نگاهی به فراز و فرودهای روابط تهران – پاریس در دوران امانوئل مکرون در گفتوگو با سیدوحید کریمی:
«چیدمان بد» کادر دیپلماتیک بلای جان دیپلماسی ایران
در حالی فرانسویها از امروز خود را برای دور اول انتخابات ریاستجمهوری آماده میکنند که به نظر میرسد شانس امانوئل مکرون برای ورود مجدد به الیزه بیشتر از دیگر نامزدها باشد. یکی از مهمترین شاخصههای مکرون و دولت او در پنج سال گذشته به ارتقای سیاست خارجی فرانسه بازمیگردد؛ سیاست خارجیای که در قبال ایران نسبت به دوره سارکوزی و بهخصوص اولاند تغییر چشمگیر و معناداری پیدا کرد. دراینبین روی کار آمدن دونالد ترامپ و دو اقدام او (خروج از برجام و ترور سردار سلیمانی) سبب شد که روابط ایران و فرانسه دچار فرازوفرودهایی شود.
عبدالرحمن فتحالهی: در حالی فرانسویها از امروز خود را برای دور اول انتخابات ریاستجمهوری آماده میکنند که به نظر میرسد شانس امانوئل مکرون برای ورود مجدد به الیزه بیشتر از دیگر نامزدها باشد. یکی از مهمترین شاخصههای مکرون و دولت او در پنج سال گذشته به ارتقای سیاست خارجی فرانسه بازمیگردد؛ سیاست خارجیای که در قبال ایران نسبت به دوره سارکوزی و بهخصوص اولاند تغییر چشمگیر و معناداری پیدا کرد. دراینبین روی کار آمدن دونالد ترامپ و دو اقدام او (خروج از برجام و ترور سردار سلیمانی) سبب شد که روابط ایران و فرانسه دچار فرازوفرودهایی شود. در این زمینه «شرق» در گفتوگویی با سیدوحید کریمی، سفیر ایران در نامیبیا، عضو گروه اروپا/آمریکای دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امور خارجه و تحلیلگر ارشد مسائل فرانسه به بررسی دقیقتر روابط تهران – پاریس در دوران ریاستجمهوری امانوئل مکرون پرداخته است که در ادامه میخوانید.
پیش از پرداختن به موضوع محوری گفتوگو با حضرتعالی ابتدا نگاهی به اهمیت روابط ایران و فرانسه داشته باشیم. با وجود آنکه پاریس در کنار بروکسل کانون و موتور محرکه سیاسی و دیپلماتیک اتحادیه اروپا به شمار میرود و همچنین با درنظرگرفتن این واقعیت که فرانسه کلیدیترین شریک اقتصادی و تجاری اروپایی ایران به شمار میرود، چنانکه حضور شرکتهای خودروسازی و نفتی مانند پژو، توتال و... مؤید آن است؛ اما روابط ایران و فرانسه در ابعاد مختلف سیاسی، دیپلماتیک، اقتصادی، تجاری و... چه اهمیتی برای دو کشور دارد؟
بخشی از پاسخ به سؤال شما در پرسشتان وجود دارد. به هر حال چون پاریس در کنار بروکسل موتور پیشران و رهبر سیاسی - دیپلماتیک اتحادیه اروپا به شمار میرود، قطعا برقراری و تداوم رابطه با فرانسه و تلاش برای بهبود، تعمیق و گسترش روابط با کاخ الیزه در همه ابعاد و سطوح برای جمهوری اسلامی ایران دارای اهمیت است و به دنبال آن اگر شاهد روابط حسنه با این کشور باشیم، تأثیرات مثبت خود را در حوزه سیاست خارجی دارد. البته همانطور که میدانید روابط ایران با فرانسه قدمتی دیرینه دارد که از زمان صفویه آغاز شده است. از آن زمان تا به اکنون با وجود برخی موانع، چالشها و مشکلات که روابط دو کشور را با شدت و ضعف همراه کرده، این روابط تقریبا روابط رو به رشدی بوده است. اگرچه شیب و شتاب رشد روابط بین ایران و فرانسه بهخصوص در حیات 43ساله جمهوری اسلامی ایران قابل دفاع نیست. در آن سوی داستان فرانسه نیز به دلیل آنکه ایران را یک قدرت منطقهای و قطب اقتصادی میدانست، همیشه روابط خود را با تهران در یک مسیر ثابت پیش برده است. باوجوداین متأسفانه نوع دیپلماسی ضعیفی که ایران داشت، سبب شد تا فرانسه بهعنوان کلید توسعه روابط جمهوری اسلامی با اتحادیه اروپا عملا در حاشیه قرار گیرد، درحالیکه اصل حفظ و تحقق منافع ملی در دیپلماسی آن است که کشورهای کلیدی باید در صدر و اولویت توسعه روابط باشند.
