دلیل موفقیت در جام جهانی: پول یا حکمرانی؟
دانیل کافمن، اقتصاددان نهادگرا و از نظریهپردازان برجسته حکمرانی خوب، در خلال جام جهانی فوتبال در سال 2014 یادداشتی با عنوان «تبیین موفقیت در جام جهانی: پول یا حکمرانی؟» دارد. او که فیفا را یک نهاد اقتدارگرا و به دور از حکمرانی دموکراتیک میداند، بر این باور است که رسواییهای فیفا و فساد گسترده در آن، ریشه در حکمرانی نهادی آن دارد.
مهدی مقدری:* دانیل کافمن، اقتصاددان نهادگرا و از نظریهپردازان برجسته حکمرانی خوب، در خلال جام جهانی فوتبال در سال 2014 یادداشتی با عنوان «تبیین موفقیت در جام جهانی: پول یا حکمرانی؟» دارد. او که فیفا را یک نهاد اقتدارگرا و به دور از حکمرانی دموکراتیک میداند، بر این باور است که رسواییهای فیفا و فساد گسترده در آن، ریشه در حکمرانی نهادی آن دارد. ریاست نامحدود، ثروت سرشار و عملکرد غیرشفاف سبب انباشتهشدن این چالشها شد. این روند «نشان میدهد که برخی نهادهای ورزشی بینالمللی تا چه حد از بسیاری از کشورها از نظر استانداردهای حکمرانی دموکراتیک عقب هستند». اگرچه، کافمن اظهار خوشحالی میکند که «خوشبختانه فقدان حکمرانی در فیفا، به لذت و زیبایی فوتبال لطمهای مهلک وارد نکرده و کماکان برای مردم هیجانانگیز است». اما نکته کلیدی در طرح موضوع حکمرانی و فوتبال، به این پرسش برمیگردد: «آیا پول عامل اصلی موفقیت یک تیم ملی در جام جهانی است؟». در اینجا دیدگاهی وجود دارد که برخی معتقدند پول همهچیز است. گروه خدمات مالی و اعتبارسنجی آیاِنجی، با بررسی ارزش بازار پولی تیمهای ملی حاضر در جام جهانی 2014 (با تجمیع ارزش بازار هر بازیکن) پیشبینی کرده بود که برنده جام جهانی اسپانیا خواهد شد؛ چراکه ارزش تیم ملی آن با نزدیک به یک میلیارد دلار بالاتر از سایر تیمها بود. این در حالی بود که اسپانیا در مرحله گروهی از دور مسابقات حذف شد و هلند و شیلی از آن گروه صعود کردند.
کافمن مینویسد: «شاید پول از جهات دیگری مهم باشد، مانند اینکه اقتصاد کشور چقدر بزرگ است، مدیر تیم چقدر حقوق میگیرد یا اینکه آیا تیم ملی توانسته یک مدیر خارجی جذب کند. ما همچنین میشنویم که کشورهای ثروتمند نفتی ممکن است حق میزبانی جام جهانی را خریداری کرده باشند، همانطور که درباره قطر گفته شد یا میتوانند یک باشگاه فوتبال اروپایی را خریداری کنند. اما آیا تیمهای ملی کشورهای سرشار از منابع، در جام جهانی عملکرد بهتری داشتهاند؟».
او حتی فراتر از این را بررسی کرد. «سوای از مسائل مالی، ما در مورد اندازه جمعیت بهعنوان یک عامل تعیینکننده (مجموعه بالقوه بسیار بزرگتر از بازیکنان فوتبال) و همچنین درباره «شانس قرعهکشی» میخوانیم. زمانی که قرعهکشی برای تعیین 32 تیم جام جهانی در هشت گروه برای مرحله اول برگزار شد، بسیاری از اینکه تیمهای ملی مورد علاقهشان در «گروه مرگ» قرار گرفتهاند، ابراز تأسف کردند؛ درحالیکه دیگران با رقبای ضعیفتر و در نتیجه گروههای بهظاهر آسان قرار گرفتند.
