|

ایالات متحده برای رقابت با چین و روسیه به یک پروژه جدید سولاریوم نیاز دارد

درس‌های آیزنهاور برای بایدن

یک استراتژی کلان جدید مورد نیاز است تا نه تنها با تهدید نظامی روسیه، بلکه با تهدید جامع‌تر یعنی چین، مقابله کند. ایالات متحده و متحدانش در یک باتلاق استراتژیک قرار گرفته‌اند؛ آنها که در امتداد طیف کامل جنگ‌های ترکیبی توسط دشمنان همتا، نزدیک و غیردولتی مورد حمله قرار گرفته‌اند که در هریک از حوزه‌های درگیری‌های معاصر، به چالش کشیده شده‌اند.

درس‌های آیزنهاور برای بایدن

‌مترجم: ابراهیم رضایی‌راد: یک استراتژی کلان جدید مورد نیاز است تا نه تنها با تهدید نظامی روسیه، بلکه با تهدید جامع‌تر یعنی چین، مقابله کند. ایالات متحده و متحدانش در یک باتلاق استراتژیک قرار گرفته‌اند؛ آنها که در امتداد طیف کامل جنگ‌های ترکیبی توسط دشمنان همتا، نزدیک و غیردولتی مورد حمله قرار گرفته‌اند که در هریک از حوزه‌های درگیری‌های معاصر، به چالش کشیده شده‌اند. تهاجم روسیه به اوکراین نظم لیبرال و قانون‌محور را که از قبل تهدید شده و انتظارات از آن کاهش یافته بود، در مورد مرزهای رفتاری که دولت‌ها ممکن است در آن عمل کنند، بر هم زد. ظهور بی‌سابقه چین به‌عنوان یک رقیب اقتصادی، فنی و نظامی یک تغییر تکتونیکی در توازن قدرت جهانی را تسریع کرده است. احیای همسویی چین و روسیه، وضعیت دشوار استراتژیک غرب را پیچیده‌تر می‌کند. مسلما ایالات متحده و متحدانش از زمانی که مهار و تخریب مطمئن متقابل دنیای دوقطبی اواخر قرن بیستم را شکل دادند، یک استراتژی بزرگ برای رقابت ژئواستراتژیک ایجاد نکرده‌اند. در سال‌های اخیر، گرایش استراتژیک غرب واکنشی بوده و هرگز فعال نبوده و همچنین به ندرت از نظر استراتژیک مؤثر بوده است. امروزه برای مقابله با تهدید نظامی روسیه، بلکه تهدید جامع‌تر اقتصادی، فناوری، نظامی و در واقع ایدئولوژیک از جانب چین، به شدت به یک استراتژی کلان جدید برای بیان یک چشم‌انداز استراتژیک پایدار نیاز است.

پروژه سولاریوم  چیست؟

در سال 1953، رئیس‌جمهور دوایت آیزنهاور دریافت که ایالات متحده فاقد یک استراتژی بزرگ برای مبارزه با کمونیسم جهانی است. آیزنهاور می‌خواست کمونیست را شکست دهد و نیاز به یک استراتژی بزرگ برای رسیدن به آن هدف را تشخیص داد. برای مقابله با این چالش، آیزنهاور پروژه سولاریوم را که برای اتاقی در کاخ سفید نام‌گذاری شده است، راه‌اندازی کرد. او سه گروه ضربت را از یک جامعه دوحزبی متشکل از کارشناسان امنیت ملی ایجاد کرد. دوحزبی‌بودن بسیار حیاتی بود، زیرا یک استراتژی کلان که همه عناصر قدرت ملی را با هم ادغام می‌کرد، مستلزم حمایت در سراسر طبقه سیاسی و ملت است. وظیفه این گروه ارائه توصیه‌هایی برای یک استراتژی بزرگ برای شکست کمونیسم بود. در پایان، آیزنهاور مهار را انتخاب کرد که جورج کنان از آن حمایت کرد. استراتژی شامل سه جنبه مکمل بود. اتحاد آتلانتیک با هرگونه تلاش شوروی برای گسترش قلمرو آن مخالفت خواهد کرد. از سویی دیگر برای بی‌اعتبارکردن و مشروعیت‌زدایی کمونیسم به عنوان یک ایدئولوژی شکست‌خورده مبارزه خواهد کرد. این یک سیستم سیاسی دموکراتیک و یک نظم بین‌المللی مبتنی بر قوانین را به عنوان یک جایگزین مثبت ارائه می‌دهد.