در یک نگاه آسیبشناسانه درباره ضعف دیپلماتیک تهران برای ارتقای روابط با پاریس که به آن اشاره کردید، مشخصا چه عامل یا عواملی سبب ایجاد چنین ضعفی در سیاست خارجی ایران در بهبود روابط با فرانسه بوده است؟
من مهمترین عامل را ضعف و تشتت عملکرد دیپلماسی ایرانی میدانم که این مهم خود ناشی از «چیدمان بد» کادر دیپلماتیک است.
یعنی به باور شما چیدمان بد کادر دیپلماتیک سبب تضعیف سیاست خارجی ایران درخصوص تقویت مناسبات با فرانسه شده است یا اساسا نگاه بدبینانه تهران به اروپا بهعنوان بخشی از غرب این سکون در مناسبات تهران – پاریس را ایجاد کرده است؟
خیر، اتفاقا به نظر من جمهوری اسلامی ایران، هم به جایگاه و نفوذ اتحادیه اروپا و کشورهای اروپایی و بهخصوص فرانسه واقف است و هم تلاشهایی برای بهبود و ارتقای روابط تهران - پاریس انجام داده است؛ اما چیدمان بد کادر دیپلماتیک خسارات بسیار جدی به سیاست خارجی و دیپلماسی ایران با محوریت روابط دو کشور ایران و فرانسه وارد کرده است؛ خساراتی که شاید برای جبران آن به سالها فرصت نیاز باشد. با این حال متأسفانه دراینبین وزارت امور خارجه توجه جدی به تعیین سفرای تخصصی و آشنا به محل مأموریت خود ندارد. آن هم در شرایطی که مقام معظم رهبری همواره به مسئله تخصصیشدن و دانشبنیانکردن امور کشور تأکید داشته است. این نگاه فقط در علوم تجربی یا تولید کاربرد ندارد؛ بلکه درمورد سیاست خارجی و علم دیپلماسی هم صدق میکند. ما باید سیاست و سیاست خارجی را بهعنوان یکی از شاخههای حساس علوم انسانی در یک مسیر دانشبنیان قرار دهیم تا در نهایت سفرایی کارآزموده به محل مأموریتشان بفرستیم که با تحرکات دیپلماتیک در کشورها روابط آنها را با جمهوری اسلامی ایران در ابعاد مختلف دیپلماتیک، اقتصادی، تجاری، فرهنگی و... افزایش دهد که بیشک با چنین نگاهی نهایتا دیپلماسی به تحقق منافع ملی کمک شایانی میکند. این مهم درخصوص برخی کشورهای کلیدی مانند فرانسه که عملا سکاندار سیاست خارجی و دیپلماسی اتحادیه اروپا هستند، باید به طریق اولی مدنظر وزارت امور خارجه قرار گیرد.
