|

پزشک‌زاد؛ نویسنده آزاداندیش و مستقل

جایگاه پزشک‌زاد در تاریخ طنز ایران حک شده است؛ گرچه در زمان انتشار برخوردی در شأن آن اثر ماندنی نشد. علل گوناگون بود. پزشک‌زاد دیپلمات بود و کارمندان وزارت امور خارجه به دلیل تعهد به عدم جانبداری سیاسی در نوشتن مقاله و کتاب محتاط و محدود بودند؛ اما پزشک‌زاد پیش از ورود به وزارت خارجه با مطبوعات همکاری می‌کرد و ترک قلم هم موجب مرض است.

جایگاه پزشک‌زاد در تاریخ طنز ایران حک شده است؛ گرچه در زمان انتشار برخوردی در شأن آن اثر ماندنی نشد. علل گوناگون بود. پزشک‌زاد دیپلمات بود و کارمندان وزارت امور خارجه به دلیل تعهد به عدم جانبداری سیاسی در نوشتن مقاله و کتاب محتاط و محدود بودند؛ اما پزشک‌زاد پیش از ورود به وزارت خارجه با مطبوعات همکاری می‌کرد و ترک قلم هم موجب مرض است. پزشک‌زاد بی‌سروصدا به نوشتن قطعات طنز خود در مطبوعات ادامه می‌داد که با سروصدا میان همکارانش در وزارت امور خارجه انعکاس داشت؛ اما چون طنز بود برخوردی با او نمی‌شد. درواقع روزنامه برایش حکم نمدمالی خلیفه عباسی را داشت. به‌ محض اینکه مشکلی پدید می‌آمد، می‌توانست آن را متوقف کند! «دایی جان نا‌پلئون» نیز به‌ همین‌ دلیل به‌ صورت تدریجی و پاورقی در مجله «فردوسی» منتشر شد. شاید همین پاورقی‌بودن موجب شده بود که با وجود استقبال از مجله «فردوسی» توجه منتقدان را به خود جلب نکند. از سوی دیگر دیپلمات‌بودن او موجب می‌شد بسیاری از اهل ‌قلم و منتقدان بالقوه با توجه به بدبینی آنان به نظام حاکم، «دایی جان نا‌‌پلئون» و نویسنده‌اش را کنار بگذارند. با این حال شهرت داستان نزد خوانندگان مجله «فردوسی» آن‌قدر بود که پس از چاپ و انتشار با داشتن گروهی خواننده منتظر با اقبال خوبی مواجه شود؛ اما ماجرا هنگامی بالا گرفت که آن کتاب توجه مرحوم گرگین از مدیران تولید صداوسیما را به خود جلب کرد و کتاب برای تولید سریال به ناصر تقوایی جوان سپرده شد و به قول خود پزشک‌زاد این جوان شاهکار کرد! تقوایی از پزشک‌زاد خواهش کرد در تبدیل کتاب به فیلم‌نامه هم اقدام کند که گفت این کار در تخصص او نیست؛ اما تقوایی حتی در گزینش بازیگران نقش‌ها با او مشورت می‌کرد. پزشک‌زاد که رئیس اداره سوم سیاسی وزارت خارجه در رابطه با اروپای غربی آن روز بود و با سفرای آن کشورها رابطه کاری داشت، تعریف می‌کرد که روزی سفیر فرانسه او را به شام خصوصی دعوت کرد و او نیز پس از گزارش به وزارتخانه به میهمانی سفیر می‌رود و در آنجا ناگهان میهمان ویژه سفیر یعنی هویدا، نخست‌وزیر فرانسه‌زبان از راه می‌رسد و سفیر میهمانان معدود ازجمله پزشک‌زاد را معرفی می‌کند. هویدا سری هم به او تکان می‌دهد و می‌نشیند. سفیر که متوجه نوع برخورد می‌شود، توضیح می‌دهد که جناب نخست‌وزیر، ایشان نویسنده «دایی جان نا‌پلئون» است. هویدا که هرچه بود در کتاب‌خوانی و سواد ادبی او تردید نیست، ناگهان عصایش را به دست می‌گیرد و از جا برمی‌خیزد و می‌گوید نویسنده «دایی جان نا‌پلئون» تویی؟ و سپس او را در آغوش می‌گیرد و بعد از تعارفات می‌گوید فقط یک سؤال از تو دارم‌؛ تو دایی جان من را از کجا می‌شناختی که درباره‌اش نوشته‌ای؟ و پزشک‌زاد می‌گوید در‌واقع در هر خانواده ایرانی از این دایی‌جان‌ها پیدا می‌شود! نام‌بردن از این کتاب در مجلس از سوی هویدا در آن شرایط تأثیر مثبتی نداشت. تعلق خاطر نداشتن پزشک‌زاد به جریان‌های سیاسی مسلط بر امور فرهنگی نیز موجب انزوای آن کتاب می‌شد؛ اما وقتی به‌ صورت آن سریال جاودانی شد، شهرتی بی‌نظیر یافت. سریال‌های با تم همیشگی خواستگاری تلویزیونی از آن تاریخ تاکنون هم به فروش زیرمیزی آن اثر و هم به فروش کتاب روی‌میزی آن افزوده است! در سال ۱۳۵۷ که از مأموریت برگشته و ترفیع آبرومندانه‌ای گرفته بودم، کتابی به نام «مجاری دیپلماتیک» نوشته دیپلمات نامدار انگلیسی هامفری تره ولیان به من هدیه شد که ترجمه کرده‌ام. نویسنده در آن کتاب اشاره‌ای به تفکر «دایی جان نا‌‌پلئونی» در خاورمیانه دارد که همه‌ چیز را زیر سر انگلیسی‌ها می‌دانند! و می‌نویسد پس از جنگ جهانی دوم و در دوران اشغال آلمان که او کمیسر انگلیس در آلمان غربی بود، روزی وزیر اقتصاد آلمان غربی که از مشکلات مستأصل شده بود، با گلایه به او می‌گوید، می‌دانید آلمان مانند یک ماهی محبوس در بشکه آب اسیر شماست؛ فرانسوی‌ها ما را می‌گیرند و در چنگال خودشان له می‌کنند، آمریکایی‌ها ما را می‌گیرند و به زمین می‌کوبند و دوباره مرهمی بر زخم‌مان می‌گذارند و به آب برمی‌گردانند، اما شما انگلیسی‌ها نه ما را له می‌کنید و نه به زمین می‌کوبید، فقط شیر زیر بشکه را باز می‌کنید و ما را رها می‌کنید؛ که اشاره‌ای به تفکر دایی جان ناپلئونی حتی در اروپاست!

جک استراو، وزیر خارجه اسبق بریتانیا که مذاکراتی هم با ایران داشت، نام کتاب مشهور خودش را با الهام از دایی جان نا‌پلئون «کار کار انگلیسی‌هاست» گذاشته است. به قول پزشک‌زاد برخی نوشته‌شدن خود «دایی جان ناپلئون» را هم کار انگلیسی‌ها دانسته‌اند که خواسته باشد ایز به گربه گم کند! با وجود نوشته‌ها و ترجمه‌های بسیار خوب پزشک‌زاد، اما این «دایی جان نا‌‌پلئون» بود که با ترجمه به زبا‌ن‌های معتبر جهانی در پایان عمر او را که از حقوق بازنشستگی هم محروم شده بود، یاری کرد.