|

خیانت چپ

ریسمانی مشترک بسیاری از رهبران سیاسی فعال و بالقوه از ولادیمیر پوتین و شی جین‌پینگ تا دونالد ترامپ و یاران جمهوری‌خواهش را به هم پیوند می‌زند. همگی می‌خواهند قدرت خود را ایمن و مستحکم کرده و آن را از راه‌های مستبدانه و توجیه‌ناپذیر اعمال کنند- دقیقا همان تهدیدی که قبلا چپ بین‌المللی را به هم پیوند می‌داد.‌

نویسنده: اسلاوی ژیژک- فیلسوف-مترجم: سودابه قیصری:‌‌ ریسمانی مشترک بسیاری از رهبران سیاسی فعال و بالقوه از ولادیمیر پوتین و شی جین‌پینگ تا دونالد ترامپ و یاران جمهوری‌خواهش را به هم پیوند می‌زند. همگی می‌خواهند قدرت خود را ایمن و مستحکم کرده و آن را از راه‌های مستبدانه و توجیه‌ناپذیر اعمال کنند- دقیقا همان تهدیدی که قبلا چپ بین‌المللی را به هم پیوند می‌داد.‌ در انتهای فیلم سال ۱۹۹۹ دیوید فینچر، باشگاه مشت‌زنی، راوی بی‌نام (با بازی ادوارد نورتون) دوست نزدیک و قابل اعتمادش تایلر دردن (براد پیت) را می‌کُشد و سپس ساختمانی را که در آتش می‌سوزد تماشا می‌کند، آتشی که میل او و دوست شفیقش برای نابودی تمدن مدرن را ارضا می‌کند؛ اما در نسخه چینی فیلم که اوایل امسال اکران شد، پایان‌بندی جای خود را به نوشته‌ای به زبان انگلیسی داد که توضیح می‌داد «پلیس فورا کل نقشه را متوجه شد و همه مجرمان را دستگیر و با موفقیت از انفجار بمب جلوگیری کرد. پس از محاکمه، تایلر به آسایشگاه روانی فرستاده شد تا تحت درمان روان‌شناسانه قرار گیرد. او در ۲۰۱۲ از بیمارستان مرخص شد».چرا مقامات چینی باید پایان فیلمی به‌شدت انتقادی نسبت به جامعه لیبرال غربی را تغییر و موضع سیاسی انتقادی آن را به نمایش دیوانگی تقلیل دهند؟ دلیل ساده است: برای رهبران چین دفاع از قدرتِ مستقر مهم‌تر از پیشبردِ دستور کار ایدئولوژیک خاص است.به یاد داشته باشیم که در اواسط اکتبر ۲۰۱۹، رسانه‌های چین پویشی تبلیغاتی را شروع کردند، همان‌گونه که سی‌ان‌ان آن را «تظاهرات در اروپا و آمریکای جنوبی، نتیجه مستقیم رواداری غرب در برابر ناآرامی‌های هنگ‌کنگ است»، توصیف کرد. مشکل این بود که تظاهرکنندگان در شیلی و اسپانیا از تظاهرکنندگان هنگ‌کنگ سرمشق می‌گرفتند. مثل همیشه، حزب کمونیست چین محتاطانه حسی از وحدت و همبستگی را میان همه کسانی که قدرت را در دست داشتند و با جمعیتی شورشگر و ناراضی روبه‌رو بودند، ترویج می‌داد.‌ رهبران غربی و چینی طوری حرف می‌زدند گویی در نهایت، علایق اساسی مشابهی در حفظ تعلیق سیاسی- برگذشتن از تنش‌های ایدئولوژیک و ژئوپلیتیک- دارند. حالا رویدادهای اخیر در ایالات متحده را در نظر بگیرید. در ۱۸ ژوئن، جمهوری‌خواهان تگزاس اعلام کردند که رئیس‌جمهور جو بایدن «به شکل قانونی انتخاب نشده»؛ تکرار جمله‌ای مشابه از سوی دیگر جمهوری‌خواهان در سراسر کشور. ردِ مشروعیت بایدن از طرف جمهوری‌خواهان به‌مثابه رد سیستم دموکراسی آمریکا بود. این حزب بیش‌از‌پیش از قدرت و کنترل تام بر دولت طرفداری کرده است.این واقعیت را در کنار دل‌زدگی روزافزون توده آمریکایی از جنگ در اوکراین بگذارید تا دورنمایی تیره پدیدار شود: اگر ترامپ برنده انتخابات ۲۰۲۴ بشود، چه می‌شود؟علاوه بر سخت‌گیری بر مخالفان سیاسی و دگراندیش در داخل، او ممکن است به همان روشی که با کُردهای سوریه رفتار کرد، برای رهاکردن اوکراینی‌ها با روسیه وارد معامله شود. هرچه باشد، ترامپ هرگز بی‌میل نبوده که کنار خودکامگان جهان بایستد. طی خیزش «میدان» در ۲۰۱۴، مکالمه تلفنی یک مقام ارشد وزارت خارجه آمریکا، ویکتوریا نولاند، به بیرون درز کرد که به سفیر ایالات متحده در اوکراین می‌گفت: «ترتیب اتحادیه اروپا رو بده!» از آن زمان، رئیس‌جمهور روسیه ولادیمیر پوتین با حمایت از برگزیت (خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا)، جدایی‌طلبان کاتالونیا و چهره‌های راست افراطی مانند ماری لوپن در فرانسه و متئو سالوینی در ایتالیا دقیقا دنبال آن هدف بود.