نیاز به تغییر نگاه به روستانشینی
زندگی شهرنشینی بهطور مستقیم متأثر از زندگی روستانشینی است و وارونهشدن این ارتباط، بدون تردید یک بیماری و معضل جدی است که میتواند به اشکال مختلفی بروز یافته، تبدیل به ناهنجاریهای عظیم و البته دوسویه شود.
زندگی شهرنشینی بهطور مستقیم متأثر از زندگی روستانشینی است و وارونهشدن این ارتباط، بدون تردید یک بیماری و معضل جدی است که میتواند به اشکال مختلفی بروز یافته، تبدیل به ناهنجاریهای عظیم و البته دوسویه شود. اگرچه در تقسیمات کشوری، روستاها نیز باید مانند تمام نقاط دیگر بهرهمند از انواع خدمات رفاهی، آموزشی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی باشند، اما در عمل، سیاستها و برنامهریزیها اغلب و بیشتر بر روی کاغذها و دستورالعملها باقی میمانند تا اینکه در عمل در راستای بهبود زندگی روستاییان وارد گامهای عملی شوند. توجه به توسعه روستایی زمانی اهمیت مضاعفتری مییابد که بدانیم حیات و زیست شهری تا چه اندازه در گرو جانبخشی و پیشرفت روستاهاست. قدرمسلم وقتی راجع به توسعه روستایی بحث میشود، منظور کلیت ساختاری است که در تعاریف کشوری روستا تعریف میشود و امکاناتی که باید بهطور عادلانه و متوازن در اختیار مردم روستا قرار گیرد.
اولین و بدیهیترین تلقی از روستا، محلهای آبادی است که شغل اصلی مردم در آن کشاورزی و دامداری باشد. نگاهی به وضعیت فعلی روستاها در ایران، نشاندهنده افول جدی زندگی روستایی است. قرارگرفتن ایران در فهرست کشورهای خشک و نیمهخشک، خشکسالیهای پیاپی و سوءمدیریتهای قابلمشاهده که نتیجه آن روستاهای اغلب خالی از سکنه و کشاورزیهای ازدسترفته است، نشان میدهد که چرا وضعیت زندگی روستاییان تا این اندازه دور از بدیهیترین زندگیهای معمول تعریفشده در نهادهای جهانی مرتبط است.
توسعه روستایی معنایش رشد تکبعدی در یک شاخه نیست. نمیشود وجود یا تولید محصول را به تنهایی توسعه روستایی معنا کرد. توسعه امری پایدار است که موجب بروز پیشرفت در تمام جنبههای زندگی روستا و روستانشینان باشد. وجود آب و زمینهایی که در آن امکان زراعت و باغداری و نیز پرورش انواع دام و طیور و آبزیان فراهم باشد، در کنار وجود امکانات رفاهی آموزشی دیگر چون مدرسه، خانه بهداشت، فضای سبز و البته وجود صنایع تبدیلی و امکان انتقال سلامت محصولات اولیه و تولیدی روستاییان به شهر در حداقل زمان ممکن ازجمله اولیهترین و البته مهمترین نیازهای جوامع روستایی است. حیات جوامع شهری بهطور مستقیم و غیرمستقیم گره در حیات روستاییان دارد.
این در حالی است که امروزه روستاییان و بهخصوص نسل جوان، با درک و مشاهده تفاوتهای جدی موجود در زندگی روستایی و شهری و نبود هیچگونه عدالتی در توازن این دو نوع زندگی، اغلب تمایل جدی و عملی به مهاجرت دارند و غمبارتر آن است که حتی در شهرها نیز اغلب ناچار به حاشیهنشینی و تندادن به زندگیهای دشوار و حتی غیرمتعارف شده و بسیار دیده شده که دچار انواع بزه و ناهنجاریهای اجتماعی میشوند. وجود این اندازه تفاوت میان ساختار و ساحت زندگی روستایی تا شهری، متوجه سیاستهای کلان و غیرمسئولانهای است که نتیجه آن دوری فضای فکری-معیشتی روستاییان از اجتماعات شهری است. فقدان شناختی که دوسویه است و اصلیترین شاهد مثال آن برنامهریزیهای غلطی است که نهتنها منجر به بهبود زندگی روستاییان نشده، بلکه آنان را از هرگونه توجه جدی مسئولان به مشکلات خود مأیوس و نومید کرده است.
برای مثال پراکندگی روستاهای دوردست با جمعیت اندک نشانه بارزی از عدم موفقیت آمایش سرزمین روستایی و نبود تلاشهای مؤثر یا جدی برای فراهمکردن بسترهای لازم برای تجمیع روستاها در فضاهایی است که امکانات مناسبتری برای زندگی و دسترسی آسانتری برای ارائه خدمات به آنها فراهم باشد.
در راستای نبود شناخت کافی از زندگی روستاییان از سوی نهادهای تصمیمگیرنده، میتوان صدها واحد ساختهشده را مثال زد که در استانهایی مانند کرمان، هرمزگان و سیستانوبلوچستان بدون هیچ استفادهای ساخته و رها شده است؛ چون مناسب زندگی و فرهنگ روستاییان نیست.
یکی از بااهمیتترین موانع در توسعه روستاهای ایران و بهخصوص در مناطق محروم، نبود جاده است. میتوان آب، آرد و جاده را سه مسئله بسیار اصلی و عمده در راستای جلوگیری از هرگونه توسعه و پیشرفت معرفی کرد. نبود جاده یعنی فقدان دسترسی به همه امکانات؛ از آموزشی تا بهداشتی و رفاهی تا اقتصادی. نبود جاده یعنی عمیقتر و وسیعترشدن فقر و بروز انواع تبعیض و نبود عدالت در حوزههای مختلف برای روستاییان. آنها در شرایطی از زندگی جا میمانند که امکان ادامه حیات شهریها و گردش صنعت و اقتصاد منوط به توسعه و پیشرفت روستاییان است و همین چرخه ناقص است که با مرگ یا افول کشاورزی، باغداری، دامداری و دیگر گونههای روستایی، رفتهرفته موجب انواع وابستگی و در نهایت ازدسترفتن تمام آن چیزهایی است که یک جامعه با آن تعریف و شناخته میشود.