نقطه گسست در روابط تهران-باکو
رابطه بین ایران و باکو در اوایل دهه ۱۹۹٠ پس از فروپاشی اتحاد شوروی بر بنیاد پارهای از امور انتزاعی که ارتباط کاملی با واقعیت نداشت، پایهگذاری شد. از همین رو بود که در این سالها سیاستهای ضدایرانی باکو چه در منطقه و چه در داخل کشور بیپاسخ مانده است.
سالار سیفالدینی: رابطه بین ایران و باکو در اوایل دهه ۱۹۹٠ پس از فروپاشی اتحاد شوروی بر بنیاد پارهای از امور انتزاعی که ارتباط کاملی با واقعیت نداشت، پایهگذاری شد. از همین رو بود که در این سالها سیاستهای ضدایرانی باکو چه در منطقه و چه در داخل کشور بیپاسخ مانده است. این موضوع حتی درخصوص طراحی عملیات تروریستی در شاهچراغ نیز صادق است؛ بهطوریکه پس از اعلام وزارت اطلاعات درباره دستداشتن باکو در این حمله، وزارت خارجه نهتنها بر اساس اقتضای ذات این بیانیه عمل نکرد، بلکه سفارت ایران در باکو(؟!) سالگرد استقرار و ورود تکفیریهایی را که عامل قتل عام شاهچراغ بودند، تبریک گفت.
پس از جنگ ۲٠۲٠ و اشغال قرهباغ کوهستانی، هرچند شیب این آزارگری در دو سال گذشته افزایش پیدا کرده، اما سیستم دفاعی ایران هم حساستر شده است. یکی از دلایل این تغییر شاید آمدن نسل جدیدی از کارگزاران و دیپلماتهاست. ایران در دو سال گذشته متوجه شد که با اشغال مرزهای شمالغربیاش توسط قوای علیاف، کارکرد تجاری و اقتصادی این مرزها به کارکرد امنیتی تغییر ماهیت داده است و دیگر با مرزهای سابق و باثبات قدیمی روبهرو نیستیم. عملیات تروریستی تکفیریهای وابسته به باکو در حرم شاهچراغ و کشتار شهروندان غیرنظامی نشان داد دامنه تهدید این دیکتاتوری از جدار مرزی به عمق مرکزی رسیده است و احتمالا به یک بار نیز محدود نخواهند ماند. از سوی دیگر همه دادهها و قرینهها نشان میدهد علیاف برای مقابله و مزاحمت با ایران، «نقش» قبول کرده است.
این عملیات با طراحی مستقیم حکومت باکو (نه صرفا مداخله) صورت گرفت و نشانهای از خصومت ذاتی این قلمرو (که حتی نمیتوان آن را کشور نامید) با ایران و ایرانیهاست. اظهارات گستاخانه الهام علیاف در این مدت بهقدری خارج از عرف و چارچوب روابط دوستانه بود که موجب تعجب رسانههای اسرائیلی نیز شده است. درواقع رؤسای اسرائیلی علیاف نیز این میزان از او انتظار نداشتند. پرسهزدن در جدار مرزی ایران و ارمنستان و رجزخوانیهای توخالی که توأم با نشاندادن «چنگ و دندان» است، علیاف را به کسی بدل کرده که تصور میکند با چرخیدن در اطراف مرزها میتواند افکار عمومی داخل را از نابسامانیهای موجود منحرف کند. هماکنون مجروحان و بازماندههای جانباختگان جنگ قرهباغ در وضعیت فلاکتباری به سر میبرند و هفتهای نیست که رسانههای داخلی و خارجی درباره تراژدی آنها گزارشی منتشر نکنند. اما در نهایت پول و سرمایه این کشور صرف خریدهای تسلیحاتی از اسرائیل میشود که حدود ۸٠ درصد بودجه نظامی را در سال میبلعد. روشن است که هدف این خریدها ارمنستان یا گرجستان و حتی روسیه نیست! بخش بزرگی از خریدهای نظامی باکو به بهانه جنگ قرهباغ صرف تجهیز ناوگان نظامی در دریای مازندران شده که آشکارا نشان میدهد هدف آن ایران است. صدامحسین نیز در دهه 70 میلادی روند مشابهی را طی کرده بود. اتفاقا شباهتهای زیادی بین علیاف و صدام وجود دارد که روزنامه ینیمساوات در شماره ۲۳ اکتبر به آن اشاره کرده است.
همانگونه که در ابتدا اشاره شد، ریلگذاری روابط با باکو در ابتدای دهه 90 میلادی خالی از اشکال نبود. تهران نمیبایست موجودیت یک دولت جدید را که نام یکی از استانهای کشورمان را به ناحق به سرقت برده و استفاده میکرد، شناسایی رسمی میکرد. شناسایی خوشبینانه چنین ماهیتی در نهایت به ضرر ما تمام شد و تجربه نشان داد نمیتوان رابطه سالمی با چنین کشوری برقرار کرد. اما فضای احساسی آن دوران اجازه چنین تدبیر خردمندانهای را نمیداد.
در جهانی که حتی یک نام تجاری ساده را نمیتوان دو بار ثبت کرد، نام یک واحد سیاسی (یکی در سطح داخلی و دیگری در سطح بینالمللی) دو بار ثبت شده و به ضرر ایران مورد سوءبهرهبرداری قرار بگیرد، در چنین مواردی سوءنیت کسانی که بعدها نام آذربایجان را به سرقت بردهاند، آشکار است.
به نظر میرسد این روابط سمی سهدههای هرگز اصلاح نخواهد شد مگر با بازبینی عمیق آن. یعنی صفر تا صد روابط اخیر باید مورد بررسی و بازبینی قرار گرفته و از نو پایهگذاری شود. در حال حاضر به دلیل جنس بازیگری باکو، روابط دوجانبه به نقطه گسست رسیده است. بدیهی است که با ریسمان پاره قدیمی نمیتوان رابطه و پیوند جدیدی برقرار کرد. اکنون زمان آن است که ایران شناسایی دیپلماتیک خود را بازپس بگیرد و تمام مسیرهای مواصلاتی به نخجوان را از خاک ایران بهطور موقت و تا اطلاع ثانوی مسدود کند. در این فرجه باید یک سیاستگذاری جدید بر رابطه با این کشور حاکم شده و شرایط جدید به دقت سنجیده شود. الهام علیاف امروز شبیه صدامحسین سالهای دهه ۱۳۵٠ است. اگر در این نقطه متوقف نشود، مرحله بعدی جنگ و برخورد نظامی خواهد بود؛ زیرا سیاست اعمالی آنها در قبال ایران مبتنی بر آسیبزدن به کلیت کشور با کمک اسرائیل و ترکیه است.
علاوه بر مسدودسازی مسیر بیلهسوار به نخجوان، ایران به هیچ روی نباید به انتقال خط لوله گاز از بستر دریای مازندران (ترکمنستان به باکو) رضایت دهد. هر خط لوله از شرق کاسپین به غرب آن باید از مسیر خاک ایران عبور کند؛ زیرا علاوه بر ریسکهای جدی زیستمحیطی علیه اکوسیستم کشورمان، سود حاصل از این تجارت مسموم تبدیل به فشنگهایی خواهد شد که دیر یا زود به سمت سرباز ایرانی شلیک خواهد شد. فراموش نکنیم که دکترین سیاست خارجی علیاف یک اصل ثابت و غیرقابل تغییر دارد؛ آن نیز عبارت است از سادیسم.