محور ضداروپایی که پوتین را با گرایش‌هایی خاص در آمریکا متحد می‌کند، یکی از خطرناک‌ترین عوامل در سیاست امروز است. اگر دولت‌های آمریکای لاتین، آسیایی و آفریقایی از غریزه ضداروپایی سنتی خود پیروی کنند و به روسیه متمایل شوند، وارد دنیای تأسف‌انگیز جدیدی خواهیم شد که در آن، قدرتمندان به‌شدت از هم حمایت می‌کنند. در چنین جهانی، با رؤسای  با قدرتِ بی‌حد و غیرمسئول، چه بر سر قربانیان سرکوب‌شده و در حاشیه مانده‌‌‌ای که چپ‌ها به طور سنتی از آنان دفاع کرده‌اند، می‌آید؟‌شوربختانه، برخی از چپ‌های غربی مانند اولیور استونِ کارگردان مدت‌هاست ادعای کرملین را مبنی بر اینکه «میدان» شورشی سازمان‌دهی‌شده از سوی آمریکا علیه دولتی دموکراتیک بود، طوطی‌وار تکرار می‌کنند. این ادعایی کاملا غلط است.‌تظاهراتی که در ۲۱ نوامبر ۲۰۱۳ در میدان استقلال کی‌یف آغاز شد، شاید آشفته بوده و تنوعی از گرایش‌های سیاسی و دخالت‌های خارجی را به نمایش گذاشتند؛ اما تردیدی وجود ندارد که خیزشی عمومی و معتبر بودند.‌طی خیزش، میدان به کمپ اعتراضی عظیمی تبدیل و توسط هزاران معترض اِشغال و با سنگربندی موقتی حفاظت شد. آشپزخانه، ایستگاه‌ کمک‌های اولیه و امکانات خبررسانی، همچنین سکوهای سخنرانی، مناظره و نمایش داشت. بسیار دورتر و بعیدتر از بلوا و شورش «نازی» بود که کرملین ادعا می‌کرد. در حقیقت، رویدادهای «میدان» مانند بهار عربی و خیزش‌های مشابه در هنگ‌کنگ، استانبول و بلاروس بودند. تظاهرات بلاروس ۲۱-۲۰۲۰ با خشونت سرکوب شدند و تظاهرکنندگان را می‌توان فقط برای زیادی ساده‌لوح بودنشان در طرفداری از اروپا ملامت کرد؛ آنان از تقسیمات و تضادهایی که اروپای امروز را درنوردیده‌اند، غافل بودند.‌در مقابل، حمله ۶ ژانویه‌ ۲۰۲۱ به کپیتول آمریکا به طور قطع «میدان آمریکایی» نبود. شواهد گسترده‌ای وجود دارد که نشان می‌دهد از قبل برنامه‌ریزی شده بود و ترامپ - قدرتمندترین شخص کشور- کمابیش مطلع بود که قرار است آن روز چه روی دهد. باوجود‌این بلافاصله پس از شورش و قبل از دانستن همه جزئیات، برخی از دوستان چپ من حسِ بربادرفتنِ قدرت را منتقل و هدایت کردند. آنها حسرت خوردند که «افرادی نامناسب دارند قدرت را در دست می‌گیرند و ما باید این کار را می‌کردیم!‌بد نیست به آنچه پوتین در ۲۱ فوریه ۲۰۲۲ گفت برگردیم. پس از ادعای اینکه اوکراین به وسیله لنین خلق شد، پوتین ادامه داد: «نوادگان قدرشناس بلشویک‌ها در اوکراین مجسمه‌های لنین را واژگون کردند. آنها چنین حرکتی را کمونیسم‌زدایی خواندند. کمونیسم‌زدایی می‌خواهید؟‌خیلی خوب، ما مشکلی با آن نداریم؛ اما چرا کار را ناتمام رها کردید؟ ما آماده‌ایم نشان‌تان دهیم کمونیسم‌زدایی واقعی چه معنایی برای اوکراین خواهد داشت». با این سخنان، پوتین «عملیات نظامی ویژه» خود را آغاز کرد.‌منطق پوتین روشن است: چون اوکراین (از قرار معلوم) مخلوق کمونیست‌هاست، کمونیسم‌زدایی واقعی مستلزم نابودی کامل اوکراین است؛ اما «کمونیسم‌زدایی» همچنین نیازمند دستورکاری است که هدفش زدودن آخرین بقایای دولت رفاه- ستون هسته‌ای میراث چپ- است.‌بنابراین ما باید بر همه «چپ‌گرایان» غربی‌ای که به توجیه‌گران پوتین تبدیل شده‌اند، افسوس بخوریم. آنان به صلح‌گرایان «ضدامپریالیست» شبیه‌اند که در ۱۹۴۰ ادعا می‌کردند نباید در برابر تاخت و تاز نازی‌ها در سراسر اروپا مقاومت کرد.‌سال‌هاست که هر وقت خیزشی توده‌ای در سپهر نفوذ چین و روسیه رخ داده، مقامات این کشورها دچار هراس و دستپاچگی شده‌اند. طبق روال، چنین رخدادهایی را نقشه و تحریک غرب- انقلاب‌های رنگین- تعبیر کرده‌اند.‌حداقل رژیم کنونی چین آن‌قدر صادق است که بپذیرد نارضایتی عمیق در سراسر جهان واقعیت دارد. واکنش این کشور توسل به حس مشترک ناامنی است که بسیاری از قدرتمندان احساس می‌کنند.‌در مقابل، واکنش چپ‌ها باید حفظ همدلی با کسانی باشد که در برابر قدرت متجاوز و مستبد در اوکراین یا هر جای دیگری مقاومت می‌کنند. از جهاتی، همه می‌دانیم آن فیلم چگونه به پایان می‌رسد.

منبع: Project Syndicate