|

لقمه‌هایی که هر روز کوچک‌تر می‌شود

6 دهک با فقر روزگار می‌گذرانند

امروز کاسبی اکبر جور نبوده. حالا تنها دارایی سفره آنها نان و سیب‌زمینی پخته است که آن‌هم برای هشت نفر کفاف نمی‌دهد. نخستین وعده غذایی خانواده اکبر در خانه 50متری‌شان، بعد از دو روز گرسنگی همین است. مادر 28ساله است با شش بچه قد و نیم‌قد و پدر 35ساله و کارگر فصلی است. دست‌های فاطمه گیج مانده که چطور سیب‌زمینی‌های پخته را بین بچه‌ها تقسیم کند.

6 دهک با فقر روزگار می‌گذرانند

دریا قدرتی‌پور: امروز کاسبی اکبر جور نبوده. حالا تنها دارایی سفره آنها نان و سیب‌زمینی پخته است که آن‌هم برای هشت نفر کفاف نمی‌دهد. نخستین وعده غذایی خانواده اکبر در خانه 50متری‌شان، بعد از دو روز گرسنگی همین است. مادر 28ساله است با شش بچه قد و نیم‌قد و پدر 35ساله و کارگر فصلی است. دست‌های فاطمه گیج مانده که چطور سیب‌زمینی‌های پخته را بین بچه‌ها تقسیم کند. کاسبی اکبر این روزها دندان‌گیر نیست. بوی پلاستیک سوخته می‌آید. آفتاب تیز می‌تابد توی چشم‌های او و هم‌رزمان کارگرش که توی یکی از میدان‌های منتهی به مرکز شهر، روی چمن‌های کچل‌شده و زرد لم داده‌اند. خط فقر اینجا تیز و خون‌ریز است و برای آنها کرونا معنی ندارد، چون گرسنگی از کرونا هم ترسناک‌تر است. گرسنگی که هرروز با پوست و گوشتشان آن را لمس می‌کنند و این روزها بیشتر از هر روز خجالت می‌کشند.

ساعت هفت صبح است و خاک بی‌چمن میدان، هر‌روز این نگاه‌های منتظر را شاهد است. دل مدور و دایره‌ای میدان را که نگاه کنی، پر شده از آدم‌های مچاله که به امید لقمه‌ای نان منتظرند. آدم‌هایی که انگار به اینجا وصله شده‌اند، با چهره‌های آفتاب‌سوخته و چشم‌های نگران. صورت تکیده و بی‌دندان غلامعلی هم نشان از ماراتن بی‌پایان زندگی او با روزهای بی‌پولی و درماندگی دارد. سفره او وقتی کوچک شد که کرونا آمد و او از کار بی‌کار شد، کرونا هم که کم شد او نتوانست مثل گذشته جان بگیرد. حالا او هم میهمان پیاده‌روهایی است که هر‌روز با او این روزهای سیاه را ورق می‌زند. امروز یک سال و 10 روز است که بی‌کار شده و هر‌روز را به شکلی گذرانده‌اند؛ اول با فروش لوازم دست‌دوم و حالا با ایستادن توی میدان، برای یافتن شغلی غیررسمی، بدون بیمه و امنیت.

تیشه به ریشه زندگی

ساکنان این خیابان مثل آدم‌های فراموش‌شده، نه گذشته ملموسی دارند و نه آینده روشنی. کرونا تیشه زده به ریشه زندگی‌هایی که این روزها قوت قالبشان سیب‌زمینی و نان خالی است و اگر لاکچری‌تر باشند به چند تخم‌مرغ ختم می‌شود.

کارگران را که در میدان جا بگذاری، بین خانه‌های پایین شهر، خانه عطیه و بچه‌هایش هم از فقر سیاه است، شوهرش دو سال پیش زیر چنگال اعتیاد جان داده و حالا او مانده و سه فرزندش. بساط ناهار عطیه، یک پیاله کشک است که از فرط آب زیاد، رنگی بر رخ ندارد. او زندگی‌اش را با خیاطی می‌گذرانده و بعد از گرانی‌ها و کرونا، بساطش چندان جور نیست، نه سفارش زیادی هست و نه پولی. گرانی‌ها هم هر قدر بخواهند در حال تاختن است.

