«شرق» در گفتوگو با سفیر پیشین ایران در فرانسه بررسی کرد
آیا فصل سردی در روابط ایران و اروپا شروع شده است؟
اعتراضات، گسل دیپلماتیک با قاره سبز و آینده مبهم برجام
با آغاز اعتراضات در ایران طی سه هفته گذشته، اروپاییها رفتاری متفاوت از قبل را در قبال جمهوری اسلامی در پیش گرفتهاند.
عبدالرحمن فتحالهی: با آغاز اعتراضات در ایران طی سه هفته گذشته، اروپاییها رفتاری متفاوت از قبل را در قبال جمهوری اسلامی در پیش گرفتهاند. مجموعه واکنشها، موضعگیریها، تصمیمات و اقدامات قاره سبز بهواسطه مرگ مهسا امینی به گونهای بوده است که به نظر میرسد کلیتی به نام اروپا، چه در قالب اتحادیه اروپا و چه بهصورت کشورهای اروپایی نگاهی «تهاجمیتر» و حتی میتوان گفت «خصمانه» را در قبال تهران اتخاذ کردهاند. مؤید این نگاه تهاجمی و خصمانه هم به صدور قطعنامه پارلمان اروپا در ۱۴ مهرماه علیه جمهوری اسلامی ایران بازمیگردد. افزون بر آن چهارشنبه هفته گذشته ۲۷ عضو اتحادیه اروپا بر سر اعمال بسته تحریمی علیه ۱۵ مقام و نهاد ایرانی توافق کردند. البته توافق سیاسی بهدستآمده از سوی سفرا در بروکسل باید تأییدیه وزرای خارجه اتحادیه اروپا در نشست دوشنبه هفته جاری (۱۷ اکتبر/ ۲۵ مهر) در لوکزامبورگ را به دست آورد. اینها علاوه بر آن است که دوشنبه گذشته (۱۸ مهر/ ۱۰ اکتبر)، وزارت امور خارجه انگلیس در بیانیهای اعلام کرد تحریمهایی را علیه مقامهای ارشد امنیتی و سیاسی ایران و پلیس امنیت اخلاقی این کشور اعمال کرده است. بر اساس این بیانیه تمامی بخشهای پلیس امنیت اخلاقی ایران به همراه محمد رستمیچشمه، رئیس پلیس این بخش، احمد میرزایی، رئیس پلیس امنیت اخلاقی تهران، غلامرضا سلیمانی، رئیس سازمان بسیج مستضعفین، حسن کرمی، فرمانده یگان ویژه نیروی انتظامی و حسین اشتری، فرمانده پلیس ایران نیز مشمول تحریم شدهاند. به موجب این تحریمها افراد یادشده نمیتوانند به انگلیس سفر کنند و چنانچه داراییهایی در انگلیس در اختیار این افراد باشد، مسدود خواهد شد. طبق این بیانیه، فهرست تحریمی انگلیس همچنین شامل لیلا واثقی، فرماندار سابق شهر قدس و حسن شاهوارپور، فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی استان خوزستان و جانشین قرارگاه کربلا به دلیل اعتراضات آبانماه ۹۸ میشود. اما پیش از این اتفاقات، تیرانا هم در ۱۶ شهریور/ هفتم سپتامبر با اتهامزنی ادی راما، نخستوزیر آلبانی به ایران به دلیل حمله سایبری به زیرساختهای این کشور، قطع روابط با تهران را کلید زد. پس از آن هم کییف در ۲۳ سپتامبر/ اول مهر با مطرحکردن ادعای خود مبنی بر ارسال پهپادهای ایرانی به روسیه برای به کارگیری در جنگ اوکراین، کاهش روابط و مناسبات دیپلماتیک با جمهوری اسلامی ایران را در دستور کار قرار داد. مجموعه این شرایط حکایت از آن دارد که ما شاهد آغاز «فصل سردی» از روابط ایران با قاره سبز هستیم. اما اینکه تا چه اندازه میتوان این ادعا را نزدیک به واقعیت دانست، سؤالی است که «شرق» در گفتوگو با ابوالقاسم دلفی پی گرفته است. در ادامه گپوگفت با سفیر اسبق ایران در صربستان، فرانسه، بلژیک، کلمبیا و شیلی و تحلیلگر ارشد حوزه اروپا تلاش شده تا عوامل، دلایل و ریشههای نگاه تهاجمی اروپا به ایران در دور جدید اعتراضات مورد واکاوی و بررسی دقیقتر قرار گیرد. البته در کنار آن تأثیرات این اتفاقات را بر دیگر حوزههای دیپلماتیک ایران و اروپا بهخصوص در حوزه برجامی به بوته تحلیل گذاشته شده که از نظر میگذرانید.
اگرچه این واقعیت انکارناپذیر وجود دارد که تحولات عرصه سیاست داخلی بر حوزه سیاست خارجی و دیپلماسی اثرگذار است و بالعکس، آنچه در سیاست خارجی و روابط بینالملل روی میدهد بر مناسبات داخلی کشورها آثار جدی دارد، اما به نظر میرسد دور جدید اعتراضات در ایران به شکل جدی و پررنگی بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی تأثیر گذاشته و به شکل ویژهای روابط با اروپا را تحتالشعاع قرار داده است. حال به باور شما دور جدید اعتراضات در ایران تا چه اندازه بر سیاست خارجی اثر مخرب داشته است؟
همانگونه که بهدرستی اشاره کردید، قطعا مناسبات سیاست داخلی و سیاست خارجی بر همدیگر اثرگذار هستند؛ یعنی از همدیگر تأثیر میگیرند و بر همدیگر تأثیر میگذارند. اما نکته اینجاست که دیپلماسی و سیاست داخلی میتوانند یکدیگر را هم در جهت مثبت و هم در جهت منفی تحت تأثیر قرار دهند. این بستگی دارد که تحولات چه سمتوسویی داشته باشند و در کنار آن مدیریت این تحولات در داخل کشور به چه سمتی حرکت کند و در ادامه نوع نگاه دنیا به این تحولات چگونه باشد؟ از این منظر اگر بخواهیم به مسئله تأثیرگذاری دور جدید اعتراضات در ایران بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی نگاه کنیم، نمیتوان این واقعیت را نادیده گرفت که گسل، شکاف و اختلاف نظر جدی بین ایران با برخی کشورها در سایه این اعتراضات شکل گرفته است. البته در این رابطه کشورهایی مانند روسیه، چین و چند کشور معدود دیگر سعی کردند با سکوت سیاسی، دیپلماتیک و رسانهای از کنار اعتراضات در ایران عبور کنند اما در یک نگاه کلی به نظر میرسد بیشتر کشورهای جهان نتوانستهاند یا نخواستهاند اعتراضات در ایران را نادیده بگیرند. در این رابطه نوع برخورد هر کشور با اعتراضات در ایران، روابط ما با این کشور را تحتالشعاع قرار داده است. در این بین اکنون علاوه بر آمریکا اختلاف جدی میان ایران با کشورهای اروپایی شکل گرفته است.
