|

صورت‌بندی‌های درونی اصلاحات

اصلاحات با توجه به وسعت گفتمانی و تکثری که در پایگاه اجتماعی خود داشته، از ابتدای دوم خرداد ۱۳۷۶ طیف وسیعی را پوشش داده که متناسب با اقتضائات زمانی و سیاسی، صورت‌بندی‌های مختلفی را موجب شده است. در یکی، دو سال آغازین آنچه جنبش دوم خرداد نامیده می‌شد تا زمانی که اصلاحات نام گرفت، این طیف در قالب نیروهای سنتی (خط‌امامی‌ها) و مدرن (دموکراسی‌خواهان) قابل تقسیم‌بندی بود که تبلور آنها در نوع گفتار و روزنامه‌هایی که اصلی‌ترین پایگاه تبیین گفتمانی چپ‌های درون نظام در آن سال‌ها بود، قابل شناسایی بود؛ اما با توجه به روند مثبت و رو به پیشرفت اصلاحات تا سال 78، طبعا دسته‌بندی‌ها نیز در این جریان چندان پررنگ نمی‌شد؛ اما پس از 18 تیر و توقیف مجموعه‌ای از رسانه‌ها و به‌مرور افزایش انسداد در پیشبرد اصلاحات و سرخوردگی‌هایی که در اواخر دولت اول آقای خاتمی رو به افزایش می‌رفت، تکاپوهای فکری برای ادامه راه اصلاحات و در نتیجه دسته‌بندی‌های جدید در این جریان به وجود آمد که ثقل آنها نیز بر این مدار استوار بود که نقطه عزیمت اصلاح‌طلبی و پای تکیه‌گاه آن در این جریان دو پا در کجاست؟ جامعه یا حکومت؟

صورت‌بندی‌های درونی اصلاحات

حسین نورانی‌نژاد: اصلاحات با توجه به وسعت گفتمانی و تکثری که در پایگاه اجتماعی خود داشته، از ابتدای دوم خرداد ۱۳۷۶ طیف وسیعی را پوشش داده که متناسب با اقتضائات زمانی و سیاسی، صورت‌بندی‌های مختلفی را موجب شده است. در یکی، دو سال آغازین آنچه جنبش دوم خرداد نامیده می‌شد تا زمانی که اصلاحات نام گرفت، این طیف در قالب نیروهای سنتی (خط‌امامی‌ها) و مدرن (دموکراسی‌خواهان) قابل تقسیم‌بندی بود که تبلور آنها در نوع گفتار و روزنامه‌هایی که اصلی‌ترین پایگاه تبیین گفتمانی چپ‌های درون نظام در آن سال‌ها بود، قابل شناسایی بود؛ اما با توجه به روند مثبت و رو به پیشرفت اصلاحات تا سال 78، طبعا دسته‌بندی‌ها نیز در این جریان چندان پررنگ نمی‌شد؛ اما پس از 18 تیر و توقیف مجموعه‌ای از رسانه‌ها و به‌مرور افزایش انسداد در پیشبرد اصلاحات و سرخوردگی‌هایی که در اواخر دولت اول آقای خاتمی رو به افزایش می‌رفت، تکاپوهای فکری برای ادامه راه اصلاحات و در نتیجه دسته‌بندی‌های جدید در این جریان به وجود آمد که ثقل آنها نیز بر این مدار استوار بود که نقطه عزیمت اصلاح‌طلبی و پای تکیه‌گاه آن در این جریان دو پا در کجاست؟ جامعه یا حکومت؟

