|

مروری بر دلایل کم توانی در نوسازی بافت‌های فرسوده

بافت‌‌های فرسوده شهری معضلی است که شهر‌های مختلف کشور سال‌های زیادی است که با آن دست‌به‌گریبان هستند و هر‌از‌گاهی با تجربه جدیدی دور تازه‌ای از اقدامات و مصوبات را با خود همراه می‌کند.

بافت‌‌های فرسوده شهری معضلی است که شهر‌های مختلف کشور سال‌های زیادی است که با آن دست‌به‌گریبان هستند و هر‌از‌گاهی با تجربه جدیدی دور تازه‌ای از اقدامات و مصوبات را با خود همراه می‌کند.

شهر تهران با داشتن حدود 15 هزار هکتار بافت ناپایدار و حدود چهارهزارو 500 هکتار بافت فرسوده که بخشی از بافت ناپایدار شهری را تشکیل می‌دهد، در بستر تصمیم‌گیری‌های موردی و مقطعی هنوز نوساز نشده است‌! قریب به 20 درصد جمعیت تهران در این بافت‌ها ساکن هستند و این هشداری جدی برای مدیریت شهری است که نسبت به این مهم توجه بیشتری داشته باشد.

با تصویب سند باز‌آفرینی شهری و آیین‌نامه اجرائی آن در سال 1397 و تشکیل ستاد بازآفرینی، امید آن می‌رفت که بستری برای نوسازی و تسریع آن فراهم آید‌؛ اما شواهد مؤید آن بود که رویکرد تشکیل ستاد با تکیه بر بازآفرینی ارزش‌های محلات در جهت رونق و نوسازی بافت‌های فرسوده نتوانست به سرانجام برسد و تصویر مورد انتظار از بافت‌های ناکارآمد شهری را داشته باشد‌؛ آن‌گونه که به رغم تلاش برای تشکیل ستاد بازآفرینی با حضور همه نهاد‌های ذی‌نفع در شهر تهران، رونق و سرعت لازم برای نوسازی بافت حاصل نشد.

به واقع علت اصلی این کم‌توانی در امر نوسازی این بافت‌ها چیست؟ این سؤالی است که همواره از سوی مسئولان و کارشناسان صورت می‌پذیرد، اما پاسخی قاطع برای آن دریافت نمی‌شود.

به نظر می‌رسد برجسته‌ترین عوامل در امر عدم دسترسی به نوسازی سریع و بازگشت رونق را بتوان در قالب چندین محور‌ اصلی تبیین کرد.

تعدد مراکز تصمیم‌گیری نسبت به مسائل شهری و نداشتن مدیریت واحد شهری که شهر تهران و به‌ویژه بافت فرسوده را بیش از پیش فرسوده کرده‌، از‌جمله مهم‌ترین این عوامل است.

تصمیم‌گیری‌های ناهماهنگ نهاد‌های گوناگون نظیر دستورالعمل اخیر برای کاهش متراژ تا صد متر‌مربع برای پلاک‌هایی که در بافت فرسوده واقع شده‌اند برای دریافت تسهیلات که باید مراحل قانونی خود را که تصویب در شورای عالی شهرسازی است، طی می‌کرد، اما بدون گذراندن این مسیر ابلاغ‌شده، خود بستری برای واکنش‌ها نسبت به پرداخت تسهیلات از سوی مراکز دیگر مالی را که زیر نظر دولت هستند، در پی خواهد داشت. تصمیم‌گیری‌های متفاوت نسبت به بافت، علاوه بر ساخت‌وساز، در راستای ارتقای ارزش سکونت در این بافت‌ها در قالب بهسازی محیطی و رونق محله‌ای در این محلات نیز از دیگر مسائل و مشکلات بافت‌ها‌ست. در دور قبل مدیریت شهری با تأکید بر ضرورت رویکرد شهرسازی با مردم و توجه به امر ارتقای ارزش سکونت، اقدامات مؤثری از سوی شهرداری صورت گرفته که نمونه‌های آن در محلات مختلف قابل مشاهده است؛ از مرکز محله‌ها و مراکز درمانی و فضاهای بازمحله‌ای گرفته تا الگو‌های جدید ساخت برای زمین‌های کوچک با تأکید بر معماری جامعه‌پسند که در محلات اتابک، خوبخت و سید‌ملک‌خاتون به اجرا درآمد‌. کم‌توجهی به این مهم از دیگر عوامل در کندی نوسازی در بافت‌های فرسوده است. باور‌پذیری ساخت واحد‌های مسکونی در مقیاس‌های خرد و عدم تأکید بر تجمیع‌های بزرگ از دیگر رویکرد‌هایی بود که در طول دوره پنجم شورای شهر توانست بافت محله و رفتار سکونتی شهروندان را مورد توجه قرار دهد؛ چیزی که در دوره‌های قبل با تأکید بر تجمیع‌های بزرگ 90 و 70‌پلاکه، شکل محلات را دستخوش تغییر کرده و در عین حال هویت ساکنان را با چالش همراه کرده بود.