اما چرا این دور از اعتراضات سبب شد این اثرگذاری جدی، پررنگ و تقریبا کمسابقه بر سیاست خارجی و روابط ما با اروپا شکل بگیرد، آنهم درحالیکه اروپاییها بهعنوان بازیگر میانجیگر، احیای برجام را در دستور کار داشتند؟
در راستای سؤال اول، ما نمیتوانیم یک خطکشی بین سیاست داخلی و سیاست خارجی داشته باشیم و عنوان کنیم این مسئله و اتفاق تا این نقطه به حوزه سیاست داخلی ارتباط دارد و از اینجا به بعد در حوزه سیاست خارجی و دیپلماسی است. همه مسائل سیاست داخلی و سیاست خارجی به هم ارتباط دارند به همین دلیل بر همدیگر اثر میگذارند و از همدیگر اثر میپذیرند. اینکه تأثیرگذاری این دو حوزه بر هم دیگر مثبت است یا منفی به پارامترهای متعددی بستگی دارد. همانگونه که اشاره کردم روند آن تحول، نوع مواجهه و مدیریت کشور در برخورد با اتفاق و همچنین نوع نگاه جهانی نسبت به مسئله میتواند در سمتوسودهی به تأثیرات مثبت و منفی آن واقعه اثرگذار باشد. بههرحال در سایه مرگ مهسا امینی و اعتراضاتی که شکل گرفت، درست یا نادرست سبب شد هم در داخل و هم در خارج از کشور نوع نگاهی که قبلا به جمهوری اسلامی ایران وجود داشت متفاوت از گذشته باشد. نکتهای که باید در پاسخ به سؤال شما مدنظر قرار داد این است که متأسفانه روابط دیپلماتیک ایران اکنون در وضعیت مناسبی قرار ندارد؛ چون هم روابط منطقهای ما بهخصوص با کشورهای حاشیه خلیج فارس دچار چالش است و هم روابط با غرب در یک بحران به سر میبرد؛ مضافا آنچه بهعنوان نگاه به شرق هم در دستور کار دولت سیزدهم قرار گرفته، تبعات و آثاری را هم برای سیاست خارجی به دنبال داشته است. به همین دلیل اکنون اعتراضات در ایران توانسته است محل بروز و ظهور جدی و پررنگی پیدا کند. اگر ما میخواهیم این حوزههای پرچالش و پرتنش در حوزه دیپلماسی و سیاست خارجی را به شکل مناسب و درستی هدایت و مدیریت کنیم، باید بتوانیم عرصه سیاست داخلی را آرام و باثبات نگه داریم؛ یعنی سیاست داخلی و تحولات مربوط به مقوله اجتماعی، اقتصاد و معیشت را متناسب با وضعیت ایدئال پیش ببریم تا در ادامه دنیا به این برداشت و ارزیابی برسد که اکنون یک حمایت جدی، قوی، مستمر و پایدار توسط جامعه و مردم ایران از جمهوری اسلامی ایران وجود دارد و به همین دلیل سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران هم میتواند به شکل قویتری بروز و ظهور پیدا کند. ولی زمانی که ما شاهد شکاف بین سیستم با ملت و جامعه هستیم و در کنار آن اعتراضاتی مانند اعتراضات اخیر در کشور شکل میگیرد و متأسفانه شاهد این صحنههای دلخراش هستیم، قطعا سیاست خارجی نمیتواند بدون تأثیر باشد؛ چون جامعه جهانی به این باور میرسد که اکنون حمایتی از سوی ملت و جامعه از دولت وجود ندارد و به همین دلیل میتوان فشار سیاسی و دیپلماتیک را به ایران وارد کرد.
همینجا توقف کنیم. اتفاقا خروج دونالد ترامپ از برجام در ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۷، آغاز سیاست فشار حداکثری و اعمال تحریمهای بیسابقهای علیه ایران هم به اعتراضاتی برمیگردد که در دیماه سال ۱۳۹۶ صورت گرفت؛ کمااینکه حسن روحانی در ششم شهریور ۱۳۹۷ در صحن علنی مجلس دهم عنوان کرد «آدرس غلط ندهیم؛ همه چیز از پنج دی ۹۶ شروع شد»؛ آیا واقعا اکنون شاهد شرایط مشابه هستیم؟
من باز هم تکرار میکنم که قطعا وقتی اعتراضاتی در کشور شکل میگیرد به این معناست که اکنون اختلافات جدی بین سیستم با مردم وجود دارد. چنین نکتهای این باور و ارزیابی را شکل میدهد که میتوان فشار بیشتری را به جمهوری اسلامی ایران وارد کرد؛ چراکه دولت در موضع ضعف قرار دارد. بله همانگونه که به درستی اشاره داشتید، وقتی دونالد ترامپ به واسطه اعتراضات سال ۹۶ در سال ۹۷ خروج از برجام و اعمال سیاست فشار حداکثری را کلید زد و به دنبال آن در برهههای مختلف در سالهای ۹۷، ۹۸، ۹۹، ۱۴۰۰ و ۱۴۰۱ نیز با تداوم و تشدید این اعتراضات داخلی مواجه شدیم، باعث شد جامعه جهانی به این باور برسد که گسل پایدار و عمیقی در داخل ایران شکل گرفته است و تقریبا جامعه حمایت سیاسی کاملی از سیستم ندارد. به همین دلیل است که با شکلگیری هر دور از اعتراضات فشارهای دیپلماتیک بیشتری اعمال شد و به دنبالش سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران بیشتر تحتالشعاع اعتراضات قرار گرفت که اکنون بیشترین تأثیر در دور جدید اعتراضات چند هفته اخیر بروز و ظهور پیدا کرد. وقتی ما در مسئله برجام، حوزه نفوذ منطقهای، مسئله توان دفاعی، حقوق بشر و مقولات دیگری با اروپاییها و آمریکا درگیر هستیم، قطعا بروز این اعتراضات، تداوم و تشدید آن موجب میشود فضایی در اختیار آنها قرار گیرد که بتوانند فشار را بر جمهوری اسلامی ایران افزایش دهند؛ بهخصوص اینکه این تصور و ارزیابی هم وجود دارد که حمایتی از طرف جامعه و ملت هم شکل نخواهد گرفت. ضمن اینکه نباید فراموش کنیم که این فشارها، تهدیدها و تحریمها علیه جمهوری اسلامی ایران در قالب حقوق بشر، حمایت از آزادی سیاسی و رسانهای یا دفاع از حقوق زنان و حمایت از حق اعتراض مردم در ایران توجیه بیشتری برای افکار عمومی جهان دارد. شما به درستی اشاره کردید وقتی به واسطه اعتراضات دیماه ۹۶، دونالد ترامپ این تصور را پیدا کرد که حمایتی از دولت روحانی وجود ندارد و دیپلماسی ایران در نقطه ضعف قرار دارد، میتواند با خروج از برجام و اعمال سیاست فشار حداکثری، امتیازات مدنظر خود را از جمهوری اسلامی ایران بگیرد. اما اعمال تحریمها، چالشها و تبعات خود را برای واشنگتن به دنبال داشت، ولی اگر در شرایط کنونی به واسطه اعتراضات اروپا و آمریکا بخواهند در قالب دفاع از حقوق زنان، حمایت از اعتراضات مردم و آزادی سیاسی تحریمی را اعمال کنند، دیگر آن چالشها برای تحریمکنندگان وجود ندارد. مضافا اینکه تحریمهای مشترک اروپا و آمریکا به واسطه اعتراضات میتواند یک اجماع جهانی دیپلماتیک را مانند دوره اوباما علیه جمهوری اسلامی ایران شکل دهد در صورتی که تحریمهای دونالد ترامپ این اجماع را شکل نداده بود. اینجاست که اروپا و آمریکا نهایت سوءاستفاده خود را به نام حقوق بشر از اعتراضات ایران دارند تا بیشترین فشار را برای کمرنگکردن توان دیپلماسی ایران وارد کنند که تهران در موضع ضعف قرار گیرد تا در مسائلی مانند برجام امتیازات لازم را بدهد؛ مشابه همان ارزیابی در سال ۹۶ و ۹۷ توسط ترامپ. این شرایط باعث شده است علیرغم برخی انتقادها، چالشها و مشکلات جدی در خود اروپا و آمریکا، اکنون آنها به عنوان مدافعان حقوق بشر در ایران و در قالب مطالبهگر وارد عمل شوند. با توجه به مجموعه نکاتی که عنوان داشتم، باز تأکید دارم اگر جمهوری اسلامی ایران میخواهد به منافع، اهداف و برنامههای خود در حوزه سیاست خارجی دست پیدا کند، باید در عرصه سیاست داخلی و بهخصوص در حوزه اجتماعی، اقتصادی و معیشتی یک شرایط باثبات، ایمن و پایدار را برای مردم فراهم کند تا میزان رضایت عمومی تقویت یابد و به دنبال آن با پرشدن گسل اعتماد، جامعه به سمت حمایت از حاکمیت حرکت کند. در آن صورت توان دیپلماسی ایران تقویت پیدا خواهد کرد و سیاست خارجی هم از موضع قدرت در مسائل منطقهای، برجامی و... ورود میکند.
