نقش نامرئی ستارگان تاریک بر پرده نقرهای سینما
عبور سیاهچالهها از مرز تخیل
سیاهچالهها بهعنوان یکی از پیچیدهترین و درعینحال مرموزترین اجرام آسمانی همواره مورد توجه بودهاند و هر خبری درباره آنها بهسرعت در صدر اخبار قرار میگیرد. خبر مربوط به انتشار عکس سیاهچاله بزرگ مرکز کهکشان راه شیری نیز یکی از مهمترین این اخبار است. اینکه بتوانیم بفهمیم سیاهچالهها چه شکلی هستند، برای همه افراد علاقهمند به کیهانشناسی بسیار مهم است.
سیاهچالهها بهعنوان یکی از پیچیدهترین و درعینحال مرموزترین اجرام آسمانی همواره مورد توجه بودهاند و هر خبری درباره آنها بهسرعت در صدر اخبار قرار میگیرد. خبر مربوط به انتشار عکس سیاهچاله بزرگ مرکز کهکشان راه شیری نیز یکی از مهمترین این اخبار است. اینکه بتوانیم بفهمیم سیاهچالهها چه شکلی هستند، برای همه افراد علاقهمند به کیهانشناسی بسیار مهم است. حالا به مدد کار بزرگ دانشمندان ما توانستهایم این اجسام گریزان از دیدن را به تصویر بکشیم، اما همانطور که بارها در تحلیل فیلمهای علمی-تخیلی نوشتهام، سینما و تخیل بشری فراتر از علم درحال حرکت است و بسیاری از جنبههایی را که علم قادر به ورود به آنها نبوده، بررسی کرده است. بیشک اجرام مرموزی مانند سیاهچالهها از این مورد مستثنا نیستند. اما شاید بیش از آنکه تصویر سیاهچاله در این آثار مدنظر باشد، آن چیزی که در ورای آن اتفاق میافتد، مورد توجه کارگردانان سینما بوده است. هرچند باید توجه داشت که مثلا «کریستوفر نولان» سعی کرده در فیلمی مانند میانستارهای، دیدی علمی نسبت به سیاهچاله داشته باشد و آن را منطبق بر احکام فیزیک به تصویر بکشد، ولی در نهایت چیزی که امروز به نام سیاهچاله میبینیم با چیزی که در این فیلم به نمایش گذاشته شده، متفاوت است. موضوعی که کاملا هم طبیعی است؛ زیرا چنین اجرام گریزان از دیدن باید مورد حدس و گمانهای زیادی نیز باشند. ما نمیدانیم در ورای این سیاهچالهها چیست، آنها به کجا گشوده میشوند و چه بلایی بر سر اجرامی میآید که درون یک سیاهچاله بلعیده میشوند. آیا همانطور که «لی اسمولین» در نظریه پیشروانه خود یعنی انتخاب طبیعی کیهانی بیان میکند، سیاهچالهها دریچهای به جهانهای نوزاد محسوب میشوند یا نه، سیاهچالهها مانند مسیری به جانب دیگری از کیهان هستند؟ اینها موضوعاتی است که فرصت بسیار مناسبی برای فیلمهای علمی-تخیلی به وجود میآورد. در اینجا نیز به دو تا از فیلمهای علمی-تخیلی میپردازیم که همین موضوع را دستمایه کار خود قرار دادهاند.
1- فیلم میانستارهای اولین فیلم مورد بحث ماست. اگر علاقهمند به ژانر علمی-تخیلی باشید، حتما این اثر درخشان «کریستوفر نولان» را دیدهاید. داستان با خانوادهای گرفتار در زمین آخرالزمانی آغاز میشود. پدر خانواده (کوپر) که الان یک کشاورز است، زمانی خلبان ماهری بوده و به بسیاری از امور مهندسی و پرواز وارد و مطلع است. او و دخترش (مورف) با نشانههای غیرمعمولی روبهرو میشوند. «کوپر» پی میبرد که این نشانهها بیانگر مختصات یک محل است. وقتی مختصات را دنبال میکند، به مکانی مخفی میرسد که درواقع همان باقیمانده ناسا است. اینجاست که همهچیز عوض میشود. همه از او میخواهند که با سفینه پرواز کرده و بهدنبال آن سه دانشمند قبلی وارد کرمچاله شود. سرانجام با وجود مخالفتهای شدید دخترش، کوپر تصمیم میگیرد به این سفر برود. او همراه با یک زیستشناس به نام «آملیا» و یک دانشمند دیگر از درون کرمچاله رد میشوند. در این عبور با آنها -یعنی همان بیگانگانی که این کرمچاله را برای نجات انسانها ساختهاند- دیدار میکنند. بعد سراغ اولین سیاره میروند که جز موجهای عظیم و نابودی چیز دیگری ندارد. آنها به دلیل قوانین نسبیت و تفاوت زمانی، وقت زیادی ندارند و فقط میتوانند از دو سیاره باقیمانده یکی را انتخاب کنند. حال یک دوراهی به وجود میآید؛ آیا باید به تماس رسیده از یک دانشمند بزرگ اعتماد کنند یا عشقی که درون آملیا وجود دارد؟ کسی که آملیا عاشق اوست و بر مبنای عشق میگوید که هیچگاه اشتباه نمیکند، به سیاره دیگر رفته است. کوپر اما دانشمند بزرگ را انتخاب میکند؛ انتخابی که اشتباه است و بهای سنگینی دارد. آنها بهزحمت از دست دانشمندی که فقط برای نجات خود دست به ارسال پیام از یک سیاره یخی کرده، فرار میکنند. حالا فقط یک سیاره باقی میماند و فقط یک نفر میتواند راهی آن سیاره شود. اینجا در یکی از زیباترین صحنههای فیلم، افق رویداد سیاهچاله به زیباترین شکل تصویر میشود. البته باید توجه داشت که در این فیلم مفهوم کرمچاله و سیاهچاله با هم ترکیب شده است. از طرفی آنچه به تصویر کشیده میشود، افق رویداد سیاهچاله است و آنچه ساخته شده یک کرمچاله دستساز انسانهاست. موضوعی که جزئی از سرشت چنین آثاری محسوب میشود و هیچ اشکالی نیز ندارد. کوپر درون کرمچاله میافتد و آملیا راهی سیاره میشود. در کرمچاله، کوپر با ساختار عجیبی روبهرو میشود که انگار زمانها را به هم وصل میکند. او از درون این ساختار گذشته خود را میبیند. اینجاست که متوجه میشود آنهایی که این کرمچاله را ساختهاند، نه بیگانگان فضایی بلکه آیندگان نوع بشر هستند. انگار انسان با اتصالی زمانی، آینده خود را به گذشتهاش پیوند داده است. یکجور گردونه فضا-زمانی که انسان را به خودش متصل میکند. یک تجربه غیرقابل وصف. از سوی دیگر بازگشت از آینده به گذشته، لاجرم ما را به بازخوانی گذشته خود فرامیخواند. بازخوانیای که معلوم نیست نتیجهای داشته باشد. درواقع فیلم به ما نمیگوید که آینده چه تأثیری میتواند بر گذشته داشته باشد. اینکه یک سیاهچاله ما را نه به کیهانی دیگر بلکه به ساحت زمانی دیگری از خودمان وصل کند، موضوع قابل توجهی است. در گرانش بسیار بالای یک سیاهچاله که همهچیز را در هم فرومیریزد، شاید ساحتهای زمانی نیز به هم بخورد و ما را با جنبههای پنهان و مستتری از خود روبهرو کند؛ موضوعی که در هیچیک از نظریههای کیهانشناسی نیامده ولی سزاوار توجه است.
2- فیلم دومی که باز از منظری کاملا متفاوت به موضوع نگریسته، فیلم «افق رویداد» است. «افق رویداد» نام یک سفینه است؛ سفینهای که برای تحقیق راهی ستاره پروکسیما قنطورس شده ولی به شکل رازآمیزی در کنار نپتون ظاهر میشود. فیلم هم درست از همینجا شروع میشود. از جایی که گروهی دیگر از دانشمندان به همراه سازنده سفینه افق رویداد، دکتر «ویلیام ویر»، راهی نپتون میشوند تا بفهمند چه بر سر سفینه آمده است. این سفینه حامل یک دستگاه ویژه است؛ دستگاهی که میتواند یک سیاهچاله مصنوعی بسازد تا بهوسیله آن سفینه از یک سوی فضا به سوی دیگری برود. فیلم از این فرضیه نسبیت عام استفاده کرده که اگر وارد یک سیاهچاله شویم و به فرض اینکه گرانش شدید سیاهچاله ما را از بین نبرد، وقتی از سیاهچاله خارج میشویم، در سوی دیگری از کیهان هستیم. سیاهچاله میتواند مانند یک پل بین دو سوی کیهان عمل کند. اهمیت این سفینه نیز به وجود این دستگاه بوده و نام این سفینه نیز به شکل بسیار هوشمندانهای از همین دستگاه سیاهچالهساز گرفته شده است. درواقع سفینه، افق رویداد این دستگاه است و اگر کسی وارد آن شود، دیگر از مخاطرات دستگاه در امان نخواهد بود. گروه تحقیقاتی پس از طی مشقتها و نیز تحمل مخاطرات بسیار به سفینه افق رویداد میرسند، اما هیچ نشانی از حیات در آن دیده نمیشود. محققان جدید وارد سفینه شده و درواقع از افق رویداد دستگاه عبور میکنند. با ورود به سفینه آنها متوجه میشوند که مسافران سفینه به طرز بسیار فجیعی کشته شدهاند. آنها سفینه را به دنبال کشف علت حادثه جستوجو میکنند تا اینکه پس از گذشتن از دالانی عجیب به دستگاهی میرسند که همان سازنده سیاهچاله است. آنها هیچ حسی نسبت به این موضوع که سیاهچاله میتواند آنها را به کجا ببرد، نداشتند. بهتر است کمی در اینجا توقف کنیم و انتظارات خود را از یک سیاهچاله بیان کنیم. سیاهچاله اگرچه یکی از ساختارهای اعجابانگیز طبیعت است اما تماما از قوانین فیزیک تبعیت میکند. پس اگر کاری نیز انجام دهد در محدوده قوانین این جهان خواهد بود و این همان نکتهای است که فیلم «افق رویداد» از آن عبور میکند. یکی از محققان (جاستین) که درحال جستوجو داخل سفینه بود، وقتی با دستگاه روبهرو میشود، از ماده سیاه و سیالی که در برابرش قرار داشت، کنجکاوانه عبور میکند. وقتی بازمیگردد از شدت ترس و وحشت آنچه در دیگرسوی این سیاهچاله دیده بود، به یک حالت نباتی فرومیرود و وقتی از این حالت خارج میشود، دست به خودکشی میزند. بقیه کارکنان گذشته خود را به شکلی بسیار وحشتناک میبینند؛ یکی همسرش را میبیند که از دو چشمش خون میریزد و دیگری پسرش را با زخمهای بسیار روی اندامهایش مشاهده میکند. انگار قوه ادراک آنها برای عذابشان هزاربرابر شده است. کمی نمیگذرد که بیننده احساس میکند آنچه شاهد است، وقوع جهنم در داخل سفینه است. سیاهچالهای که دستگاه ساخته آنها را نه به آنسوی کیهان بلکه به جهنم با تمام عذابهایش متصل کرده است. آنها حتی به ویدئویی از ساکنان قبلی سفینه دست مییابند که نشان میدهد روح آنها تا چه اندازه شیطانی شده بود و چگونه همدیگر را دریدند و از بین بردند. از اینجا به بعد بیشتر شاهد کشمکشی ترسناک در سفینه هستیم. کشمکشی که در نهایت با انفجار سفینه و نجات دو نفر از مسافران به پایان میرسد. فیلم واقعا ایده خلاقانهای را در خود دارد و سؤالهای مهمی را نیز مطرح میکند؛ آیا دستگاه مسافران را به عالم ماورا وصل کرده یا نه، عالم ماورا یا آنچه در اینجا دوزخ نامیده میشود، جایی دیگر در کیهان ماست؟ سیاهچاله میتواند شگفتانگیزتر از چیزی باشد که ما انتظار داریم، پس باید تخیلمان را ادامه دهیم و منتظر هم اخبار جدید علمی و هم آثار جدید سینمایی درباره آن باشیم.