عطیه تکه‌های کوچک نان بربری را توی آب کشک فرو می‌کند و می‌گذارد دهان اسماء- کوچک‌ترین فرزند عطیه- با پاهای برهنه و نحیف، با اینکه پنج بهار را گذرانده، مثل یک کودک دوساله است. عطیه چشم‌هایش را می‌گرداند سمت نگاه‌های علی و سمیه و به آنها اجازه خوردن می‌دهد. بچه‌ها بدون اینکه تأخیر کنند، لقمه‌ها را می‌تپانند توی دهانشان.

برای علی، محسن، عاطفه و خیلی‌های دیگر که نام کارگر را یدک می‌کشند، زندگی‌ها شبیه هم است. کارگرهایی که حالا زیر خط فقر، روزگار می‌گذرانند. کارگرهایی که یا بی‌کار شده‌اند یا اگر کار دارند، با حقوق کمتر از پایه به سختی سبد خانوارشان را پر می‌کنند. اگر اعتراضی هم داشته باشند یا شکایت کنند، باید پیه بی‌کاری را به دلشان بزنند. آنها با قراردادهای سفیدامضا کار می‌کنند تا در روزهایی که گرانی دست بر گلوی معیشت کارگران گذاشته و این روزها گوشت و مرغ و لبنیات لاکچری‌تر از همیشه است، با حقوقی بخور و نمیر بگذرانند.

«گرسنگی، بی‌پولی، فکر، خستگی، فکر می‌کنی چطور باید بگذرانیم؟ وقتی اجاره‌نشین هم باشی و بچه‌ات بخواهد درس بخواند». حسن می‌گوید. کارگر تراشکاری است و روزی 100 هزار تومان اگر کار باشد و همه چیز بر وفق مراد، دستش را می‌گیرد. این تنها شامل حسن نمی‌شود. معصومه با سه تا بچه شده سرپرست خانوار و حالا با کارکردن در خانه این و آن روزگار می‌گذراند: «فکر می‌کنی چطوری پول جور می‌کنیم؟ هر کار که شد. هر جور که شد». حرفش ناتمام می‌ماند. بغض سنگینی نمی‌گذارد که ادامه بدهد: «خودم را از اعتیاد پس گرفتم تا زندگی شرافتمند داشته باشم، حالا با یک حقوق بخور و نمیر مستخدمی با دو تا بچه می‌شود چه کار کرد؟ شوهرم معتاد بود افتاد زندان. من معتاد بودم، پاک شدم. هر روز دلم می‌خواد بمیرم. زندگی من شده درد و مرض».

تار و پود زندگی او در دورانی که تورم، روزانه بالا می‌رود، در حال از هم‌ گسستن است و دیگر یارانه‌های ناچیز هم کفاف زندگی‌اش را نمی‌دهد. او و امثال او شامل 60 میلیون نفر از جمعیت ایران می‌شوند که گاهی اوقات به یارانه ناچیزی هم وابسته می‌شوند. دردناک‌تر اینکه باید اجاره بدهند و بیشتر حقوقشان هم می‌رود بالای اجاره و وام و هزاران سوراخ دیگر که در زندگی‌هایشان دهان باز کرده است.

حالا با یک حساب سرانگشتی می‌توان فهمید که خط فقر غذایی این روزها افراد بسیاری را درگیر کرده است. دهک‌هایی که در جایگاه تعدیل نیروها قرار گرفته‌اند و با یکه‌تازی کرونا به جمع 9 میلیون بی‌کار دیگر پیوستند و بعد از کرونا هم با تورمی روبه‌رو شدند که سفره‌هایشان را خالی‌تر کرد. با این اوصاف، در سه سال اخیر، عملا گوشت و مرغ از سفره ایرانی‌ها حذف و درنهایت خوش‌بینی سیب‌زمینی، قارچ و سویا جایگزین مصرف گوشت شد. این در حالی است که قیمت تن ماهی در طول یک سال گذشته از 20 هزار تومان به 40 تا 60 هزار تومان رسیده است، در واقع هر خانواده چهارنفری با فرض اینکه هر روز صبحانه نان و کره و ناهار عدس‌پلو (بدون کشمش یا گوشت چرخ‌کرده) و شام تخم‌مرغ و سیب‌زمینی بخورند، ماهانه باید چیزی بیش از دو ‌میلیون برای همین سه وعده غذایی هزینه کنند. این در حالی است که حداقل دستمزد نیروی کار در ایران آن‌قدر نیست که بتواند هم اجاره‌بها را تأمین کند و هم هزینه تغذیه خانواده را، حتی اگر مسئله پوشاک و دارو را حذف کنند، خانواده کارگران روزهای سیاهی را تجربه می‌کنند.

فاصله نجومی بین فقر و غنا

به گفته فرامرز ادیب، اقتصاددان، اکنون بین 50 تا 60 میلیون نفر زیر خط فقر قرار گرفته‌اند و فاصله رو به گسترش بین فقر و غنا، ریزش طبقه متوسط و معضلات و مشکلات معیشتی که با آن روبه‌رو هستیم بعینه مشخص است.

او از شرایط و معضلاتی صحبت می‌کند که این روزها و در شرایطی که ویروس کرونا در حال گسترش است، باعث شده که کارخانه‌های واگذارشده به بخش شبه‌دولتی به وجود بیاید که اغلب آنها تعطیل شده و کارگران آنها ماه‌هاست حقوق دریافت نکرده‌اند. به اعتقاد او اکنون اقتصاد دولتی حاکمیت اقتصاد را در دست گرفته و آنچه به نام خصوصی‌سازی گفته می‌شود، چندان معنای واقعی ندارد، به این دلیل که بخش خصوصی واقعی بودجه و سرمایه‌ای ندارد که بخواهد شرکت‌های بزرگ خصوصی که عرضه می‌شود را خریداری بکند یا حتی شرکت‌هایی که معطوف به بند ب اصل 44 را خریداری کند و بازهم این شبه‌دولتی‌ها و فرادولتی‌ها هستند که در لباس بخش خصوصی واقعی وارد شده و اکنون در این شرایط دچار ضرر و زیان و تعدیل نیروهای زیادی شده‌اند.

با این تفاسیر رشد اقتصادی ما در‌حال‌حاضر منفی است و این نشان‌دهنده کوچک‌ترشدن اقتصاد ماست، اقتصاد کوچکی که قیچی به دست گرفته و سفره‌ها را هم کوچک کرده است. طبق گزارش‌های مرکز آمار ایران، متوسط هزینه لازم برای یک خانوار سه‌نفره برای تأمین سبد غذایی دوهزارو300 کیلو کالری برای هر فرد است، یعنی به طور میانگین باید این خانوار ماهانه دوونیم میلیون تومان و حتی بیشتر از حقوق خود یعنی یک‌سوم هزینه‌هایشان را صرف سبد غذایی خود کنند.

برآوردها نشان‌دهنده آن است که به‌طور متوسط در دوره زمانی 1380 تا 1398 یعنی حدود دو دهه پیش، تقریبا 33 درصد از جمعیت کشور زیر خط فقر چندبعدی قرار گرفته‌اند و خط فقر از 950 هزار تومان در سال 90 به 10 میلیون تومان در سال 99 رسیده است.

طبق اعلام وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی برآورد هزینه مسکن خانوار مستأجر شهرنشین روی خط فقر تا اردیبهشت امسال نیز به‌طور متوسط حدود دو‌میلیون و 454 هزار تومان است. با این حساب، شش دهک باقی می‌ماند که در برابر رفع نیازهای اولیه خود بی‌دفاع هستند و به همین سادگی باید سفره‌هایشان را کوچک کنند تا بتوانند دوام بیاورند.

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها