انتشار «در ستایش ادبیات» ماریو بارگاس یوسا
بازگشت به تعهد
شرق: ماریو بارگاس یوسا در تمام آثار غیرداستانی خود بر امکانات ادبیات تمرکز دارد، گرچه او در زمانهای مینویسد که به قول خودش کتابهای زیادی نوشته و منتشر میشود ولی دیگر کسی فکر نمیکند ادبیات نقش بزرگی در زندگی دارد. با این حال، مقالات و سخنرانیها و گفتوگوهای یوسا که منوچهر یزدانی آنها را در کتابی با عنوانِ «در ستایش ادبیات»، گرد آورده و به فارسی برگردانده است، نشان میدهد یوسا در چنین زمانهای هم از ادبیات دست نکشیده و از تعهد ادبی سخن میگوید. «ادبیات باید در مقابل مسائل زمان خود متعهد باشد و نویسنده با این اعتقاد راسخ بنویسد که با نوشتن میتواند به دیگران یاری دهد تا آزاده، حساس و صادقتر باشند». یوسا معتقد است کار ادبیات شامل مسئولیتهایی است که تنها به جلوههای هنری آن ختم نمیشود و بهطور اجتنابناپذیری با دغدغههای ذهنی نویسنده و کنشهای اجتماعی پیوند دارد. یوسا به امکاناتِ ادبیات باور دارد، به اینکه هیچچیز بهاندازه ادبیات غنی نه حس تشخیص ما را تقویت میکند نه برای کشف ریشههای ظلم و خشونت ما را اینقدر حساس بار میآورد. «دلایلی هستند که بر اساس آنها میتوان گفت اگر ادبیات مسئولیت گذشته خود (بازگشت به تعهد و بازکردن چشم انسان و افشای حقایق جهان پیرامون از راه واژه و خیالپردازی) را در زمان حاضر ادامه ندهد، جلوگیری از جنگها، قتلها و نسلکشیها، درگیریهای قومی، جابهجایی پناهندگان و حرکتهای تروریستی کنونی و تهدیدات روزافزون آن، دشوارتر میشود و دلبستگی به جهان صلحآمیز و همزیستی در دموکراسی را که فروریختن دیوار برلین از آن ممکن شد، درهم میشکند. البته شکست آرمانشهر جمعی به معنای یک قدم به پیش بود، ولی توافق همگانی برای زندگی در دموکراسی را که فرانسیس فوکویاما در نظر داشت به ارمغان نیاورد؛ به عبارت دیگر، در واقعیت تاریخی ابهام و پیچیدگیای را باعث شد که برای درک آن بد نیست به هزارتوی ادبیای رجوع کرد که فاکنر با اشاره به حماسه یوکناپاتاوفا یا هرمان هسه در بازی مهره شیشهای خلق کردند. خب، تاریخ ما را، در یکی از داستانهای تخیلی خورخه لوییس بورخس، سردرگم و آسیبپذیر کرده است». یوسا از دورانی یاد میکند که ادبیات نهتنها ابزار سرگرمی نبود بلکه میتوانست سبب هشدار و مداخله و اقدام هم بشود. «بقای انسان و فرهنگ، خود دلیل کافی و روشنی است. آگاهییافتن و برآشفتگی از بیداد و بیعدالتیها و جنایتها و شوق برای ایدهآلهای مشخص، و تعیین و بررسی اینکه هنوز ادبیات است که در شرایط سخت توانسته است جایی برای امید و اشتیاق فراهم آورد، اگرچه گاهی، در آرمانهایش بهاشتباه مدافع اصولی غیرقابل دفاع هم بوده است». یوسا به مقوله دیگری اشاره میکند که موجب شده از اهمیتِ ادبیات در دنیای امروز کاسته شود و آن، تصاویرند و هر آنچه بر پرده به نمایش درمیآید و برخی معتقدند ادبیات را بهزودی منسوخ خواهد کرد. اما به اعتقاد یوسا، نوشتهها به تجزیه و