اما نکته جالب این است که تجزیهوتحلیل شواهد آماری، بینشهای شگفتانگیزی را ارائه میدهد. در نگاهی به آنچه موفقیت را از شکست در صعود به مرحله دوم (مرحله یکشانزدهم نهایی) جام جهانی 2014 متمایز میکند، به نظر نمیرسد پول تفاوتی ایجاد کرده باشد. نه ارزش پولی یک تیم و نه حقوق مدیر تیم (و نه اینکه مدیر تیم ملی خارجی بوده باشد) از نظر آماری مهم نبود. کنترل سایر عوامل، اندازه جمعیت یا اقتصاد یک کشور نیز تفاوت چندانی ایجاد نکرد. وانگهی، سرشار یا تهیبودن کشورها از منابع طبیعی نیز هیچ تأثیری بر عملکرد تیم ملی نداشت. برای نمونه، کاستاریکا با شکست ایتالیا و اروگوئه و تساوی مقابل انگلستان صدرنشین شد، با آنکه ایتالیا و انگلستان به دور بعدی صعود نکردند. به فهرست حذفشدگان در مرحله گروهی، اسپانیا، استرالیا، پرتغال و روسیه را نیز اضافه کنید. جالب اینجاست که «شانس قرعهکشی» نیز در مورد حریفانی که هر کشور در گروهبندی مرحله اول خود در جام جهانی با آن روبهرو شدند، از نظر آماری اهمیتی نداشت.
کافمن با رصد این تحولات این پرسش را مطرح میکند: «اگر هیچیک از این عوامل تفاوتی در تبیین موفقیت جام جهانی ایجاد نمیکند، پس چه چیزی اهمیت دارد؟». او در تجزیهوتحلیل آماری خود به دو عامل تعیینکننده مرتبط اشاره میکند. نخست، «کیفیت حکمرانی دموکراتیک» کشور قابلتوجه بود؛ اینکه آیا یک کشور سطوح بالایی از شاخص «شنیدن صدای مردم و پاسخگویی دموکراتیک» را نشان میدهد؟ به این معنا که حفاظت از فضای جامعه مدنی، آزادی رسانهها و آزادیهای مدنی و سیاسی بسیار مهم است و عوامل دیگر را کنترل میکند. اگر در بین تیمهاهی حاضر در جام جهانی 2014، کشوری در میان یکسوم برترین کشورها در شاخص «صدا و پاسخگویی» [زیرمجموعه شاخص جهانی حکمرانی (WGI)] قرار میداشت، ۷۰ درصد شانس صعود به مرحله یکشانزدهم را پیدا میکرد؛ درحالیکه اگر در میان کشورهای یکسوم پایینی این شاخص بود، تنها 30 درصد احتمال صعود به مرحله یکشانزدهم را داشت.
دومین عاملی که کافمن به آن اشاره کرد، مزیت میزبانی و میزان هواداران در جام جهانی بود (تعداد هوادارانی که برای تشویق تیم ملی خود به جام میروند) و آن را مهم برشمرد. او معتقد است بخشی از موفقیت تیمهای آمریکای شمالی، مرکزی و جنوبی در صعود به مرحله دوم بر پایه همین عامل بود (حضور برزیل میزبان، شیلی، اروگوئه، کلمبیا، مکزیک، کاستاریکا، آرژانتین و آمریکا در مرحله یکشانزدهم و سپس آرژانتین و برزیل در مرحله نیمهنهایی).
او بر این باور است که هر دو عامل تعیینکننده موفقیت در فوتبال، ممکن است با هم مرتبط باشند و نشاندهنده دو روی سکهاند. تا حدودی، حمایت هواداران از تیم ملیشان ممکن است همتای (از پایین به بالا) محیط پاسخگویی (از بالا به پایین) باشد که توسط هر دولت فراهم میشود. از این گذشته، توانمندسازی و مشارکت شهروندان در فوتبال اهمیت دارد؛ زیرا رسانههای آزاد و هواداران، مشتاقانه تیم ملی خود را تشویق میکنند و درعینحال آنها را پاسخگو میدانند.
این نباید ما را شوکه کند؛ زیرا این عوامل تعیینکننده، فراتر از فوتبال هستند. این همان چیزی است که ما بهطورکلی برای موفقیت توسعه و بهویژه در کشورهایی که به دنبال استفاده از منابع طبیعی خود برای پیشرفت اقتصادی-اجتماعی هستند، بسیار بااهمیت میدانیم. شاخص «صدا و پاسخگویی» و همچنین بازخورد شهروندان برای موفقیت نهادهای عمومی و سازمانهای غیردولتی مهم است؛ بنابراین ممکن است تصادفی نباشد که کشورهایی مانند روسیه، کامرون، هندوراس و ... در دور اول حذف شدند، درحالیکه کاستاریکا، شیلی، اروگوئه، سوئیس و آمریکا صعود کردند. با حذف کشورهایی مانند الجزایر و نیجریه در مرحله دوم مسابقات آن سال، هیچ تیمی با استانداردهای نسبتا پایین حکمرانی دموکراتیک (یعنی رتبهبندی در نیمه پایینی شاخص) در مراحل بعدی وجود نداشت. کافمن اینگونه تعبیر میکند: «شاخص صدا و پاسخگویی به مرحله نیمهنهایی راه یافت: آلمان، هلند، برزیل و آرژانتین».
