کودک کنشگر؛ پیششرط توسعه فردا
در جهان پرسروصدای امروز که هرکس به مدد فراگیری فضای مجازی صدایی دارد و تریبونی، گروهی هستند با صدایی رسا ولی بدون تریبون. این گروه همانهایی هستند که پرداختن به حوزهشان قدمت زیادی ندارد.
در جهان پرسروصدای امروز که هرکس به مدد فراگیری فضای مجازی صدایی دارد و تریبونی، گروهی هستند با صدایی رسا ولی بدون تریبون. این گروه همانهایی هستند که پرداختن به حوزهشان قدمت زیادی ندارد. گروهی مهم که ماحصل تمام تلاشهای امروز جامعه بشری هدیهای به اوست و او سرنوشتساز فرداست: کودک. نگاه به ایده کودکی به اواخر قرن ۱۷ میلادی برمیگردد. آنجایی که جان لاک میگوید: تجربه نخستین آدمی عمیقا بر زندگی بعدی او اثر میگذارد.
تا چند دهه گذشته خانواده مهمترین مرجع آموزش، تعامل، حضور و تربیت فرزند بود. این در حالی است که با تخصصیشدن نهادهای اجتماعی یعنی رسانه، آموزش، اقتصاد، سیاست و مذهب، نقش تربیتی همهجانبه از دوش خانوادهها برداشته شده و هریک از این نهادها نقشی اختصاصی در تربیت و رشد فرزندان بر عهده گرفتهاند. هیچیک از این نهادها در خلأ بر کودک اثر نمیگذارند، یکی از مهمترین فضاهای اثرگذار بر کودک محیط شهر است.
ابتکار شهر دوستدار کودک در روند جهانیشدن و سرعتگرفتن نرخ شهرنشینی در سالهای ۱۹۹۶ آغاز شد تا پاسخگوی نیازها و زیست مطلوب گروهی باشد که صاحب تریبون نیست، اما از شهروندان مؤثر شهر است. در دو ساحت باید شهر دوستدار کودک را بررسی کرد. نخست، شهر بهمثابه میدانی که کودک در آن توانایی کنشگری و حضور مؤثر داشته باشد، و دوم تربیت عادتوارهها و سبک زندگیای که کودک در آن امکان بروز و ظهور خویش را از طریق عضویت و نقشآفرینی در اجتماعات کودکمحور مهیا ببیند. برای تحقق آنچه عنوان شد چه در ساحت ساختاری و چه در ساحت عاملیت، اصل فرایند محوری و استمرار ضروری است. تجهیز و بازآفرینی شهر بهمثابه میدان برای کودک، از یک سو نیازمند درک این اصل است که شهر دوستدار کودک یک عبارت نمادین است که اشاره به محلهها و اجتماعات محدود متناسب با زیست کودک دارد، نه تجهیز و آمادهسازی تمامی فضاهای شهری، چراکه بسیاری از فضا-مکانهای شهری همچون بسترهای صنعتی و امثالهم محیطی نامناسب برای حضور کودکان است. نکته اینجاست که در ایجاد بسترهای لازم برای فضاسازیهای شهری، محیطی و همچنین ایجاد اجتماعات دوستدار کودک کسی که درباره نیازها و خواستههایش سخن میگوید خود کودک است، نه مربیان و والدین و متخصصانی که با نگاه خود درباره زیست جهان کودکی میاندیشند و نظر میدهند. در واقع باید گفت که تدوین برنامه برای محلههای مورد نظر جهت تبدیلشدن به محلههای دوستدار کودک باید مبتنی بر فرضیات برای کودکان، اسناد بالادستی، نمونههای موفق جهانی، پیمایشهای میدانی دقیق از وضعیت محلات و امکانات اولیه و از همه مهمتر بهرهگیری از نگاه ذینفعان و مصرفکنندگان اصلی یعنی کودکان (از طریق دریافت نظراتش با استفاده از نقاشیکشیدن، انشانوشتن، مدلسازیکردن و گوشدادن به نظراتشان) باشد. در سطحی دیگر برای آنکه بتوان کودک و کودکی را به گروه و موضوعی حائز اهمیت و نهتنها فانتزی برای والدین، سیاستگذاران، صاحبان مشاغل و صنایع، دانشگاهیان، فعالان مدنی و سازمانهای مردمنهاد، رسانهها، هنرمندان، سالمندان و... تبدیل کرد، نیازمند تفسیر جهان کودکانه و ارائه نیازها و خواستههای او به زبان قابل فهم برای دیگران هستیم، و در این میان هیچچیز جز حضور فعال و واقعی او به مثابه کنشگر در فضاهای مختلف شهری نمیتواند این عدم ارتباط یا به عبارتی عدم درک مطلب را حل کند. همین که کودک به عنوان بازدیدکنندهای از کنار ویترینهای تمامشیشهای مغازههای پاساژ عبور میکند و به رنگها و طرحها واکنش نشان میدهد، هم خود را در تجربهای جدید از محیط شهری میبیند و هم به والدین و فروشندگان اطلاعی از سلیقه و خواسته زیباییشناسی دوره کودکی ارائه میکند. وقتی او این فرصت را به دست میآورد تا شهر دلخواهش را نقاشی کند و شهر مد نظرش دور از تمام بایدها و نبایدهای آموخته در ذهن من بزرگسال پر از رنگ، تنوع حیوانی و حضور تمامی اقشار با تمامی سلیقههاست، از فضای مطلوب مورد نظرش برای زیستن در شهر سخن میگوید. همچنین در ساحتی دیگر زمینههای درک و پذیرش آنان به عنوان شهروندانی تمامعیار را برای خود آنان و دیگر گروههای شهروندی فراهم آورند تا کودک نیز حس شهروندی را زیست کرده و بتواند رابطهای تعاملی و سازنده با محیط پیرامونی خویش برقرار کند.