به شکل موردی و مشخص روی تأثیرات دور جدید اعتراضات بر مناسبات قاره سبز با اروپا با جمهوری اسلامی ایران تمرکز کنیم. در سایه اعتراضات سه هفته گذشته شاهد صدور قطعنامه پارلمان اروپا در ۶ اکتبر/ ۱۴ مهر، اعمال تحریمهای دوشنبه هفته گذشته (۱۰ اکتبر/ ۱۸ مهر) انگلستان و همچنین اعلام توافق چهارشنبه هفته قبل ۲۷ عضو اتحادیه اروپا برای اعمال بسته تحریمی این اتحادیه علیه ۱۵ فرد و نهاد ایرانی هستیم. اگرچه شما به برخی نکات برای تأثیرگذاری اعتراضات اخیر بر حوزه سیاست خارجی اشاره داشتید، اما چرا مشخصا اروپاییها در این دور از اعتراضات رفتار دستبهعصای خود را برخلاف ادوار پیشین اعتراضات ایران کنار گذاشته و دیگر به موضعگیریهای دیپلماتیک بسنده نکردهاند و حتی حاضر به پذیرش ریسک تحتالشعاع قرارگرفتن مذاکرات وین به واسطه اعمال تحریم علیه ایران در سایه اعتراضات شدهاند؟
سیاست خارجی و سیاست داخلی هر کشور یک مجموعه بههمپیوسته است. اما اگر بخواهیم از این منظر به شکل مشخص روی اروپاییها تمرکز کنیم، به نظر من مجموعهای از شرایط، اقدامات، تصمیمات و مواضع سالهای قبل باعث شد که اکنون اروپاییها دست به این اقدامات رادیکال بزنند و بدون توجه به تبعات دیپلماتیک این مواضع و اقدامات به سمت تحریم ایران پیش روند. یکی از این اقدامات برخورد جمهوری اسلامی ایران با افراد دوتابعیتی بهخصوص افراد دوتابعیتی با تابعیت اروپاست. در طول سالهای گذشته کم نبودند افراد دوتابعیتی که به عناوین مختلف بازداشت، محاکمه و زندانی شدند. همین مسئله نوعی اختلاف نظر جدی را بین اروپاییها با جمهوری اسلامی ایران مشخصا در حوزه حقوق بشر ایجاد کرده بود تا جایی که این ارزیابی شکل گرفت که ایران به دنبال سیاست گروگانگیری است. مضافا اروپاییها همواره در مسئله حقوق بشر حساسیت جدی داشتهاند و آن را جزء مطالبات اصلی خود قرار دادهاند. لذا تکرار و اوجگیری اعتراضات در ایران طی پنج سال گذشته طبیعتا شرایطی را به وجود میآورد که در یک برهه و در یک اتفاق این اختلافاتهای دیپلماتیک طی سالیان گذشته بروز و ظهور پیدا کند، همچنان که در اعتراضات اخیر شاهد این وضعیت هستیم.
سؤالی که برای من قدری جای تأمل دارد، این است که برای مثال در بیانیه وزارت امور خارجه انگلستان برای تحریم مقامات و نهادهای جمهوری اسلامی ایران به واسطه اعتراضات اخیر به اعمال تحریم مقاماتی همچون لیلا واثقی، فرماندار سابق شهر قدس و حسن شاهوارپور، فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی استان خوزستان و جانشین قرارگاه کربلا در سایه اعتراضات سال ۹۸ هم اشاره میشود. چرا لندن در آن زمان وارد عمل نشد و اکنون اعتراضات ۱۴۰۱ را به اعتراضات سال ۹۸ گره میزند، در صورتی که اعتراضات آبان ۱۳۹۸ شدیدتر بود و آمار کشتههای بیشتری داشت؟
آن زمان به هر حال دریچههایی از گفتوگوهای حداقلی بین دولت روحانی و اروپاییها برقرار بود. علیرغم اینکه همین دریچه گفتوگوها و مذاکرات دیپلماتیک تهران با قاره سبز و کشورهای اروپایی نتوانست چارهای برای برجام پیدا کند، ولی پذیرش اصل گفتوگو و مذاکره بین ایران و کشورهای اروپایی باعث شده بود اروپاییها به سمت اعمال فشار علیه جمهوری اسلامی پیش نروند. در عین حال نوع رفتار دونالد ترامپ با ناتو و اتحادیه اروپا، گسل دیپلماتیکی را بین آمریکاییها با اروپاییها شکل داده بود که باعث شده بود کشورهای اروپایی رفتار دستبهعصایی داشته باشند تا ایران هم مانند دولت ترامپ به سمت اقدامات رادیکال برای نابودی برجام حرکت نکند. این رفتارها موجب میشد که جریان گفتوگوها بین ایران و اروپا ادامه پیدا کند. البته در جریان همین گفتوگوها نیز بسیاری از اختلاف نظرها روشن شد و بسیاری از مسائل هم با رسیدن به درک مشترک و متقابل حلوفصل میشد و به دنبال آن نگرانیها مرتفع میشدند. به هر حال نباید فراموش کنیم که ابزار اصلی دیپلماسی، مذاکره و گفتوگو است. وقتی گفتوگوها طی ماههای گذشته بین ایران و اروپا کمرنگ شده است، قطعا دیپلماسی هم کارکرد خود را از دست میدهد؛ چراکه دیپلماسی در فضای خلأ زیست نمیکند. برای افزایش اثرگذاری دیپلماسی میبایست روند مذاکرات با اروپا را تقویت میکردیم، اما بعد از رویکارآمدن دولت سیزدهم متأسفانه این روند تقویت نشد و حتی کارشکنیهایی هم صورت گرفت؛ چون با یکدستشدن قدرت عملا دولت به دنبال تحقق نگاه به شرق بود و سعی شده است تمام تخممرغهای سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در سبد روسیه و چین گذاشته شود. افزون بر آن بعد از تجاوز روسیه به خاک اوکراین، رفتار ایران در حمایت از مسکو عملا تبعات خاص خود را برای تهران بهخصوص در روابط با اروپا به دنبال داشت. مجموعه این شرایط گفتهشده باعث شده است ما و اروپاییها اکنون به عنوان دو قطب متضاد در مقابل هم قرار بگیریم. پس طبیعی است که اکنون کشوری مانند انگلستان رفتار دستبهعصای گذشته خود را کنار بگذارد و نگاه جدیتری در برابر ایران داشته باشد و به قول شما بخواهد در بیانیه خود اعتراضات ۱۳۹۸ را به اعتراضات ۱۴۰۱ گره بزند.
شکستهای پیدرپی دیپلماتیک اروپا در حوزه برجامی بهخصوص بعد از روی کار آمدن دولت رئیسی تا چه اندازه باعث شده است قاره سبز در دور جدید اعتراضات به عنوان قطب متضاد با تهران عمل کند؟
همانطور که میدانید اتحادیه اروپا و مسئول سیاست خارجی اتحادیه به عنوان هماهنگکننده مذاکرات عمل میکنند. در کنار آن سه کشور اروپایی آلمان، فرانسه و انگلستان هم به عنوان اعضای برجام در کنار اتحادیه اروپا سعی کردند از تمام ظرفیت و توان دیپلماتیک خود برای احیای توافق هستهای استفاده کنند. بهطور مشخص دور آخر مذاکرات وین در سایه پیشنهاد جوزپ بورل انجام شد که نهایتا این دور هم با شکست همراه بود. در عین حال مجموعه اختلاف نظرها در حوزه پادمانی و اصرار طرفین بر مواضع خود باعث شد تشدید گسل دیپلماتیک در حوزه برجامی نوعی ناامیدی را در طرفهای اروپایی برای احیای توافق به وجود آورد تا جایی که مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا و برخی مقامات اروپایی عنوان کردند دیگر امیدی به احیای برجام وجود ندارد. طبیعتا این شرایط باعث شده است اروپاییها بخواهند از طریق اعمال فشار در حوزههای دیگر مانند حقوق بشر، ضمن تضعیف توان دیپلماتیک ایران و قراردادن تهران در موضع ضعف، شرایطی را به وجود آورند که اعمال تحریمها کلید بخورد.