یک سولاریوم جدید

یک پروژه سولاریوم مدرن می‌تواند یک استراتژی بزرگ جدید طراحی کند که برای محیط تهدید جهانی امروزی طراحی شده است. ورودی و حمایت هر دو طرف در ایالات متحده و همچنین شرکای ایالات متحده در خارج از کشور برای حفظ تداوم بین دولت‌ها ضروری است. این استراتژی باید منافع پایدار و مشترک ما، محیط تهدید جهانی و راهبردهای قابل اجرا برای پاسخ به تهدیدهای مبرم را مشخص کند. یک پروژه سولاریوم جدید باید رویکردهای رقابتی برای چالش‌های امروزی را ارزیابی کند. حتی با تهاجم روسیه به اوکراین، اجماع گسترده‌ای وجود دارد که چالش طولانی‌‌مدت و وجودی‌‌تر برای نظم جهانی لیبرال مبتنی بر قوانین از چین است. ما باید تعریف کنیم که چه رابطه‌ای با چین می‌خواهیم و چه چیزی به نفع ماست. باید بپرسیم: آیا چین رقیب است یا دشمن؟ چه حالت نهایی مورد نظر است؟ آیا ما به دنبال تقسیم جهان به حوزه‌های نفوذ هستیم که مثلا چین در آسیا و غرب در اروپا پیشتاز هستند؟ چگونه کار می‌کند؟ آیا می‌خواهیم گسترش اقتصادی یا سرزمینی چین را مهار کنیم یا می‌خواهیم تلاش‌های چین برای تبدیل‌شدن به یک ابرقدرت واقعی جهانی را شکست دهیم؟ این دقیقا وظیفه یک سولاریوم جدید است که بادوام‌ترین دوره‌های استراتژیک را که ممکن است اتخاذ کنیم، تعیین کند. با این حال، برای پیشبرد گفت‌وگو، این سه گزینه استراتژیک واضح را برای بحث در نظر می‌گیریم، 1) چین را شکست دهید 2) انشعاب و 3) رقابت مدیریت‌شده. هرکدام از این نظریه‌ها طرفداران و منتقدان خود را دارد.

استراتژی 1:  چین را  شکست دهید

رشد اقتصادی چین در چند دهه گذشته هم چشمگیر و هم نگران‌کننده بوده است. قدرت نظامی رو به رشد و طرح اعلام‌شده آن برای ازسرگیری موقعیت تاریخی خود در تسلط جهانی تا سال 2049، یک استراتژی تلافی‌جویانه قوی برای شکست چین و محروم‌کردن آن از هدف استراتژیک خود، مانند استراتژی مهار جنگ سرد است.

یک استراتژی بزرگ در امتداد این خطوط به دنبال منزوی‌کردن و مهار چین است، با آن به‌عنوان یک دشمن رفتار می‌کند و در هماهنگی با شرکا و متحدان، حرکتی تهاجمی برای به‌چالش‌کشیدن ابتکارات جهانی آن دارند. حقوق ماهیگیری و مواد معدنی؛ مقابله با اجبار اقتصادی و تله‌های بدهی آن و هوآوی و دیگر جاسوسان تجاری چینی را به‌عنوان ابزاری برای جاسوسی افشا کنند. غرب به‌شدت به سمت بی‌اعتبار‌کردن و مشروعیت‌زدایی چشم‌انداز چین در سال 2049 از سلطه جهانی و معکوس‌کردن دستاوردهای دیپلماتیک و اطلاعاتی و اقتصادی اخیر چین در آفریقا، خاورمیانه و آمریکای لاتین حرکت می‌کند، در‌حالی‌که پتانسیل رشد چین در آسیا را محدود می‌کند. این کشور به دنبال حفظ موقعیت تسلط نظامی ایالات متحده در آسیا با تقویت استحکام کششی اولین پیوندهای زنجیره جزیره و به‌ویژه خودمختاری تایوان است.

