پشت پرده رخدادهای اخیر تبریز
دستهای آلوده بر گلوی راحت جان
رخدادهای گاه و بیگاه در برخی از ورزشگاههای تبریز بهویژه در کشاکش برگزاری هماوردهای فوتبال که در خلال آن معدودی میهنستیز بر برخی از نمادها و بنیادهای تاریخی و ملی آرنگ سر میدهند، مرا از شگفتی پر میکند. آنهم نه از بابت آنکه این رخدادها سرچشمههای بیرونی دارند و احیانا در سایه تحریکآمیزیهای دو دولت همسایه غرب و شمال غرب یا برخی دولتهای متخاصم به انجام میرسند؛ بلکه برعکس بیشتر از این بابت که این رخدادها تا حد ی میتوانند ریشه درونی داشته باشند.
ناصر همرنگ: رخدادهای گاه و بیگاه در برخی از ورزشگاههای تبریز بهویژه در کشاکش برگزاری هماوردهای فوتبال که در خلال آن معدودی میهنستیز بر برخی از نمادها و بنیادهای تاریخی و ملی آرنگ سر میدهند، مرا از شگفتی پر میکند. آنهم نه از بابت آنکه این رخدادها سرچشمههای بیرونی دارند و احیانا در سایه تحریکآمیزیهای دو دولت همسایه غرب و شمال غرب یا برخی دولتهای متخاصم به انجام میرسند؛ بلکه برعکس بیشتر از این بابت که این رخدادها تا حد ی میتوانند ریشه درونی داشته باشند. این آرنگها تند و بیپروا هستند و رنگ و بوی نامطبوعی دارند. گمانی نیست که دو دولت ترکیه و جمهوری باکو در جایگاه پشتیبانان جدی جریان الحاقگرای پانترکی و همچنین دیگر دولتهای متخاصم در جایگاه دشمنان تاریخی یا رقیبان راهبردی و پیرامونی ایران دمادم در اندیشه آسیبرسانی به بنیادهای ملی ما از راههایی اینچنینی بوده و هستند؛ اما آنچه در دو دهه گذشته در ورزشگاههای تبریز پیش میآید، آنچنان درازدامن و شگفتآور و پیچیده و دقیق و پر از ریزهکاریهای کاربردی است که امکان برنامهریزیهایی از آن گونه را با آن دقت بالا از هر نهاد امنیتی بیگانه سلب میکند. در ورزشگاههایی که زیر شدیدترین بازرسیها قرار دارند، به گونهای که امکان زنان گریمکرده و مردنما در آنها به صفر رسیده است، حجم و فراوانی انتقال پرچمهای بیگانه و بنرهای دارای آرنگهای تجزیهطلبانه و ایرانستیزانه و طرفداران شناختهشده با پوششهای آراسته به نشانههای بیگانه آنهم در اندازههای گسترده و انبوه البته خود بهتنهایی گویای بسیاری از حاشیههای سوررئال این داستان تلخ و دردآور است. از دولتهای بیگانه سخن گفته شد. رخدادهای ورزشگاههای تبریز هیچ پیوندی با مردم آذربایجان نیز ندارند که خواهم گفت چرا.
این رخدادها مدتهاست که همچنان ما آذربایجانیها را شگفتزده میکند، شگفتزده از اینهمه بیسروسامانی. با این حال در چنین هنگامهای پرسشهای همیشگی بیپاسخ میمانند. چه کسی یا چه کسانی پشت پرده این رخدادها هستند؟ هدف آنها چیست؟ و آیا آنها به پیامدهای کارهای خود نیک نمیاندیشند؟
ما همه آنهایی را که در زمان رئیسجمهوری مرحوم هاشمیرفسنجانی توانستند حیدر علیاف را در باکو به قدرت برسانند، میشناسیم. اکنون نیز اینجا و آنجا هستند. پایتان را که دراز کنید به پای یکی از آنها گیر میکند. همه آنها کموبیش در روزگاران نزدیک و بسیار نزدیک از تاریخ ما مجال تکثیر یافتهاند.