اجازه دهید این تحلیل شما را قدری به چالش بکشیم چراکه به نظر میرسد ما شاهد یک وضعیت پارادوکسیکال در روابط ایران و فرانسه هستیم. از یک طرف مناسبات اقتصادی و تجاری تهران و پاریس بسیار جدی است و کسی منکر نفوذ و تأثیر شرکتهای خودروسازی و نفتی فرانسه در ایران نیست، اما در عین حال با وجود آنکه مقر سازمان منافقین در لیبرتی است، اما سالهاست که فرانسه به میزبان و کانون مانورهای این فرقه تروریستی بدل شده است. ذیل این نکته این وضعیت پارادوکسیکال در تضعیف دیپلماسی ایران برای تقویت مناسبات با فرانسه تا چه اندازه اثرگذار بوده است؟
ببینید اگر این مسئله را ملاک تضعیف دیپلماسی ایران برای تقویت مناسبات با فرانسه قرار دهیم قطعا بیش از آنکه پاریس متهم باشد باید به انگلستان تاخت. چون از گروههای جداییطلب با هدف تجزیه ایران گرفته تا گروههای تندروی مذهبی مانند شش امامیها، زیدیها، شیرازیها و... همگی در انگلستان با هدف ضربهزدن به جمهوی اسلامی جمع شدهاند. همین سه سال پیش بود که فرقه شیرازیها به سفارت جمهوری اسلامی ایران در انگلستان به عنوان بخشی از خاک ایران حمله کردند و پرچم ایران را پایین کشیدند. مضافا اکثر قریب به اتفاق رسانههای فارسیزبان معاند جمهوری اسلامی ایران در انگلستان فعالیت دارند. لذا اتفاقا باید بریتانیا بیشتر مورد مؤاخذه ایران قرار گیرد تا فرانسه؛ البته من بنایی برای تطهیر پاریس و کاخ الیزه در جهت حمایت از منافقین ندارم، اما باید نگاهی واقعبینانه را ملاک تحلیل قرار داد چراکه این منطق صفر و صدی در سایه پارامتری که از آن به عنوان «وضعیت پارادوکسیکال» یاد کردید در عرصه سیاست خارجی معنا ندارد. ما نمیتوانیم کشورها را یا دوست صددرصدی و یا دشمن صددرصدی بدانیم. برای مثال همین امروز شاهد اختلافات و رقابتهای گسترده چین و آمریکا در ابعاد مختلف سیاسی، اقتصادی، امنیتی، دیپلماتیک و حتی نظامی هستیم. اما در عین حال چین مهمترین شریک تجاری ایالات متحده قلمداد میشود که بالاترین سطح صادرات و واردات را دارد. پس برخی اختلافات در سر جای خود وجود دارد، کمااینکه این اختلافات در روابط همه کشورها، حتی کشورهای متحد دیده میشود، ولی منافع ملی ایجاب میکند به جای تمرکز و تأکید روی اختلافات باید بر نقاط مشترک مانور داد تا با ایجاد فصل نوینی در روابط با کشورها، منافعی را برای خود ایجاد کنیم. اساسا هنر دیپلماسی این است که از دل تضادها منافع کشور را بیرون بکشیم.
از دل همین کالبدشکافی روابط ایران و فرانسه به بررسی کارنامه عملکرد مکرون طی پنج سال گذشته با محوریت روابط تهران - پاریس تمرکز کنیم. در این رابطه به نظر میرسد روی کار آمدن دونالد ترامپ به عنوان رئیسجمهور آمریکا و اقدامات و تصمیمات وی به خصوص خروج از برجام در ۱۸ اردیبهشت ۹۷ و یا ترور سردار سلیمانی عملا روابط ایران و فرانسه را در دوره ریاستجمهوری مکرون تحتالشعاع قرار داد. ارزیابی حضرتعالی در این باره چیست؟
من معتقدم پیش از آنکه روی کار آمدن دونالد ترامپ و یا اقدامات وی درخصوص برجام و ترور سردار سلیمانی باعث سکون و افول در روابط ایران و فرانسه شود نوعی تضاد و تشتت تداخلی در ایران عملا سیاست خارجی را در یک منگنه پیرامون نگاه به غرب قرار داد. همانگونه که در پاسخ به سؤالات قبلی اشاره کردم متأسفانه چینش و چیدمان بد کادر دیپلماتیک ما در برخی کشورهای کلیدی و نیز برخی اتفاقات در دوره ریاستجمهوری امانوئل مکرون مانند اتفاقی که برای یکی از دیپلماتهای ما در فرانسه روی داد، شرایطی را رقم زد که بر کمرنگشدن روابط ایران و فرانسه در دوره مکرون اثرگذار بود. البته که بیشک روی کار آمدن دونالد ترامپ و تصمیمات او هم سایه سنگینی بر روابط ایران با تمام کشورهای منطقهای و فرامنطقهای داشت.