برای شکست چین، غرب باید بخش خصوصی جمعی خارق‌العاده نوآور خود را نیز درگیر کند تا در رقابت برای تسلط در حیاتی‌ترین حوزه‌های فناوری مانند هوش مصنوعی، یادگیری ماشین، فناوری کوانتومی، علوم اعصاب و... پیروز شود. ایالات متحده و متحدانش باید تسلط قابل اثباتی را به دست آورند تا چین، مانند اتحاد جماهیر شوروی در دهه 1980، متوجه شود که این مسابقه‌ای است که نمی‌تواند تحمل کند و نمی‌تواند برنده شود. این استراتژی ضعف‌های ذاتی و ارگانیک چین، مانند وابستگی آن به سوخت‌های وارداتی، آسیب‌پذیری آب و غذا و چالش‌های جمعیتی را شناسایی کرده و از آنها بهره‌برداری می‌کند. این سیاست تلاش خواهد کرد چین را از بازیابی رشد اقتصادی دورقمی که برای فرار از تله درآمد متوسط به آن نیاز دارد، بازدارد. در صورت موفقیت در این تلاش‌ها، غرب در موقعیت مناسبی برای شکست چین در ابعاد دیپلماتیک و اطلاعاتی قرار خواهد گرفت، زیرا شرکا، متحدان و کشورهای بی‌طرف مزایای همسویی با آمریکا و غرب را خواهند دید. چین در این سناریو مجبور خواهد شد وضعیت موجود نظم جهانی لیبرال و مبتنی بر قوانین تحت سلطه ایالات متحده و غرب را بپذیرد و چین به‌عنوان یک کشور قدرتمند‌ اما در ‌نهایت مستعفی ادامه خواهد داد.

استراتژی 2:  انشعاب

این سناریوی جهانی انشعاب را با اتحاد غربی در یک طرف و ائتلاف چین‌محور در طرف مقابل متصور است. چین رؤیای خود را برای دستیابی به برتری نظامی و اقتصادی جهانی تا سال 2049 دنبال می‌کند. این کشور به نظم بین‌المللی مبتنی بر قوانین و به دموکراسی، آزادی مطبوعات و سایر ارزش‌هایی که غرب پذیرفته، احترام می‌گذارد اما برخلاف آن روسیه بر جاه‌طلبی‌هایش متمرکز است. در حاشیه آن و برخلاف اظهارات عمومی پکن، جاه‌طلبی‌های چین جهانی است. چین مدعی است که صرفا به دنبال حفاظت از قلمرو مستقل خود است اما تعریف آن از آنچه قلمرو را دربر می‌گیرد، همچنان در‌ حال گسترش است. تئوری خط 9 در دریای چین جنوبی نشان‌دهنده حداکثر ادعاهای تاریخی چین است. بازاریابی تهاجمی آن از ابتکار کمربند و جاده (BRI)، زیرساخت 5G هوآوی، برنامه‌های هزار استعداد و مفهوم تهاجمی «سه جنگ» که از اجبار اقتصادی، دیپلماتیک و سیاسی با پشتیبانی ارتش خود استفاده می‌کند، به‌طور واقعی بیانگر آن است. برای دستیابی به رؤیای چین، چین به‌شدت بر فناوری‌های جدید از جمله هوش مصنوعی، محاسبات کوانتومی، G6، پردازنده‌های کامپیوتری که در چارچوب سیاست‌هایی مانند تلفیقی نظامی- مدنی، طراحی و ساخته شده‌اند، متمرکز است.

