|

آینگی حضور زنان

عمری گذشته حالا. چیزی حدود 20 سال که به شکل جدی نوشته‌ها و فیلم‌‌هایم بازتاب زندگی اجتماعی زنان است و تلاش می‌کنم در آثارم زنان وجه غایب و در حاشیه نباشند.

آینگی حضور زنان

آزاده بی‌زارگیتی: عمری گذشته حالا. چیزی حدود 20 سال که به شکل جدی نوشته‌ها و فیلم‌‌هایم بازتاب زندگی اجتماعی زنان است و تلاش می‌کنم در آثارم زنان وجه غایب و در حاشیه نباشند. از همین رو شاید در نخستین مقالاتم سال‌ها پیش که در هیئت دانشجویی جست‌وجوگر به تهران آمدم، بی‌درنگ در کتاب‌نامه فصل زنان به‌همراه نظریه‌پردازان این حوزه که هنوز از آنها می‌آموزم، تلاش می‌کردم تا به خوانشی از مفهوم جنسیت و زنان در کلیله و دمنه بپردازم، ردپای زنان را در کلیات سعدی بجویم و سرنوشت «رابعه بنت کعب» یا روشنک نوع‌دوست -از نخستین زنان گیلانی که به تأسیس مدارس دخترانه در رشت همت گذاشته بود- را در مقاله‌هایی پژوهشی بازنمایی کنم. روندی که تا امروز در آثارم و در مجله زنان امروز ادامه دارد. شاید بتوانم به واسطه آثارم، الگوهای از پیش تعیین‌شده پیشین را به گفت‌وگو بخوانم و از خلال آنها در حد کوچک خودم نگاهی روشنگرانه و رهایی‌بخش ارائه دهم. آثاری که در هر ساحتی بیش از همه جنبه اجتماعی و انتقادی داشته‌اند شاید در بهتر اندیشیدن ما مؤثر بوده باشند.

از همین ‌رو بود که سال‌ها بعد مستند «فرشته‌ای روی شانه راست من» را ساختم شاید. مصائب ساخت «سپیده‌دمی که بوی لیمو می‌داد » -بازنمایی زندگی پنج زن مصدوم شیمیایی- را از‌ همین‌ رو به جان خریدم و با مستندبلند «نیمه پنهان ماه» که شش سال ناپیوسته از عمرم را وقفش کردم، تلاش کردم تا با وجود همه خلأهای تاریخی و آرشیوی به رخدادی همچون جنبش مشروطیت و بازخوانی حضور زنان در جنبش مشروطه بپردازم؛ چراکه فکر می‌کردم اکنون ما به‌شدت نیازمند خوانش‌ها و بازنویسی‌های جدیدی در تاریخ هستیم. حالا راه چاره را در سینما می‌جستم، انگار در سینمای مستند که به تعبیر گریرسون بیش از همه می‌توانست در آگاه‌کردن مردم مؤثر باشد.

دختران نجار، دونوازی برای یک رؤیا

پس از ساخت «اهل آب» که مستندی شاعرانه و مینی‌مال بود و به بازنمایی تلاش‌ها و زندگی روزمره دو زن ماهیگیر در جزیره هنگام می‌پرداخت، من که همیشه عاشق ساختن فیلمی در سرزمین مادری‌ام رشت بودم، به‌واسطه دوستی گیلانی، آشنایی بیشتر با لیلا و صدیقه گرامی برایم میسر شد.

پس از طی‌کردن دوره پژوهش، نوشتن فیلم‌نامه آغاز شد و پس از مدتی سرانجام با همراهی و همدلی دوستان بسیار عزیزی ایده ساخت مستند بلند «دختران نجار، دونوازی برای یک رؤیا» سرانجام به ثمر رسید. دختران نجار بخش دیگری از تجربه‌‌های دنباله‌دار من در ارتباط با زیست اجتماعی زنان پیرامونم بود که بی‌شک با بقیه‌ آثارم پیوندی درون‌متنی دارد.

این مستند سینمایی روایتی از زندگی و تلاش‌های لیلا آوخ و صدیقه مؤمن‌نیا است که از نخستین زنان نجار ایران هستند. یک‌جور کلیشه‌زدایی از مفهوم شغل. خط اصلی فیلم عاملیت و تلاش آنهاست در مسیر تحقق رؤیاهایشان. زنانی که می‌خواهند تعبیر کهن از مفهوم شغل را تغییر دهند و جایی برای خودشان و شغلشان در این فرهنگ مردانه بگشایند.

‌ آنها در این مسیر ناچارند با هزاران مانع و با تمام جهان بجنگند انگار. خانواده و جامعه با همه مهر و علاقه‌ای که به آنها دارد، دختران نجار را در این هیئت پذیرا نیست و از آنها انگار همان تصویر ازلی-ابدی زن سنتی را می‌خواهد.

