ممکن است مهسا آخرین نباشد
گروهی میگویند او صرفا به دلیل حمله قلبی از این جهان رخت بربسته است و گروهی دیگر به التهابهای صورت و ردَ خون در اطراف گوش او اشاره میکنند و باور دارند حتما اتفاقی رخ داده که دختر سالم واردشده به ساختمان وزرا بدون علائم حیاتی از آن ساختمان خارج شده است.
مهدی ملکمحمد - روانشناس
گروهی میگویند او صرفا به دلیل حمله قلبی از این جهان رخت بربسته است و گروهی دیگر به التهابهای صورت و ردَ خون در اطراف گوش او اشاره میکنند و باور دارند حتما اتفاقی رخ داده که دختر سالم واردشده به ساختمان وزرا بدون علائم حیاتی از آن ساختمان خارج شده است. گروهی ادعا میکنند که او سابقه بیماری زمینهای داشته و گروهی دیگر ازجمله والدین او تأکید میکنند او کاملا سالم بوده است. هر دو گروه اما نمیخواهند قدرت فشار روانی یا همان استرس را باور کنند؛ فشاری که میتواند آدم را از پا بیندازد. تصاویر منتشرشده از طرف پلیس که برخی با ارائه شواهدی آن را تقطیعشده میدانند، یک سند قابل توجه برای مشاهده تجربه فشار روانی است. دختر جوان که وارد سالن شلوغ و آشفته ساختمان وزرا میشود، قرار ندارد و لحظهای نمیتواند روی صندلی بنشیند. حق هم دارد؛ در خیالش هم نمیتوانست تصور کند روزی که به ابرشهر تهران بیاید و همراه برادرش باشد، مأموران پلیس جلوی او را بگیرند و او را برای حضور در کلاس توجیهی و آموزش به ساختمان وزرا هدایت کنند. در چنین شرایطی مغز بهصورتی طبیعی موقعیت را خطرناک برآورد میکند و بنابراین فشار روانی ایجاد شده و فرمان جنگ یا گریز که اولین بار والتر کانن، فیزیولوژیست آمریکایی، آن را در موجودات زنده ازجمله انسانها شناسایی کرد، صادر میکند. ضربان قلب و فشار خون افزایش مییابد، دمای بدن بالا میرود، ماهیچهها منقبض میشوند و بهطور کلی، بدن بهصورتی خودکار برای مقابله با خطری که ادراک شده است، بسیج میشود. هرچه خطر ادراکشده بزرگتر باشد، استرس نیز بیشتر و شکلی سمی به خود میگیرد که ممکن است سبب آن چیزی شود که ما تحت عنوان سکتههای قلبی یا مغزی میشناسیم. اینکه فشار روانی یک موقعیت خاص چه اندازه باشد، کاملا تحت تأثیر برآورد خطر از سوی مغز است. از همینرو، پیشبینیپذیری یکی از مهمترین مؤلفههای تعیینکننده میزان فشار روانی است و همانطور که اشاره شد، به نظر نمیرسد دختر جوان درگذشته، حتی در خیالش هم توان تصور تراژدی عصر بیستودوم شهریور را داشته، چه برسد به آنکه بتواند آن را پیشبینی کند. و اینجا یکی از پاسخها به این شبهه که روزانه دختران بسیاری برای توجیه و آموزش وارد ساختمان وزرا میشوند و سالم بیرون میآیند، آشکار میشود؛ در سالهای اخیر و بهویژه در ابرشهر تهران، بسیارند دختران و زنانی که با احتمال هدایتشدن به سوی ساختمان وزرا از خانه بیرون میآیند و آن را پیشبینی میکنند و از اینرو، هنگامی که با ون متعلق به پلیس امنیت اخلاقی مواجه میشوند و سوار بر آن میشوند و به ساختمان وزرا هدایت میشوند، مغزشان هیچ فرمانی برای جنگ یا گریز صادر نمیکند و با آرامشی نسبی توجیه میشوند و از ساختمان بیرون میآیند، تا روزی دیگر که باز برای دریافت توجیهی دیگر وارد آن شوند. اما چنین تجربهای مربوط به همه دخترانی که وارد این ساختمان میشوند، نیست. دختران دیگری هم هستند که شوکهشده از بازداشت موقت تا روزها و شاید ماهها و سالها علائم روانشناختی یا جسمی فشار روانی را بروز میدهند و گاهی حتی از تنها حضوریافتن در خیابان پرهیز میکنند و تجربهای مانند اختلال استرس پسآسیبی را از سر میگذرانند. تجربه این دختران البته هیچگاه رسانهای نمیشود و گاهی عرصه بروز چنین تجربههایی صرفا در محیطهای درمان، بهویژه در اتاقهای روانشناسان و مشاوران است. حال، این مجال را فرصت آن هم نیست که به نقش فشارهای روانی روزافزون در جامعه ایران در ابتلا به انواع سرطان، بیماریهای گوارشی، بیماریهای قلبی و عروقی و بهطور کلی ضعف سیستم ایمنی بپردازیم. اما اکنون این سؤال مطرح میشود که تفاوت آن دو گروه چیست؟ چه عامل یا عواملی سبب میشوند برخی زنان و دختران در چنین موقعیتی، فشار روانی شدید یا سمی را تجربه نکنند و اجازه ندهند که تیرهای زهرآگین فشار روانی بر بدن و روانشان وارد شود و برخی دیگر را چنین توانی نیست؟ در 20 سال اخیر، روانشناسان، روانپزشکان و عصبشناسان مطالعات بسیاری درباره تفاوتهای فردی در برابر تجربه فشار روانی انجام دادهاند که در این مجال نمیتوان به ذکر تمامی آنها پرداخت. صرفا از بین یافتههای آنها به این داده مهم اشاره میکنم که تجربههایی مانند «فقر» یا «تبعیض» میتواند در رشد مهمترین نواحی مغز هنگام تجربه فشار روانی ازجمله هیپوکامپ، آمیگدال و کرتکس پیشپیشانی تأثیری جدی و ماندگار بگذارد. به دیگر سخن، فردی که کودکی و نوجوانیاش را با تجربه فقر و تبعیض، از هر نوعی، میگذراند در برابر فشارهای روانی تابآوری کمتری خواهد داشت و زودتر از پای درمیآید. بر اثر چنین دریافتهایی است که دکتر بروس مکاونیس، عصبشناس مشهور و برجسته آمریکایی تأکید میکند: رفتارهای سالم و سیاستهای انسانگرایانه میتوانند «پنجره» انعطافپذیری را باز کنند. در نهایت، آنچه باید هشدار داد، این است که به دلایل علمی و بر اساس یافتههای علم روانشناسی طی 70 سال اخیر در مورد فشار روانی، ماجرای تأسفبار و غمانگیز مهسا امینی ممکن است برای هر دختر دیگری رُخ دهد و هیچ تضمینی نیست که میزان فشار روانی یک فرد هدایتشده به مقر نیروی انتظامی در اندازه مخربی نباشد که او را از پای دربیاورد. سعدی چه حکیمانه دراینباره اندرزمان داده که:
علاج واقعه پیش از وقوع باید کرد/ دریغ سود ندارد چو رفت کار از دست.