تلاش‌های غرب در 30 سال گذشته برای مشارکت و گنجاندن چین در نظم جهانی لیبرال و مبتنی بر قوانین شکست خورده است. رهبران چین تاکنون به‌وضوح اعلام کرده‌اند که این نقش را نمی‌پذیرند. استراتژی انشعاب نشان می‌دهد که ما بالفعل در جنگ سرد‌2 هستیم. این شامل یک سیاست مهار است. از نظر سیاسی، اقتصادی و نظامی با ائتلاف چین‌محور به‌عنوان یک واحد و یک دشمن رفتار می‌کنند و آماده برای بروز درگیری مسلحانه هستند. این رویکرد بازتاب عناصر محدودی از سیاست مهار جنگ سرد است که در درجه اول برای جلوگیری از گسترش نفوذ خصمانه یا کنترل سرزمینی به کار رفته است. این رویکرد بر اساس جداسازی منظم زنجیره تأمین و همچنین توقف تجارت با چین است. این امر مستلزم یک رویکرد قانونی و اقتصادی است که هم متخلفان بخش خصوصی از سیاست جداسازی را جریمه می‌کند و هم برای ایجاد خودمختاری زنجیره تأمین و تقویت مجدد تولید و تولید به آنها انگیزه می‌دهد. استراتژی انشعاب، حوزه‌های نفوذ جهانی را برای هر بلوک به رسمیت می‌شناسد، با این درک اکراه‌کننده که تعامل بی‌احتیاطی است و امنیت را کاهش می‌دهد. این بر اساس توافق ضمنی هر دو بلوک برای عدم مداخله یا تجاوز به فعالیت‌های داخل بلوک دیگر است.

استراتژی 3: رقابت مدیریت‌شده

استراتژی رقابت مدیریت‌شده، الگوی جهانی چندقطبی را می‌پذیرد که پکن و واشنگتن هر‌کدام در تلاش برای ایجاد ائتلاف‌های استراتژیک یا سیال، رقابت برای وفاداری یا حداقل همسویی با اروپا، هند و سایر قدرت‌ها هستند. مانند استراتژی انشعاب، رویکرد رقابت مدیریت‌شده حوزه‌های نفوذ را تصدیق می‌کند؛ اما سیال‌بودن آنها را با کشورهای فرصت‌طلب که یا بین بلوک‌ها می‌لغزند یا بی‌طرف می‌مانند، می‌پذیرد. هر بلوک از طریق تلاش‌های اقتصادی، دیپلماتیک و اطلاعاتی به دنبال گسترش یا تقویت قدرت و نفوذ نسبی خود به قیمت ازدست‌دادن دیگری است. یک استراتژی رقابت مدیریت‌شده از درگیری مسلحانه با چین جلوگیری می‌کند؛ اما به طور تهاجمی ابتکارات چینی مانند BRI را به چالش می‌کشد و در‌عین‌حال ایده‌های رقابتی را که جذاب‌تر هستند، ارائه می‌دهد. استراتژی رقابت مدیریت‌شده، تعامل تجاری و مالی - حتی تعامل گسترده - را حذف نمی‌کند. تجارت بین بلوک‌های رقیب بر‌اساس اصول کلاسیک بازار مانند مزیت نسبی، صرفه‌جویی در مقیاس و سود حاصل از تجارت، با احتیاط و نظارت شدید در صنایعی که بر امنیت ملی یا بین‌المللی تأثیر می‌گذارند، انجام خواهد شد. همکاری درمورد مسائل جهانی مانند مدیریت آب و هوا یا بیماری همه‌گیر ممکن است؛ اگرچه چین به‌وضوح نشان داده است که حتی درمورد چنین چالش‌های جهانی همیشه منافع جمعی را تابع منافع ملی خواهد کرد.

