شکلهای زندگی: دویست و ده سال پس از تولد چارلز دیکنز
علائمی از دیکنز
هنگامی که دیکنز چشم از جهان فروبست، خبر مرگش چون زلزلهای سراسر دنیای انگلیسیزبان را فراگرفت. مردم که نمیتوانستند خبر مرگ نویسنده محبوبشان را باور کنند به خیابان آمده و صحتوسقم آن را از یکدیگر جویا میشدند و آرزو میکردند خبر مرگ دیکنز درست نباشد.
نادر شهریوری (صدقی)
هنگامی که دیکنز چشم از جهان فروبست، خبر مرگش چون زلزلهای سراسر دنیای انگلیسیزبان را فراگرفت. مردم که نمیتوانستند خبر مرگ نویسنده محبوبشان را باور کنند به خیابان آمده و صحتوسقم آن را از یکدیگر جویا میشدند و آرزو میکردند خبر مرگ دیکنز درست نباشد. این حد از محبوبیت درباره نویسندگان کمسابقه است اما در مورد دیکنز به ویژگیهای منحصربهفرد او بازمیگردد، دیکنز نابغهای بود که برخلاف دیگر نوابغ که بیشتر نابهنگام بودند، کاملا بهنگام بود و با سنت موجود در کشورش در تطابقی کامل قرار داشت. دیکنز در تمامی زندگی و آثارش هیچ از مرزهای هنری، اخلاقی و زیباییشناسی انگلستان عبور نکرد، او در محیط زندگیاش آرامش داشت و به چهاردیواری آن خو گرفته بود. چهاردیواری مفهومی اساسی در جهان دیکنز دارد و از آن میتوان به «حس مالکیت» تعبیر کرد. دیکنز دریافته بود که آدمی را بدون خانه، کاشانه و آنچه تحت تملک اوست، نمیتوان شناخت. بنابراین بخش مهمی از تلاش ادبی دیکنز تماما معطوف به آن بود که «چیزها» را از ورطه فراموشی برهاند و اهمیت آنها را یادآور شود. بدین منظور، دیکنز «چیزها و مکانها را نه به هیئتی ساده و بیپیرایه و چنانکه گویی بار اولی است که میبیند یا که جز یک بار ندیده است و نمیبیند بلکه چنان وصف میکند که گویی در خاطر زندهشان میسازد»1. دیکنز در توصیف «اتاقی در انتظار مستأجر» اگرچه آن را در ابتدا دلگیر معرفی میکند که باید سالها در انتظار مشتری بماند اما موقعی که نوبت به توصیف اتاق و چیزهای داخل آن میرسد، با دمیدن روح به چیزها به آنها جان میدهد و غبار کهنه نشسته بر روی آنها ر ا میزداید و آن را درنهایت بهصورت مکانی توصیف میکند که مستأجری که میخواهد آن را اجاره کند به خود ببالد: «... خانهای بود تمیز، کوچک... بر حاشیه مایه گرفته راه با کفپوشی نو و باریک در راهرو و فرشهای نو و باریکی برای راهپلهها تا طبقه اول. کاغذ دیواری نو بود، رنگ نو بود و اثاث نو بود... چند صندلی و یک میز کشویی و بر هریک از چیزهای کوچک دمدستی یک گوشماهی صورتیرنگ به نمایش گذاشته بود که به اتفاق سینی چای و چایدان، چند گوشماهی دیگر بر نمای بخاری و سه پر طاووس که با ذوق و سلیقه بر بالای آنها جای داده شده بود و مسائل تزئینی آپارتمان را کامل میکرد»2.
دیکنز با توصیف درخشان خردهریزهایی چون گوشماهیهای صورتیرنگ و پرهای طاووسی میکوشد که سرزندگی خاصی به زندگی بدهد اما او درعینحال به دنبال هدفی مهمتر است و آن اینکه به آنها «مفهومی اجتماعی» بدهد. او میکوشید از انسانهای معمولی قهرمان بسازد و برای این کار طبیعتا به جاهای پرشکوه و اشرافی قدم نمیگذاشت بلکه قهرمانهای روزمره خود را در خیابانهای تنگ و حومههای شهر جستوجو میکرد و درهمانحال به زندگی معمولی آنها و چیزها و اشیای ساده آنها روح میدمید، تا هر دو را، یعنی هم آدمها و هم چیزها را که در ارتباطی تنگاتنگ با یکدیگر قرار داشتند و بدون هم نمیتوانستند زندگی کنند، «سعادتمند» سازد. در حقیقت کار بزرگ و فراموشنشدنی دیکنز این بود که رمانتیک بورژوازی و نظم نثرگونه آن را کشف کند. مقصود از رمانتیک بورژوازی روح بزکشده آن است، جز این دیکنز سنخیتی با رمانتیکها نداشت و شخصیتهای او نیز به قهرمانان رمانتیک شباهتی ندارند، زیرا دیکنز ویژگیهای طبیعتی انسانی را از محیط اطرافش جدا نمیکرد که بالعکس تمامی آدمهای داستانهایش جزئی از محیطی هستند که در آن رشد کردهاند. شخصیتهای دیکنز چنان تیپیکاند و ماهیت اجتماعی آنان چنان تعین یافته است که خواننده اساسا نیازی به شاخوبرگ دادن به آنها و مایهگذاشتن از تخیل خود ندارد. به بیانی دیگر تخیلی که دیکنز برای خواننده خود قائل میشود، در حدی کاملا معمول و عمومی است و از این نظر داستانهای او مانند شخصیت خودش دموکراتیکاند.