در سایه نکاتی که عنوان کردید، این گزاره تحلیلی هم مطرح است که اروپاییها با این اقدامات خود عملا دیگر طرف میانجی و هماهنگکننده مذاکرات برای ایران نیستند و بهطور کامل و تمامعیار در مسیر آمریکا گام برمیدارند. تا چه اندازه این گذار نزدیک به واقعیت است؟
من پیشتر اشاره کردم شرایطی که اکنون شکل گرفته متأسفانه ایران و اروپا را دو قطب متضاد در برابر هم قرار داده است. ضمن اینکه نباید فراموش کنیم ظرفیت و توان دیپلماتیک اروپاییها برای احیای برجام، یک ظرفیت کاملا مشخص است. در یک حالت ایدئال، اروپاییها توان لازم و کافی را برای احیای برجام نداشتند؛ چراکه گسل ایران و آمریکا عمیقتر از این حرفهاست که اروپاییها بتوانند آن را پر کنند. لذا اروپاییها در بهترین حالت همان میانجیگر یا هماهنگکننده مذاکرات بودند. ولی اکنون با توجه به اقدامات، مواضع و تحریمهایی که اروپاییها به واسطه اعتراضات اعلام کردهاند به نظر میرسد همین میانجیگری هم دیگر کارکرد خود را مشخصا از نگاه تهران از دست داده است. برای مثال انگلستان بعد از وقوع جنگ اوکراین و پیش از آن، خروجش از اتحادیه اروپا، تلاش داشته است در مسیر واشنگتن حرکت کند، ولی انگلیسیها به موازاتش سعی کرده بودند در حوزه برجام رفتاری مغایر با برنامههای پاریس و برلین به عنوان دو بازیگر دیگر اروپایی حاضر در برجام انجام ندهند و همیشه در قالب یک تروئیکا عمل کنند. لذا تاکنون بیانیهها و مواضع این سه کشور به شکل بیانیه مشترک علیه برجام و ایران بوده است. ولی بعد از وقوع جنگ اوکراین، انگلستان تلاش کرده است همراهی بیشتری با آمریکا داشته باشد و به همین دلیل نوعی شکاف بین لندن با پاریس و برلین شکل گرفت. همین شرایط سبب شده است انگلیسیها درخصوص مسئله حقوق بشر و دور جدید اعتراضات در ایران همراهی بیشتری با آمریکاییها داشته باشند و به شکل انفرادی، تحریمهایی را علیه ایران اعمال کنند.
پس به باورتان اکنون انگلستان راه خود را از آلمان و فرانسه در برخورد با ایران جدا کرده است؟
بله. این کاملا مشخص است. مؤید آن هم به واپسین تلاشهای پاریس برای احیای برجام بازمیگردد.
چه تلاشهایی؟
اگر شما به سفر چند هفته پیش سیدابراهیم رئیسی به آمریکا و حضور در سازمان ملل نگاه کنید، میبینید که با وجود آغاز اعتراضات در ایران، امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه، در دیدار با رئیسی سعی کرد از تمام ظرفیت و توان دیپلماتیک خود برای احیای برجام استفاده کند که آن هم بینتیجه بود.
ولی همانگونه که گفتید در مجموع کل اروپا از اتحادیه اروپا تا تکتک کشورهای قاره سبز بهخصوص سه عضو اروپایی برجام به نوعی ناامیدی و سرخوردگی دیپلماتیک از احیای برجام رسیدهاند و این یأس مختص لندن هم نیست؟
بله این کاملا درست است، اما این مسئله تضادی با تحلیل من ندارد. بههرحال مجموعه رفتارها، مواضع و اقدامات تهران در دولت سیزدهم و دیپلماسی برجامی که در سایه تأثیر و نفوذ روسیه بهخصوص بعد از جنگ اوکراین که در دستور کار تهران بود، شرایطی را رقم زد که تقریبا همه تلاشها، پیشنهادها و ابتکار عملها، چه از طرف فرانسه، چه از طرف اتحادیه اروپا یا حتی از طرف کشورهای منطقهای مانند قطر و عمان هم به در بسته خوردند و عملا با شکست همراه شدند. بنابراین ما در این تقریبا ۱۵ ماه بعد از روی کار مدن دولت رئیسی شاهد یک موج سینوسی بودیم که گاهی مذاکرات اوج میگرفت و گاهی هم به بنبست میرسید. اما در نهایت یک سرخوردگی، یأس و ناامیدی دیپلماتیک شکل گرفته است که ایران به دلیل حمایت و همراهی روسیه در سایه جنگ اوکراین یا هر مسئله دیگری، نه توان و نه تمایلی برای احیای توافق هستهای ندارد. بنابراین وقتی در حوزه برجامی این اختلافات را شکل دادیم و در مقولات دیگری مانند حوزههای داخلی هم رفتارهای نادرستی صورت گرفت، بهخصوص در بحث تقابل با افراد دوتابعیتی اروپایی، باعث دورکردن اروپاییها از ایران شد. دورکردن اروپاییها موجب شده است اکنون این کشورهای اروپایی به عنوان یک نیروی معارض در برابر ایران عمل کنند. در صورتی که ما میتوانستیم پیش از اعتراضات داخلی در کشور، در مسئله جنگ اوکراین به نحوی عمل کنیم که ایران از اهرم بازگشت به بازار نفت نهایت استفاده را ببرد، ولی متأسفانه عملکرد ما در حمایت از طرف متجاوز یعنی پوتین، شرایطی را به وجود آورد که نهتنها برجام احیا نشد و نتوانستیم از اهرم بازگشت به بازار انرژی و نفت استفاده کنیم، بلکه روابط ما با اروپا تحتالشعاع قرار گرفت. به همین دلیل دور جدید اعتراضات به محلی برای بروز و ظهور این اختلافات بدل شد و مانند یک آتشفشان دیپلماتیک عمل کرد. لذا اروپاییها دیگر رفتار دستبهعصای خود را از دستور خارج کردند و اصطلاحا تعارف خود را با ایران کنار گذاشتند. پس اگر امروز اروپاییها نگاهی تهاجمیتر نسبت به قبل درخصوص تحولات ایران دارند و حتی شاید آن را نوعی نگاه «خصمانه» قلمداد کرده و در سایه این نگاه تهاجمی و خصمانه اقدام به دخالت، موضعگیری و اعمال تحریم علیه ایران میکنند، نتیجه و برایند آن رفتاری است که ما در ۱۵ ماه گذشته در دیپلماسی خود با اروپاییها پیش بردیم. متأسفانه این رفتار دولت سیزدهم نوعی نگاه منفی را به کل مجموعه کشورهای اروپایی و اتحادیه اروپا القا کرد و این وضعیت تعارضی را بین اروپا و ایران به وجود آورده است. این وضعیت تعارضی بههیچوجه اجازه نمیدهد فصول مشترک بین دو طرف تقویت شود و رفتوآمدها و مذاکرات دیپلماتیک از سر گرفته شود تا به وسیله آن بتوان مقداری از این تعارضات را کاهش داد و از این طریق سایر موضوعات اختلافی دیگر را هم حلوفصل کرد.
همانگونه که عنوان داشتید هیچ خطکشی بین سیاست داخلی و سیاست خارجی وجود ندارد و نمیتوان مرز مشخصی را بین این دو حوزه تعیین کرد. آیا درخصوص مقولات متعدد سیاست خارجی هم چنین عدم تفکیکی وجود دارد؛ یعنی میتوان بین تحولات کنونی به واسطه اعتراضات داخلی و مسئله حقوق بشر و دیپلماسی برجامی تمایز قائل شد؟ آیا به واقع میتوان بین این دو خطکشی کرد و مرزی را تعریف کرد؟
سیاست داخلی و سیاست خارجی به عنوان دو حوزه به ظاهر جدا اثرات متقابلی بر همدیگر دارند و به همین دلیل نمیتوان مرز مشخصی را بین این دو تعریف کرد و این دو حوزه را با خطکشی از هم جدا کرد. از این رهیافت به طریق اولی قطعا در مقولههای متعدد حوزه سیاست خارجی هم نمیتوان چنین خطکشی و مرزبندی را قائل شد. در ظاهر تحولات حوزه برجامی و مذاکرات وین کاملا جداست و مسائل مربوط به حقوق بشر هم مستقل پیگیری میشود. اما با توجه به اتفاقاتی که در سه هفته گذشته به واسطه اعتراضات در داخل ایران شکل گرفته است، بدون شک مذاکرات وین هم بیتأثیر از این تحولات نخواهد بود. ضمن اینکه اروپاییها از ابتدا روی مسئله حقوق بشر تأکید و حساسیت داشتهاند. به هر حال در حوزه سیاست خارجی و روابط بینالملل موضوعات متفاوت و متعددی در دستور کار ما و دیگر کشورها، چه در بحثهای دوجانبه و چه در بحثهای بینالمللی وجود داشته و دارد. برای مثال درخصوص روابط ما با اروپا که موضوع محوری این مصاحبه است مقولات متعددی وجود دارد، از مسائل سیاسی و دیپلماتیک گرفته تا حوزه اقتصادی، تجاری، زیستمحیطی، انرژی و مسائل مربوط به حقوق بشر. طی این سالها اروپا و ایران این موضوعات مختلف را در یک شاکله واحد پیگیری کردهاند.
با توجه به حساسیت اروپا، مسئله حقوق بشر هم در همین شاکله کلی پیگیری میشد؟
در همین کلیت واحد، مسائل حقوق بشری هم همواره با شدت و ضعف محل طرح برخی مسائل بوده است. اما چون در گذشته کانال گفتوگو و مذاکره باز بوده است، همه این موضوعات به صورت کلان و کلی مورد بحث و بررسی قرار میگرفت و به همین دلیل مسائل حقوق بشری هیچگاه اینگونه پررنگ و محل اختلاف و منازعه قرار نمیگرفت. متأسفانه مسائل حقوقبشری در سه هفته گذشته به عنوان یک مسئله غالب توانسته است سایه و تأثیر خود را بر دیگر حوزههای دیپلماتیک و سایر موضوعات در روابط ایران و اروپا بیشتر کند؛ درحالیکه تا پیش از این یک سیاست کلی گفتوگو بین ما و قاره سبز در جریان بود که بهواسطه آن مسائل حقوقبشری هم تا اندازی محل بحث قرار میگرفت. البته مجموعه اروپا هم در هر دورهای به تناسب سیاستها و ریاستی که برای اتحادیه اروپا وجود داشت، این موضوعات را پی میگرفت ولی درحالحاضر تفاوتی که در رفتار اروپا با گذشته وجود دارد این است که ما با انسداد کانال گفتوگو و مذاکره با مجموعه اروپا مواجه هستیم. متأسفانه اکنون کانال گفتوگوی تهران با بخش اعظمی از کشورهای جهان محدود و بسته شده است؛ چراکه طی بیش از یک سال گذشته سعی شده است دولت رئیسی در یک مسیر مشخص برای برقراری روابط با مسکو و چین در چارچوب سیاست نگاه به شرق گام بردارد. درعینحال سیاست خارجی شعاری، بازگشت برخی ادبیات ناپخته به عرصه دیپلماسی متأسفانه نتایجی را در بر داشته است که ما را با این وضعیت بغرنج در روابط با اروپا قرار داده است.
اگر بخواهیم تحلیل را عمیقتر کنیم، به نظر شما چرا این کانال مذاکره و گفتوگو بین ایران و اروپا اکنون تنگتر شده است؟
به خاطر این است که ما در چهار دهه گذشته نتوانستیم وضعیت خود را با اروپاییها مشخص کنیم. یعنی ایران نتوانسته است وضعیت و موضع خود را در برقراری روابط با اروپاییها روشن کند و چون تهران وضعیت روشنی را تعریف نکرده و درعینحال اروپا با بحران داخلی بهواسطه اوجگیری جنگ اوکراین مواجه است و میداند که ایران میتواند به سهم و اندازه خود به خروج از این بحران در اروپا کمک کند و این کمک از جانب تهران به دلیل حمایت از پوتین صورت نمیگیرد، طبیعتا اروپا با حسن نیت با ایران برخورد نخواهد کرد.
این توجیهی برای نگاه خصمانه اروپا نسبت به جمهوری اسلامی ایران است؟
من گفتم نگاه اروپا نسبت به سالهای گذشته یک نگاه تهاجمیتری شده است و تا اندازه میتوان گفت که این نگاه تهاجمی مشخصات یک نگاه خصمانه را هم به خود گرفته است اما من معتقد نیستم این رفتار تهاجمی لزوما رفتاری خصمانه است.
چرا؟
به دلیل آنکه اروپاییها رفتار حسنهای از طرف مقابل مشاهده نکردهاند تا بخواهند پاسخ مثبتی به ایران بدهند و چون در اروپا گروهها و جریانهای معارض و معاند جمهوری اسلامی ایران بسیار فعالاند، از فرقه نفاق یعنی سازمان مجاهدین گرفته تا سلطنتطلبان، تجزیهطلبان، لابی صهیونیستی و لابی عربی و ... طبیعتا همه اینها سعی میکنند از این محل تعارض و اختلاف و نیز تنگترشدن کانال گفتوگوهای جمهوری اسلامی ایران با اروپا نهایت استفاده را برای تشدید شکاف بین قاره سبز و تهران داشته باشند. وقتی که در یک مقطع و برهه مشخصی مانند سه چهار هفته گذشته اتفاقات، تحولات و اعتراضاتی در کشور به وقوع میپیوندد و کشور هم با مشکلات مواجه میشود و به دنبال آن اروپاییها از این اعتراضات به نحوی در جهت افزایش فشار به جمهوری اسلامی ایران سوءاستفاده میکنند، در چارچوب کلانش به دلیل تعریف غلط مناسبات ایران با مجموعه اروپا شکل گرفته است. اگر مناسبات ایران و مجموعه اروپا به شکل درست پیگیری میشد، این وضعیت بغرنج و به تبعش این سوءاستفاده اروپاییها را هم به دنبال نداشت. من نمیگویم حتما روابط ما با اروپا باید به روابط حسنهای تبدیل شود که اگر هم چنین شود، اتفاقا جای تقدیر و دفاع دارد اما باید برای جلوگیری از وضعیت کنونی در طول ۱۵ ماه گذشته حداقل کانال مذاکره با اروپاییها را نمیبستیم. اگر ما این مناسبات و کانالهای گفتوگو را باز نگه میداشتیم و حتی مذاکرات انتقادی هم در دستور کار دو طرف قرار میگرفت و در کنار آن یک سیاست خارجی درست را در جنگ اوکراین شکل میدادیم، من به ضرس قاطع در همین مصاحبه با روزنامه «شرق» میگویم که اروپاییها این رفتار تهاجمی خود را در سایه اعتراضات اخیر در قبال جمهوری اسلامی ایران اجرائی نمیکردند.
باوجود تمام نکاتی که گفتید، به نظر میرسد شکاف جمهوری اسلامی ایران با اروپا فقط به دور جدید اعتراضات داخلی در کشور بازنمیگردد؛ چراکه پیش از این آلبانی در ۱۶ شهریور/ هفت سپتامبر با اعلام رسمی ادی راما، نخستوزیر این کشور اقدام به قطع روابط دیپلماتیک خود با تهران کرد و در ادامه اوکراین نیز با بیانیه اول مهر/ ۲۳ سپتامبر، کاهش سطح مناسبات با جمهوری اسلامی ایران را در دستور کار قرار داد. آیا باید گفت که ما شاهد آغاز فصل سردی در روابط تهران با مجموعه اروپا هستیم؟
به نظر من فصل سرد ایران و اروپا از همان آغاز به کار دولت سیزدهم کلید زده شد.
چطور؟
قبلتر اشاره کردم که با روی کار آمدن دولت سیزدهم و یکدستسازی قدرت برخی جریانها با تمام توان سیاسی و رسانهای خود سعی کردند دولت را در مسیری قرار دهند که عملا اروپا و آمریکا را کنار گذاشته و تمام تخممرغهای سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران را در سبد سیاست نگاه به شرق و دو کشور روسیه و چین قرار دهند.
جناب دلفی سیاست نگاه به شرق که لزوما آغاز فصل سرد در روابط ایران با اروپا را رقم نمیزند؟
بله شاید تا مقطعی این سیاست تبعات چندان جدی برای ایران نداشت، اما بعد از وقوع جنگ اوکراین متأسفانه سیاست خارجی ما در حمایت از روسیه به عنوان طرف متجاوز در سایه همان سیاست نگاه به شرق باعث شد که این نگاه (نگاه به شرق) هزینهها و تبعات بسیار گزافی را برای ایران داشته باشد تا جایی که اکنون از نگاه اروپاییها، ایران حامی جدی طرف متجاوز است. واقعا جای سؤال دارد درحالیکه تنها معدودی از کشورها مانند کره شمالی، بلاروس و سوریه از طرف متجاوز یعنی روسیه حمایت کردند، چرا ایران باید این رفتار را از خود نشان دهد و در طرف متجاوز بایستد؟! بدیهی است نگاه ما در جنگ اوکراین، اروپا را از ما دور کند. بازهم تکرار میکنم حداقل در دولت روحانی کانال مذاکره و گفتوگو با اروپاییها بسته نبود. به همین دلیل هم اروپاییها سعی میکردند در رفتار خود با ایران محتاطانه عمل کنند. ولی در ۱۵ ماه گذشته عملا مجموعه اروپا هیچ حسننیتی از تهران مشاهده نکرده است، آنهم درحالیکه اروپا تصور داشت ایران ذیل روابطی که با روسها دارد، به دنبال میانجیگری واقعی در جنگ اوکراین خواهد بود و در کنارش تلاشهای جدی برای احیای برجام و ایجاد بستر در جهت بازگشت به بازار انرژی با هدف تعدیل فشارهای روسیه در حوزه انرژی در پیش خواهد گرفت اما در عمل این اتفاق نیفتاد. به همین دلیل آغاز فصل سرد روابط ایران و مجموعه اروپا از مدتها پیش شروع شده است و اتفاقا ما در هفته و ماههای گذشته تبعات آن را در قطع روابط آلبانی، کاهش مناسبات با اوکراین یا مجموعه مواضع و تحریمهای دیگر کشورهای اروپایی بهواسطه دور جدید اعتراضات شاهد هستیم. به بیان روشنتر تمام اتفاقاتی که مورد بحث این مصاحبه است، نتیجه آغاز فصل سرد در روابط ایران و مجموعه اروپاست که بهطور مشخص و تا به اینجای کار خود را در قالب قطع روابط ایران و آلبانی، کاهش مناسبات ایران و اوکراین و تحریمهای انگلستان، صدور قطعنامه پارلمان اروپا و اعلام آمادگی تحریمهای اتحادیه اروپا نشان داده است.
بااینحال اگر بر همین دو مسئله یعنی قطع روابط آلبانی با ایران و کاهش مناسبات کییف با تهران تمرکز کنیم، باید گفت که هرکدام ریشههای خاص خود را دارند. بههرحال منازعات این کشورها با جمهوری اسلامی ایران علتهای متعدد و متفاوتی دارد. میزبانی آلبانی از سازمان منافقین و طرح اتهام حمله سایبری به تهران و از آن طرف اوکراین هم به دلیل ادعای حمایت تسلیحاتی ایران از روسیه و ارسال پهپاد به سمت قطع و کاهش مناسبات تهران پیش رفتهاند. اما در کل به نظر میرسد شاهد تداوم این تبعات در مناسبات ایران و قاره سبز باشیم؟
منظور چه تبعاتی است؟
منظور مشخص من تکرار اتفاقات مشابه در مناسبات ایران و اروپا بعد از پرونده میکونوس است.
به نظر من اگرچه فصل سرد در روابط ایران و اروپا شروع شده است و بههمیندلیل برخی کشورها مانند آلبانی روابط خود را با ایران قطع کردهاند و کشوری مانند اوکراین هم به سمت کاهش مناسبات با تهران پیش رفته است؛ اما نمیتوان گفت که این مسائل لزوما به تکرار قطع روابط کامل اروپاییها با ایران مشابه پرونده میکونوس منجر خواهد شد؛ یعنی اروپاییها در شرایط کنونی، توان و تمایلی به قطع روابط کامل با ایران ندارند. به هر حال قطع روابط آلبانی با جمهوری اسلامی ایران را باید از منظر میزبانی این کشور از فرقه نفاق مورد ارزیابی قرار داد؛ اما برخلاف تصور شما در سؤالتان من معتقد نیستم که کاهش روابط دیپلماتیک اوکراین با ایران صرفا به موضوع ارسال پهپاد به روسیه با هدف بهکارگیری در جنگ اوکراین محدود شود؛ بلکه روابط تهران و کییف از قبل هم قدری تیره و تار شده بود.
به تبعات ساقطشدن هواپیمای مسافربری اوکراینی اشاره دارید؟
بله، متأسفانه به واسطه ساقطشدن هواپیمای اوکراینی روابط ایران و اوکراین قدری دستخوش تغییر و تحول شده بود. اتفاقا بههمیندلیل هم ایران سعی کرد در جنگ اوکراین برای موازنهسازی سیاستهای ضدایرانی کییف هم که شده قدری جانب روسیه را بگیرد. هرچند که به واسطه سیاست نگاه به شرق و وابستگی تهران به مسکو، ایران از قبل هم حمایت از طرف متجاوز را انتخاب کرده بود؛ با این حال ساقطشدن هواپیمای اوکراینی هم در تشدید و پیگیری این سیاست ضداوکراینی تهران بیتأثیر نبود. پس به واسطه ساقطشدن هواپیمای مسافربری و اتفاقات پس از آن روابط ایران و اوکراین به اندازه کافی ملتهب، حساس و شکننده شده بود و یک جرقه نیاز داشت تا این روابط کاهش پیدا کند یا حتی قطع شود.
یعنی شما معتقدید امکان قطع روابط تهران – کییف در آینده وجود دارد؟
بدونشک اگر موجسواری سیاسی و رسانهای اروپاییها و آمریکا ادامه یابد و از آن طرف جمهوری اسلامی ایران هم همین سیاست فعلی را پیش ببرد، مطمئن باشید دیر یا زود قطع روابط ایران و اوکراین کلید خواهد خورد. البته پیرو تمام حاشیهسازیها برای ایران درخصوص ارسال پهپاد به روسیه برای بهکارگیری در جنگ اوکراین باید گفت متأسفانه نوع رفتار ما در جنگ اوکراین طی هشت ماه گذشته به نحوی بوده است که جامعه جهانی به این باور و یقین رسیده است که ایران بههیچعنوان یک طرف میانجیگر و یک بازیگر بیطرف نیست؛ بلکه یکی از حامیان جدی روسیه در تجاوز به اوکراین است؛ یعنی حتی اگر مسئله ارسال پهپاد ایرانی را هم جوسازی رسانهای بدانیم، باز هم جامعه جهانی این تصور را دارد که تهران حامی مسکو در جنگ اوکراین است.
آیا شما ارسال پهپاد از جانب ایران به روسیه برای بهکارگیری در جنگ اوکراین را اتهام به تهران تلقی میکنید؟
مسئله تأیید یا تکذیب من نیست، من فقط سعی دارم تصویری را که اکنون در اوکراین و جامعه جهانی از رفتار ایران در این جنگ وجود دارد، ترسیم کنم. حتی اگر بپذیریم مسئله ارسال پهپاد ایران به روسیه یک دروغ و شایعه باشد، باز هم جامعه جهانی بههیچعنوان ایران را یک بازیگر بیطرف نمیداند. مطمئن باشید اگرچه قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل نهایتا با وتوی روسیه مواجه شد و در ادامه این قطعنامه به مجمع عمومی سازمان ملل رفت و یک جو عمومی ضد روسی را شکل داد؛ ولی همین فضاسازیها در ادامه سبب تحمیل هزینههای جبرانناپذیری به ایران خواهد شد که در کنار چند کشور معدود دیگر مانند بلاروس، کره شمالی و سوریه از حامیان تجاوز پوتین به اوکراین قلمداد میشوند.
پس چرا تکرار سناریوی پرونده میکونوس را دور از ذهن میدانید؟
چون اکنون اروپاییها این باور را دارند که ایران فعلی یکی از بازیگران قدرتمند در منطقه خاورمیانه است که از ظرفیتهای بسیار بالای سیاسی، اقتصادی و دیپلماتیک برخوردار است. این جزء نکات مهمی است که اروپاییها طی سالهای گذشته در روابط خود با ایران مدنظر داشتهاند. ضمن اینکه اکنون سرعت بالای ایران در ارتقای توان هستهای این نگرانی را در اروپا ایجاد کرده است که هر لحظه امکان دارد تهران به نقطه گریز اتمی دست پیدا کند؛ بنابراین اروپاییها تمایلی ندارند که قطع روابط با ایران را کلید بزنند تا تهران با آزادی عمل در این مسیر گام بردارد. بله، من اعتقاد دارم که فصل سردی در روابط ایران و اروپا آغاز شده است؛ اما این نگاه لزوما به معنای قطع روابط نخواهد بود. قطع روابط آلبانی با ایران و همچنین کاهش مناسبات تهران و کییف از قبل قابل پیشبینی بود.
شما سفیر جمهوری اسلامی ایران در فرانسه بودید، همانگونه هم که میدانید، پاریس مهمترین محل مانور سیاسی سازمان منافقین علیه جمهوری اسلامی ایران در سالهای گذشته بوده است؛ درعینحال باید فرانسه را یکی از مهمترین یا شاید بتوان گفت مهمترین شریک تجاری و اقتصادی جمهوری اسلامی ایران در اروپا دانست، به گونهای که صنعت خودروسازی و صنعت نفت ایران روابط گسترده و عمیقی با شرکتهای فرانسوی داشته است. حال چگونه تهران توانسته است این تناقض را در مناسبات خود با پاریس هضم کند؛ اما خلاف این رفتار را درخصوص آلبانی شاهد بودیم که نهایتا به قطع روابط تیرانا با تهران منجر شد؟
بدونشک ما نمیتوانیم کشوری مانند فرانسه را با آلبانی در یک سبد و دسته قرار دهیم. شاید هر دو کشور از نظر جغرافیایی در قاره اروپا قرار داشته باشند؛ اما فرانسه یکی از سه کشور مهم اتحادیه اروپا، رهبر دیپلماتیک اتحادیه اروپا در کنار بروکسل و همچنین عضو دائم شورای امنیت، دارای توان هستهای و دارای قدرت وتو است. در مقابل هیچکدام از این ویژگیها را آلبانی ندارد و عملا هم بهعنوان یکی از کشورهای کمارزش اروپایی در مسیر سیاستهای واشنگتن گام برمیدارد. پس طبیعی است که تهران هم نمیتواند همان روابطی را که با پاریس تعریف کرده است، در قبال آلبانی پیش ببرد. ضمن اینکه فرانسه بهعنوان یک کشور مهم و تأثیرگذار در روابط بینالملل با وزنه دیپلماتیک بسیار بالا قطعا مانند آلبانی به روابط خود با جمهوری اسلامی ایران نگاه نمیکند.
با وجود تفاوتهایی که شما به آنها اشاره داشتید و همه آنها هم درست است؛ اما فرانسه هم در این زمینه مشخص با تیرانا تفاوتی ندارد؛ چون فرانسه هم یکی از محلهای مهم یا حتی میتوان گفت مهمترین محل مانور سیاسی سازمان منافقین علیه ایران بوده است. غیر از این است؟
اتفاقا در این مسئله هم فرانسویها سعی کردهاند متفاوت از آلبانی عمل کنند.
چگونه؟
اگرچه اکنون برخی از اعضای فرقه نفاق در فرانسه حضور دارند و از همان ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی یکی از مهمترین مشکلات در روابط پاریس - تهران به همین حضور فرقه نفاق در فرانسه بازمیگردد؛ اما فرانسویها در مذاکرات رسمی و غیررسمی بارها عنوان کردهاند که اعضای فرقه نفاق صرفا بهعنوان پناهنده سیاسی در این کشور حضور دارند و هیچگونه فعالیتی علیه امنیت و تمامیت ارضی جمهوری اسلامی ایران ندارند.
ولی در عمل فرانسه برخلاف این گفتههای رسمی خود عمل کرده است.
بله، من هم منکر آن نیستم؛ اما نوع میزبانی آلبانی از فرقه نفاق به طور کاملا متفاوت از فرانسه است. اکنون منافقین با حمایت مالی کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس و مدیریت اطلاعاتی و امنیتی اسرائیل و آمریکا به دنبال یک جریانسازی رسانهای و موجسواری علیه جمهوری اسلامی ایران هستند. به عبارت روشنتر پایگاهی که اکنون در آلبانی در اختیار فرقه نفاق قرار گرفته است، به مراتب مهمتر و کارآمدتر از اردوگاه اشرف در عراق است. این در حالی است که فرانسویها حداقل یک حفظ ظاهر را در مناسبات دیپلماتیک با جمهوری اسلامی ایران داشتهاند؛ بنابراین فرقه نفاق در فرانسه مانند آلبانی نمیتواند فعالیتهای گسترده سیاسی، دیپلماتیک امنیتی و رسانهای را علیه جمهوری اسلامی ایران سامان بدهد.
اما در انتقال اعضای سازمان مجاهدین خلق از اردوگاه اشرف به آلبانی نقش فرانسه بسیار جدی بود.
بله. این گمانهزنی مطرح است که اساسا با لابی فرانسویها اعضای فرقه نفاق از اردوگاه اشرف به آلبانی منتقل شده باشند. اتفاقا این مسئله نشان میدهد که فرانسه حساسیت جدی روی این مسئله داشته و به هر دلیلی انتقال این افراد از اشرف به فرانسه را نپذیرفته است. در عین حال فرانسه با توجه به نوع و سطح مناسبات تجاری، اقتصادی، سیاسی و دیپلماتیک بهخصوص در حوزه انرژی، خودروسازی و نظایر آن سعی کرده است مسئله فرقه نفاق را حتیالمقدور از این مناسبات جدا کند و در برهههایی که روابط و سطح مناسبات تهران – پاریس افزایش پیدا کرده، فرانسه به دنبال محدودترکردن فعالیت منافقین بوده است. همین نکته اهمیت بحث قبلی من را بیش از پیش نشان میدهد که اگر جمهوری اسلامی ایران طی سالها و ماههای اخیر به نحوی عمل میکرد که کانال گفتوگو با اروپاییها باز میماند و مذاکره به عنوان مهمترین اهرم دیپلماسی کماکان در دستور کار قرار میگرفت، میتوانست مانع از بروز این وضعیت فعلی در روابط ایران و اروپا شود و تأثیرات کمتری را بر روابط تهران با مجموعه اروپا به دنبال داشته باشد.
