2 سال بعد از کرونا
بیش از دو سال از پاندمی کرونا گذشت و در روز 12 خرداد پس از گذشت 830 روز، روزی بدون فوتی را پشت سر گذاشتیم. البته این به آن معنا نیست که پاندمی به پایان رسیده است؛ اما میتوان گفت که بعد از دو سال شناخت بیشتری نسبت به هجمههای ویروسی داریم و فهمیدهایم که علم چقدر میتواند به ما در جلوگیری از مرگومیر و ابتلا یاری برساند.
بیش از دو سال از پاندمی کرونا گذشت و در روز 12 خرداد پس از گذشت 830 روز، روزی بدون فوتی را پشت سر گذاشتیم. البته این به آن معنا نیست که پاندمی به پایان رسیده است؛ اما میتوان گفت که بعد از دو سال شناخت بیشتری نسبت به هجمههای ویروسی داریم و فهمیدهایم که علم چقدر میتواند به ما در جلوگیری از مرگومیر و ابتلا یاری برساند. فهمیدهایم که تنها راه مقابله با ویروس علم است و باید تمام و کمال به یافتههای علمی اعتماد کرده و کار را به کاردان بسپاریم؛ اما باید گفت این جملات در عین بدیهیبودن، چندان در جامعه ما صدق نمیکند. اتفاقا با وجود همه آمارهای وحشتناک کشتهشدگان در طول پاندمی کرونا در ایران، هنوز که هنوز است تفکر علمی جایگاهی در جامعه ما حتی برای درمان نیز ندارد و میتوانیم هر روز نهتنها در سطح جامعه، بلکه در منابع رسمی و دولتی نیز عنوانهایی مانند طب سنتی، طب اسلامی، داروهای گیاهی و... را بشنویم که نتیجهای جز آسیب بیماران به دنبال نداشته است. هنوز که هنوز است بازار کسانی که در بهترین حالت از روی ناآگاهی دست به ترویج چنین موضوعاتی میزنند، داغ است و انگار نه انگار که ما در حال عبور از پاندمی بزرگی هستیم که به تمام دنیا به جز ما، تأکید دوباره بر اهمیت علم و تفکر علمی در تصمیمگیریها کرده است. کافی است به حجم مقالات چاپشده در دو سال اخیر توجه کنیم و ببینیم در همین دو سال چقدر علم پزشکی و سایر علوم تابعه رشد چشمگیری داشته است. در کنار آن ببینیم که چگونه تمام دنیا از ظرفیتهای فضای مجازی در این دو سال استفاده کرده و روزبهروز در پی ارتقای آن هستند و ما نیز همگام با قهقرارفتن در نداشتن دید علمی به موضوعات، صحبت از محدودیت و صیانت از فضای مجازی میکنیم. متأسفانه مدتهاست از قافله پیشرفت جدا ماندهایم و در سراشیبی قرار گرفتهایم. بهعنوان کسی که جزئی کوچک از کادر درمان این مملکتم، دو سال کرونا برای من در مملکتم معادل بود با از دست دادن بسیاری از همکاران، مهاجرت عظیم پزشکان و پرستاران و رشد قارچوار تفکرات غیرعلمی. به اینها اضافه کنید هجمههای روزافزون به کادر درمانی را که جان بر کف در برابر سیل کرونا ایستادند و دست روی دست هم نگذاشتند که این سیل همه ما را با خود ببرد. من این یادداشتها را تقریبا با شروع کرونا آغاز کردم. هدفم نیز نوعی وقایعنگاری این ایام بسیار مهم بود؛ اما حالا که به آنها نگاه میکنم، میبینم هر هفته در مورد مشکل تازهای نوشتهام. انگار هیچ چیز خوبی برای نوشتن وجود نداشته است. گاه سیر اتفاقات بد در جامعه ما آنقدر زیاد میشد که نمیدانستم باید درباره کدامیک بنویسم. بسیار متأسفم که در جامعه ما باید دید کدام واقعه بدتر است تا در مورد آن نوشت. این درد را به چه کسی بگویم؟ آیا گوش شنوایی هست؟