|

سپیده‌دم، روایت محمود دولت‌آبادی از افسانه‌ای از سرزمین هند

بنیاد هزارویک‌شب

از مدت‌ها پیش محمود دولت‌آبادی سراغ گزینش و ویرایش و بازنویسی متون قدیم رفته است. «عجوزک و عیاران» یکی از این کتاب‌هاست که چندی پیش درآمد و اینک داستان «سپیده‌دم» در نشر چشمه منتشر شده که افسانه‌ای از سرزمین هند است.

شرق: از مدت‌ها پیش محمود دولت‌آبادی سراغ گزینش و ویرایش و بازنویسی متون قدیم رفته است. «عجوزک و عیاران» یکی از این کتاب‌هاست که چندی پیش درآمد و اینک داستان «سپیده‌دم» در نشر چشمه منتشر شده که افسانه‌ای از سرزمین هند است. دولت‌آبادی فارغ از بازنویسی و احیای این متون، در مقدمه‌هایش بر این کتاب‌ها از خاستگاه داستان‌های قدیم سراغ می‌گیرد و روایتی از آشنایی و اُنس خود با داستان به دست می‌دهد که خواندنی و مایه تأمل و نقد است چراکه بسیاری از نظرات او، خاصه در مورد تبار داستان‌هایی همچون هزارویک‌شب و حتی همین داستان سپیده‌دم، منتقدان و مخالفانی دارد که مقالات و کتاب‌هایی در این زمینه نوشته و نظرات متفاوتی داشته‌اند. به هر تقدیر، داستان‌هایی که دولت‌آبادی انتخاب می‌کند جدا از نسبت‌شان با زمانه و مفاهیمی که آن را به روزگار ما مرتبط می‌کند، از لحاظ ادبی و زیبایی‌شناسی نیز نکاتی درخور تأمل دارد که نظر این داستان‌نویس را به خود جلب کرده است. «سپیده‌دم» داستانی دیرینه از فرهنگ هند است به زبان سنسکریت که اساس، استخوان‌بندی و موضوع و جزئیات آن پایه و بنیاد قصه‌های معروف هزارویک‌شب است که با هزار افسان درآمیخته و سپس در دوران چیرگی اعراب جلوه‌ تازی به خود گرفته است. چنان که در خلاصه داستان «سپیده‌دم» آمده ماجرا از این قرار است که پادشاهی در کوره‌های سربه‌فلک‌کشیده هیمالیا از دو مصیبت خواب به چشم ندارد: دختر زیبا و دشمن قدارش. برای حل این مصیبت به فکر می‌افتد که دست دختر را در پنجه دشمن خود نهد، ولی حوادثی در پیش است. دولت‌آبادی در مقدمه‌اش می‌نویسد: «بارها قصه بی‌نظیر سپیده‌دم برآمده از فرهنگ کهن هند را خوانده‌ام و باز هم خوانده‌ام. سرانجام به نظرم رسید این دُر گران‌بها را در اختیار دوست‌داران ادبیات داستانی قرار بدهم. اگرچه از نخستین چاپ آن در کتاب هفته بیش از پنجاه سال می‌گذرد، باز هم ترجیح دادم با جناب دیمیاد فرزند مترجم تماس بگیرم جهت اطلاع و احترام به ایشان و زنده‌یاد محمدرضا دیمیاد».

این قصه با ترجمه این مترجم فقید در کتاب هفته شماره هجده به تاریخ 22 بهمن 1340 به چاپ می‌رسد. بازخوانی این قصه، نویسنده «کلیدر» را به این فکر می‌اندازد که این داستانِ لطیف انسانی را به طور مستقل چاپ کند و پس از پنج سال اقدام به ویرایش و چاپ داستان می‌کند. «اما نکته‌ای که ورای زیبایی و لطافت سپیده‌دم مرا در این مهم مصمم‌تر کرده این است که این قصه زیبا و دلنشین به ما، همگان، می‌فهماند که اساس، استخوان‌بندی، موضوع و جزئیات این قصه پایه و بنیاد قصه‌های معروف هزارویک‌شب است و خیانت‌شوندگی، قهر و خشم و نفرت، پیدایی زن و آرام آرام فرونشاندن خشم و نفرت و رام‌کردن مرد با کیمیای عشق در یک سلسله‌حکایت، همان چه در قصه نرم سپیده‌دم آمده است؛ قصه‌ای که نشانی نویسنده یا راوی آن نیست و این خود گواه دیرینه بودن آن است. به این ترتیب، این حکایت منسجم و دلنشین از برکت هم‌جواری ایران با هندِ مادر جریان می‌یابد و در کشور ما احتمالا با هزار افسان درمی‌آمیزد و در هنگامه قَدَر قدرتی اعراب در شام و سپس در بغداد با افزوده‌هایی که بخشی از کتاب قصه‌هایی است که مشخصا با محور هارون‌الرشید و اعوانش در شهر بغداد بار سنگین و روشن عربی می‌گیرد و طبعا شناسنامه عربی پیدا می‌کند و بدیهی است در زبان قدیر و استوار عربی نشانه‌هایی از شعرهای درخشان دلیری-عاشقانه کم نیست و زبان عرب به آن پیشینه دیرین مفتخر بوده و هست، اما شخصا سراغ آن ندارم که آیا قصه‌هایی هم در آن زبان نقل شده باشد... زیرا که قصه‌گویی-نویسی یکجانشینی طلب می‌کند و قرار و آرام نشستن. حال آن‌که اعراب تا دیرزمانی یکجانشین نبودند...».

دولت‌آبادی از درک خود مستند به داستان «سپیده‌دم» می‌نویسد که در قصه‌های هزارویک‌شب جای یک پادشاه خوددارِ هندی را در قصه سپیده‌دم یک خلیفه خشمگین سامی گرفته است. همه ارکان و دستمایه‌های اصلی قصه هزارویک‌شب از این داستان برآمده که آنجا در اثر تأثیر و تبدیلات به شهرزاد و ملک در آن کتابِ مفصل رسیده است. بعد، دولت‌آبادی این ادعا را پیش می‌کشد که «با دیدن این قصه همچون پایه ساختاری هزارویک‌شب، به گمان من دعوای بی‌پایه عربی-ایرانی هزارویک‌شب کناری گذاشته می‌شود و پذیرفته خواهد شد که اصل چارچوب هزارویک‌شب هندی بوده. و در افت‌وخیزهای مسیر و زمان از وقایع هزار افسان و چهره‌های گوناگون پارسی-عربی-عبری برخوردار شده است به سلیقه راویان. و من دریغ آمدم که بگذارم این قصه بی‌همتا در نسخه‌ای از کتاب هفته چاپ و نشر یافته در شصت سال پیش کهنه بماند».

در این کتاب، مقدمه مترجمِ فارسی «سپیده‌دم» نیز آمده است که در آن به توجه نویسندگان و نقادان و باستان‌شناسان مغرب‌زمین نسبت به فرهنگ و تمدن مشرق‌زمین اشاره می‌کند و می‌نویسد: «از جمله کشورهایی که تاریخ باستانی آنها توجه بیشتری جلب کرده کشور هند است. در آن زمان هندوستان دوشادوش دیگر ملل شرقی ترقیات شایان توجهی در فلسفه و ادبیات و رشته‌های گوناگون علمی کرده بود». مترجم با این مقدمه، از داستان «سپیده‌دم» به‌عنوان یکی از آثار ادبی هند باستان یاد می‌کند که نسخه اصلی آن خطی است و هرچند نویسنده اصلی آن معلوم نیست، بی‌شک نویسنده بزرگ و توانایی بوده که توانسته چنین اثر باارجی به وجود آورد. او هم‌چنین اشاره می‌کند که داستانِ «سپیده‌دم» را حدود شصت سال پیش یک مستشرق معروف انگلیسی از زبان سنسکریت ترجمه کرده گرچه در غالب قسمت‌ها از عهده ترجمه تخیلات مخصوص نویسنده برنیامده است.

