وای به روزی که بگندد نمک
در گذشته نهچندان دور، نیل به مقام استادی و تصدی پست هیئتعلمی در دانشگاههای علوم پزشکی، بزرگترین دستاورد علمی ممکن برای پزشکان جوان بود. کرسیهای استادی دانشگاهها به دلیل ارزش و حرمتی که داشتند، اولین و بزرگترین آرزوی هر دانشجوی تازهوارد به دانشگاه میشدند. نتیجه این میشد که افراد مستعد آنقدر برای رسیدن به آن تلاش میکردند که ماحصل این تلاش شبانهروزی، شکلگیری یک شخصیت علمی و فرهنگی قابل احترام بود که بهراستی شایسته لقب استاد بود.
در گذشته نهچندان دور، نیل به مقام استادی و تصدی پست هیئتعلمی در دانشگاههای علوم پزشکی، بزرگترین دستاورد علمی ممکن برای پزشکان جوان بود. کرسیهای استادی دانشگاهها به دلیل ارزش و حرمتی که داشتند، اولین و بزرگترین آرزوی هر دانشجوی تازهوارد به دانشگاه میشدند. نتیجه این میشد که افراد مستعد آنقدر برای رسیدن به آن تلاش میکردند که ماحصل این تلاش شبانهروزی، شکلگیری یک شخصیت علمی و فرهنگی قابل احترام بود که بهراستی شایسته لقب استاد بود. به محض رسیدن به این مقام، عضو تازهوارد هیئتعلمی جایگاه اجتماعی تحسینشدهای کسب میکرد، هم نیازهای مادی و اقتصادیاش تأمین میشد و هم در مقام مقدس معلمی سالها به پشتوانه علم خود منشأ اثر برای دانشجویان جوان بود. اما این قاعده به ظاهر ابدی، در سالهای اخیر به طرفهالعینی به باد رفت. تا جایی که نفرات برتر دانشگاه به تنها چیزی که فکر نمیکنند استادی دانشگاه است و دانشگاهها هم به تنها چیزی که فکر نمیکنند نفرات برتر دانشگاههاست. گسستگی عمیق بین دانشگاه و دانشجوی برتر شکل گرفته است تا جایی که دو طرف چشمانشان را به روی هم میبندند، انگار نه انگار روزگاری عاشق هم بودهاند. علتیابی این رابطه سرد و خشک راحت نیست. روند کاهشی امتیازات و حقوق و دستمزد هیئتعلمی در دانشگاههای علوم پزشکی، ممنوعیت اخذ پروانه مطب در سالهای اولیه خدمت، بار کاری غیرمتعارف روی هیئتعلمی جوان، سلب امکان ادامه تحصیل راحت و استفاده از فرصتهای مطالعاتی مرسوم و نهایتا نبود حمایت از طرف اعضای قدیمیتر گروههای آموزشی احتمالا از علل اصلی نفرت نوظهور نسبت به استادشدن هستند. اما با توجه به اینکه هر علتی، خود علتی دارد، به راستی علت این ناملایمتهای رگباری نسبت به هیئتهای علمی جوان چیست؟ شاید دلسردکردن استادان واقعی برای پرکردن جای آنها با استادان مقبولتر، منفعلتر، بلهقربانگوتر یا حتی فامیلتر و دوستتر. این توهم توطئه خاموش شاید بیشتر برای دانشگاههای بزرگ صدق کند، وگرنه در دانشگاههای شهرستان که در روز روشن کرسیهای پرطمطراق استادی بهراحتی بین رفقای مدیریتی رد و بدل میشود و نهایتا دانشجویی که تا دیروز با تعهد خدمت در مناطق محروم به زور وارد دانشگاه شد، امروز استاد دانشگاههای مراکز استان است و دانشجویان برتر کشوری جای آنها را در مناطق محروم مورد تعهد پر میکنند. کاری به این حرفها نداریم. با آن قسمت استادی و معلمیاش چه کنیم. جامعه جدید استادان با سطح علمی، فرهنگی و اخلاقی نازلتر نسبت به سالهای قبل، به راستی چه آورده علمی و اخلاقیای برای نسل جوان سالهای آینده خواهند داشت. استادان دانشگاه، نمکی بودند برای هر چه میگندید... وای به روزی که بگندد نمک.