کلمه «کمارزش» را درخصوص آلبانی به کار بردید. اجازه دهید از همین منظر یک آسیبشناسی هم به نگاه تقلیلگرایانه و حتی تمسخرآمیز برخی جریانهای سیاسی و رسانهای در داخل کشور داشته باشیم. در جریان قطع روابط تیرانا با تهران اگرچه قطعا نمیتوان حقی برای آلبانی قائل بود، اما بسیاری هم برای توجیه این قطع روابط سعی در تقلیل و بیارزشدانستن کشور آلبانی داشتند؛ نگاهی که در ادوار پیشین و وقایع مشابه و مشخصا در حمله ۱۲ و ۱۳ دی ماه ۱۳۹۴ به سفارت عربستان سعودی در تهران و کنسولگری این کشور در مشهد تکرار شد. چون زمانی که کشورهایی مانند سودان، سومالی، کومور و جیبوتی اقدام به قطع روابط خود با جمهوری اسلامی ایران کردند، تهران سعی در تمسخر و بیارزشدانستن آن کشورها داشت. حتی در یک مورد روشن خود این تمسخر باعث شد که کشور جیبوتی قطع روابط با ایران را کلید بزند. در همین رابطه مقامهای جیبوتی دلیل قطع روابط خود با ایران را مسخرهکردن این کشور توسط سخنگوی وقت دولت ایران عنوان کرده بودند. به باور شما این نگاه تقلیلگرایانه و بیارزشدانستن قطع روابط با کشورهایی مانند آلبانی تا چه اندازه میتواند آسیبزا باشد؟ آیا نباید رابطه با هر کشوری در هر قاره و هر نقطهای را متناسب با ظرفیت و توان دیپلماتیک آن کشور برای جمهوری اسلامی ایران حائز اهمیت دانست، کما اینکه حسین امیرعبداللهیان در سفر ۳۱ مرداد خود به قاره آفریقا، ارتقای روابط با کشورهایی چون مالی، تانزانیا و همچنین زنگبار (جمهوری متحد تانزانیا) را در دستور کار قرار داده بود؟ اساسا در عالم دیپلماسی و روابط بینالملل قطع مناسبات با هر کشوری تا چه اندازه اهمیت دارد و آیا میتوان با این ادبیات تقلیلگرایانه و تمسخرآمیز آن را توجیه کرد؟
در عالم سیاست خارجی و دیپلماسی، روابط هر کشوری با دیگر کشورها قطعا به تقویت جایگاه و وزن دیپلماتیک آن کشور کمک میکند. چون همین مناسبات است که جایگاه یک کشور را در جهان تعریف میکند. پس هر کشوری که بتواند با تعداد بیشتری از کشورها روابط دوستانه برقرار کند میتواند از نقش، جایگاه، نفوذ و وزن دیپلماتیک بالاتری برخوردار شود. به هر حال روابط دیپلماتیک به عنوان اصل پذیرفتهشده در عرصه بینالمللی اساس کار سیاست خارجی را تشکل میدهد، اما در عین حال باید این را هم در نظر گرفت که روابط خارجی هر کشوری بر اساس تمایل آن کشور صورت میگیرد. اینکه یک کشور روابط خود را با یک کشور دیگر از سطح دفتر حافظ منافع به سطح کاردار یا سطح سفیر افزایش داده یا اینکه روابط را به یک روابط استراتژیک ارتقا بدهد بستگی به تمایل دو طرف دارد. به هر حال تراوشات دیپلماتیک است که سمت و سوی روابط دوطرفه یا چندطرفه را مشخص میکند و باعث ارتقای روابط یا کاهش و قطع مناسبات خواهد شد. برای مثال بعد از ۱۳ آبان ۱۳۵۸ و قطع روابط جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا، نه تهران توانسته است سفارتی در واشنگتن داشته باشد و نه برعکس، واشنگتن توانسته است سفارت خود را در تهران برقرار کند. اما به دلیل اهمیت روابط و نقش و نفوذ و جایگاه دو کشور در مناسبات همدیگر، عملا قطع کامل روابط وجود نداشته است. چون در برهههای مختلف شاهد همکاریها، تعاملات و حتی توافقاتی بودهایم. در مسئله دیگر مانند عربستان هم همینطور است. یعنی اگرچه از دیماه سال ۱۳۹۴ ما شاهد قطع روابط تهران و ریاض بودهایم، اما به دلیل اهمیت دو کشور ما مثلا درخصوص مسئله حج و حجاج روابط خود را با سعودیها داریم و تلاشها برای احیای روابط هم در دستور کار قرار دارد. پس باید ببینیم مسئله تا چه اندازه به تمایل دو طرف بستگی دارد، چراکه قطع روابط جمهوری اسلامی ایران با ایالات متحده آمریکا و عربستان سعودی به این معنا بوده است که ما هیچگونه رابطه و تماسی با آنها نداشتهایم. چون منافع ما در بسیاری از مواقع ایجاب کرده است که حتی با وجود قطع روابط، اهداف خود را در تماسهایی با ریاض و واشنگتن پی بگیریم؛ بنابراین تعریف مناسبات دیپلماتیک در این چارچوب جای میگیرد. ضمن اینکه در راستای نکته شما که من هم به آن اذعان دارم قطعا هر کشوری در هر قاره و نقطهای از جهان میتواند در مناسبات خارجی جمهوری اسلامی ایران ارزش و ظرفیت خود را ذیل مناسبات دوجانبه تعریف کند. شاید در ظاهر آلبانی هیچ جایگاهی در مناسبات اقتصادی و تجاری ایران نداشته باشد و روابط دیپلماتیک ما هم با تیرانا توجیهی نداشته باشد، مخصوصا اینکه از سال ۱۳۹۷ سفیری از جانب ایران در سفارت ما در آلبانی حضور نداشت، اما به هر حال ایران بعد از انتقال اعضای فرقه نفاق از اردوگاه اشرف به آلبانی، سعی کرد با افتتاح سفارتخانه خود در این کشور فضا را مدیریت کند تا تبعات امنیتی علیه جمهوری اسلامی به واسطه حضور منافقین در این کشور شکل نگیرد، اما در طرف مقابل تیرانا نمایندگی فعالی در ایران نداشت. این بدان معناست که روابط ایران و آلبانی تقریبا روابط یکطرفه بوده است. پس یکی از پارامترها و مشخصات اصلی در ارتقای روابط دو کشور یعنی تمایل دو طرف برای این مسئله به طور مشخص در طرف آلبانی وجود نداشته است. یعنی بستر اولیه برای تقویت روابط دو طرف شکل نگرفته بود. از همه اینها که بگذریم باز هم با وجود نکات یادشده من درخصوص کشوری مانند آلبانی باور دارم که واقعا قطع روابط تیرانا با تهران برای ما هیچگونه ارزشی ندارد.
پس شما هم همان نگاه تقلیلگرایانه را دارید؟
به هیچ وجه من این را از نگاه تقلیلگرایانه یا تمسخر آلبانی نمیگویم. چون اساسا آلبانی موردی نیست که بتوان آن را در چارچوب یک کشور تعریف کرد.
ولی آلبانی یک کشور با مرز مشخص، پرچم، ساختار سیاسی و واحد پول است که یکی از اعضای سازمان ملل هم به شمار میرود؟
این اِلمانها درست است، اما آلبانی تا پیش از این در یک فضای بسته کمونیستی قرار داشت و بعد از فروپاشی شوروی و آزادشدن از قیمومیت نگاه کمونیستی با باندهای مافیایی اداره میشود و عملا هم به عنوان سرسپرده سیاسی و دیپلماتیک آمریکا عمل کرده است. حتی در پروژه انتقال باقیمانده اعضای فرقه نفاق، آلبانی نتوانست هیچگونه مخالفت یا مقاومت در برابر آمریکاییها داشته باشد و تنها ناچار شد که پذیرای اعضای این فرقه نفاق باشد. باز هم تکرار میکنم من این را از نگاه تقلیلگرایانه یا تمسخر آلبانی نمیگویم. ولی باید این را هم در نظر گرفت، وقتی تمایلی از طرف تیرانا برای برقراری روابط با جمهوری اسلامی ایران وجود ندارد و این کشور به شکل گسترده و همهجانبه از فرقه نفاق پشتیبانی و حمایت میکند و میزبان آنهاست، قطعا قطع روابط اجتنابناپذیر جلوه میکند. با همه این نکات قطع روابط جمهوری اسلامی ایران با هر کشوری با هر ظرفیت دیپلماتیکی و اخراج دیپلماتها و سفیرهای ما به عنوان عنصر نامطلوب و مخرب از آن کشور قطعا ضربهای جدی به جایگاه و چهره سیاسی ایران در سطح نظام بینالملل است.