تحلیل دقیق و عمیقتر مسائل امکان میدهند و درواقع توان ریشهیابی ژرفتر واقعیتهای اجتماعی، سیاسی و اخلاقی را دارند. حال آنکه وسایل ارتباط جمعی به حرکت در سطح محکوم هستند و کتابها بیشتر دغدغه آزادی بیان و خلاقیت دارند. «مسلما این یک واقعیت تأسفبار است. تصاویر بر پردهها در مجموع بیشتر تفریحی هستند و بهتر سرگرم میکنند، ولی غالبا ناکافی، و خیلی اوقات بیمنطق در بیانند. و بعد یوسا پا را فراتر گذاشته و ادبیات را همبسته آزادی میخواند و معتقد است ادبیات این درک را ایجاد میکند که آزادی موهبتی نیست که نازل شده باشد، بلکه یک انتخاب است، تمرین و نظریهای است که مدام باید غنی شود و به محک و آزمون درآید. بعد یوسا برای این انتخاب، والتر بنیامین را نمونه میآورد که در سالهای تبعید در فرانسه، زمانی که اروپا زیر سلطه ارتش نازی بود، به مطالعه و بررسی اشعار بودلر میپرداخت، به زعمِ یوسا بنیامین در این روزهای تیره سراغ بودلر رفته بود تا درباره زندگی، روح و فکر در تکامل فرهنگ شهری، وضعیت فرد و تخیلاتش در جامعه انبوه و غیرفردی ناشی از رشد صنعتی، جهتی که ادبیات در جامعه نوین برمیگزیند، به تأمل بپردازد و بهگفته یوسا تصویر بنیامین در حال تأمل بر بودلر، زمانی که محاصره شخص او در حال انجام بود و به عاصیشدنش انجامید، سخت تکاندهنده است. این است توانِ ادبیات که یوسا در این زمانه همچنان سخت مدافع آن است. در ستایش ادبیات، ماریو بارگاس یوسا، گردآوری و برگردان منوچهر یزدانی، نشر حکمت کلمه
شرق: ماریو بارگاس یوسا در تمام آثار غیرداستانی خود بر امکانات ادبیات تمرکز دارد، گرچه او در زمانهای مینویسد که به قول خودش کتابهای زیادی نوشته و منتشر میشود ولی دیگر کسی فکر نمیکند ادبیات نقش بزرگی در زندگی دارد. با این حال، مقالات و سخنرانیها و گفتوگوهای یوسا که منوچهر یزدانی آنها را در کتابی با عنوانِ «در ستایش ادبیات»، گرد آورده و به فارسی برگردانده است، نشان میدهد یوسا در چنین زمانهای هم از ادبیات دست نکشیده و از تعهد ادبی سخن میگوید. «ادبیات باید در مقابل مسائل زمان خود متعهد باشد و نویسنده با این اعتقاد راسخ بنویسد که با نوشتن میتواند به دیگران یاری دهد تا آزاده، حساس و صادقتر باشند». یوسا معتقد است کار ادبیات شامل مسئولیتهایی است که تنها به جلوههای هنری آن ختم نمیشود و بهطور اجتنابناپذیری با دغدغههای ذهنی نویسنده و کنشهای اجتماعی پیوند دارد. یوسا به امکاناتِ ادبیات باور دارد، به اینکه هیچچیز بهاندازه ادبیات غنی نه حس تشخیص ما را تقویت میکند نه برای کشف ریشههای ظلم و خشونت ما را اینقدر حساس بار میآورد. «دلایلی هستند که بر اساس آنها میتوان گفت اگر ادبیات مسئولیت گذشته خود (بازگشت به تعهد و بازکردن چشم انسان و افشای حقایق جهان پیرامون از راه واژه و خیالپردازی) را در زمان حاضر ادامه ندهد، جلوگیری از جنگها، قتلها و نسلکشیها، درگیریهای قومی، جابهجایی پناهندگان و حرکتهای تروریستی کنونی و