به دنبال جمله پایانی شما پرسش کلیدی که ذهن را درگیر میکند به چرایی ناتوانی مکرون در کاهش تنش بین ایران و ایالات متحده باز میگردد. بعد از خروج دونالد ترامپ از برجام تلاشهای میانجیگرایانه بینالمللی گستردهای، حداقل با هدف مدیریت تنش بین تهران و واشنگتن شکل گرفت. از تلاشهای بازیگران منطقهای مانند عراق، عمان و کویت گرفته تا تحرکات دیپلماتیک فرامنطقهای کشورهایی چون سوئیس و ژاپن که حتی به سفر (۲۲ خرداد ۹۸/ ۱۲ ژوئن ۲۰۱۹) آبه شینزو، نخستوزیر سابق ژاپن به تهران منجر شد. اما در این بین به نظر میرسد بیشترین و جدیترین تلاشها و تحرکات دیپلماتیک میانجیگرایانه به فرانسه و شخص مکرون باز میگردد که آن هم بینتیجه ماند. حال به باور شما چرا رئیسجمهور فرانسه در پنج سال گذشته که کلیددار کاخ الیزه بود به توفیقی در این زمینه دست پیدا نکرد؟
در یک پاسخ کوتاه میتوان اینگونه گفت که بعد از خروج دونالد ترامپ از برجام و تحولاتی که به دنبال آن در مناسبات ایران و ایالات متحده شکل گرفت که با ترور سردار شهید حاج قاسم سلیمانی به اوج رسید، تنش تهران و واشنگتن به نقطه «میانجیناپذیر» رسیده بود. لذا نه تنها کشورهای فرامنطقهای و منطقهای در تلاشهای مجزا و البته موازی نتوانستند برای مدیریت و کاهش تنش بین ایران و ایالات متحده آمریکا اقدام ملموسی صورت دهند که من معتقدم حتی اگر در آن زمان تمام این کشورها در یک اتحاد دیپلماتیک، میانجیگری گروهی را هم در دستور کار قرار میدادند عملا هیچ توفیقی به دست نمیآوردند. چون در آن زمان رفتار دونالد ترامپ در قبال ایران و پاسخ تهران هرگونه تلاش میانجیگرایانه فردی و جمعی در صحنه و عرصه بینالمللی را به شکست میکشاند.
پس به چه دلیل با تغییر دولتها در تهران و واشنگتن و روی کار آمدن دولت بایدن و سیدابراهیم رئیسی باز هم مکرون کارنامه قابل قبولی در میانجیگری ایران و ایالات متحده ندارد؟
واقعیت امر آن است که هرچند امروز وضعیت قدری متفاوت از دوران ریاستجمهوری دونالد ترامپ است، اما اکنون هم شرایط برای میانجیگری میان ایران و ایالات متحده چندان مساعد نیست.
چرا؟
چون تا زمانی که مذاکرات برجام به توافق نرسد و کماکان گفتوگوهای غیرمستقیم تهران-واشنگتن در هتل کوبورگ در جریان باشد، کشورها نمیتوانند برای کاهش تنش بین ایران و آمریکا اقدام ملموسی انجام دهند. بنابراین مکرون در دوره جدید روی کار آمدن بایدن و رئیسی هم نتوانست میانجیگری خود را به نتیجه برساند. از طرف دیگر، این نکته هم باید مدنظر قرار گیرد که بعد از اقدام مذبوحانه ترامپ در ترور سردار سلیمانی و پاسخ موشکی جمهوری اسلامی ایران در حمله به عینالاسد، وضعیت نهتنها به یک نقطه میانجیناپذیر رسیده بود، بلکه امکان وقوع یک درگیری و ناامنی گسترده در منطقه و جهان احساس میشد. ازاینرو بود که در کنار عراق، کویت، عمان، سوئیس و ژاپن شاهد آن بودیم که فرانسه و شخص مکرون نیز تلاشها و تحرکات دیپلماتیک گستردهای را در آن زمان به کار بست که اگر نمیتواند روابط ایران و آمریکا را به یک نقطه باثبات سوق دهد، حداقل از وقوع درگیری و جنگ مستقیم و تبعات بعدی آن جلوگیری کند.