داستانهای دیکنز آشکارا دموکراتیکاند و نه سوسیالیستی، زیرا به ماهیت امور نمیپردازد. او تمایزهای اجتماعی اجتنابناپذیر میان قشرهای گوناگون اجتماعی را نادیده میگیرد و در عوض بر روی طیف وسیعی از طبقات متوسط تکیه میکند و آنان را بهرغم اختلافاتشان در حیطه اخلاقیاتی که برایشان قائل است، گرد هم میآورد. اینکه «اخلاق» به معنای مرسوم آن تا چه حد بنیادین و یا مقولهای فینفسه است، مسئلهای است که کمتر مورد توجه دیکنز قرار میگیرد و بهجای آن میکوشد کیفیات اخلاقی شخصیتهای داستانیاش را تغییر دهد و فیالمثل آقای دامبی - در رمان «دامبی و پسر»- را از صورت یک سرمایهدار خونسرد و بیروح بهصورت مردی مهربان درآورد، تا بدان اندازه که از سرمایه خود شرمسار شود و همینطور اسکروچ خسیس و پیر در «سرود کریسمس» را به سرمشق مهربانی و بخشش بدل کند و در همه این موارد دیکنز بهرغم سنت رئالیستی میکوشد تا بر شادی خوانندگان بیفزاید و آلام آنها را تسکین دهد.
«آرزوهای بزرگ» یکی از مهمترین و مشهورترین رمانهای دیکنز است که دیکنز در این رمان همان ایدهای را ارائه میدهد که تقریبا در دیگر داستانهای خود ارائه داده است. طرح داستان یکی از بهترین طرحهای داستانی است که در عین سادگی از فراز و فرودهای داستانی برخوردار است، تا بدان حد که خواننده را کاملا تحت تأثیر قرار دهد. بهرغم اینها دیکنز کشفیات اخلاقی خود را نیز پی میگیرد. داستان باز به نوجوانی یتیم بازمیگردد که دیگر نه قربانی مؤسسات غیرمشخص بلکه آدمی است که با ناراحتی و علیرغم میل خود بین خانم جو که زنی بیمهر اما پرکار است و جو، مردی منفعل اما مهربان در رفتوآمد است، اما خانه و کاشانه جو تحمل آرزوهای بزرگ پیپ را ندارد و سرنوشت او را در مسیری دیگر قرار میدهد: «پیپ هنگامی که معصومانه و نا به خود توجه مردِ محکوم (مگویچ) را به خردهریزهای خوراک جلب میکند و اظهار امیدواری میکند که از غذای دزدیدهشده لذت برده باشد، معصومانه در دایره حقشناسی و نیاز، و فرازجویی قدرت او میافتد»3. و مرد محکوم با محبتی که برای اولین بار در زندگیاش تجربه کرده، بغض گلویش را میگیرد و از آن پس تصمیم میگیرد مسئولیت و ساختن آینده پیپ را برعهده بگیرد و او را به «آقایی» تبدیل کند که خود هرگز نمیتوانست باشد. این شگرد که روح در مواجههای کوتاه بهیکباره تغییر مسیر میدهد، حالوهوایی رمانتیک و... طوفانی پیدا میکند.* اما آنگاه که داستان درنهایت به لحظهای از کشف اخلاقی منتهی میشود، خواننده درمییابد که این دیکنز است که مینویسد، نویسندهای که همواره آرامش و اعتدال را رعایت میکند.
* تغییر بهیکباره روح را در رمانتیسم «بینوایان» نیز مشاهده میکنیم. مواجهه ژان والژان با کشیش بهیکباره او را در مسیری دیگر قرار میدهد.
1، 2، 3. «چارلز دیکنز»، باربارا هاردی، ترجمه ابراهیم یونسی