از ابتدا تا دعوای کنونی بین شهرداری و هنرمندان
سرگذشت خانه هنرمندان ایران
بهمن ماه 1378 پس از شش ماه پر از زد و خورد و گروکشی و مبارزه بالاخره من موفق شدم که انجام یک کار سخت دیگر را به کارنامهام اضافه کنم: عملیات مرمت و آمادهسازی خانه هنرمندان به پایان رسیده بود اما در وزارتخانه عریض و طویل دوره اصلاحات هیچکس حاضر نبود که آن را از من که مدیر و سرطراح عملیات مرمت و آمادهسازی بودم تحویل بگیرد: تمام تلاشم بیثمر بود!!
بهروز غریبپور
بهمن ماه 1378 پس از شش ماه پر از زد و خورد و گروکشی و مبارزه بالاخره من موفق شدم که انجام یک کار سخت دیگر را به کارنامهام اضافه کنم: عملیات مرمت و آمادهسازی خانه هنرمندان به پایان رسیده بود اما در وزارتخانه عریض و طویل دوره اصلاحات هیچکس حاضر نبود که آن را از من که مدیر و سرطراح عملیات مرمت و آمادهسازی بودم تحویل بگیرد: تمام تلاشم بیثمر بود!! علت این بود که اساسا در چارت این وزارتخانه مؤسسه یا نهاد یا هرچیز دیگری که محتوا و نامش مورد تأیید باشد وجود نداشت و من خانه هنرمندان ایران را از خودم تحویل گرفتم: نوزادی که در دامان مادرش رها شده بود: از همه عوامل فقط من مانده بودم و یک کارگر که مهندس مصطفی جلیلی خیابانی مدیر شرکت گزینه تا مدتی حقوق ماهانهاش را پرداخت میکرد. او که رفت من ماندم و نوزادی که همه آماده کفنکردنش بودند و هیچ کس باور نمیکرد که از نوزده بهمن 1378 تا به امروز بماند و ببالد و بارور شود. محض مثال در ماههای رونقگرفتن خانه هنرمندان ایران نمایندهای از حوزه هنری به ملاقاتم آمد و گفت: ما شش هزار هنرمند از رشتههای مختلف حوزه هنری میخواهیم به خانه هنرمندان ملحق بشویم
- ایران فراموش کردید
- بله.خانه هنرمندان ایران
- تا حالا چرا تشریف نیاورده بودین؟
- راستش تصورمان این بود که شش، هفت ماه اول درش بسته میشه و ما رغبتی نشان ندادیم اما حالا باور کردهایم که به این زودیها از پا درنمیاین...
- حق با شماست، تا به امروز و حتی در اوج فعالیت حزب توده و یا تمام تلاش نظام شاهنشاهی چنین اتفاق و همراهی هنرمندان وجود نداشته و تحلیل من و اعضای شورایعالی این است که علت آن تحزب و یا حکومتی بودن آن نهادهای شکلناگرفته بوده و با تمام اشتیاقی که به ورود لشکر شش هزار نفره شما دارم اساسنامه ما عضویت بدون تفکیک را مجاز نمیداند.
- بعد اساسنامه را بهشان نشان دادم.
- شما ثبت هم شدهاید؟
- بله ! مهر ثبت شرکتها را به او نشان دادم و توضیح دادم: مدیریت در خانه هنرمندان ایران از قاعده به رأس است: انجمنها نماینده خود را انتخاب میکنند، رئیس هر انجمن عضو شورایعالی میشود و شورایعالی مدیرعامل را انتخاب میکند. بنابرین آن شش هزار نفر باید عضو انجمنها بشوند و...
- شما وابسته به شهرداری هستید؟
- خیر
- وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد هستید؟
- خیر ...و باز اساسنامه را به ایشان نشان دادم...
- حالا چرا این گفتوگو را بعد از 23 سال به یاد آوردهام به این دلیل که این فرزند ناخوانده هنوز غریبانه و در هر بزنگاه سیاسی باید به شورای شهر، به شهرداری، به وزارت فرهنگ ارشاد توضیح بدهد:
- آقایان اینجا فرهنگسرا نیست.
- دوستان محترم اینجا پایگاه هنرمندان یک دارودسته و حزب نیست.
- خانمها آقایان اینجا تحقق همان خواستهایست که گفتهاید و میگویید و عمل نمیکنید: ما تشکیلاتی غیردولتی هستیم و در عالیترین شکل پارلمان هنرمندانیم و وظیفهمان این است که برای بقای هنر و هنرمندان به سه قوه مشورت بدهیم و سه قوه را از نعمت رایزنی تخصصی هنرمندان برخوردار کنیم و... اما بدبختانه کسی نه اساسنامه را میخواند و نه تشکیلات را به رسمیت میشناسد و هستند کسانی که در هر بزنگاه کفن و کافور و تابوتشان را میآورند تا خانه هنرمندان را راهی دیار عدم بکنند... این با انتصاب مهدی عسگرپور هنرمند شایسته و مدیر قابل و لایق به جای تبریک و تهنیت تماشاخانه ایرانشهر را از مادر اصلی جدا کردند و به دایه نامهربانتر از مادر یعنی سازمان هضم خلقالساعه بودجه سپردند و به باور من این خطای استراتژیک کسانی است که در مقابل یک نهاد افتخارآفرین به زانو افتادهاند و برای آنکه کارنامه سراپاتهی از یک عنوان راهبردی جامع مورد سؤال واقع نشود ساطور و تیغ و شمشیر آوردهاند که:
- هنرمندان بترسند
- شورایعالی جا بزند
- شهرداری خانه هنرمندان ایران را در حد یک اداره کوچک و زیرمجموعه یک منطقه تنزل مقام و جایگاه بدهد... غافل از اینکه این نوزاد ناخوانده در بدترین شرایط از وظایف خود عدول نکرده و اگر کارنامه قریب به 23سالهاش منتشر و خوانده شود دلسوزان ایران متوجه خواهند شد که این چراغ خاموششدنی نیست و چنانکه در روز معارفه دوست عزیزم مهدی عسگرپور گفتم: چراغی که ایزد بر فروزد/ هر آنکس پف کند ریشش بسوزد و چند مثال زدم. مثالهای عبرتآموز که اگر بخوانند و بشنوند خواهند فهمید «ما زیر آسمان سرزمینمان هستیم و نشان دادهایم که دل به آنسوی مرزها نبستهایم و از عقلای ملت میخواهیم که این نقطه مثبت فرهنگ و هنر ایران را قدر بدانند و بدون لحظهای مکث در جبران مافات آستین همت بالا بزنند... به امید حق.