سؤال کلیدی دیگر در همین زمینه آن است که آیا مکرون میتوانست از فرصتهایی مانند سفر سوم شهریور ۹۸/ ۲۵ آگوست ۲۰۱۹ محمدجواد ظریف به «بیاریتس» در جریان نشست جی ۷، یا دیدار مهرماه ۹۸/ سپتامبر ۲۰۱۹ با روحانی در سازمان ملل و... بهتر استفاده کند؟
خیر؛ چون بدشانسی مکرون آن بود که ریاستجمهوریاش با شدیدترین برهه تقابل آمریکا و ایران تقارن داشت. در نتیجه رئیسجمهور فرانسه عملا نمیتوانست حتی برای منافع پاریس هم که شده، تنش بین تهران و واشنگتن را مدیریت کند. کمااینکه هیچ کشور دیگری در این امر موفق نبود. هرچند در راستای پرسش قبلیتان من هم معتقدم در مقطع ریاستجمهوری ترامپ هیچ کشور و هیچ فردی به اندازه فرانسه و شخص مکرون به دنبال میانجیگری بین ایران و آمریکا نبود.
یکی از محورهای تلاش و تحرک دیپلماتیک مکرون برای تداوم حیات برجام به ایجاد برخی سازوکارهای تجاری و مالی با ایران از S.P.V گرفته تا اینستکس (INSTEX) بازمیگردد که عملا هیچکدام از آنها محقق نشدند. از دید شما چرا مکرون همچنان که در حوزه میانجیگری ایران و آمریکا ناموفق بود، نتوانست برای تحقق و پیشبرد ابتکارعملهای خود و کشورهای اروپایی گامی مؤثر بردارد؟ بهخصوص آنکه در سال نخست اشاره شد پاریس در کنار بروکسل رهبر و موتور محرکه سیاسی و دیپلماتیک اتحادیه اروپا به شمار میرود؟
چون ابتدابهساکن اگرچه بعد از خروج ترامپ از برجام تنها شاهد اعمال تحریمهای آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران بودیم و هیچ نهاد و سازمانی نظیر سازمان ملل، شورای امنیت، اتحادیه اروپا و... با این تحریمهای دولت ترامپ همراهی نکرد، اما شدت، وسعت و گستردگی این تحریمها بهقدری پررنگ بود که نهتنها فرانسه به تنهایی، بلکه حتی اتحادیه اروپا در مجموع ۲۷ کشور عضو خود نتوانست اقدامی را برای تداوم روابط اقتصادی با ایران ذیل برجام اجرائی کند؛ همچنان که دو ابرقدرت اقتصادی یعنی چین و نظامی یعنی روسیه نیز نوعی تمکین در برابر تحریمهای آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران را در دستور کار قرار دادند. به همین دلیل اگرچه فرانسه و دیگر کشورها پیشنهادها و ابتکارعملهایی مانند S.P.V و INSTEX را مطرح کردند، اما سایه تحریمها و سیاست فشار حداکثری بهقدری سنگین بود که هر کشوری به دنبال برقراری روابط با ایران در حوزه اقتصادی و تجاری میبود، با تحریمهای آمریکا روبهرو میشد. بنابراین در کمترین زمان ممکن شاهد خروج گسترده شرکتها و مؤسسات خارجی از ایران بودیم؛ چنان که پژو یا توتال همکاری خود را با ایران قطع کردند. از طرف دیگر، چون شرکتها، بانکها، مؤسسات و نهادهای مالی در اروپا و فرانسه به صورت خصوصی اداره میشوند و دولت کنترلی روی روابط آنها با کشورها ندارد، مکرون نتوانست علیرغم حمایتهای سیاسی و دیپلماتیک خود، این شرکتها و بانکها را وادار به برقراری روابط با ایران در زمان سیاست فشار حداکثری آمریکا کند؛ چراکه با جریمههای سنگین و تحریمهای کاخ سفید مواجه میشدند. در عین حال، باید بپذیریم حجم روابط و مناسبات اقتصادی و تجاری فرانسه و اروپاییها با ایالات متحده بهعنوان غول اقتصادی جهان، به مراتب بیشتر از سطح مناسبات تجاری ایران و فرانسه است؛ پس منطق حکم میکند در دوراهی بین ایران و آمریکا، فرانسه در مسیر واشنگتن قرار گیرد.
یکی از شاخصههای مکرون در پنج سال حیات دولتش، توجه به دیپلماسی بود؛ بهخصوص آنکه در دوره سارکوزی و مشخصا اولاند شاهد انفعال فرانسه در جامعه جهانی بودیم. در این بین مکرون تحرکات دیپلماتیک جدیای را در منطقه خاورمیانه و بهخصوص شامات (سوریه و لبنان) انجام داد. از این منظر نگاه دولت مکرون به منطقه غرب آسیا با محوریت لبنان، آنهم بعد از انفجار بندر بیروت تا چه اندازه به اختلافها بین تهران و پاریس دامن زد؟
تحلیلی که در سؤالتان مطرح کردید، کاملا درست است. نوع فعالیتهای فرانسه در خاورمیانه و بهخصوص منطقه شامات، یعنی حوزه استعماری سنتی فرانسه، در دوره مکرون باعث شد اختلافاتی بین تهران و پاریس شکل گیرد. به هر حال دولت مکرون محور سیاست خارجی خود را بر تقابل با برخی نیروهای همسو با ایران مانند حزبالله در جریان انفجار بندر بیروت قرار داد؛ تا جایی که شاهد سفر خود مکرون به لبنان بودیم. در این بین، بسیاری این ارزیابی را دارند که آن سفر عملا برای ایجاد هجمه دیپلماتیک و رسانه علیه حزبالله لبنان با هدف مقصر جلوهدادن در انفجار بندر بیروت بود؛ پس این نگاه خودبهخود در روابط ایران و فرانسه تنشزاست. اما با تمام این تفاسیر، جا دارد یک نکته کلیدی را یادآور شوم. همانگونه که در سؤالهای قبلی اشاره کردم، هنر دیپلماسی خارجکردن فرصتها از دل اختلافهاست. بنابراین با وجود برخی تناقضها در سیاست خارجی ایران و فرانسه، ما باید به جای تأکید روی این مسائل اختلافی، بر منافع مشترک مانور دهیم. در نتیجه همانگونه که مانند روسیه توانستیم تحرکات مشترک را در سوریه سامان دهیم، میتوانستیم و حتی من بر این باورم که اکنون هم میتوانیم با فرانسویها نیز نظیر این اقدامات را در لبنان پی بگیریم. ما حتی با آمریکاییها در سقوط صدام یا تحولات افغانستان در مقاطعی مشارکت کردیم؛ پس تابویی برای ایران وجود ندارد که بخواهد با فرانسه در لبنان یک فصل مشترک تعریف کند.
دوره پنجساله ریاستجمهوری مکرون علاوه بر تقارن با دولت روحانی، به یک سال اول دولت رئیسی نیز کشیده شد. در ادامه این نکته شما، اعلام موجودیت پیمان امنیتی و دفاعی بین سه کشور ایالات متحده آمریکا، استرالیا و انگلستان موسوم به پیمان AUKUS سبب تیرگی در روابط واشنگتن- پاریس شد؛ چراکه این پیمان به لغو قرارداد ۶۶ تا ۹۰ میلیارد دلاری شرکت فرانسوی با استرالیا در زمینه ساخت زیردریایی انجامید. شما جزء آن دسته از کارشناسانی بودید که تأکید داشتید این اتفاق یک فرصت بیبدیل را در اختیار جمهوری اسلامی ایران برای ترمیم روابط خود با فرانسه قرار داده است. این فضا بهقدری مساعد بود که حتی میتوانست به امضای قراردادهای تسلیحاتی و خرید جنگنده از پاریس کشیده شود. با این تفاسیر، آیا دولت سیزدهم و در کل جمهوری اسلامی در قبال تبعات AUKUS فرصتسوزی کرد؟