از آنجایی ‌که شهر و جغرافیا بخش مهمی از هر فیلم مستندی است بی‌شک، بر آن شدم تا به بهانه این مستند، تاریخ اکنون شهر را هم دریابم و تماشاگر را با رفتارها، هنجارها و خرده‌فرهنگ‌های رشت از طریق زندگی این دختران بهتر بشناسیم و در واقع یک‌جورهایی قصه رشت را هم بگوییم و با آن برای مخاطبانمان خاطره‌سازی کنیم.

رشت با جنگل و دریا و باران‌های بی‌امانش، رشت با آسمان گرفته و موسیقی و فرهنگ و معماری بی‌نظیرش موتیف‌های خوش‌آهنگ و خاصی داشت که هر تماشاگر پرسه‌زنی را سر ذوق می‌آورد تا همین که خود را به صدای باران خیال‌انگیزش بسپارد، غرق در آرامش و خوشی شود. آن‌قدر عاشق شهر عزیزم بود که بسامد کلمه رشت در کتاب شعرم شاید یکی از بالاترین بسامدهاست.

اما برای هدف من به‌عنوان زنی که از دوران کودکی‌اش تاکنون عاشقانه با رشت پیوند داشت و در کنارش یک مستندساز اجتماعی هم بود، بسنده‌کردن به این زیبایی‌ها کافی نبود. واقعیت این است که کاربرد نماهای شهری برای من، غیر از ترسیم حال و هوای شاعرانه رشت عزیزم، نوعی زیرمتن اجتماعی هم بود.

اینکه نشان دهم همین شهر باران‌خیز، همین شهر نخستین‌ها که می‌توان لقب شهر مهربان را به او پیشکش کرد، گاه با تمام شاعرانگی و مهربانی‌اش برای کسانی که در آن زندگی می‌کنند و می‌خواهند نخستین‌ها را مرتکب شوند، به‌ویژه زنان، مثل هر شهر دیگری یک‌جور تضاد را به وجود می‌آورد و سلسله‌مراتبی را قائل است که در فیلم می‌بینیم. نسبت جنسیت و شهر در بسیاری مناسبات اجتماعی هنوز عادلانه نیست.

شهر هنوز هم نقش‌های هویتی را بر مبنای کلیشه‌های سنتی و ساختار قدرت تعیین می‌کند. شهر هنوز زن را به فضای خصوصی و مرد را به فضای بیرونی (عمومی) دعوت می‌کند و به این ترتیب نقش‌های اجتماعی هنور در قالب مناسبات جنسیتی و صلبی معنا می‌گیرد. این است که هنوز یکی می‌تواند نجار باشد و دیگری نه!

بازنمایی این زیرمتن‌های اجتماعی از شهر در کنار خاطرات و خوشی‌هایش شاید بخشی از تعهد اجتماعی‌ای بود که به عنوان مستندساز حس می‌کردم. شاید بتوانیم با افشاگری در باب کاستی‌ها، با واقعیت خودمان از شهر روبه‌رو شویم تا تلاش کنیم شهروندان بهتری باشیم برای بهبود اوضاع پیرامونمان.

آرزویم این بود تا به ‌واسطه تولید این اثر، بازنمایی زندگی دختران نجار و تلاش‌های لیلا آوخ و صدیقه مؤمن‌نیا نشان دهم هر انسانی علاقه‌مندی‌ها و توانمندی‌های خودش را دارد؛ پس بهتر است از نگاه جنسیتی و سلسله‌مراتبی به مسائل دست برداریم تا دنیای برابر و بهتری بسازیم. «دختران نجار» در کنار «اهل آب» در کنار فیلم دیگری در آینده _اگر زنده بودم و اگر میسر شد_ بناست سه‌گانه‌ای باشد و تلاشی برای ایجاد فضای گفتمانی جدیدی در باب شغل و جنسیت از خلال سینما. «دختران نجار، دونوازی برای یک رؤیا»، مانند برخی دیگر از آثارم حضور جهانی دلگرم‌کننده و خوبی داشت اما طی خلق هر اثری بیش از همه آرزو و امیدم این است که شاید به واسطه آثارم، مفاهیم اجتماعی و تاریخی اندکی تغییر کنند و تماشاگر آثارم پس از تماشای آثار من دیگر آن آدم قبلی نباشد. دوستی می‌گفت: مستندساز فرشته‌ای‌ است در کار ساخت جهان. فرشته‌بودنش را نمی‌دانم اما می‌دانم مستندساز متعهد همه تلاش و آثار نقادانه‌اش به سبب ساختن جهانی بهتر است؛ جهانی که البته خود آن مستندساز هرگز سهمی از آن ندارد انگار...!