر سایه پدر باشد و راهی دیگر را در پیش گرفته است. هرچند یادمان میاندازد دلمان برای ساختههای تأثیرگذار «جعفر پناهی» مثل «دایره»، «طلای سرخ»، «آفساید» و... تنگ شده و چقدر جای این کارگردان در ساختار سینمای ایران خالی است. چه حسن تصادفی، که هر دو این فیلمها یک بازیگر مشترک دارند، «حسن معجونی»! که هم توانایی این بازیگر را نشان میدهد - در یکی با بازی درونی و سکوت و دیگری پر از جوشوخروش - و هم درهمتنیدگی سینمای ایران را.
رویارویی با تنهایی بیکران
«جاده خاکی» روایت یک خانواده و تصمیمی است که زندگیشان را تغییر میدهد. یک خانواده چهارنفره سوار یک ماشین شاسیبلند در حال عبور از جادههای زیبا و کوهستانی کشورمان هستند، برادر بزرگتر (بهرام ارک- مستندساز) پشت فرمان است و پدر (حسن معجونی) با پای شکسته آن پشت با برادر کوچک (رایان سرلک) در حال گفتوگو. مادر (پانتهآ پناهیها) جلو نشسته و تمام سعی خود را میکند که فضا را شاد نگه دارد، گاهی با خواندن آهنگ، گاهی با شوخی و... اما فضا سردی خاصی دارد. انگار قرار نیست مسافران این ماشین شاسیبلند که بعدا معلوم میشود قرضی است به گردش و تفریح آمده باشند. کمکم نشانهها پیدا میشود، مادر تصور میکند یکی تعقیبشان میکند. مشخص میشود سمت دریاچه ارومیه هستند، همان جا که قبلا پدر آببازی میکرده و بعدتر بچهها باید خاکبازی کنند. هر چند وقت یکدفعه با خروشیدن و لحظههای عصبی برادر بزرگتر اوقات تلخی پیش میآید. به نظر میرسد پدر آدم بیخیالی است و مادر نگران، قول داده که گریه نکند. مسیر این سفر و رابطه این خانواده پر است از مشاجرات، لحظههای طنز، صحبت از قهرمانان تقلبی (دوچرخهسوار که خودش را به مصدومیت میزند تا جلو بیفتد)، نگرانی و پنهانکاری. هرچه به مقصد نزدیکتر میشویم دلمان بیشتر میگیرد، چیزهایی که خانواده دوست دارند و به آن وابستهاند بیشتر از دست میرود. در لحظههایی که کارگردان به تبحر برایمان قرار داده میفهمیم مادر و پدر چه فداکاری بزرگی کردهاند و چه رنج بزرگتری در راه است. با دغدغههای این خانواده پنهانکار بیشتر آشنا میشویم، ترس از آیندهای بیهیچ پشتوانه، ترس از دست دادن و به مسلخ بردن فرزند و نگران از قربانیشدن به امید زندگی در آزادی. فیلم برایمان یک نقطه اوج دارد؛ صحنهای که به معرفی پدر و رابطهاش با پسر اختصاص داده میشود و پس از آن قرار است شخصیتها از ما دور و دورتر شوند، تا حدی که تبدیل به ستارهای در آسمان شوند تا اشکها از نزدیک نشان داده نشود. ما تماشاگران باید رها شویم تا هرکس در خلوت خود بگرید و مثل شخصیتهای فیلم با این سردرگمی بیانتها در جدال باشد.
«پناه پناهی» با این فیلم- جاده خاکی- در دو هفته کارگردانان جشنواره کن به سینمای جهان معرفی شد، قدمی بزرگ و موفقیتی قابل توجه. فیلم در جشنوارههای زیادی از لندن تا کارلویواری و سنگاپور و... مورد استقبال قرار گرفته است. اگر شرایط سینمای ایران چنین نبود، میشد آرزو کرد که فیلم بعدیاش در همین مسیر باشد با دغدغههای ایرانی و بازیگران ایرانی. هرچند خودش تأکید کرده که «من تا این سن در ایران زندگی کردهام و هیچ ایدهای از انسانهایی که خارج از ایران زندگی میکنند ندارم؛ نمیتوانم آن جنبه باورپذیری را که قرار است در فیلم اتفاق بیفتد، در محیطی بیرون از ایران بسازم و به دست بیاورم». با این جملات میتوان امیدوار بود که سینمای ایران خیلی زود او را از دست ندهد.