قطعا. زمانی که در این مصاحبه چندین و چند بار بر خسارتهای چیدمان بد کادر دیپلماتیک در کشورهای کلیدی و حساس مانند فرانسه اشاره میکنم، به همین دلیل است. شاید در وهله اول اینگونه ارزیابی شود که ادعای استفاده از این فرصت، برای ارتقای روابط تجاری ایران با فرانسه و امضای قراردادهای تسلیحاتی ایران ایدئال و فراواقعی باشد، بااینحال اگر یک دیپلمات حرفهای بتواند با یک طرح درست و دقیق شرایط را پیش ببرد، میتواند در این خصوص به توفیقاتی دست پیدا کند. اما متأسفانه ما این فرصتسوزی را داشتیم؛ چون در فضایی که شاهد شکاف و گسل سیاسی و دیپلماتیک بین فرانسه با انگلستان، استرالیا و آمریکا بودیم و لندن سعی میکرد با نگاه انگلوساکسونی مدنظرش مدیریت را از اتحادیه اروپا بگیرد، تهران میتوانست بهترین استفاده را برای منافع خود داشته باشد و با ارسال یک هیئت دیپلماتیک، مناسبات خود را با اتحادیه اروپا با محوریت فرانسه افزایش دهد؛ چراکه فرانسه این توان را دارد که یک راهحل سوم و یک گروه سوم را تشکیل دهد؛ سیاستی که در زمان دوگل پی گرفته شد ولی متأسفانه در زمان سارکوزی و اولاند به حاشیه رفت. به همین دلیل اکنون فرانسه یک دوران بیهویتی را در تعاملات بینالمللی تجربه میکند که از یک سو با واگرایی در اتحادیه اروپا همزمان شده و از آن سو برخی برنامهها مانند تشکیل ارتش اروپایی نیز عملا به بنبست رسیده است؛ حتی کشورهایی مانند چک، لهستان و دیگر کشورهای اروپای شرقی نیز سیاستهای فرانسه و بروکسل را نادیده میگیرند. بنابراین فرصت مغتنم و خوبی در اختیار ایران قرار گرفته بود؛ بهویژه اینکه فرانسویها اعتقاد دارند نظام بینالملل یک دهکده جهانی نیست، بلکه حالت کوچکتری مانند یک خانه وسیع (la maison) پیدا کرده است؛ خانهای که به دلیل شدت بالای درهمتنیدگی مناسبات کشورها با همدیگر، عملا همه در یک مکان گرد هم آمدهاند. در این شرایط، ایران با استفاده از پتانسیلهای دیپلماتیک خود و همچنین استفاده از ظرفیت کشورهایی در جنبش غیرمتعهدها میتواند نسبت به تقویت مناسبات با پاریس اقدام کند.
با این اوصاف، کارنامه مکرون در حوزه روابط با ایران طی پنج سال گذشته را قابل دفاع میدانید؟
اگر برخی واقعیات را در نظر بگیریم و در عین حال این نکته کلیدی را هم در تحلیل خود بگنجانیم که ریاستجمهوری مکرون با سختترین مقطع تقابل ایران و آمریکا همراه بود، تا جایی که تلاش جامعه جهانی در توسعه و تداوم روابط با جمهوری اسلامی ایران ذیل سیاست فشار حداکثری ایالات متحده به بنبست کشیده شد، من نمره قبولی را به مکرون، حداقل بابت تلاش در جهت میانجیگری بین آمریکا و ایران میدهم؛ چون واقعا مکرون تلاش خود را در دوران ریاستجمهوری به کار بست که روابط دیپلماتیک، اقتصادی و تجاری اروپا و فرانسه بعد از خروج دونالد ترامپ از برجام تحتالشعاع تحریمها قرار نگیرد؛ منتها این تلاش در زمانی بود که رئیسجمهور سابق آمریکا از برجام خارج شده بود، در ادامه سردار سلیمانی شهید شد و...؛ پس واقعا کاری از دست مکرون برای تقویت مناسبات با ایران در پنج سال گذشته برنمیآمد. ما که نمیتوانیم یک سناریوی ایدئال را مطرح کنیم. به هر حال فرانسه و کل جامعه جهانی در رقابت ایران و آمریکا، نه میخواهند و نه میتوانند جانب تهران را بگیرند؛ همچنان که فرانسه و شخص مکرون هم چنین نظری دارند.