در کشاکش فروریزی مرز ایران و شوروی در زمستان ۱۳۶۸ خود در باکو شاهد شکلگیری انجمنهای پانترکیستی ریز و درشتی بودهام که داشتند برای آینده ایران نقشه میریختند. جبهه خلق آذربایجان تنها یکی از آنها و البته سازمانیافتهترین و مهمترین آنها بود. همه آنها با دست پر داشتند کار میکردند. جعبه ابزار آنها نیز پر بود از دستگاههای شگفتآوری که برای نفوذ طراحی شده بود. آنها چنانچه خود میگفتند، در دوران شوروی و در پیش چشم سازمانهای ضد اطلاعاتی و اطلاعاتی مخوف شوروی بخت خود را برای بهکارگیری و پیشبرد هدفهای قومی و پانترکیستی آزموده و تا حدودی کامیاب شده بودند.
روششناسی نوپانترکیستها در ایران نیز نعل به نعل اجرای دوباره همان برنامههایی را به نمایش میگذارد که در اتحاد شوروی به انجام رسیده بوده است. نفوذ در متروپل که یعنی مسکو و اکنون تهران، یکی از هدفهای نخستین این جنبش خزنده و زیرپوستی است. از این رو جریان بیگانهگرا و الحاقگرای پانترکیسم نفوذی در ایران را پیش از هر چیز دیگر باید زاییده شرایط درونی دانست. همچنین لغز بزرگی است اگر پانترکیستهای ایران را تنها کارگزار مستقیم باکو یا آنکارا بدانیم. آنها آشکارا از درون سازماندهی شده و میشوند. از این رو است که کار خود را اینچنین بیمحابا و در روز روشن و بیهیچ هراس و واهمهای و در کمال خونسردی انجام میدهند. از آن رو است که بخشی از بدنه دیوانسالاری در کشاکش رخدادهای گاه و بیگاه از این دست به خدمت گرفته میشود. این مهندسی بر آن است تا «ملت ایران» را به «اتحادیه قومیتهای ایرانی» دگرگون کند. از این رو است که آذربایجان و در پیشانی آن شهر تبریز در هرگونه مهندسی اجتماعی در این داستان عجیبا غریبا اهمیت صدچندانی مییابد. تبریز بهتنهایی یکی از مهمترین سلسلهجنبانان ایرانیت و شاید مهمترین آنها در پهنای 200 سال گذشته بوده و هست. اهمیت آذربایجان و از آن میان شهر تبریز بهتنهایی برای اندیشه ملی ایرانی بر دوستان و دشمنان این آب و خاک پوشیده نبوده و نیست و هر رخدادی در تبریز پیش بیاید، به شتاب همه استوانههای ایرانیگری را درگیر میکند. قهرمانیها و ازجانگذشتگیهای تبریز در راه خوشبختی و رهایی ایران همواره چراغ راه همه ایرانیان بوده و خواهد بود. ناسیونالیسم ایرانی و نیز اندیشههای نوین در راه پیشرفت این آب و خاک با تبریز میآغازد و با آن استمرار مییابد. ازاینرو نخست باید تبریز را از پای درآورد. تبریز راحت جان همه ایرانیان است و دستهای آلوده بر گلوی آن، تیغ بر جان و تن همه باشندگان این آب و خاک است.
بسیار فرافکنانه خواهد بود اگر بپذیریم که این دستهای آلوده برای همیشه به حال خود رها خواهند شد. بیگمان مخالفت با پانترکیسم الحاقگرا سرانجام در شرایطی دیگر به صورت یک رفتار اجتماعی گسترده در لایههای زیرین جامعه آذربایجان و آنگاه ایران خود را نشان خواهد داد و واکنش معنادار مردم آذربایجان و تبریز به اینگونه مهندسیهای ضد ملی، در آیندههای دور و نزدیک، بیتردید واقعیتهای دیگری را به رخ خواهد کشید و ژرفای وجدان تاریخی تبریزیها و آذربایجانیها را یکباره برای همه دوستان و دشمنان ایران به نمایش خواهد گذاشت.