الف(   دوگانه جامعه‌محور/ حکومت‌محور

پس از چند سال بحث و گفت‌وگو در عرصه عمومی، شاید جدی‌ترین تبیین گفتمانی در‌این‌باره به مقاله‌ای از سعید حجاریان بازگردد که شهریور 1382 خطاب به اردوی شاخه جوانان جبهه مشارکت نوشت «اصلاحات مرد، زنده‌ باد اصلاحات». در آن زمانه فترت اجتماعی اصلاح‌طلبان، گزاره اول یعنی «اصلاحات مرد» بیش از گزاره دوم شنیده شد؛ اما فتح بابی که سعید کرده بود، راهش را پیدا کرد و خود او هم جزئی از جریان وسیعی شد که به تکاپوی فکری برای بسط گزاره دوم پرداخت؛ زنده باد اصلاحات؛ اما چه اصلاحاتی؟ حجاریان معتقد بود اصلاحات جنبشی اجتماعی بوده که به سطح یک دولت فرو‌کاسته شده، این جنبش با حضور آقای خاتمی به‌عنوان رئیس‌جمهور بی‌سر شده است و باید به جامعه بازگردد. تبیین دقیق‌تر حرف او در قالب «سیاست‌ورزی جامعه‌محور» مطرح شد؛ اما صورت‌های مختلفی از آن در طول زمان و از سوی چهره‌های اصلاح‌طلب مطرح شد که به ترتیب زیر قابل احصا هستند:

1- جامعه‌محوری نهادگرا: این مدل مبتنی بر ارتباط سیاست‌مداران اصلاح‌طلب با جامعه مدنی و کسب نمایندگی سیاسی اقشار مختلف است تا جایی که با دیگر ارزش‌ها و برنامه‌های اصلاحات سازگاری داشته باشد. مطالبات و برنامه‌های اصلاحات در تعامل با نهادهای مدنی شکل می‌گیرد، تبدیل به فشار از پایین شده و با چانه‌زنی از بالا دنبال می‌شود. این مدل طبعا نیاز مبرم به حضور در قدرت دارد و به‌ همین‌ دلیل در سال‌های بیرون از قدرت بودن اصلاحات، میسر نیست (دیدگاه دکتر حجاریان).

2- جامعه‌محوری مبتنی بر ارتباط با اقشار مرجع: در این مدل تلاش می‌شود مطالبات اصلاح‌طلبانه و دموکراسی‌خواهانه در تعامل با اقشار مرجع مانند هنرمندان، فرهنگیان و روشنفکران با زبان آنها به جامعه منتقل شود. این مدل که متأثر از کار پژوهشی «ارزش‌ها و نگرش‌های ایرانیان» پیشنهاد شد، تنافری با سایر انواع سیاست‌ورزی‌های اصلاح‌طلبانه اعم از پارلمانتاریستی (از بالا) و جامعه‌محور ندارد و می‌تواند به موازات دنبال شود (دیدگاه دکتر هادی خانیکی).

3- جامعه‌محوری هسته‌ای و شبکه‌ای: در این مدل، به جای تمرکز بر ارتباط با نهادهای مدنی، گفتمان‌سازی و مطالبه‌پروری در دل هسته‌های خردتر و با تحول در ظرفیت‌های مجازی، درون شبکه‌های اجتماعی و جامعه شبکه‌ای و هسته‌های مختلف درون جامعه با قدرت خلاقیت بیشتر شکل می‌گیرد و تبدیل به کنش‌های مختلف مطالباتی می‌شود. در واقع، این مدل شکل بسط‌‌یافته و پسامدرن و شاید خرد‌شده مدل نهادگراست (افرادی مانند دکتر عبدالله رمضان‌زاده).

4- کنشگری اجتماعی:‌ این مدل که اوایل نضج‌گرفتن مفهوم جامعه‌محوری داغ شده و بسیار متأثر از تجربه موفق اسلام‌گراها در ترکیه بود، به سیاست‌مداران توصیه می‌کرد که به جای کار سیاسی محض، به فعالیت‌های اجتماعی عام‌المنفعه بپردازند تا با بازگشت این‌‌گونه به جامعه و کسب سرمایه اجتماعی و صیقل‌خوردن خود اصلاح‌طلبان، دوباره مرجعیت خود را باز‌یابند. در واقع تعطیلی سیاست به معنای مستقیم آن. در آن زمان دیدگاه بسیاری مانند آقای عمادالدین باقی بر این اساس بود؛ تا جایی که وقتی روزنامه جمهوریت از سوی ایشان قرار بود راه‌اندازی شود، از صفحه سیاسی نداشتن آن به‌عنوان شاخصه جامعه‌محوری آن یاد می‌شد.