در این سناریو، غرب تلاش‌های پکن برای استفاده از اجبار اقتصادی یا دیگر فشارها برای خاموش‌کردن انتقاد از چین را به چالش می‌کشد. برای رفتار چینی که حاکمیت ملی یا اعتماد به نهادهای سیاسی یا اجتماعی را تضعیف می‌کند، مجازات‌های تلافی‌جویانه‌ای اعمال خواهد کرد. استراتژی رقابت مدیریت‌شده از متحدان پشتیبانی و به آنها کمک می‌کند تا توانایی‌های نظامی خود را بسازند و برای ادغام این قابلیت‌ها تلاش کنند. چین درمورد محاصره‌شدن یا منزوی‌شدن پارانوئید است؛ بنابراین برنامه‌ریزی برای این سناریو باید در واکنش‌های چین و نحوه رسیدگی به آنها مد‌نظر قرار گیرد. در یک سناریوی رقابت مدیریت‌شده، ما به‌شدت کار می‌کنیم تا مناطق مورد علاقه مشترک با چین را پیدا کنیم تا تنش‌ها را به حداقل برسانیم و در‌عین‌حال از منافع ایالات متحده مانند حقوق مالکیت معنوی و زمینه بازی برابر برای تجارت محافظت کنیم. ما با چین به‌عنوان یک رقیب و رقیب به جای دشمن رفتار می‌کنیم، بدون اینکه برتری را در هیچ منطقه جغرافیایی واگذار کنیم و از اتحاد برای مقابله با توسعه اقتصادی یا نظامی چین استفاده کنیم. ما به‌شدت با چین برای نفوذ در خاورمیانه، آفریقا، آسیا و قاره آمریکا رقابت می‌کنیم و در‌عین‌حال چشم‌انداز 2049 آن را بی‌اعتبار و مشروعیت‌زدایی می‌کنیم.

هر دولتی با چالش‌های جدی مواجه است. با این حال به نظر می‌رسد چالش‌های پیچیده و حل‌نشدنی امروزی فراتر از روش‌شناسی بوروکراتیک کنونی است که استراتژی‌های ملی و اتحاد ضعیف چند دهه گذشته را به ما داده است. این نقش یک سولاریوم جدید خواهد بود که چالش‌های استراتژیک، اهداف استراتژیک ما و استراتژی‌های قابل اعتماد و قابل دوام برای دستیابی به آن اهداف را به‌وضوح تعریف کند. سه گزینه مثالی که در بالا توضیح داده شد، ساده و واضح هستند و به طور گسترده مورد بحث قرار گرفته‌اند. امیدواریم یک سولاریوم جدید گزینه‌های استراتژیک ابتکاری بیشتری تولید کند. هر گزینه‌ای که از یک سولاریوم جدید بیرون بیاید، در نهایت تصمیمات کلیدی درمورد استراتژی کلان ملی باید از سوی رئیس‌جمهور ایالات متحده و همتایان متحد و شریک او اتخاذ شود. حتی با رهبری جسورانه ملی و بین‌المللی، اجرای واقعی هر استراتژی به رهبران قوه مقننه بستگی دارد که ملت را بالاتر از حزب قرار دهند. حتی با وجود این اخطارها که برگی از آیزنهاور باشد، دولت ایالات متحده چه برای این دولت و چه برای هر دولت بعدی با گردآوری تیم‌های متنوع و دو حزبی که پروژه سولاریوم را به نقطه عطفی استراتژیک در مسیر تقویت امنیت ملی ایالات متحده تبدیل کرده است، سود زیادی خواهد برد و راه را برای فروپاشی نهایی اتحاد جماهیر شوروی هموار می‌کند. ما اکنون بیش از هر زمان دیگری به یک سولاریوم جدید نیاز داریم.

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها