چرا رابطه بین شکارچی و محیطبان خصمآلود است؟
صحبت از وضعیت محیطبانها قصهای است پر از آب چشم. هرازگاهی به خاطر پرونده حقوقی یک محیطبان، توجههای عمومی به آنها جلب میشود، ولی هیچوقت به واقعیتهای پرچالش زندگی کاری آنها پرداخته نمیشود. من محیطبانهای زیادی را در سراسر ایران دیدهام. برخی از آنها باید دو هفته در پاسگاه خود باشند و یک هفته به خانهشان سری بزنند. اغلب اما به دلیل اینکه هزینه رفت و آمد در برابر دریافتیشان عدد درخور توجهی نیست، از این کار سر باز میزنند و چند ماه را دور از خانه میمانند. تمشیت امور خانههایشان بر عهده همسرهایشان است.
صحبت از وضعیت محیطبانها قصهای است پر از آب چشم. هرازگاهی به خاطر پرونده حقوقی یک محیطبان، توجههای عمومی به آنها جلب میشود، ولی هیچوقت به واقعیتهای پرچالش زندگی کاری آنها پرداخته نمیشود. من محیطبانهای زیادی را در سراسر ایران دیدهام. برخی از آنها باید دو هفته در پاسگاه خود باشند و یک هفته به خانهشان سری بزنند. اغلب اما به دلیل اینکه هزینه رفت و آمد در برابر دریافتیشان عدد درخور توجهی نیست، از این کار سر باز میزنند و چند ماه را دور از خانه میمانند. تمشیت امور خانههایشان بر عهده همسرهایشان است.
خوب به یاد دارم یکی از این محیطبانها که سالخورده هم بود، به من میگفت من هیچکدام از مراحل مهم زندگی فرزندم را در کنارش نبودم. از اولین حرفهایی که زد تا اولین قدمی که برداشت تا ازدواج و بچهدارشدنش دور از چشم من بود؛ من در کوه و جنگلها بودم و در کنار خانوادهام نبودم. همه اینها به دلیل دستمزد پایین محیطبانهای ایرانی در برابر شرایط سخت کاریشان است. این یکی از چندین و چند رنجی است که آنها در حین انجام این کار متحمل میشوند و کسی به آن توجهی نمیکند. موضوع دیگر این است که تعداد محیطبانهای ایران کم است.
این مسئله غیر از اینکه موجب میشود حفاظت درستی از طبیعت و حیات وحش ایران نشود، برای آنها نیز خطرآفرین است؛ چون تعداد کم آنها موجب میشود در مواجهه با شکارچیان در وضعیت بحرانی قرار بگیرند. طبیعتا افزایش تعداد آنها و حمایتی که از هم میکنند، موجب میشود خطر کمتری محیطبانها را تهدید کند. چنان که من میدانم، حداقل سه برابر تعداد کنونی باید محیطبان داشته باشیم وگرنه آنها نمیرسند به طبیعت بزرگی که در اختیارشان است، رسیدگی کنند. شما تنها پارک ملی خارتوران را در نظر بگیرید که بیش از یک میلیون هکتار مساحت دارد؛ فکر کنید برای چنین مساحتی سه لندرور و شش محیطبان در نظر گرفته شده که به راحتی نشان میدهد چه وضعیت
فاجعهباری است!
اگر تعداد محیطبانها و امکانات آنها سه برابر وضع فعلی افزایش پیدا کند، قطعا به شرایط نرمال میرسیم و آنگاه است که میتوانیم امیدوار باشیم هم حفاظت بهتری از محیط طبیعی داشته باشیم و هم از نیروی انسانیمان حفاظت کنیم.
نکته مهم هم البته مسئله حمل سلاح و اجازه شلیک محیطبانهاست که در این سالها بلای جان آنها شده است. شما اگر یک پلیس باشید و به کسی در جریان مأموریت شلیک کنید، یک روز در زندان نمیمانید. در مقابل اگر محیطبان باشید، اسعد تقیزاده باشید، باید ۷.۵ سال در زندان بمانید. اگر غلامحسین خالدی باشید، باید هشت سال در زندان بمانید! بعد هم با کمک مردم و جمعآوری کمکهای مالی باید رضایت بگیرید و از زندان آزاد شوید. در اینجا همان مسئله کمبود نیرو و تجهیزات دامنگیر محیطبانهاست. شلیک در یک عملیات محیطبانی پروتکلهایی دارد که باید رعایت شود. اغلب چون محیطبانها تنها هستند، طرف مقابل ادعا میکند این پروتکلها رعایت
نشده است. در حالی که اگر آنها در تعداد زیادی به گشتزنی بپردازند، امکان رویدادن چنین مسائلی وجود ندارد. همچنین اگر تجهیزات کافی داشته باشند، لباسهای دوربیندار داشته باشند یا با گشتزنی پهپادی حمایت شوند، احتمال رویدادن چنین اتفاقاتی کم است. ذکر این نکته در پایان مهم است که در ایران فضای بین محیطبان و شکارچی، فضایی خشونتبار است. محیطبان و شکارچی دشمن هم هستند. کمااینکه در اخبار میبینیم بعضا در گروههایی صدنفری شکارچیها به محیطبانها حمله میکنند؛ نظیر آنچه میان شکارچیهای مرغابی و محیطبانهای مازندرانی رخ داد بود. اما در تجربهای که من در کشورهای دیگر از جمله انگلستان دیدم، فضای میان محیطبان و شکارچی یک فضای دوستانه است.
با تشکیل کلوپهای محلی، اغلب این دو گروه پشت یک میز مینشینند و با هم رفاقت میکنند و از اخبار محلی هم باخبر میشوند. این فضا موجب میشود حتی اگر کسی خطایی کرد، اصلا به فکر شلیک و دست به اسلحه بردن نیفتد.