5- جامعه‌محوری توده‌گرا یا سیاست‌ورزی راستین: این مدل مبتنی بر جنبش‌های جدید است که بی‌سر و بی‌سازمان، با اصالت‌دادن به اعتراض و نفی نهادها و احزابی که آنها را موجب تبعیض در سیاست می‌دانند، شکل می‌گیرد. در این مدل که رویکردهایی مانند «هر فرد یک لیدر» و «هر فرد یک رسانه» و... از آن حاصل می‌شود، برابری آحاد جامعه در امر سیاست، امری محوری است و بر‌ اساس ‌این نسبت به تشکل‌ها و احزاب، چندان روی خوش نشان نمی‌دهد؛ چرا‌که آنها را موجب تبعیض در این حوزه می‌داند.

این رویکرد که پشتوانه فکری و نظری در چپ‌های نو اروپایی مانند رانسیر و لاکلائو دارد و به امر گفتمانی نیز توجه ویژه‌ای می‌کند، به نظر می‌رسد بیشتر مناسب جوامع دموکراتیک و توسعه‌یافته باشد، اما در کشورهای درحال‌توسعه، صرفا برای اعتراض به کار می‌آید و نه تغییر؛ چون چنین جنبش‌هایی لیدر یا دست‌کم بازوی سیاسی مذاکره‌کننده و تعیین‌کننده حدود مطالبات و فیصله‌بخش را در تعامل و ارتباط با نهاد قدرت ندارد؛ مگر اینکه به‌مرور هادیان خود را بسازد که آنگاه ورود به اشکال دیگر جنبش‌هاست. این دیدگاه شاید بیش از هرکسی توسط دکتر محمدرضا تاجیک مطرح شده باشد. این در حالی است که یکی از نقدهای او به اصلاحات، رادیکال‌شدن بخشی از جریان‌های اصلاحات بود؛ درحالی‌که این مدل، خواهی‌نخواهی منجر به رادیکال‌ترشدن اصلاحات می‌شود. اما دیدگاه جامعه‌محوری مخالفان قدرتمندی مثل سید‌مصطفی تاج‌زاده داشته و دارد. مخالف آنها بر این مبناست که جامعه مدنی در ایران ضعیف‌تر از آن است که از پس مطالبات اصلاحات برآید و نیز توجه به تجربیات گذار به دموکراسی که به‌خصوص در موج سوم آن، اغلب گذارهای موفق آن از بالا و ساخت قدرت بوده‌اند و بسیاری از گذارهای جنبشی و از پایین، منجر به موج‌های بازگشت و گذار از یک اقتدارگرایی به اقتدارگرایی دیگر شده‌اند، موجب اصرار آنها بر کسب قدرت و در نتیجه تأکید ویژه بر انتخابات آزاد می‌شود. برخی مخالفان دیگر که بیش از دموکراتیزاسیون بر لیبرالیزاسیون تمرکز دارند، مانند حزب کارگزاران نیز جزء منتقدان رویکرد جامعه‌محوری هستند. برای مثال حسین مرعشی، دبیرکل فعلی این حزب می‌گوید نقطه عزیمت و شناخته‌شدگی اصلاح‌طلبان، از خاتمی گرفته تا دیگران، حکومت بوده است و نه جامعه و بنابراین ضمن ضرورت همراه نگه‌داشتن جامعه، پای تکیه‌گاه را باید در حکومت دانست. البته در ادامه راه و به دلیل سطح مطالبات متفاوت و رویکردهای کاملا مجزا، نوع سیاست‌ورزی این دو گروه طرفداران اصلاح از بالا متفاوت شده و کسانی همچون تاج‌زاده که در زمان دولت اصلاحات در مقابل فشار از پایین و چانه‌زنی در بالا، آرامش در پایین و چانه‌زنی در بالا را عنوان می‌کردند، در عمل به سمت ارتباط بیشتر با جامعه و تبدیل افکار عمومی به قدرتی برای اعمال فشار از پایین نیل پیدا کردند؛ هرچند خود تاج‌زاده دراین‌بین بر خیابان‌پرهیزی تأکید دارد و آن را به‌عنوان اهرمی برای نوع سیاست‌ورزی خود مجاز و مؤثر نمی‌داند‌، بلکه باعث به خشونت کشیده‌شدن و انسداد بیش‌از‌پیش اصلاحات می‌داند. همچنین آقای خاتمی و اکثر‌ نیروهای شناخته‌شده اصلاحات، چه آن را بیان کرده باشند و چه نه، در نهایت متعلق به طیف اصلاحات از بالا و الگوی پارلمانتاریستی بوده‌اند و به نظر نمی‌رسد که دست‌کم در شرایط فعلی هم برخلاف تکرار مکرر لفظ اصلاحات جامعه‌محور از سوی اصلاح‌طلبان که حتی اخیرا مورد استفاده آقای خاتمی هم قرار گرفته و در بین نیروهای سیاسی میانی اصلاحات هم طرفداران بیشتری پیدا کرده و برای مثال به مرکز گفتمانی نهضت آزادی در سال‌های اخیر بدل شده است، از حد بیان فراتر رود؛ دست‌کم تاکنون که چنین بوده است. نکته مهم دیگر این است که به‌جز مدل‌های چهارم و پنجم در سیاست‌ورزی جامعه‌محور، همه مدل‌های دیگر بر ارتباط توأمان با جامعه و حکومت تأکید دارند، اما انتخاب پای تکیه‌گاه و محل اصلی فعالیت و کسب اعتماد که جامعه باشد یا حکومت، بین آنها تمایز می‌سازد. این صورت‌بندی، قدیمی‌ترین، اصیل‌ترین و پایدارترین تقسیم‌بندی اصلاحات بوده که تاکنون به نحوی باقی است.

ب(  دوگانه دموکرات – بوروکرات

این تقسیم‌بندی به‌خصوص در اصلاح‌طلبی پسانودودو بسیار مورد استفاده قرار گرفت. جایی که برخی اصلاح‌طلبان سفیدمانده به لحاظ امنیتی و قضائی یا نیروهای کمتر سیاسی وارد حوزه‌های اجرائی قدرت شدند و با تلاش برای اصلاح درون‌سیستمی و بوروکراتیک، تلاش بر احیای طبقه متوسط و نرمال‌کردن شرایط اداره کشور داشتند که در دولت آقای احمدی‌نژاد لطمه دیده بود. در سر دیگر طیف بوروکرات‌ها، دیگر نیروهایی بودند که سبقه و تعلقات سیاسی‌شان با رنگ‌وبوی رادیکال‌تر می‌چربید و اصلاح‌طلبان دموکرات نامیده می‌شدند. این تقسیم‌بندی روایت دیگری هم دارد؛ جایی که عده‌ای از اصلاح‌طلبان نقش «کنشگر» سیاسی با تبعات خاص سیاسی و منزلتی را پذیرفته بودند و طیفی دیگر که معادل بوروکرات‌ها قابل روایت‌اند، نقش کارگزار دولتی اصلاحات را. موضوعی که در برهه‌ای منجر به این شد که کنشگرانی که تمهید مقدمات برای حضور کارگزارها در قدرت می‌کردند، ناگهان با رزومه اجرائی و حکومتی برتر آنها مواجه شدند و طبق سنتی سیاسی که هرکس مناصب اجرائی بالاتری داشت، در نهادهای سیاسی هم از موضع بالا ورود می‌کرد، آن کارگزارها انتظار شروع کار از بالاترین نهادهای سیاسی اصلاحات را داشتند و این مسئله و سایر مواردی مانند نابرابری در سطح زندگی و معیشت و امنیت آنها، باعث دوگانگی‌هایی به‌خصوص در طیف جوان‌تر اصلاحات شد.

ج(  چهارگانه بوروکرات - نهادگرا - ساختاری - مطالبه‌گری و انتظار  فعال

مقایسه بین سه راهبرد نخست را مشخصا آقای محمدرضا جلایی‌پور به‌عنوان طرفدار اصلاح نهادی نوشته است؛ اما با توجه به تنوع نیروهای طرفدار آن که به صورت پراکنده تولید گفتمان و محتوا کرده‌اند و تفاوت‌های مهمی که لابه‌لای دیدگاه آنها دیده می‌شود، هنوز نمی‌توان تعریف دقیق و روشنی ارائه کرد. بااین‌حال، به طور کلی و بر اساس روایات پراکنده از این الگو، این‌گونه گفته می‌شود که بوروکرات‌ها با رویکردی محافظه‌کارانه اصلاح از درون نهادهای اجرائی را دنبال می‌کنند، اصلاح‌طلبان ساختاری با شاخصی به نام آقای تاجزاده درصدد تغییرات ساختاری مانند تغییر بنیادین در مدیریت و رفتار نهادهای قدرتمند و مهم، رویکرد رادیکال دارند و نهادگراها در پی تقویت بازوهای نهادی اصلاحات و تشکیل ائتلاف‌های مسئله‌محور و موردی با بخش‌های مختلف جامعه و نیز حاکمیت، در کنار کسب قدرت اجتماعی از طریق کسب نمایندگی سیاسی اقشار مختلف‌اند. منتها در تبیین آنها، چون همه ارزش‌های مختلف اعم از آزادی‌خواهی تا برابری‌خواهی را در طیف خود خلاصه می‌کنند و به نحو ضمنی کسانی را که در پی اصلاحات ساختاری یا بوروکراتیک هستند، کم‌توجه به برابری و عدالت می‌دانند و خود را سخنگوی این گرایش در اصلاحات معرفی کرده‌اند، تناقض‌هایی را پیدا می‌کنند. برای مثال چهره‌های شناخته‌شده با گرایش سوسیال‌دموکراسی همچون کیوان صمیمی را چون در دسته اصلاح‌طلبان ساختاری می‌گنجانند، خواه‌ناخواه کم‌توجه به برابری معرفی می‌کنند و برخی چهره‌هایی را که منتقد برابری‌خواهی به‌عنوان یکی از محورهای گفتمانی اصلاحات هستند، چون به طیف نهادگراها نزدیک‌ترند، عدالت‌طلب‌تر معرفی می‌کنند. از دیگر نقدهایی که به نهادگراها مطرح شده، تقلیل‌گرایی آن است؛ به نحوی که مأموریت‌های متصور برای نهادهای سیاسی را به سطح سمن‌های تخصصی می‌کشاند یا به گونه‌ای طرح بحث می‌شود که نیروهای غیرسیاسی که رویکردهای حل مسئله‌ای دارند، بیشتر به کار آن می‌آیند و در نتیجه به رغم مفیدبودن بدون شک و شبهه آن، به‌عنوان کارویژه یک جریان سیاسی به نظر نمی‌رسد. همچنین برخی نهادگراها، ضمن نقد تاریخی به دستاوردهای اصلاحات انتخابات‌محور در تاریخ مشروطه تاکنون، در عمل حضور در هر نوع انتخاباتی را تجویز می‌کنند، چون یکی از اساسی‌ترین ابزارشان برای حل مسائل کشور، اعتمادسازی با ارکان قدرت است؛ امری که با توجه به تأکید آنها بر ارتباط با جامعه از سویی و شکاف دولت-ملت در شرایط فعلی، کار آنها را بسیار سخت می‌کند. به همین نسبت، اصلاحات ساختاری هم با پرسش سخت از چگونگی تحقق شعارهای خود مواجه است و منتقدان، آن را دچار خطای جابه‌جایی چشم‌انداز با برنامه اقدام و عمل و در نتیجه، کم‌توجهی به تمهیدات لازم برای تحقق شعارهای خود می‌دانند. به همین دلایل، از سنتز این دیدگاه‌ها، راهبرد مطالبه‌گری و انتظار فعال، اخیرا مطرح شده است. راهبردی که نگاهی به رادیکالیسم در نظر، عمل‌گرایی و نوعی محافظه‌کاری در عمل، حضور فعال در عرصه عمومی، ارتباط نزدیک با اقشار مختلف، حفظ پرنسیب‌های سیاسی، احیای سرمایه اجتماعی، صبوری و استفاده از پنجره‌های فرصت و نهایتا پرهیز از اراده‌گرایی چشم‌بسته و بی‌توجه به نتایج دارد (نمونه این اراده‌گرایی مورد نقد این دیدگاه از‌جمله صاحب این نوشتار، رفتار بخشی از اصلاح‌طلبان در انتخابات ۱۴۰۰ و حمایتشان از کاندیدایی است که نه نماینده سیاسی و هویتی آنها محسوب می‌شد و نه شانس موفقیت در رأی‌آوری داشت. در واقع نه نتیجه‌گرا و عمل‌گرایانه بود و نه آرمان‌خواهانه). این تقسیم‌بندی در حال حاضر جزء مورد ارجاع‌ترین صورت‌بندی‌هاست.