در این میان، پیوستگی بافت فرسوده و بافت تاریخی در کنار هم نیز مشکلی دیگر برای ساکنان و نوسازی ایجاد کرده بود‌. عدم تدوین قانون حق انتقال توسعه که در طرح جامع به آن تأکید شده بود، منجر به این شده است که در محلاتی که در محدوده میراث تاریخی قرار گرفته‌اند، خبری از نوسازی، رونق و ارتقای ارزش سکونت وجود نداشته باشد.

تلاش برای مطابقت طرح‌های محلات با شکل امروزی محلات جدید از دیگر عواملی است که نوسازی را با هویت و خواست شهروندان همگون نکرده است. اصرار بر گشایش معبر، تلاش برای بزرگ‌کردن زمین‌های مورد ساخت خانه‌های مسکونی و... جملگی تلاش برای به‌هم‌ریختن هویت آنها‌ست؛ درحالی‌که با توجه به تجارب جهانی بسیاری از محدودیت‌هایی که امروز برای نوسازی وجود دارد، قابل رفع است. خانه‌های رها‌شده از دیگر معضلات این بافت‌ها‌ست؛ خانه‌‌هایی که اوقافی، وراثی و بلاصاحب هستند یا خانواده‌ها به مکان‌های دیگر نقل‌مکان کرده‌اند‌، چهره محلات این بافت‌ها را دچار بحران کرده است و هرکدام از اینها کانونی برای کاهش ارتقای ارزش سکونت و رونق محله‌ای شده‌اند که نیازمند تصمیم‌گیری مشترک از سوی مراجع قضائی، شهری و بهداشتی است.

فرصت‌هایی که دفاتر توسعه در اختیار شهروندان قرار دادند، بستری متناسب برای جلب مشارکت مردم بود، اما شکل این دفاتر از منظر شرح خدمات دچار تغییراتی از جنس دفاتر فنی شد و ماهیت اصلی آنها که از اواخر دهه 80 در این عرصه فعالیت‌های چشمگیری داشتند، به حاشیه رانده شد. رویکرد اصلی این دفاتر ارائه خدمات تسهیلگری برای نوسازی بود، اما این مهم دستخوش تغییراتی شده که ماهیت وجودی آنها را زیر سؤال برده است.

در نهایت باید گفت بافت فرسوده نیازمند عزمی جدی است و روش‌هایی نظیر تخریب و نوسازی، نه‌تنها پاسخ‌گوی این حجم از شهر نیست، بلکه بی‌توجهی به هویت و نقش ساکنان در ساختن شهرشان است. بازخوانی مجدد شهرسازی با مردم، نکته کانونی برای نوسازی بافت‌ها فرسوده است که امروزه کمتر به آن توجه می‌شود‌. توانمند‌سازی ساکنان در جهت نوسازی بافت در کنار سازمان‌های توانمند قادر است فرصت‌های تازه‌ای را جهت بافت‌های ناکارآمد شهری برای تهران ایجاد کند‌. به نظر می‌رسد با توجه به موارد ذکر‌شده، نیازمند فعال‌سازی ستاد بازآفرینی شهری و فعال‌سازی کمیته‌های آن نظیر کمیته زیرساخت هستیم که فرصت‌های کلانی را در اختیار شهر قرار داد‌.

درعین‌حال، تصویب طرح جدید در کمیسیون ماده 5، در صورت طی مراحل قانونی، قادر است فرصت‌های ساخت در مقیاس خرد را به ساکنانی که مایل نیستند سبک زندگی تحمیلی مناطق جدید‌ساخت را برای خود داشته باشند، فراهم کند‌. فعال‌سازی نهاد‌های مدنی و تشکل‌های غیر‌دولتی در کنار دفاتر توسعه محلی، به همراه فعال‌سازی شورا‌یاری‌های و معتمدان محل می‌تواند این بستر را مهیا کند.