و اما داستان «سپید‌دم» که این‌گونه آغاز می‌شود: «در روزگاران قدیم، روزگارانی که بی‌شبهه در هیچ‌یک از صفحات تاریخ نشانی از آن نیست، در میان کوه‌های سربه‌فلک‌کشیده هیمالیا و جلگه‌های سرسبز هند، پادشاهی حکومت می‌کرد که دو مصیبت چون دو لبه تیغ برآن، خواب و خور بر او حرام کرده بودند. این دو مصیبت یکی دشمن و دیگری دختر او بود که در سلطنت وی تأثیر بسیار داشتند». مترجم انگلیسی داستان هم مقدمه خواندنی خود را با این نقل از ریگ‌ودا (کتاب مقدس هندو) آغاز می‌کند که با قصه مذکور نسبت آشکاری دارد: «اینک بنگر که چگونه شبِ تار خود را از خواهرش سپیده‌دم کنار می‌کشد و سیاهی ظلمت تسلیم سرخی فلق می‌گردد». اما فشرده کلام این مترجم را می‌توان در همین چند خط خواند که می‌نویسد: «عشق از رب‌النوعان بسیار قدیمی است و حتی آن‌طور که یونانی‌های قدیم و ریگ‌ودا گفته عشق کهن‌تر از تمام خدایان است. راستی چرا باید این‌طور باشد؟ زیرا که او از مشرق برمی‌خیزد و متعلق به سپیده‌دم است».

برگردیم به بازنویسی یا ویرایش دولت‌آبادی از این داستان قدیمی مشرق‌زمین که دلایلی مسبوق به سابقه هم نزد او دارد. اینکه محمود دولت‌آبادی در میان آثار قدیم ادبی، به بیهقی و هزارویک‌شب، توجه خاص دارد بر کسی پوشیده نیست. خود او نیز می‌گوید گزینش‌های اخیرش از میان متون ادبی قدیم از داستان‌هایی است که بارها و بارها خوانده و پسندیده و خواسته تا دیگران نیز در لذت خواندن این قصه‌ها شریک شوند. پیش از تدوین داستان «سپیده‌دم»، دولت‌آبادی قصه‌ای دیگر از هزارویک‌شب را انتخاب کرد که در کتاب «عجوزک و عیاران» آمد که دولت‌آبادی درباره بازنویسی خود از این قصه می‌نویسد: «بدیهی است قصه‌های هزارویک‌‌شب هنجارهای هزارویک‌شبی دارد و تا حدودی که به اصالت و کیفیت اثر آسیب نرسد ویراسته شده است. اما آن‌چه در قصه‌های هزارویک‌شب مهم است همانا اصل و ذات روایت‌گری است که ذهن و خیال خواننده را جذب خود می‌کند که یعنی بیا همراه خیال‌پردازی‌هایم با من همسفر شو» اما بیش از این‌ها، مفهوم و مضمون قصه‌ها نزد دولت‌آبادی اهمیت دارد: جذابیت‌های قصه‌گویی و راه‌ورسم عیاری که در ادبیات قدیم سابقه داشته است. و نیز نقشِ زن در داستان‌ها که دولت‌آبادی در تمام داستان‌های خودش به آن توجه ویژه داشته و این توجه از شخصیت‌های ماندگار زن او در رمان‌هایش پیداست. او اهمیت نقشِ زن را هم در داستان «سپیده‌دم» و هم در «عجوزک و عیاران» برجسته می‌داند و معتقد است هزار‌ویک‌شب یکی از متون ادبی چندملیتی است که زنان در آن نقشی فعال و پررنگ دارند. قهرمان قصه‌ها زنی با تدبیر و هوشیار است که با نقل قصه‌هایی هوشمندانه، پادشاهی خودکامه و مستبد را به پایگاه خودآگاهی می‌رساند.