د(  اصلاح‌طلبان محور  مقاومتی / تعامل‌گرا

این تقسیم‌بندی بر اساس نوع نگاه به سیاست خارجی در سال‌های گذشته پررنگ شده است. طیفی که به‌عنوان محور مقاومتی شناخته می‌شوند، روحیه ضد‌غربی و به‌خصوص ضدآمریکایی پررنگی دارند و در سیاست خارجی به اصولگراها و نگاه به شرق آنها نزدیک‌اند. آنها بر قدرت سخت و نظامی در گفتمانشان تأکید فراوان دارند و بعضا ضمن دفاع از راهبرد کسب بمب هسته‌ای، ضمن نقد نظام برای نفی آن، دیپلماسی تنش‌زدایی را غیرواقع‌بینانه می‌دانند. اینکه بسیاری از چهره‌های شاخص و جدی‌تر محور مقاومتی در خارج از کشورند که اکثرا پناهنده سیاسی هم هستند، نشانه مهمی از تأثیر پنجره نگاه آنها و محرک‌های محیطی‌شان شامل براندازان وابسته به نیروهای خارجی است که باعث شده اولویت‌ها و راهبردهایشان برای حل مسائل ایران را متأثر کند. این گروه، البته در رابطه با مسائل سیاست داخلی و آزادی‌های اجتماعی و سیاسی، همسو با دیگر اصلاح‌طلبان هستند.

و(  دیگر تقسیم‌بندی‌ها

«اصلاح‌طلب بدلی و غیربدلی» هم تقسیم‌بندی غیررسمی اما رایجی بود که پس از یکی از بیانیه‌های جبهه مشارکت در سال 1391 مطرح شد و محور آن بر سر شرکت مشروط یا غیرمشروط در انتخابات بود که به نظر می‌رسد در شرایط فعلی و آتی اصلاحات هم فارغ از نام‌گذاری ارزش‌داورانه و قابل نقدی که دارد، مبنای آن جزء تقسیم‌بندی‌های درونی جبهه اصلاحات و چه‌بسا اصلی‌ترین مؤلفه آن باقی بماند؛ همان‌طور که در انتخابات 1400 این‌گونه شد. تقسیم‌بندی دیگری که شدیدتر از اصلاح‌طلب بدلی و غیربدلی، به صورت‌بندی افراد و نه جریان‌ها می‌پردازد، تقسیم‌بندی‌ای بود که حجاریان در اردیبهشت 86 انجام داد و نوشت: برخى کانفرمیست (confirmist) (تأییدکنندگان وضعیت موجود) هستند، برخى رفرمر 

(Reformer) و برخى رفرمیست (Reformist). بحث رفرمرها تغییر در مصادیق دولتمردان است و تغییرات را در همین سطح پیگیرى مى‌کنند. مى‌خواهند بگویند این فرد نباشد یکى دیگر باشد. چنین جریانى بین اصلاح‌طلبان وجود دارد. اما رفرمیست‌ها به ارتباط با جامعه و فعالیت اجتماعى اعتقاد دارند.