تهدیدات روزافزون آن، دشوارتر میشود و دلبستگی به جهان صلحآمیز و همزیستی در دموکراسی را که فروریختن دیوار برلین از آن ممکن شد، درهم میشکند. البته شکست آرمانشهر جمعی به معنای یک قدم به پیش بود، ولی توافق همگانی برای زندگی در دموکراسی را که فرانسیس فوکویاما در نظر داشت به ارمغان نیاورد؛ به عبارت دیگر، در واقعیت تاریخی ابهام و پیچیدگیای را باعث شد که برای درک آن بد نیست به هزارتوی ادبیای رجوع کرد که فاکنر با اشاره به حماسه یوکناپاتاوفا یا هرمان هسه در بازی مهره شیشهای خلق کردند. خب، تاریخ ما را، در یکی از داستانهای تخیلی خورخه لوییس بورخس، سردرگم و آسیبپذیر کرده است». یوسا از دورانی یاد میکند که ادبیات نهتنها ابزار سرگرمی نبود بلکه میتوانست سبب هشدار و مداخله و اقدام هم بشود. «بقای انسان و فرهنگ، خود دلیل کافی و روشنی است. آگاهییافتن و برآشفتگی از بیداد و بیعدالتیها و جنایتها و شوق برای ایدهآلهای مشخص، و تعیین و بررسی اینکه هنوز ادبیات است که در شرایط سخت توانسته است جایی برای امید و اشتیاق فراهم آورد، اگرچه گاهی، در آرمانهایش بهاشتباه مدافع اصولی غیرقابل دفاع هم بوده است». یوسا به مقوله دیگری اشاره میکند که موجب شده از اهمیتِ ادبیات در دنیای امروز کاسته شود و آن، تصاویرند و هر آنچه بر پرده به نمایش درمیآید و برخی معتقدند ادبیات را بهزودی منسوخ خواهد کرد. اما به اعتقاد یوسا، نوشتهها به تجزیه و تحلیل دقیق و عمیقتر مسائل امکان میدهند و درواقع توان ریشهیابی ژرفتر واقعیتهای اجتماعی، سیاسی و اخلاقی را دارند. حال آنکه وسایل ارتباط جمعی به حرکت در سطح محکوم هستند و کتابها بیشتر دغدغه آزادی بیان و خلاقیت دارند. «مسلما این یک واقعیت تأسفبار است. تصاویر بر پردهها در مجموع بیشتر تفریحی هستند و بهتر سرگرم میکنند، ولی غالبا ناکافی، و خیلی اوقات بیمنطق در بیانند. و بعد یوسا پا را فراتر گذاشته و ادبیات را همبسته آزادی میخواند و معتقد است ادبیات این درک را ایجاد میکند که آزادی موهبتی نیست که نازل شده باشد، بلکه یک انتخاب است، تمرین و نظریهای است که مدام باید غنی شود و به محک و آزمون درآید. بعد یوسا برای این انتخاب، والتر بنیامین را نمونه میآورد که در سالهای تبعید در فرانسه، زمانی که اروپا زیر سلطه ارتش نازی بود، به مطالعه و بررسی اشعار بودلر میپرداخت،
به زعمِ یوسا بنیامین در این روزهای تیره سراغ بودلر رفته بود تا درباره زندگی، روح و فکر در تکامل فرهنگ شهری، وضعیت فرد و تخیلاتش در جامعه انبوه و غیرفردی ناشی از رشد صنعتی، جهتی که ادبیات در جامعه نوین برمیگزیند، به تأمل بپردازد و بهگفته یوسا تصویر بنیامین در حال تأمل بر بودلر، زمانی که محاصره شخص او در حال انجام بود و به عاصیشدنش انجامید، سخت تکاندهنده است. این است توانِ ادبیات که یوسا در این زمانه همچنان سخت مدافع آن است.
در ستایش ادبیات، ماریو بارگاس یوسا، گردآوری و برگردان منوچهر یزدانی، نشر حکمت کلمه