درحالیکه نه آرژانتین و نه برزیل در کیفیت حکمرانی دموکراتیک با رقبای اروپایی خود یکسان نیستند، اما هر دو آنها نسبت به روزگار رژیمهای نظامی نسل قبلیشان، پیشرفتهای چشمگیری را تجربه کردهاند و اکنون در نیمه بالایی شاخص حکمرانی صدا و پاسخگویی دموکراتیک قرار دارند و مهمتر از همه، هر دو تیم آمریکای جنوبی نسبت به آلمان و هلند برتری درخور توجهی در بازی در «زمین خانگی» و حضور هواداران داشتند: برزیل میزبان بود و آرژانتین، همسایهاش، حدود صد هزار هوادار داشت.
البته دانیل کافمن اشاره میکند که حتی اگر حکمرانی اهمیت داشته باشد، پیروزی در بازیها تماما مرتبط با حکمرانی دموکراتیک در سطح ملی و حمایت پرشور «جامعه مدنی» در ورزشگاه از یک تیم نیست، بلکه حکمرانی در سطح نهادی نیز اهمیت دارد؛ یعنی انسجام و کارآمدی یک تیم فراتر از کیفیت فردی هر بازیکن، میتواند تفاوت بزرگی ایجاد کند. او با اشاره به نمونههایی از تیمهای دو دوره جام جهانی میافزاید: «در واقع، تعریف ما از حکمرانیخوب بهمثابه توانایی گروهی است. در طول جام جهانی 2014، کاستاریکا، شیلی، فرانسه و آمریکا چنین حکمرانی خوبی را در سطح تیمی خود به نمایش گذاشتند، برخلاف کامرون، غنا، ایتالیا یا اسپانیا که هرکدام با وجود ستارههای خاص خود، نتیجه لازم را به دست نیاوردند. در جام جهانی آفریقای جنوبی در سال 2010 نیز غنا نسبت به تیمهای فرانسه و آرژانتین (که در آن زمان توسط دیگو مارادونا مدیریت ضعیفی داشت)، نمونه حکمرانیخوب در قامت یک تیم بود».
کافمن در پایان این یادداشت خود به بررسی موضوعات دیگری ازجمله «شانس قرعهکشی» در ضربات پنالتی اشاره میکند. او با اشاره به یک تحقیق معتبر مینویسد: «چیزی که هنوز هم ممکن است اهمیت داشته باشد، «شانس پرتاب سکه» در ضربات پنالتی است که در بازیهای مساوی انجام میشود. مقالهای توسط آپستگویا و پالاسیوس اوارتا در مجله بررسی اقتصادی آمریکا که از سه هزار ضربه پنالتی در طول 40 سال فوتبال در سطح بینالمللی استفاده میکند، به عوامل روانشناختی اشاره دارد و نشان میدهد تیمی که اولین پنالتی را میزند 60 درصد احتمال برندهشدن دارد. ضربات پنالتی! جای شگفتی نیست که مقاله آنها همچنین دریافته است که تیمی که در پرتاب سکه برنده میشود، همیشه اولین ضربه را انتخاب میکند». او سپس یک راهکار نهادی دراینباره ارائه میکند که موضوع این یادداشت نیست.
خلاصه اینکه کافمن در پایان اشاره میکند: «نتایج ما از پیام تلویحی کشورهای موفق فوتبال به فیفا پشتیبانی میکند: حکمرانی دموکراتیک مهم است و همینطور پایگاه هواداران یک تیم. اما احتمال اینکه فیفا به این پیام گوش دهد بسیار اندک است؛ چراکه مدیریت نامحدود در این نهاد اقتدارگرا باید تصمیم به برونرفت از این وضعیت بگیرد و ظاهری از گذار دموکراتیک را امکانپذیر کند. از این گذشته، بررسی حکمرانی در فوتبال به ما یادآور میشود همانطور که آموختهایم ارسال میلیاردها دلار کمک خارجی یا غنیبودن از منابع طبیعی، توسعه اقتصادی-اجتماعی یک کشور و منافع مردم را تضمین نمیکند، پس نه ثروت نفتی و نه پول بهتنهایی نمیتوانند موفقیت فوتبال ملی را بخرند. آنچه تفاوت را ایجاد میکند، حکمرانی خوب است».
*پژوهشگر